بخش ۱۳۴ - داستان قباد کاوه
چو شد پهلوان بسته ره را کمر
قباد آن کجا کاوه بودش پدر
به درگه چنین گفت پیش مهان
که این شه ندارد نهاد شهان
پدرم از جهان جز مر او را نخواست
به شمشیر گیتی ازو گشت راست
از اورنگ برکند ضحاک را
سپرد افسرش زیر پی خاک را
ز گرشاسب ما بیش بردیم رنج
بدو بیش بخشد همی شهر و گنج
شد این آگهی نزد شه آشکار
نهان داشت تا بود هنگام بار
چو شد بر سران بارگاه و سرای
برآورد سر شاه دانش سرای
چنین گفت کای نامدار انجمن
نیوشید یکسر ز دل پند من
به یزدان پناهید تا از گزند
بودتان به هر دو جهان سودمند
منازید از آن شادمانی و ناز
که آرد سرانجام درد و گداز
بی اندرز هرگز مباشید کس
ببینید هر کار را پیش و پس
مبندید با رشک و با آز رای
که این غم فزایست و آن جانگزای
مجویید دانش ز بی دانشان
که نادان ز دانش ندارد نشان
کنید آزمون ها به دانش فزون
که هست آینه مرد را آزمون
همیشه دل از شاه دارید شاد
به ویژه که دارد ره دین و داد
بنازید اگرتان نوازد به مهر
بترسید چون چین آرد به چهر
مگویید شه را به از بی رهی
که تان بد رسد چون رسد آگهی
اگر چند باشید از دور باز
بود دست شاهان به هر سو فراز
بود گوش با چشم شه را بسی
کجا گوش و چشمش بود هر کسی
چو شه دادگر باشد و ره شناس
بدو داشت باید ز یزدان سپاس
نباید گواژه زدن بر فسوس
نه بر یافه گفتن شدن چاپلوس
چنان خوش نباید بدن کت خورند
چنان ترش نه نیز کت ننگرند
ز زخم سنان بیش زخم زبان
که این تن کند خسته و آن روان
چو دستور شد دل خرد همچو شاه
زبان چون سپهبد سخن چون سپاه
سپهدار دارد سپه را به جای
کز اندازه ننهد کسی پیش پای
بنا گفته بر چون کسی غم خورد
از آن به که بر گفته کیفر برد
سه چیز آورد پادشاهی به شور
کزآن هر سه شه را بود بخت شور
یکی با زنان رام بودن به هم
دوم زفت کاری سیوم دان ستم
شه نیک با کامرانی بود
چو بد گشت کم زندگانی بود
سزا پادشاهی مر آنرا سزاست
که او بر هوای دلش پادشاست
ز گیتی بی آهو نیابی کسی
اگرچند دارد هنرها بسی
شه آن به که باشد بزرگ از گهر
خرد دارد و داد و فرهنگ و فر
به آکندن گنج نکند ستم
نخواهد که خسبد ازو کس دژم
ز هر بد به دادار جوید پناه
به انداز هر کس دهد پایگاه
نماند به تیغ و به تدبیر و گنج
که آید ز دشمن به کشورش رنج
مرا این همه هست و پاکی تن
دگر تا شهم بد نیاید ز من
نه رنج کسی یافه بگذاشتم
نه بر بی گنه رنج بگماشتم
جهانبان دهد پادشاهی و تخت
نگردد کسی جز بدو نیکبخت
جز ایزد ندادستم این تاج کس
سپاس از جهان بر من او راست بس
سزد پس که بدگوی چیزی کند
به بد گفتن من دلیری کند
پس آن گه ابا خشم گفت ای قباد
بد مردمان از چه گویی به یاد
مگر رشک مغزت بکاهد همی
زبانت سرت را نخواهد همی
ز گرشاسب وز کاوه رانی سخن
گله هر چه کردی شنیدم ز بن
همه روم تا خاور و هند و چین
زبون گشت گرشاسب را روز کین
جهان خیره ماند ز برزش همی
به گردون کشد پیل گرزش همی
سته دیو و پیل از خم خام اوست
ژیان شیر و تند اژدها رام اوست
کجا نیزه زد در صف کارزار
پسین مرد باشد چو پیشین فکار
به هند ار فرو کوبد از گرز بوم
ز بس زور او لرزه گیرد به روم
چو من هم ز جمشید دارد نژاد
تو چون کاوه دانیش گشته به باد
پدرت از سپاهان بد آهنگری
نه زیبا بزرگی نه والاسری
