بخش ۱۳۶ - رزم دیگر گرشاسب با شاه طنجه
سپیده چو شب را به بر درگرفت
شبش کرد بدرود و ره برگفت
ببد سیم دریا زمین زر زرد
خُمآهن کُه و آسمان لاژورد
گرفتند گردان به کین ساختن
جهان از یلان گشت پر تاختن
ز غریدن کوس و شیپور و نای
ز بانگ جرس وز جرنگ درای
سته مغز کیوان و بی هوش گشت
دل و زهره زهره پر جوش گشت
دم اسپ کوته شد و تک دراز
فرازی ببد پست و پستی فراز
ز بس تیرگی چهر گیتی فروز
سیه گشت گفتی شب آمد به روز
سر گرد با جان به جوزا رسید
تن کشته با خون به دریا رسید
درنگ جهان گفت گیتی شتاب
از آهن روان خون چو از سنگ آب
یلان را به خون غرقه تیغ و سپر
یکی جان سپار و یکی تن سپر
پر از شیر غران ز نعره زنان
پر از مار پران ز خشت آسمان
ز خرطوم پیل و سر جنگجوی
همه دشت پاشیده چوگان و گوی
چو مرغی شده مرگ پرش خدنگ
ز سرنیزه منقارش و خشت چنگ
یلان را به منقار درنده ناف
سران را به چنگال تارک شکاف
در آن رزم زاول گُرُه یکسره
شکسته شدند از سوی میسره
برایشان یکی گرد سالار بود
که عم زاد فرخ سپهدار بود
نهاد اندر آوردگه پای پیش
سپه را فرو داشت بر جای خویش
بسی کشت چندان که سرگشته شد
سرانجام در رزمگه کشته شد
سپهبد بر آن درد تند از کمین
به زیر آمد از پیل با گرز کین
دو دستی همی کوفت از پیش و پس
نیارست با زخمش استاد کس
مگر توبئی کآمد از صف جنگ
یکی خشت چون مار پیچان به چنگ
بیفکند او را و ناسود هیچ
گریزان عنان را ز پس داد پیچ
گرفت از هوا خشت او پهلوان
بینداخت و بردوختش پهلوان
متوز از کمینگه برانگیخت اسپ
عمودی به دستش چو زآهن فرسپ
بیفکند چندان سر از چپ و راست
چو گرشاسب را دید بگریخت خواست
سپهبد به یک تک در اسپش رسید
برآورد گرز و غوی برگشید
چنان زدش و با اسپ برهم فکند
که از زورش اندر زمین خم فکند
دلیران ایران پسش هر که بود
به زین کوهه بر سر نهادند زود
گرفتند هر سو ره کارزار
فکنده شد از طنجه ای سی هزار
گریزنده جان در تک پای دید
نبد پای کس کاو ز یک جای دید
ز درج شبه سر چو شب باز کرد
به پیرایه پیوستن آغاز کرد
بتی گشت گیسوش رنگ سیاه
زنخدانش ناهید و رخ گرد ماه
شه طنجه تازنده از جای جنگ
ز پس باز شد تا در شهر تنگ
سپه را ز سر باز نو ساز کرد
دل جنگیان یک به یک باز کرد
دگر گفت پیروز گاه نبرد
ز بختست نز گنج و مردان مرد
بکوشید یکدست فردا دگر
دهد بختم این بار یاری مگر
چو گرشاسب تنها درآید به جنگ
ز هر سو بر او ره بگیرید تنگ
به زخمش فرازید بازو همه
شبان کز میان شد چه باشد رمه
به کشتی بنه هر چه بد کرد بار
سپه برد نزدیک دریا کنار
که تا گر دگر بارش افتد شکست
به دریا گریزان شود دوردست
همه شب بدین رای بفشرد پی
درازی شب کرد کوته به می
بخش ۱۳۵ - داستان گرشاسب با شاه طنجه: کنون از شه طنجه و پهلوانبخش ۱۳۷ - جنگ دیگر گرشاسب با شاه طنجه: چو شاه حبش سوی خاور گریخت
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سپیده چو شب را به بر درگرفت
شبش کرد بدرود و ره برگفت
هوش مصنوعی: سپیده دم که شب را در آغوش گرفته، شب را وداع گفته و به سوی راه روشن رفته است.
ببد سیم دریا زمین زر زرد
خُمآهن کُه و آسمان لاژورد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف زیباییهای طبیعت میپردازد. او دریا را به رنگ نقرهفام، زمین را زرد رنگ مانند طلا، کوهها را از جنس آهن و آسمان را به رنگ لاجوردی تشبیه کرده است. این تصویرسازیها نشان دهندهی زیبایی و تنوع رنگها در طبیعت است.
گرفتند گردان به کین ساختن
جهان از یلان گشت پر تاختن
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده است که گروهی از جنگجویان به دلیل یک طلب انتقام، به ساخت و ایجاد جهانی جدید پرداختهاند و در این مسیر، به سرعت و با انرژی پیش میروند.
