گنجور

بخش ۱۳۸ - گردیدن گرشاسب و عجایب دیدن

سپهبد چو از طنجه برگاشت باز
بگشت اندر آن مرز شیب و فراز
همی خواست تا یکسر آن بوم و بر
ببیند که کم دید بار دگر
چو یک هفته شد دید کوهی چو نیل
بدو رودی از آب پهنا دو میل
درختان رده کرده بر گرد رود
تنه لعلگون شاخهاشان کبود
بدان شاخ ها برگ ها سبز و تر
نه آهن نه آتش بر او کارگر
وزو هر که کندی به دندان برش
نبردی دگر درد دندان سرش
ز بهر شگفتی بزرگان و خرد
به نی ز آن فراوان بریدند و برد
از آن پس بر سبزدشتی رسید
همه کوکنار و گل و سبزه دید
چنان بد بزرگی هر کوکنار
که پر گشتی از کوشهٔ او کنار
دگر دید مرغی به تن خوب رنگ
بزرگیش هم برنهاد کلنگ
یکی مرغ کوچکتر از فاخته
همیشه پسش تاختن ساخته
همه ساله بر طمع پیخال اوی
بدی مانده در سایه بال اوی
هر آن گه که پیخال بنداختی
وی اندر هوا آن خورش ساختی
سپهدار از اندیشه شد خیره سر
همی گفت کاین بخش یزدان نگر
بدین آن دهد کآید آن را برون
درین بخش او راه داند که چون
یکی گفت مرغی چو رنگی تذرو
همانجاست در بیشه بید و غرو
نداند ز بن برچدن دانه چیز
که کورست و کور آید از خایه نیز
همه روز نالان و جوشان بود
به یک جای تا شب خروشان بود
دگر مرغکی کوچک آید فراز
دهدش آب و چینه به روز دراز
چو از بس چنه پرشود ژاغرش
گرد زورمندی تن لاغرش
خروشنده از جای بجهد دژم
مرین کوچکک را بدرد ز هم
برین بوم و بر هر کس از راستان
زند بی وفا را از او داستان
دهی دید جای دگر چون بهشت
ز پیرامنش باغ و بسیار کشت
برآورد بت خانه ای زو به ماه
درش جزع رنگین سپید و سیاه
زمینش به یکپاره از لاژورد
همه بوم و دیوار مینای زرد
درو شیری از سیم و تختی به زیر
بتی کرده از زر بر پشت شیر
به دست آینه چون درفشنده مهر
بدآن آینه درهمی دید چهر
هرآن دردمندی که بودی تباه
چو کردی بدآن آینه در نگاه
چو چهرش ندیدی شدی زین سرای
ورایدون که دیدی شدی باز جای
شب تیره بی آتش تابناک
بدی روشن آن خانه چون روز پاک
بت آرای خیلی در آن انجمن
که بودندی از پیش آن بت شمن
جدا هر یکی هدیه ای کرده ساز
ببردند پیش سپهبد فراز
بپرسید از ایشان جهان پهلوان
کزینسان دهی وآب هر سو دوان
سرا و دز و کشتش ایدون بسی
چرا جز شما نیست ایدر کسی
دژم هر کسی گفت کز راه راست
یکی بیشه نزدیک این مرز ماست
ددی در وی از پیل مهتر به تن
چو تند اژدها زهر پاش از دهن
تن او یکی هشت پای و دو سر
سرش از دو سو پای زیر و زبر
چو شد پای زیرینش از کار و ساز
بگردد برآن پای کش از فراز
همش چنگ شیرست و هم زور پیل
بدرد به آواز کوه از دو میل
شگفتیست جویان خون آمده
ز دریای خاور برون آمده
به چنگ از که و بیشه شیر آورد
به دم کرکس از ابر زیر آورد
کمینی نهد هر زمان از نهان
برد هر که یابد ز ما ناگهان
به راهش بویم از نهان دیده دار
گریزیم چون او شود آشکار
تهی شد ده از مردم و چارپای
نماندست جز ما کس ایدر به جای
همی شد نشاییم زن بوم و رست
که این جای بد زادن ما نخست
برین بام بتخانه دلفروز
نشسته بود دیده بانی به روز
که تا چونش بیند زند نعره زود
ز هامون گریزیم در ده چو دود
سپهدار پذرفت کامروز من
رهایی دهمتان از این اهرمن
سپه برد تا نزد بیشه رسید
بر بیشه صف سپه برکشید
چنان تنگ درهم یکی بیشه بود
که رفتن درو کار اندیشه بود
درختانش سر در کشیده به سر
چو خط دبیران یک اندر دگر
همه شاخ ها تا به چرخ کبود