چو بگزید ما را نکونام شد
به کف درش پتک گران جام شد
از آهنگری رست و سالار گشت
پس از کلبه داری سپهدار گشت
بد آن گاه در کلبه با دود و دم
کنونست در بزم با ما به هم
بدادیمش اهواز و ده باره شهر
همی زین فزونتر ز ما یافت بهر
اگر برد رنج آمدش گنج بر
تو نیز آیدت آرزو رنج بر
ز بهر همه کس بود شهریار
نه از بهر یک تن که باشدش یار
دگر تا تویی یافه زینسان مگوی
به دشتی که گمراه گردی مپوی
مجوی آنچت آرد سرانجام بیم
مکش پای از اندازه بیش از گلیم
مینداز سنگ گران از برت
که چون بازگردد فتد بر سرت
گر آزرم بابت نبودی ز بن
چو از رفتگان بودی از تو سخن
همان کردمی با تو از راه داد
که در چین نریمان به دیگر قباد
سخن هر چه گفتم به دانش ببین
نگاری کن این را و دل را نگین
شد از بیم شه زرد و ارزان قباد
به زاری و پوزش زبان برگشاد
بسی گشت در خاک زنهار خواه
ببخشید خون و ببخشود شاه
خبر یافت کاوه پسر را بخواند
فراوان بر او خشم و خواری براند
به خون کرد با خنجر آهنگ او
رهاندند خویشانش از چنگ او
فرستاد کس شاه کشور نواز
به یک جایشان آشتی داد باز
وزآن سو جهان پهلوان شادکام
همی زیست خرم به دیدار سام
همی گفت کاو چون گرد زور و برز
ز من به بود گاه شمشیر و گرز
به یک سال از آن شادی و فرهی
نشد دستش از جام روزی تهی
نوندی سر سال نو کرد راست
خراج خداوند کابل بخواست
شه کابلی گفت کاین نیست داد
شهنشه به بیداد فرمان نداد
تو خواهی و خواهد خداوند تاج
به سالی دوباره نباشد خراج
بر این آرزو پهلوان سترگ
فرستاد نامه به شاه بزرگ
خراج همه کابل و بوم اوی
بدو داد یکسر شه نامجوی
جهان پهلوان از پی نام را
ببخشید باز آن همه شام را
ز گیتی همه سیستان ساخت جای
به رفتن نزد چند گه نرد رای
جهان سرگذشت نو از هر کسی
چنین گونه گون یاد دارد بسی
جهان خانه دیو بد پیکرست
سرایی پرآشوب و درد سرست
یکی گور دانیست بر راه رو
که گوری فزون نیست هر گاه نو
بیابانش لهوست و ریگش نیاز
سمومش هوای دل و غول آز
دهی شد که باشد برو رهگذار
درون هست و بیرون شدن نیست چار
دهندست و آنچ او دهد بیش و کم
ستاند همان باز با جان به هم
به دانندگان همچو زندان زشت
بر آن کس که نادان و بی دین بهشت
برش این یکی دان که دانش سرای
برد زو همی توشه آن سرای
وی ار ناگهانت بخواهد ربود
تو زو بهره خویش بردار زود
بخش ۱۳۳ - زادن سام نریمان: پسر زاد ماهی که از چرخ مهربخش ۱۳۵ - داستان گرشاسب با شاه طنجه: کنون از شه طنجه و پهلوان
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو شد پهلوان بسته ره را کمر
قباد آن کجا کاوه بودش پدر
هوش مصنوعی: زمانی که قباد کمر خود را برای مبارزه محکم بست، کاوه، پدرش، در آن مکان حضور داشت.
به درگه چنین گفت پیش مهان
که این شه ندارد نهاد شهان
هوش مصنوعی: در محفل بزرگان، او چنین گفت که این پادشاه، هیچ اصول و ویژگیای از پادشاهان ندارد.
پدرم از جهان جز مر او را نخواست
به شمشیر گیتی ازو گشت راست
هوش مصنوعی: پدرم از دنیا تنها او را خواست و در کار و جنگهای این جهان، او را به راستی به دست آورد.
از اورنگ برکند ضحاک را
سپرد افسرش زیر پی خاک را
هوش مصنوعی: ضحاک را از تخت سلطنت براندند و تاجش را در زیر پای خاک قرار دادند.