ز غریدن کوس و شیپور و نای
ز بانگ جرس وز جرنگ درای
هوش مصنوعی: از صدای طبل و شیپور و نای و همچنین صدای زنگ و جرس، نشانهای از هیاهو و جنب و جوش به گوش میرسد.
سته مغز کیوان و بی هوش گشت
دل و زهره زهره پر جوش گشت
هوش مصنوعی: کیوان به غفلتی دچار شد و دل و زهره از شوق و هیجان به تپش درآمدند.
دم اسپ کوته شد و تک دراز
فرازی ببد پست و پستی فراز
هوش مصنوعی: خرطومی اسپ کوتاه شد و بدنی بلند و بزرگ پیدا کرد، از این رو، چیزی را که در پایین است، به بالا برتری میدهد.
ز بس تیرگی چهر گیتی فروز
سیه گشت گفتی شب آمد به روز
هوش مصنوعی: به خاطر تاریکی زیاد جهان، چهره آن به قدری تیره و سیاه شده که انگار شب به جای روز آمده است.
سر گرد با جان به جوزا رسید
تن کشته با خون به دریا رسید
هوش مصنوعی: دور سر با جان به نشانه جوزا میرسد و تن از خون به دریا منتقل میشود.
درنگ جهان گفت گیتی شتاب
از آهن روان خون چو از سنگ آب
هوش مصنوعی: جهان به ما میگوید که زندگی در حرکت و شتاب است، مانند جریانی که در آن خون از آهن در میغلتد و آب از سنگ بیرون میآید.
یلان را به خون غرقه تیغ و سپر
یکی جان سپار و یکی تن سپر
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، یک جوانمرد باید با تمام وجود و دلیرانه بجنگد. او باید یکی از زندگیها را قربانی کند و از خود فداکاری نشان دهد؛ یکی جان را تقدیم کند و دیگری به عنوان سپر خود از تن حفظ کند.
پر از شیر غران ز نعره زنان
پر از مار پران ز خشت آسمان
هوش مصنوعی: این متن به توصیف فضایی پر از هیجان و وحشت میپردازد. به تصویر کشیده شده که محیطی مملو از شیرهای غران و نعرهزنان است، و همچنین پر از مارهایی است که از آسمان به پایین میافتند. این توصیفات به نوعی احساس ترس و شگفتی را منتقل میکند که ناشی از وجود موجودات قوی و خطرناک در محیط است.
ز خرطوم پیل و سر جنگجوی
همه دشت پاشیده چوگان و گوی
هوش مصنوعی: از خرطوم فیل و سر جنگجو، همه دشت پر از چوگان و گوی است.
چو مرغی شده مرگ پرش خدنگ
ز سرنیزه منقارش و خشت چنگ
هوش مصنوعی: مانند پرندهای شده که مرگ بر او سایه افکنده، چرا که نوک تیز نیروهای کشنده و سختیهای زندگی به او حمله میکند.
یلان را به منقار درنده ناف
سران را به چنگال تارک شکاف
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به آن است که درندگان قوی و تیزبال به شکار خود میپردازند و با استفاده از ابزارهای خود، مثل منقار و چنگال، آسیب و صدمه به هدفهای خود میزنند. این بیانگر قدرت و خشونت طبیعت است و نمایانگر آن است که قویترین موجودات به راحتی به ضعفهای دیگران نفوذ میکنند.
در آن رزم زاول گُرُه یکسره
شکسته شدند از سوی میسره
هوش مصنوعی: در آن نبرد، تمام افراد زاول به طور کامل از سمت میسره شکست خوردند.
برایشان یکی گرد سالار بود
که عم زاد فرخ سپهدار بود
هوش مصنوعی: برای آنها یک پیشوای برجسته وجود داشت که عم زاد فرمانده خوشبختی بود.
نهاد اندر آوردگه پای پیش
سپه را فرو داشت بر جای خویش
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، شروع به جنگ کرد و پای سپاه را محکم روی زمین نگه داشت.
بسی کشت چندان که سرگشته شد
سرانجام در رزمگه کشته شد
هوش مصنوعی: افراد زیادی را با کشت و کار بسیار به سرانجامی میرسانیم که در میدان نبرد گیج و سرگردان شدند و در نهایت قربانی شدند.
سپهبد بر آن درد تند از کمین
به زیر آمد از پیل با گرز کین
هوش مصنوعی: سردار با آن درد شدید از کمین بیرون آمد و به مقابله جلادان شتافت.
دو دستی همی کوفت از پیش و پس
نیارست با زخمش استاد کس
هوش مصنوعی: شخصی با تمام قوا و توانش به سمت جلو و عقب میکوبد، اما هیچکس جرأت نمیکند که او را زخمی کند.
مگر توبئی کآمد از صف جنگ
یکی خشت چون مار پیچان به چنگ
هوش مصنوعی: آیا تو از صف جنگ به عقب برگشتی و یکی از سنگها را که همچون مار پیچیده بود، به دست گرفتی؟
بیفکند او را و ناسود هیچ
گریزان عنان را ز پس داد پیچ
هوش مصنوعی: او را به دور انداخت و هیچ چیزی نتوانست او را از پیگیری باز دارد.