به هم برشده تنگ چون تار و پود
تو گفتی سپاهیست در جنگ سخت
وزو هست گردی دگر هر درخت
کشان شاخ ها نیزه و گرز بار
سپر برگ ها و سنان نوک خار
ز بس برگ ریزش گه باد تیز
گرفتی جهان هر زمان رستخیز
نتابیدی اندر وی از چرخ هور
ز تنگی بسودی درو پوست مور
نی اش گفتی از برگ و خار از گره
مگر تیغ این دارد و آن زره
به پهلوی بیشه یکی آبکند
برش خفته دد همچو کوهی بلند
بپوشید خفتان کین پهلوان
برافکند بر پیل برگستوان
به صندوق در رفت با ساز جنگ
همی راند تا نزد او رفت تنگ
سوی روشن پاک برداشت دست
از او خواست زور و به زانو نشست
زه آورد بر چرخ پیکار بر
ز دستش گره زد به سوفار بر
یکی فیلکی سود سندان گذار
بزد دوخت بر هم ز فرش استوار
دد آن گه سر از جای بر کرد تیز
به پیل اندر آمد به خشم و ستیز
به چنگال بفکند خرطوم اوی
به دندان بکندش سر از تن چو گوی
زدش نیزه بر سینه گرد دلیر
ز صندوق با گرز کین جست زیر
چنان کوفت بر سرش کز زخم سخت
در آن بیشه بی برگ و بر شد درخت
همی چند زد بر سرش گرز جنگ
تن پیل خست او به دندان و چنگ
چنین تا همه ریخت مغز سرش
به زهر و به خون غرقه گشته برش
بمالید رخ پهلوان بر زمین
گرفت آفرین بر جهان آفرین
که کردش بر آن زشت پتیاره چیر
که هم اژدها بود و هم پیل و شیر
همان گه بیاکند چرمش به کاه
برافکند بر پیل و برداشت راه
به سوی بیابانی آمد شگفت
شتابان بیابان به پی برگرفت
به نزدیکی بادیه روز چند
چو شد دید در ره حصاری بلند
هم سنگ دیوار برج و حصار
ز گردش روان ریگ و جای استوار
بر او نردبانی هم از خاره سنگ
یکی راهش از پیش دشوار و تنگ
از آهن دری بر سر نردبان
بر او مردی از چوب چون دیده بان
بر آیین تیرافکنانش نشست
کمانی و تیری گرفته به دست
بر آن پایه نردبان هر که پای
نهادی سبک مرد چوبین ز جای
به تیرش فکندی هم اندر زمان
شدی تیر او باز سوی کمان
به درع و سپر چند کس رفت تفت
همین بود و شد کشته هر کس که رفت
جهان پهلوان خواست درع نبرد
خدنگی بینداخت بر چشم مرد
چنان زد که یک نیزه بفراختش
ز بالا به ریگ اندر انداختش
هم اندر پی آهنگ افراز کرد
ز بر قفل بشکست و در باز کرد
یکی شیر دید از پس در بپای
ز روی و ز مس کرده جنبان ز جای
به کردار کوره پر آتش دهان
دمادم درخش از دهانش جهان
سپهبد ز فرازنگان باز جست
طلسمش که چون بود شاید درست
یکی گفت هست آتش تیز تفت
درین سنگ‌ کش‌ زیر چاهست و نفت
ز چشمه همی زاید آن نفت زیر
وز او گیرد آتش همی کام شیر
همان جنبش مرد و تیر و کمان
ازین آتش و نفت بد بی گمان
چنان ساخت فرزانه پیش بین
که تا گیتیست این بود هم چنین
به چاره شدند اندر آن جای تنگ
همه بوم و دیوار بد خاره سنگ
ز مرمر برافراز بام و حصار
یکی قبه جزعین ستونش چهار
دراو تختی از زر و مردی دراز
برآن تخت بد مرده از دیرباز
گرفته همه تنش در قیر و مشک
گهر برش و از زیر کافور خشک
به طمع آنکه رفتی برش ز آزمون
زدی بانگ و بی هش فتادی نگون
چنان کرد فرزانه ز آن مرد یاد
کز اخنوخ پیغمبرش بد نژاد
کجا نام اخنوخ دانی همی
دگر نامش ادریس خوانی همی
دژم پهلوان با دلی پرشگفت
تهی رفت از آن جا و ره برگرفت

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سپهبد چو از طنجه برگاشت باز
بگشت اندر آن مرز شیب و فراز
هوش مصنوعی: سپهبد پس از اینکه از طنجه برگشت، دوباره به آن سرزمین با دشت‌ها و تپه‌هایش برگشت.