ز گرشاسب ما بیش بردیم رنج
بدو بیش بخشد همی شهر و گنج
هوش مصنوعی: از بیدادگری گرشاسب، ما رنج و سختی زیادی را تحمل کردیم، اما او بیشتر به مردم و ثروتها نیکی خواهد کرد.
شد این آگهی نزد شه آشکار
نهان داشت تا بود هنگام بار
هوش مصنوعی: این اطلاع در نزد پادشاه آشکار شد و او تا زمانی که زمان مناسب فرا رسید، آن را پنهان نگه داشت.
چو شد بر سران بارگاه و سرای
برآورد سر شاه دانش سرای
هوش مصنوعی: زمانی که در بالای کاخ و خانهی بلند، سر شاه دانش و علم نمایان شد، این نشاندهندهی عظمت و مقام اوست.
چنین گفت کای نامدار انجمن
نیوشید یکسر ز دل پند من
هوش مصنوعی: او گفت: ای شخص مشهور، تمام توجه خود را به سخنان من بسپار و از دل بپذیر.
به یزدان پناهید تا از گزند
بودتان به هر دو جهان سودمند
هوش مصنوعی: به خدا پناه ببرید تا از آسیبها در امان بمانید و در هر دو جهان بهرهمند شوید.
منازید از آن شادمانی و ناز
که آرد سرانجام درد و گداز
هوش مصنوعی: با وجود شادی و ناز و زیبایی که فراهم میآورد، در نهایت به درد و رنج منتهی میشود.
بی اندرز هرگز مباشید کس
ببینید هر کار را پیش و پس
هوش مصنوعی: هیچگاه بدون نصیحت و اندرز نباشید. هر کار را قبل و بعد از انجام آن، با دقت بررسی کنید.
مبندید با رشک و با آز رای
که این غم فزایست و آن جانگزای
هوش مصنوعی: با حسد و آز و بر اساس نظرات خود تصمیم نگیرید، زیرا این کار فقط باعث افزایش غم و اندوه میشود و به جان آسیب میزند.
مجویید دانش ز بی دانشان
که نادان ز دانش ندارد نشان
هوش مصنوعی: به دنبال علم از کسانی که چیزی نمیدانند نباشید، زیرا ناآگاهان هیچ نشانهای از دانش ندارند.
کنید آزمون ها به دانش فزون
که هست آینه مرد را آزمون
هوش مصنوعی: آزمونها را با علم و دانش بیشتر انجام دهید، زیرا آزمون، معرف و نشاندهنده شخصیت و درونمایه انسان است.
همیشه دل از شاه دارید شاد
به ویژه که دارد ره دین و داد
هوش مصنوعی: همیشه باید به دل از فرمانروایی شاد باشید، بهویژه اگر او در مسیر انصاف و دین حرکت کند.
بنازید اگرتان نوازد به مهر
بترسید چون چین آرد به چهر
هوش مصنوعی: اگر کسی به شما محبت میکند و شما را میستاید، خوشحال شوید، اما مراقب باشید چون ممکن است که این محبت به زودی به حالت دیگری تغییر کند و شما را غمگین کند.
مگویید شه را به از بی رهی
که تان بد رسد چون رسد آگهی
هوش مصنوعی: هرگز نگوید که وجود پادشاه نیازمند هدایت و راهنمایی است، چرا که زمانی که به مقصد برسید، خود به تمامی حقیقت و شناخت میرسید.
اگر چند باشید از دور باز
بود دست شاهان به هر سو فراز
هوش مصنوعی: اگر چند تنگدست و بیپول باشید، باز هم در دور دستها امکان برقراری ارتباط با افرادی قدرتمند و بزرگوار وجود دارد.
بود گوش با چشم شه را بسی
کجا گوش و چشمش بود هر کسی
هوش مصنوعی: شه گوش و چشمی دارد که به او بسیاری گوش میدهند و نگاه میکنند. اما هر کسی را به طریق خاص خود، گوش و چشم میشود.
چو شه دادگر باشد و ره شناس
بدو داشت باید ز یزدان سپاس
هوش مصنوعی: اگر پادشاه عادل و راهنمایی دانا باشد، شایسته است که از خداوند سپاسگزاری کنیم.
نباید گواژه زدن بر فسوس
نه بر یافه گفتن شدن چاپلوس
هوش مصنوعی: نباید به دروغ و فریبکاری پرداخته و خود را به نوعی چاپلوس و تملقگو نشان داد.