گرفت از هوا خشت او پهلوان
بینداخت و بردوختش پهلوان
هوش مصنوعی: از آسمان تکهای سنگ به پیشانی پهلوان افتاد و او آن را برداشت و به دوختن آن پرداخت.
متوز از کمینگه برانگیخت اسپ
عمودی به دستش چو زآهن فرسپ
هوش مصنوعی: از کمینگاه بیرون آمد و به صورت عمودی اسب را به دست گرفت، مانند اینکه از آهن ساخته شده باشد.
بیفکند چندان سر از چپ و راست
چو گرشاسب را دید بگریخت خواست
هوش مصنوعی: او چنان به چپ و راست سر میکند که وقتی گرشاسب را میبیند، فرار را بر قرار ترجیح میدهد.
سپهبد به یک تک در اسپش رسید
برآورد گرز و غوی برگشید
هوش مصنوعی: سپهبد با یک حرکت به اسبش رسید و چماقش را بالا برد و صدا کرد.
چنان زدش و با اسپ برهم فکند
که از زورش اندر زمین خم فکند
هوش مصنوعی: او چنان ضربهای به او زد و با اسبش به زمین انداخت که از شدت ضربه، زمین را خم کرد.
دلیران ایران پسش هر که بود
به زین کوهه بر سر نهادند زود
هوش مصنوعی: دلیران ایران، هر کسی که بودند، به سرعت بر فراز این کوه قرار گرفتند.
گرفتند هر سو ره کارزار
فکنده شد از طنجه ای سی هزار
هوش مصنوعی: در هر طرف، راهی در جنگ باز شده است و از طنجه، سی هزار نفر به میدان آمدهاند.
گریزنده جان در تک پای دید
نبد پای کس کاو ز یک جای دید
هوش مصنوعی: جان فراری را در حالت یک پا دید، اما پای کسی را ندید که از یک مکان دور شده باشد.
ز درج شبه سر چو شب باز کرد
به پیرایه پیوستن آغاز کرد
هوش مصنوعی: وقتی شب به پایان میرسد و روز آغاز میشود، وجود آدمی نیز در پیوستن به زیباییها و ظرافتها شروع به حرکت میکند.
بتی گشت گیسوش رنگ سیاه
زنخدانش ناهید و رخ گرد ماه
هوش مصنوعی: موهای او مانند شب تیره است و چانهاش چون سیارهٔ زهره است، در حالی که چهرهاش مانند ماه گرد و روشن میباشد.
شه طنجه تازنده از جای جنگ
ز پس باز شد تا در شهر تنگ
هوش مصنوعی: شه طنجه بهسرعت از میدان جنگ عقبنشینی کرد و به درون شهر تنگ رفت.
سپه را ز سر باز نو ساز کرد
دل جنگیان یک به یک باز کرد
هوش مصنوعی: سردار جنگ، سپاه را از نو سامان داد و دلهای جنگجویان را یکی یکی تقویت کرد.
دگر گفت پیروز گاه نبرد
ز بختست نز گنج و مردان مرد
هوش مصنوعی: پیروز شدن در میدان جنگ به شانس و سرنوشت بستگی دارد، نه به ثروت و قدرت مردان جنگی.
بکوشید یکدست فردا دگر
دهد بختم این بار یاری مگر
هوش مصنوعی: تلاش کن تا فردا سرنوشت بهتری برایت رقم بزند و شاید این بار شانس به یاریات بیاید.
چو گرشاسب تنها درآید به جنگ
ز هر سو بر او ره بگیرید تنگ
هوش مصنوعی: اگر گرشاسب تنها به میدان جنگ بیفتد، از هر طرف دشمنان به او حمله خواهند کرد و او را به تنگنا میکشند.
به زخمش فرازید بازو همه
شبان کز میان شد چه باشد رمه
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که به خاطر زخم و درد، شبان نمیتواند به کار خود ادامه دهد و از آنجا که میان گوسفندان، غم و اندوهی به وجود آمده، معلوم نیست که او چه سرنوشتی خواهد داشت.
به کشتی بنه هر چه بد کرد بار
سپه برد نزدیک دریا کنار
هوش مصنوعی: هر چیزی که از بدیها و ناپاکیها در دل داری، به کشتی بگذار و به سوی دریا ببر تا از خود دورش کنی.
که تا گر دگر بارش افتد شکست
به دریا گریزان شود دوردست
هوش مصنوعی: اگر دوباره باران بر زمین ببارد و به شکستگی منجر شود، باید به سوی دریا فرار کرد و به دورترها رفت.
همه شب بدین رای بفشرد پی
درازی شب کرد کوته به می
هوش مصنوعی: شخصی در طول شب به این فکر میکرد که چگونه میتواند طولانی بودن شب را با نوشیدن می (شراب) کوتاه کند و به همین دلیل، شب را به گونهای گذراند که احساس کند زمان سریعتر میگذرد.
حاشیه ها
1392/01/06 01:04
امین کیخا
فرسب به تیر سقف خانه گویند و گرز در دست یل را به تیر میانی سقف همان نده کرده است

اسدی توسی