همی خواست تا یکسر آن بوم و بر
ببیند که کم دید بار دگر
هوش مصنوعی: او می‌خواست به طور کامل آن دیار و سرزمین را ببیند، چون احساس کرد که در مرتبه قبل کم و کاستی در دیدنش بوده است.
چو یک هفته شد دید کوهی چو نیل
بدو رودی از آب پهنا دو میل
هوش مصنوعی: پس از گذشت یک هفته، کوهی مانند نیل را دید که از آن یک رود وسیع به دو میل فاصله جریان دارد.
درختان رده کرده بر گرد رود
تنه لعلگون شاخهاشان کبود
هوش مصنوعی: درختانی که در اطراف رود قرار دارند، تنه‌ای با رنگ سرخ و شاخ و برگ‌هایی به رنگ آبی دارند.
بدان شاخ ها برگ ها سبز و تر
نه آهن نه آتش بر او کارگر
هوش مصنوعی: بدان که شاخ و برگ ها همیشه سرسبز و تازه هستند و هیچ چیز مثل آهن یا آتش بر آنها تأثیری ندارد.
وزو هر که کندی به دندان برش
نبردی دگر درد دندان سرش
هوش مصنوعی: هرکس که به دندان‌پزشکی نرود و از درد دندان‌هایش غفلت کند، دیگر نمی‌تواند به راحتی از درد خود رهایی یابد.
ز بهر شگفتی بزرگان و خرد
به نی ز آن فراوان بریدند و برد
هوش مصنوعی: به خاطر شگفتی بزرگان و خردمندان، به نی به طور فراوان بریدند و برداشتند.
از آن پس بر سبزدشتی رسید
همه کوکنار و گل و سبزه دید
هوش مصنوعی: پس از آن، بر تپه‌ای سرسبز ایستادم و همه جا را پر از کوکنار و گل و گیاه دیدم.
چنان بد بزرگی هر کوکنار
که پر گشتی از کوشهٔ او کنار
هوش مصنوعی: چنان بزرگ و بدی در این کنار وجود دارد که هر جا که بروی، باز هم متوجه‌اش می‌شوی.
دگر دید مرغی به تن خوب رنگ
بزرگیش هم برنهاد کلنگ
هوش مصنوعی: یک پرنده زیبا و بزرگ را دید که با شکوه و زیبایی خاصی در حال پرواز بود.
یکی مرغ کوچکتر از فاخته
همیشه پسش تاختن ساخته
هوش مصنوعی: مرغی کوچکتر از فاخته همیشه در حال فرار است و هیچ‌گاه از ذهنش نمی‌رود.
همه ساله بر طمع پیخال اوی
بدی مانده در سایه بال اوی
هوش مصنوعی: هر سال، به امید و آرزوی دیدن او، در سایه‌ی موجودیتش باقی مانده‌ام.
هر آن گه که پیخال بنداختی
وی اندر هوا آن خورش ساختی
هوش مصنوعی: هر بار که طلا را در کوره ذوب کردی، مانند این است که خورشیدی در آسمان می‌سازید.
سپهدار از اندیشه شد خیره سر
همی گفت کاین بخش یزدان نگر
هوش مصنوعی: فرمانده در فکر فرو رفته و با خود می‌گوید که این قسمت از کار را به خداوند بسپار.
بدین آن دهد کآید آن را برون
درین بخش او راه داند که چون
هوش مصنوعی: او به کسی که در این مکان راه بیرون آمدن را نمی‌داند، نشان می‌دهد که چگونه باید اقدام کند.
یکی گفت مرغی چو رنگی تذرو
همانجاست در بیشه بید و غرو
هوش مصنوعی: یکی گفت که اگر مرغی را ببینی که رنگش خاصی است، همان‌جا در جنگل بید و غرو خواهد بود.
نداند ز بن برچدن دانه چیز
که کورست و کور آید از خایه نیز
هوش مصنوعی: کسی که کور است، نمی‌داند برای رسیدن به نتیجه خوب، باید دانه را از ریشه‌اش جدا کند و او حتی از چیزهای ساده هم نمی‌تواند به درستی استفاده کند.
همه روز نالان و جوشان بود
به یک جای تا شب خروشان بود
هوش مصنوعی: هر روز به خاطر یک چیزی ناراحت و بی‌قرار بود، اما در نهایت تا شب با شور و هیجان سرشار بود.