چنان خوش نباید بدن کت خورند
چنان ترش نه نیز کت ننگرند
هوش مصنوعی: انسان نباید به اندازهای خوشحال باشد که آسیب ببیند و همچنین نباید به مشکلات و ناملایمات با نارضایتی نگاه کند.
ز زخم سنان بیش زخم زبان
که این تن کند خسته و آن روان
هوش مصنوعی: زخم زبان به مراتب بیشتر از زخم سنان آزاردهنده است، زیرا زخم تن را خسته میکند، اما زخم روح را بینهایت رنج میدهد.
چو دستور شد دل خرد همچو شاه
زبان چون سپهبد سخن چون سپاه
هوش مصنوعی: وقتی دل با خرد و عقل سامان یابد، مانند پادشاه بر رفتار خود مسلط میشود و زبانش همچون فرماندهای قوی در بیان کلمات و جملات عمل میکند.
سپهدار دارد سپه را به جای
کز اندازه ننهد کسی پیش پای
هوش مصنوعی: فرمانده سپاه نشان میدهد که سپاه در جایی قرار دارد که هیچکس خود را در برابر آن کوچک نمیکند و به اندازهای از خود ارزش قائل است که بر کسی پیشی نگیرد.
بنا گفته بر چون کسی غم خورد
از آن به که بر گفته کیفر برد
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر چیزی ناراحت شود، بهتر است که به جای این ناراحتی، به دنبال عواقب آن باشد.
سه چیز آورد پادشاهی به شور
کزآن هر سه شه را بود بخت شور
هوش مصنوعی: پادشاهی به خاطر سه چیز به زحمت افتاد، و همین سه چیز باعث ایجاد بدبیاری برای او شد.
یکی با زنان رام بودن به هم
دوم زفت کاری سیوم دان ستم
هوش مصنوعی: یکی با زنان مهربان و نرمش دارد، دیگری در کارها سخت و خشن است و سومی به ستمگری معروف است.
شه نیک با کامرانی بود
چو بد گشت کم زندگانی بود
هوش مصنوعی: شاه خوشبخت و شاد به زندگی میگذرانید، اما وقتی اوضاع بد شد، زندگیاش به سرعت کوتاه شد.
سزا پادشاهی مر آنرا سزاست
که او بر هوای دلش پادشاست
هوش مصنوعی: شایستگی حکمرانی برای کسی است که بر خواستههای دل خود تسلط دارد و به آنها تسلیم نمیشود.
ز گیتی بی آهو نیابی کسی
اگرچند دارد هنرها بسی
هوش مصنوعی: اگر در دنیا به دنبال کسی باشی که بیگناه و خالص باشد، هرچند افراد زیادی در کارها و هنرها ماهر باشند، چنین شخصی را نخواهی یافت.
شه آن به که باشد بزرگ از گهر
خرد دارد و داد و فرهنگ و فر
هوش مصنوعی: بهترین پادشاه کسی است که دارای ویژگیهای برجستهای چون نژاد و خویشتنداری باشد و عدالت، دانش و فرهنگ را در وجود خود داشته باشد.
به آکندن گنج نکند ستم
نخواهد که خسبد ازو کس دژم
هوش مصنوعی: به کسی که ستم کند، هیچ گنجی نخواهد رسید و او هیچکس را شاد نخواهد کرد.
ز هر بد به دادار جوید پناه
به انداز هر کس دهد پایگاه
هوش مصنوعی: هر کسی در زمان سختی و مشکلات به خداوند پناه میبرد و بر اساس کردار و عملش، جایی را در نزد او مییابد.
نماند به تیغ و به تدبیر و گنج
که آید ز دشمن به کشورش رنج
هوش مصنوعی: اگر در برابر دشمن به جنگ و تدبیر و ثروت تکیه کنی، هیچیک از اینها نمیتواند از درد و زحمت ناشی از حمله دشمن در کشورت جلوگیری کند.
مرا این همه هست و پاکی تن
دگر تا شهم بد نیاید ز من
هوش مصنوعی: من این همه چیزها دارم و جسمم پاک است تا اینکه چهرهام ناپاک نشود.
نه رنج کسی یافه بگذاشتم
نه بر بی گنه رنج بگماشتم
هوش مصنوعی: من هیچگاه به کسی ظلم نکردم و هیچ فرد گناهکاری را هم مورد آزار قرار ندادم.