دگر مرغکی کوچک آید فراز
دهدش آب و چینه به روز دراز
هوش مصنوعی: پرنده‌ای کوچک به بالای درخت می‌آید و در طول روز به او آب و غذا می‌دهد.
چو از بس چنه پرشود ژاغرش
گرد زورمندی تن لاغرش
هوش مصنوعی: وقتی که از چنان ناله‌ها و فریادهای بلند و پرطنین پر شود، دیوانه‌وار و با شدت به سراغ قدرت‌های درون او می‌رود، حتی اگر جسمش ضعیف و لاغر باشد.
خروشنده از جای بجهد دژم
مرین کوچکک را بدرد ز هم
هوش مصنوعی: خروشنده از جایش بلند می‌شود و این دژم کوچک را از هم می‌شکند.
برین بوم و بر هر کس از راستان
زند بی وفا را از او داستان
هوش مصنوعی: در این سرزمین و بر هر کسی که از راستان (راستگویان) است، داستان بی‌وفاها را نقل کن.
دهی دید جای دگر چون بهشت
ز پیرامنش باغ و بسیار کشت
هوش مصنوعی: در جایی دیگر، دشت و باغی را دیدم که همچون بهشت می‌نمود و اطرافش پر از درختان و کشاورزی بود.
برآورد بت خانه ای زو به ماه
درش جزع رنگین سپید و سیاه
هوش مصنوعی: تندیس محبوبی در معبدی ساخته شده است که درگاه آن با رنگ‌های زیبا و برجسته‌ای از سفید و سیاه مزین شده است.
زمینش به یکپاره از لاژورد
همه بوم و دیوار مینای زرد
هوش مصنوعی: زمینش به رنگ لاژوردی است و همه‌ی دیوارها و سرزمینش با رنگ زرد می‌درخشد.
درو شیری از سیم و تختی به زیر
بتی کرده از زر بر پشت شیر
هوش مصنوعی: در اینجا تصویری از یک شیر ساخته شده از سیم و نشسته بر زیر یک تخت وجود دارد که بر پشت شیر، مجسمه‌ای از طلا قرار دارد. این توصیف نمادین می‌تواند نشان‌دهنده قدرت و ثروت باشد.
به دست آینه چون درفشنده مهر
بدآن آینه درهمی دید چهر
هوش مصنوعی: در آینه‌ای که مانند پرچم در دست گرفته شده، صورتی را که به آن نگاه می‌کند، مشاهده می‌کند.
هرآن دردمندی که بودی تباه
چو کردی بدآن آینه در نگاه
هوش مصنوعی: هر کسی که به نوعی دچار درد و رنج شده و زندگی‌اش خراب گشته، وقتی به آن آینه نگاه کند، می‌تواند حقیقت و واقعیت خود را ببیند.
چو چهرش ندیدی شدی زین سرای
ورایدون که دیدی شدی باز جای
هوش مصنوعی: وقتی چهره‌اش را ندیدەای، از این دنیا و زندگی دل‌سرد می‌شوی، اما وقتی او را ببینی، دوباره به زندگی و جایگاه خود بازمی‌گردی.
شب تیره بی آتش تابناک
بدی روشن آن خانه چون روز پاک
هوش مصنوعی: در شب تاریک و بدون نور، روشنایی آن خانه به اندازه‌ای است که مانند روز صاف و بی‌غبار به نظر می‌رسد.
بت آرای خیلی در آن انجمن
که بودندی از پیش آن بت شمن
هوش مصنوعی: در مجلسی که پر از زیبایی و جذبه بود، همه دل‌ها به سوی آن بت جلب می‌شد و او را تماشا می‌کردند.
جدا هر یکی هدیه ای کرده ساز
ببردند پیش سپهبد فراز
هوش مصنوعی: هر کدام از آن‌ها هدایایی به همراه دارند تا پیش فرمانده بزرگ ببرند.
بپرسید از ایشان جهان پهلوان
کزینسان دهی وآب هر سو دوان
هوش مصنوعی: از آنان پرسیدند که پهلوان بزرگ، چرا با این انسان‌ها و آب‌هایی که هر کجا می‌روند، زندگی می‌کنید؟
سرا و دز و کشتش ایدون بسی
چرا جز شما نیست ایدر کسی
هوش مصنوعی: به این معنی است که در این مکان و منطقه، به جز شما هیچ فرد دیگری وجود ندارد که به این اندازه اهمیت داشته باشد.
دژم هر کسی گفت کز راه راست
یکی بیشه نزدیک این مرز ماست
هوش مصنوعی: هر کسی که بگوید که از راه درست دور شویم، باید بداند که در نزدیکی مرز ما، جنگل یا جایی خطرناک وجود دارد.
ددی در وی از پیل مهتر به تن
چو تند اژدها زهر پاش از دهن
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره می‌شود که با قدرت و شدت به مانند یک اژدهای تند و زهرپاش عمل می‌کند. او از قدرتی بااهمیت برخوردار است و به مانند فیل، به معنای بزرگی و تسلط، در وضعیت قرار دارد. احساس ترس و خطر در وجود او احساس می‌شود و نیرویی که از او برمی‌خیزد، توانمند و متمایز از دیگران است.
تن او یکی هشت پای و دو سر
سرش از دو سو پای زیر و زبر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف موجودی شبیه به هشت پا می‌پردازد که دارای دو سر است. این موجود نه تنها از لحاظ ظاهری متنوع و پیچیده است، بلکه زندگی‌اش هم به‌نوعی در تعادل میان دو سر و پایش جریان دارد. به عبارت دیگر، او مخلوقی است که در عین داشتن ویژگی‌های خاص، با ساختار و کارکردی خاص زندگی می‌کند.
چو شد پای زیرینش از کار و ساز
بگردد برآن پای کش از فراز
هوش مصنوعی: وقتی که پای زیرینش از کار بیفتد و دیگر نتواند حمایت کند، باید به آن پای بالایی تکیه کند تا از جایی دیگر توازن برقرار شود.
همش چنگ شیرست و هم زور پیل
بدرد به آواز کوه از دو میل
هوش مصنوعی: همه چیز در این دنیا مانند صدای چنگ و قدرت شیر و فیل است که از آواز کوه به دو سمت می‌رود. یعنی هر چیزی در زندگی ما با قدرت و زیبایی خود، به سوی مقاصد مختلف حرکت می‌کند.
شگفتیست جویان خون آمده
ز دریای خاور برون آمده
هوش مصنوعی: عجیب است که عده‌ای از جویای حق و حقیقت، مانند جریان خون، از دریای خاور به بیرون آمده‌اند.
به چنگ از که و بیشه شیر آورد
به دم کرکس از ابر زیر آورد
هوش مصنوعی: بنگر چگونه شیر در دستان قوی‌تری به دام افتاد و از آسمان، کرکسی دمی از ابر را پایین آورد.
کمینی نهد هر زمان از نهان
برد هر که یابد ز ما ناگهان
هوش مصنوعی: هر لحظه نیرنگی از زیر cloak می‌زند؛ هر کس به طور ناگهانی از ما خبری به دست آورد، در خطر خواهد بود.
به راهش بویم از نهان دیده دار
گریزیم چون او شود آشکار
هوش مصنوعی: ما در پنهان از راه او گام برمی‌داریم و از او دور می‌شویم تا زمانی که او نمایان شود.
تهی شد ده از مردم و چارپای
نماندست جز ما کس ایدر به جای
هوش مصنوعی: ده از سکنه خالی شده و هیچ حیوانی باقی نمانده است، به جز ما هیچ کسی در اینجا نیست.
همی شد نشاییم زن بوم و رست
که این جای بد زادن ما نخست
هوش مصنوعی: ما در این سرزمین به دنیا آمده‌ایم و زندگی‌مان از اینجا آغاز شده است، بنابراین ما به این جایی که از آن آمده‌ایم، وابسته‌ایم.
برین بام بتخانه دلفروز
نشسته بود دیده بانی به روز
هوش مصنوعی: در بالای بام معبد، نگاهی دلپذیر و زیبا به تماشا نشسته بود و مراقبت می‌کرد.
که تا چونش بیند زند نعره زود
ز هامون گریزیم در ده چو دود
هوش مصنوعی: وقتی او را ببیند، به سرعت فریاد می‌زند و از بیابان به سوی روستا مانند دود فرار می‌کند.
سپهدار پذرفت کامروز من
رهایی دهمتان از این اهرمن
هوش مصنوعی: سرانجام، فرمانده به من اجازه داد تا امروز شما را از این دیو آزاد کنم.
سپه برد تا نزد بیشه رسید
بر بیشه صف سپه برکشید
هوش مصنوعی: سربازان به سوی جنگل حرکت کردند و وقتی به آنجا رسیدند، صفی منظم از سربازان تشکیل دادند.
چنان تنگ درهم یکی بیشه بود
که رفتن درو کار اندیشه بود
هوش مصنوعی: به قدری درختان در آن جنگل نزدیک به هم بودند که عبور از آنجا نیاز به فکر و برنامه‌ریزی داشت.