جهانبان دهد پادشاهی و تخت
نگردد کسی جز بدو نیکبخت
هوش مصنوعی: جهان و پادشاهی تنها به افرادی که شایسته و خوشبخت هستند، تعلق دارد و هیچ کس جز آنها نمیتواند بر تخت فرمانروایی تکیه بزند.
جز ایزد ندادستم این تاج کس
سپاس از جهان بر من او راست بس
هوش مصنوعی: جز خداوند، هیچکس را شایسته قدردانی و سپاسگزاری نمیدانم؛ زیرا تمام نعمتها و برکتهای جهان، تنها از اوست و بر من واجب است که تنها او را مورد شکرگزاری قرار دهم.
سزد پس که بدگوی چیزی کند
به بد گفتن من دلیری کند
هوش مصنوعی: پس چه جای شگفتی است اگر کسی به بدگویی از چیزی بپردازد، چرا که با بد گفتن من، جسارت به خود میدهد.
پس آن گه ابا خشم گفت ای قباد
بد مردمان از چه گویی به یاد
هوش مصنوعی: سپس ابا، با خشم به قباد گفت: ای قباد، چرا به یاد مردمان بد صحبت میکنی؟
مگر رشک مغزت بکاهد همی
زبانت سرت را نخواهد همی
هوش مصنوعی: اگر حسادت و غبطه مغزت را پایین بیاورد، زبانت هرگز به خفت و ذلت نخواهد افتاد.
ز گرشاسب وز کاوه رانی سخن
گله هر چه کردی شنیدم ز بن
هوش مصنوعی: من از سخنانی که از گرشاسب و کاوه به زبان آوردی، هر چه به دلتنگی و ناراحتی اشاره کردهای، شنیدم و درک کردهام.
همه روم تا خاور و هند و چین
زبون گشت گرشاسب را روز کین
هوش مصنوعی: زمانی که روز انتقام گرشاسب فرا رسید، تمامی سرزمینهای روم، خاور، هند و چین به زبان او صحبت کردند.
جهان خیره ماند ز برزش همی
به گردون کشد پیل گرزش همی
هوش مصنوعی: جهان از قدرت و بزرگی تو حیرتزده است، زیرا اگر تو بخواهی، میتوانی مانند فیل، هر چیزی را به آسمان برانی.
سته دیو و پیل از خم خام اوست
ژیان شیر و تند اژدها رام اوست
هوش مصنوعی: دیو و پیل و جانوران وحشی همگی تحت تأثیر و تسلط قدرت و تاثیر او قرار دارند، و او میتواند حتی این موجودات خطرناک را رام و سر به راه کند.
کجا نیزه زد در صف کارزار
پسین مرد باشد چو پیشین فکار
هوش مصنوعی: در کجای میدان جنگ، نیزهای به زمین زده شد که مردانگی در آنجا مانند پیشینها به چشم میخورد.
به هند ار فرو کوبد از گرز بوم
ز بس زور او لرزه گیرد به روم
هوش مصنوعی: اگر در هند با چکشی محکم به زمین بکوبند، آنچنان صدای آن بلند خواهد شد که حتی در روم نیز احساس لرزه خواهد کرد.
چو من هم ز جمشید دارد نژاد
تو چون کاوه دانیش گشته به باد
هوش مصنوعی: من هم از نسل جمشید هستم، و تو نیز مثل کاوه میدانی که این مقام به باد رفته است.
پدرت از سپاهان بد آهنگری
نه زیبا بزرگی نه والاسری
هوش مصنوعی: پدرت از سرزمین سپاهان است، اما او در آهنگری مهارت ندارد و نه بزرگمنشی دارد و نه برتری خاصی.
چو بگزید ما را نکونام شد
به کف درش پتک گران جام شد
هوش مصنوعی: وقتی ما را انتخاب کردند، نام نیک ما در دستانشان قرار گرفت و از آن زمان، همه چیز برای ما ارزشمند و با ارزش شد.
از آهنگری رست و سالار گشت
پس از کلبه داری سپهدار گشت
هوش مصنوعی: پس از اینکه از یک آهنگر به رهبری و فرماندهی رسید، به عنوان فرماندهای بزرگ شناخته شد.
بد آن گاه در کلبه با دود و دم
کنونست در بزم با ما به هم
هوش مصنوعی: در آن زمان، در کلبهای پر از دود و بوی نامطبوع، زندگی سختی داشتیم؛ اما حالا در این جمع و لذت، همه چیز به خوبی پیش میرود.