درختانش سر در کشیده به سر
چو خط دبیران یک اندر دگر
هوش مصنوعی: درختانش به شکلی خم شده‌اند که مانند خطی صاف و مرتب به سمت بالا رفته‌اند و در کنار هم قرار دارند.
همه شاخ ها تا به چرخ کبود
به هم برشده تنگ چون تار و پود
هوش مصنوعی: تمامی شاخه‌ها تا به آسمان آبی به هم پیوسته‌اند، مانند تار و پود که به هم تنیده شده‌اند.
تو گفتی سپاهیست در جنگ سخت
وزو هست گردی دگر هر درخت
هوش مصنوعی: تو گفتی در زمان جنگ، سپاهی وجود دارد و از آن سپاه، درختی دیگر به وجود می‌آید.
کشان شاخ ها نیزه و گرز بار
سپر برگ ها و سنان نوک خار
هوش مصنوعی: درختان مثل نیزه و گرزی دراز به نظر می‌رسند و شاخ و برگ‌های آن‌ها مانند سپر و نوک خارهای تیز، در جستجوی نیرویی برای دفاع به هم پیوسته‌اند.
ز بس برگ ریزش گه باد تیز
گرفتی جهان هر زمان رستخیز
هوش مصنوعی: به خاطر شدت وزش باد و از بین رفتن برگ‌ها، زمین هر لحظه جنب وجوشی دارد و در حال تغییر است.
نتابیدی اندر وی از چرخ هور
ز تنگی بسودی درو پوست مور
هوش مصنوعی: به خاطر تنگی و فشار زندگی، از نور آفتاب به درون پناه بردی و همچون پوست موری در آنجا، احساس آرامش نکردی.
نی اش گفتی از برگ و خار از گره
مگر تیغ این دارد و آن زره
هوش مصنوعی: تو می‌گویی نی از برگ و خار ساخته شده است، اما آیا این حقیقت را در نظر نمی‌گیری که تیغ و زره هم در وجودش نهفته است؟
به پهلوی بیشه یکی آبکند
برش خفته دد همچو کوهی بلند
هوش مصنوعی: در کنار جنگل، جویابی وجود دارد که حیوانات در آن استراحت می‌کنند، مانند کوهی بلند و محکم.
بپوشید خفتان کین پهلوان
برافکند بر پیل برگستوان
هوش مصنوعی: پوشش خود را بر تن کنید، زیرا این قهرمان بر اسب بلندی به میدان آمد و همه را تحت تأثیر قرار داد.
به صندوق در رفت با ساز جنگ
همی راند تا نزد او رفت تنگ
هوش مصنوعی: به صندوق رفت و با ساز جنگی به شدت می‌کوبید تا وقتی که نزد او رسید، فاصله‌اش کم شد.
سوی روشن پاک برداشت دست
از او خواست زور و به زانو نشست
هوش مصنوعی: به سمت نور و پاکی، دست از او برداشت و پس از درخواست قدرت، بر زانو افتاد.
زه آورد بر چرخ پیکار بر
ز دستش گره زد به سوفار بر
هوش مصنوعی: دست او به دلیل نبردی که بر فراز آسمان‌ها داشت، به زنجیری گره خورده است.
یکی فیلکی سود سندان گذار
بزد دوخت بر هم ز فرش استوار
هوش مصنوعی: یک فرد باهوش و بادقت بر روی کارش تمرکز کرده، به گونه‌ای که تمام اجزای کارش منظم و محکم به هم پیوسته است.
دد آن گه سر از جای بر کرد تیز
به پیل اندر آمد به خشم و ستیز
هوش مصنوعی: آن زمان که جانور وحشی با سرعت از جا برخواست، به خشم و جدال به داخل میدان آمد.
به چنگال بفکند خرطوم اوی
به دندان بکندش سر از تن چو گوی
هوش مصنوعی: پوز خرطوم او به چنگال گرفته می‌شود و مانند یک توپ، سرش از بدنش جدا می‌شود.
زدش نیزه بر سینه گرد دلیر
ز صندوق با گرز کین جست زیر
هوش مصنوعی: نفرین بر این دلیر که نیزه‌ای به سینه‌اش زدند و از صندوق انتقام، زیر گرز کینه به خاک افتاد.
چنان کوفت بر سرش کز زخم سخت
در آن بیشه بی برگ و بر شد درخت
هوش مصنوعی: چنان ضربه‌ای به سرش زد که از زخم عمیقش در آن جنگل بی‌برگ و بر، درختی بوجود آمد.