بدادیمش اهواز و ده باره شهر
همی زین فزونتر ز ما یافت بهر
هوش مصنوعی: ما به او اهواز و ده را دادیم، و او باز هم بیشتر از این بهرهوری کرد.
اگر برد رنج آمدش گنج بر
تو نیز آیدت آرزو رنج بر
هوش مصنوعی: اگر در زندگی با سختیها و رنجها مواجه شوی، در عوض به دستاوردهای ارزشمندی نیز دست خواهی یافت. بنابراین باید در راه رسیدن به خواستههایت، به استقبال چالشها بروی.
ز بهر همه کس بود شهریار
نه از بهر یک تن که باشدش یار
هوش مصنوعی: شهریار برای همه مردم و رعایت حال همه ایجاد شده است، نه تنها برای یک نفر که به او نزدیک است.
دگر تا تویی یافه زینسان مگوی
به دشتی که گمراه گردی مپوی
هوش مصنوعی: دیگر تا وقتی که تو هستی، اینگونه سخن مگو که در بیابانی که نباید سرگردان شوی، منحرف خواهی شد.
مجوی آنچت آرد سرانجام بیم
مکش پای از اندازه بیش از گلیم
هوش مصنوعی: به دنبال چیزی باش که در نهایت تو را به ترس و اضطراب نیندازد. احتیاط کن که از حد و اندازهات فراتر نروی و پا از گلیم خود فراتر نگذاری.
مینداز سنگ گران از برت
که چون بازگردد فتد بر سرت
هوش مصنوعی: اگر سنگی سنگین از روی خود دور کنی، وقتی که آن سنگ برگردد، دچار آسیب خواهی شد.
گر آزرم بابت نبودی ز بن
چو از رفتگان بودی از تو سخن
هوش مصنوعی: اگر شرم و حیا نبود، پس چرا از گذشتگان درباره تو صحبت میشود؟
همان کردمی با تو از راه داد
که در چین نریمان به دیگر قباد
هوش مصنوعی: من همانطور که با تو در مسیر عدل و انصاف رفتار کردم، در چین نیز با نریمان به دیگر قباد رفتار خواهم کرد.
سخن هر چه گفتم به دانش ببین
نگاری کن این را و دل را نگین
هوش مصنوعی: هر چه صحبت کردم، با علم و دانش گوش کن و این حرفها را به یاد بسپار، همچنین به دل خود ارزش و اهمیت بده.
شد از بیم شه زرد و ارزان قباد
به زاری و پوزش زبان برگشاد
هوش مصنوعی: از ترس شاه، قباد زرد و آشفته شد و به زاری و از روی پشیمانی زبان به شکایت گشود.
بسی گشت در خاک زنهار خواه
ببخشید خون و ببخشود شاه
هوش مصنوعی: بسیار در خاک افتاده و در حال خواهش است، پس شاه خون او را بخشید و او را عفو کرد.
خبر یافت کاوه پسر را بخواند
فراوان بر او خشم و خواری براند
هوش مصنوعی: کاوه متوجه شد که پسرش را فراخواند و به شدت بر او خشمگین شد و او را در حالت ذلت و خوار کرد.
به خون کرد با خنجر آهنگ او
رهاندند خویشانش از چنگ او
هوش مصنوعی: با خنجر به او حمله کردند و خویشانش را از دست او نجات دادند.
فرستاد کس شاه کشور نواز
به یک جایشان آشتی داد باز
هوش مصنوعی: سلطانی فردی را به عنوان نماینده به سرزمین دشمن فرستاد تا با یکدیگر صلح و آشتی کنند.
وزآن سو جهان پهلوان شادکام
همی زیست خرم به دیدار سام
هوش مصنوعی: از آن طرف، قهرمان جهان به شادی و خوشحالی زندگی میکند و از دیدار سام لذت میبرد.
همی گفت کاو چون گرد زور و برز
ز من به بود گاه شمشیر و گرز
هوش مصنوعی: او میگفت که چون در میدان جنگ و نبرد با من روبرو شد، به راستی در آن لحظه یا با شمشیر بر من میتازد یا با گرز.
به یک سال از آن شادی و فرهی
نشد دستش از جام روزی تهی
هوش مصنوعی: در یک سال از آن خوشی و رفاه، او دیگر از نعمت زندگی بیبهره نماند و همیشه از روزی پر بود.