همی چند زد بر سرش گرز جنگ
تن پیل خست او به دندان و چنگ
هوش مصنوعی: چندین بار بر سر او ضربه‌ای سنگین از گرزی جنگی خورد، اما او با دندان و چنگال خود مقاومت کرد و تسلیم نشد.
چنین تا همه ریخت مغز سرش
به زهر و به خون غرقه گشته برش
هوش مصنوعی: او تا آنجا پیش رفت که مغزش به زهر و خون آغشته شد.
بمالید رخ پهلوان بر زمین
گرفت آفرین بر جهان آفرین
هوش مصنوعی: چهره قهرمان را بر زمین کشاندند و بر زیبایی و عظمت جهان ستایش کردند.
که کردش بر آن زشت پتیاره چیر
که هم اژدها بود و هم پیل و شیر
هوش مصنوعی: به کسی که بر آن زشت و بدجنس چیره شد، که هم مانند اژدها خطرناک بود و هم به اندازه‌ی پیل و شیر formidable.
همان گه بیاکند چرمش به کاه
برافکند بر پیل و برداشت راه
هوش مصنوعی: در همان لحظه، چرمش را به کاه می‌زند و بر روی فیل می‌افکند و سپس راه می‌گیرد.
به سوی بیابانی آمد شگفت
شتابان بیابان به پی برگرفت
هوش مصنوعی: به سمت بیابانی عجیب و شگفتی‌انگیز رفت، به طوری که بیابان او را به سوی خود کشید.
به نزدیکی بادیه روز چند
چو شد دید در ره حصاری بلند
هوش مصنوعی: در یکی از روزها، وقتی به نزدیک بیابان رسید، ناگهان دیوار بلند و بلندی را در مسیرش مشاهده کرد.
هم سنگ دیوار برج و حصار
ز گردش روان ریگ و جای استوار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که سنگی که دیوارها و حصارها را می‌سازد، به‌سختی و استحکام خود می‌بالد. در مقابل، ریگ‌ها که به‌راحتی در حرکت هستند، نشان‌دهنده ناپایداری و تغییرپذیری زندگی‌اند. بنابراین، از این مقایسه می‌توان دریافت که برخی چیزها در زندگی پایدار و محکم هستند، در حالی که برخی دیگر به‌راحتی دستخوش تغییر می‌شوند.
بر او نردبانی هم از خاره سنگ
یکی راهش از پیش دشوار و تنگ
هوش مصنوعی: بر او نردبانی از سنگ‌های خارا گذاشته‌اند که یکی از راه‌هایش پیش، سخت و تنگ است.
از آهن دری بر سر نردبان
بر او مردی از چوب چون دیده بان
هوش مصنوعی: آهنی که مانند یک در روی نردبان قرار گرفته، بر روی آن مردی از چوب همچون نگهبان قرار دارد.
بر آیین تیرافکنانش نشست
کمانی و تیری گرفته به دست
هوش مصنوعی: با توجه به عرفانی که در این شعر وجود دارد، تصویر فردی را ترسیم می‌کند که در چگونگی شلیک یک تیر و کمان مهارت دارد و با دقت و آمادگی در حال نشستن و تمرکز بر هدف خود است. او به نوعی در یک وضعیت جدی و آماده برای عمل به سر می‌برد.
بر آن پایه نردبان هر که پای
نهادی سبک مرد چوبین ز جای
هوش مصنوعی: هر کسی که بر نردبان موفقیت قدم بگذارد، به آسانی و بدون زحمت از موانع عبور می‌کند و پیشرفت می‌کند.
به تیرش فکندی هم اندر زمان
شدی تیر او باز سوی کمان
هوش مصنوعی: تو به تیر او در زمانی آسیب زدی، ولی او تیرش را دوباره به کمان برمی‌گرداند.
به درع و سپر چند کس رفت تفت
همین بود و شد کشته هر کس که رفت
هوش مصنوعی: تعداد زیادی به میدان جنگ رفتند و در نتیجه کشتته شدند. همین واقعیت باعث شد که آنها نتوانند جان خود را نجات دهند.
جهان پهلوان خواست درع نبرد
خدنگی بینداخت بر چشم مرد
هوش مصنوعی: جهان پهلوان تصمیم داشت در میدان جنگ به نبرد بپردازد و برای این کار تیری به سمت چشم رقیب پرتاب کرد.
چنان زد که یک نیزه بفراختش
ز بالا به ریگ اندر انداختش
هوش مصنوعی: او به شدت ضربه‌ای وارد کرد که او را مانند نیزه‌ای به پایین پرتاب کرد و به سرزمین ریگ افکند.
هم اندر پی آهنگ افراز کرد
ز بر قفل بشکست و در باز کرد
هوش مصنوعی: در پی نوا و لحن موزون، بر قفل زده و آن را شکسته و در را باز کرد.
یکی شیر دید از پس در بپای
ز روی و ز مس کرده جنبان ز جای
هوش مصنوعی: شخصی از پشت در شیر بزرگی را دید که به خاطر هراس و ترس از جایش تکان نمی‌خورد و فقط سرش را به سمت او چرخانده بود.
به کردار کوره پر آتش دهان
دمادم درخش از دهانش جهان
هوش مصنوعی: به مانند یک کوره آتشین، هر لحظه از دهان او نور و درخشندگی منتشر می‌شود و جهان را روشن می‌سازد.
سپهبد ز فرازنگان باز جست
طلسمش که چون بود شاید درست
هوش مصنوعی: سردار از بالای تپه‌ها طلسمش را جستجو کرد تا ببیند که آیا درست است یا نه.
یکی گفت هست آتش تیز تفت
درین سنگ‌ کش‌ زیر چاهست و نفت
هوش مصنوعی: یک نفر گفت که در این سنگ زیر چاه، آتش شدیدی وجود دارد که در حال سوزاندن است و نفت هم در آنجا هست.
ز چشمه همی زاید آن نفت زیر
وز او گیرد آتش همی کام شیر
هوش مصنوعی: از چشمه، آن نفتی که به زیر می‌رود، همواره آتش را به خود جذب می‌کند و شیرین کام به دست می‌آورد.
همان جنبش مرد و تیر و کمان
ازین آتش و نفت بد بی گمان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آن حرکت و تلاش انسان، مثل تیر و کمان، نتیجه‌ای است که از این آتش و مواد سوختی به وجود آمده و به خوبی می‌توان پیش‌بینی کرد که این وضعیت، عواقبی متفاوت خواهد داشت.
چنان ساخت فرزانه پیش بین
که تا گیتیست این بود هم چنین
هوش مصنوعی: فرزانهٔ دوراندیش به گونه‌ای تنظیم و طراحی کرد که تا زمانی که جهان پابرجاست، این وضعیت همواره ادامه داشته باشد.
به چاره شدند اندر آن جای تنگ
همه بوم و دیوار بد خاره سنگ
هوش مصنوعی: در آن مکان تنگ، همه به فکر چاره افتادند و بوم و دیوار سنگی به شکل خاری بد درآمد.
ز مرمر برافراز بام و حصار
یکی قبه جزعین ستونش چهار
هوش مصنوعی: از سنگ مرمر، بر روی بام و دیوار، قبه‌ای بساز که چهار ستون دارد.
دراو تختی از زر و مردی دراز
برآن تخت بد مرده از دیرباز
هوش مصنوعی: بر روی تختی از طلا، مردی قد بلند خوابیده است که مدت‌هاست از دنیا رفته.
گرفته همه تنش در قیر و مشک
گهر برش و از زیر کافور خشک
هوش مصنوعی: بدنش کاملاً در قیر و مشک فرو رفته و از زیر کافور خشک، گوهرش را در خود پنهان کرده است.
به طمع آنکه رفتی برش ز آزمون
زدی بانگ و بی هش فتادی نگون
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که شخصی به امید اینکه کسی به او توجه کند، تلاش کرده و فریاد زده، اما در نهایت بدون احتیاط و آمادگی سقوط کرده و به زمین افتاده است.
چنان کرد فرزانه ز آن مرد یاد
کز اخنوخ پیغمبرش بد نژاد
هوش مصنوعی: فرزانه به قدری از آن مرد یاد کرد که به یاد پیغمبرش، اخنوخ، افتاد که نژاد خوبی نداشت.
کجا نام اخنوخ دانی همی
دگر نامش ادریس خوانی همی
هوش مصنوعی: کجا می‌دانی که نام اخنوخ چیست، و چرا او را ادریس می‌نامی؟
دژم پهلوان با دلی پرشگفت
تهی رفت از آن جا و ره برگرفت
هوش مصنوعی: پهلوانی ناراحت و با دلی پر از ناامیدی از آنجا رفت و مسیر دیگری را انتخاب کرد.

حاشیه ها

1392/01/06 01:04
امین کیخا

کوکنار هم اکنون به دری افغانستان تریاک را گویند و تریاک خود یونانیست narcotic هم به همین برمیگردد

1392/01/06 01:04
امین کیخا

ژاغر

1392/01/06 01:04
امین کیخا

چینه دان