نوندی سر سال نو کرد راست
خراج خداوند کابل بخواست
هوش مصنوعی: در آستانه سال نو، به طور مستقیم و صادقانه، مالیات و حق خداوند کابل را درخواست کرد.
شه کابلی گفت کاین نیست داد
شهنشه به بیداد فرمان نداد
هوش مصنوعی: شه کابلی گفت که این کار نادرست است؛ شهنشاه به ظلم و ستم دستور نداده است.
تو خواهی و خواهد خداوند تاج
به سالی دوباره نباشد خراج
هوش مصنوعی: اگر تو طالب باشی، خداوند نیز خواهان توست و در سالی دوباره، دیگر مالیات نخواهد بود.
بر این آرزو پهلوان سترگ
فرستاد نامه به شاه بزرگ
هوش مصنوعی: پهلوان بزرگ به امید و آرزو، نامهای به شاه بزرگ فرستاد.
خراج همه کابل و بوم اوی
بدو داد یکسر شه نامجوی
هوش مصنوعی: تمام مالیات و درآمدهای کابل و مناطق اطراف را یکجا به او تسلیم کرد، آن شهسوار جستجوگر نام.
جهان پهلوان از پی نام را
ببخشید باز آن همه شام را
هوش مصنوعی: پهلوان بزرگ برای دستیابی به شهرت، شبهایی را به خاطر میآورد که در آنها تلاش کرده و سختیها را تحمل کرده است.
ز گیتی همه سیستان ساخت جای
به رفتن نزد چند گه نرد رای
هوش مصنوعی: از دنیای خارج، همهی سیستان را به مکانی برای رفتن تبدیل کرد تا در چند نوبت به نرد و بازی بپردازد.
جهان سرگذشت نو از هر کسی
چنین گونه گون یاد دارد بسی
هوش مصنوعی: هر فردی در زندگی خود داستانها و تجربیات متفاوتی دارد که جهان به یاد میآورد و این یادداشتها بسیار متنوع و گوناگون هستند.
جهان خانه دیو بد پیکرست
سرایی پرآشوب و درد سرست
هوش مصنوعی: دنیا مکانی است پر از مشکلات و دردها، جایی که دیوهای بد ذات در آن ساکن هستند و زندگی را به آشوب میکشانند.
یکی گور دانیست بر راه رو
که گوری فزون نیست هر گاه نو
هوش مصنوعی: یک نفر نمیدانست که بر سر راهش گوری وجود دارد، زیرا هر زمان گور تازهای پیدا میشود، گور قبلی از بین رفته است.
بیابانش لهوست و ریگش نیاز
سمومش هوای دل و غول آز
هوش مصنوعی: بیابان پر از سرگرمی است و شنهایش نشاندهنده نیاز است؛ گرما و باد آن، دل و آرزوها را میپروراند.
دهی شد که باشد برو رهگذار
درون هست و بیرون شدن نیست چار
هوش مصنوعی: روستایی فراهم شده که در آن مسیرهای رفت و آمد وجود دارد، اما هیچ راهی برای خروج از آن نیست.
دهندست و آنچ او دهد بیش و کم
ستاند همان باز با جان به هم
هوش مصنوعی: هرچه که از این دنیا میگیریم، در واقع به آن مقدار به ما داده شده که به همان اندازه هم میگیرم. در نهایت، ما با جان و روح خود در ارتباط هستیم و همین ارتباط اهمیت دارد.
به دانندگان همچو زندان زشت
بر آن کس که نادان و بی دین بهشت
هوش مصنوعی: برای افراد دانا، نادانی و بیدینی مثل یک زندان زشت است، در حالی که برای آنان که آگاه نیستند، بهشت یک آرزو و آرمان به حساب میآید.
برش این یکی دان که دانش سرای
برد زو همی توشه آن سرای
هوش مصنوعی: این یک آموزش به این صورت است که باید بدانید علم و دانش، کلید ورود به سرای سعادت و موفقیت است. به عبارت دیگر، یادگیری و علمآموزی منبعی است که شما را به یک زندگی بهتر و پربارتر هدایت میکند.
وی ار ناگهانت بخواهد ربود
تو زو بهره خویش بردار زود
هوش مصنوعی: اگر آن شخص ناگهان بخواهد تو را برباید، سریعاً از او بهرهای برای خود بردار.

اسدی توسی