بخش ۱۳۲
وز آن سو نریمان چو یک مه ببود
به درگاه شه رفت شبگیر زود
کمر بسته راه و بر سر کلاه
ز بهر شدن خواست فرمان شاه
دگر گفت کز چین چو برخاستم
بر شهریار آمدن خواستم
مرا عم من پهلوان داد پند
که چون باز خانه رسی بی گزند
یکی جفت شایسته کن در خورت
بپیوند ازو در جهان گوهرت
که خواهد نژادی بزرگ از تو خاست
که گیتی بدارد به شمشیر راست
درختی ز تخم تو سر برکشد
که بر آسمان شاخ او می کشد
همه پهلوانانش باشند یار
دلیران رزم و بزرگان بار
کنون شهریار آشکار و نهفت
شناسد که نگزیرد از روی جفت
به گیتی خداوند از آن شد پدید
که هر چیز را پاک جفت آفرید
جهان از دو حرف آمدست از نخست
سخن کم زد و حرف ناید درست
خطی ناورد خامه ای بی دو سر
چو مرغی نگیرد هوا بی دو پر
یگانه گهر گرچه زیبا بود
نکوتر چو جفتیش همتا بود
بزرگیست در بلخ بامی سرست
مرا نیز در تخمه هم گوهرست
جز از دخت او نیست زیبای من
بدو شاه روشن کند رای من
مگر بنده ای زو دهد کردگار
که اندر رکیب شه آید به کار
نوندی هم آن گاه شه برنشاند
به سوی شه بلخ و او را بخواند
بسی مژده داد از بلند اخترش
سخن راند باز آن گه از دخترش
مر او را ز بهر نریمان بخواست
همه دست پیمان او کرد راست
ز گنجش بسی هدیه بخشید و چیز
همه بلخ بامی بدو داد نیز
فرستادش آن گه سوی بلخ باز
که رو کار دختر بجوی و بساز
سوی سیستان شد نریمان گرد
بر او شه بسی هدیه ها برشمرد
که شادان شو و جفت خود را ببین
سوی سیستان آر و آنجا نشین
که آن شه که بر شهر کابل سرست
ز خویشان ضحاک بدگوهرست
به دل دشمنی جوی و بدخواه ماست
کز اهریمنی تخمه اژدهاست
بدان مرز هر سو نگهدار باش
از آن دشمن بد تو بیدار باش
نریمان به دامادواری چو باد
سوی سیستان رفت پیروز و شاد
به آوردن جفت کس رفت زود
فرستاد چیزی که شایسته بود
شه بلخ چندان برافشاند گنج
که ماند از کشیدن جهانی به رنج
چه از فرش و آلت چه از سیم و زر
چه از در و دیبا و سنگ و گهر
عماری بیاراست با مهد شست
کنیزک دو صد جام و مجمر به دست
به جام اندرون در از اندازه بیش
به مجمر همه عود سوزان ز پیش
دگر چارصد ریدگ دلنواز
چهل خادم ترک شمع طراز
جهان پر ز خوبان چون ماه کرد
چنین هدیه با دخت همراه کرد
زمین از گرانی ببد سرگرای
که بیچاره گشت از پی چار پای
ز بلخ آنچنان بار دربار بود
که تا سیستان ره چو دیوار بود
نریمان پذیره شد آراسته
جهان گشته سور سران خاسته
ببارید تند ابر شادی ز بر
دل شادمان از برآمد به در
در آیین دیبا زده کوی و بام
فروزان به هر سو تلی عود خام
چنان درفشان بود و عنبرفشان
که درویش زر بد به دامن کشان
همه راه آذین و گنبد زده
به هر گنبدی گل فشانان رده
به پرواز مرغان برانگیخته
ز هر یک دگر شعری آویخته
ز دیبا در و دشت طاووس رنگ
دم نای هر جای و آوای چنگ
بزرگان همه راه با کوس و بوق
فشانان به طشت آب مشک و خلوق
نظاره دد از کوه مرغ از هوا
گه این لهو سازنده گه آن نوا
هم از راه در شاه با ماه خویش
در ایوان نشستند بر گاه خویش
ز مشک و گهر تاج بد شاه را
ز یاقوت و در افسری ماه را
به هم هفته ای شاد بگذاشتند
بر از کام و آرام برداشتند
سرشک خرد چون از ابر هنر
صدف یافت آن در شد مایه ور
گرانمایه مهر جهان کردگار
گرفت از نگین خدایی نگار
تن ماه چهره گرانی گرفت
روان زاد سروش نوانی گرفت
گلش هر زمان گشت بی رنگ تر
همان بار درش گران سنگ تر
چو بد گاه زادنش بیمار گشت
بر او انده بار بسیار گشت
چنان سخت شد کار زادن بر اوی
کزاو زندگی خواست برتافت روی
به مشکوی مشکین بتان سرای
همه سر پر از خاک و زاری فزای
پزشکی بد از فیلسوفان هند
که گرشاسب آورده بودش ز سند
بیاراست هر دارو از بیش و کم
بدو داد با تخم کتان به هم
همان گه شد آسان بر آن ماه رنج
پدید آمدش در گویا ز گنج
جدا گشت تیغ شهی از نیام
برون شد خور از میغ تاریک فام
چراغی بد از خود ز خوبی و فر
برافروخت از خود چراغی دگر
بخش ۱۳۱ - پاسخ نامه گرشاسب از فریدون: نبشت آن گهی پاسخش باز و گفتبخش ۱۳۳ - زادن سام نریمان: پسر زاد ماهی که از چرخ مهر
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وز آن سو نریمان چو یک مه ببود
به درگاه شه رفت شبگیر زود
هوش مصنوعی: نریمان مانند ماهی زیبا و درخشان در نزدیکی شاه حضور یافت و در وقت شب به سرعت به درگاه او رفت.
کمر بسته راه و بر سر کلاه
ز بهر شدن خواست فرمان شاه
هوش مصنوعی: آماده شده و راهی را آغاز کرده، کلاهی بر سر گذاشتهام تا به خاطر انجام دستورات شاه به راه بیفتم.
دگر گفت کز چین چو برخاستم
بر شهریار آمدن خواستم
هوش مصنوعی: یک بار دیگر گفت که وقتی از چین بیرون آمدم، اراده کردم که به سوی شهریار بیایم.
مرا عم من پهلوان داد پند
که چون باز خانه رسی بی گزند
هوش مصنوعی: پدرم به من نصیحت کرد که وقتی به خانه بازمیگردی، باید با احتیاط و بدون آسیبدیدگی برگردی.
یکی جفت شایسته کن در خورت
بپیوند ازو در جهان گوهرت
هوش مصنوعی: یکی مناسب و شایسته را برای خودت انتخاب کن و با او پیوند برقرار کن، زیرا از چنین پیوندی در زندگیات گوهری ارزشمند به دست میآوری.
که خواهد نژادی بزرگ از تو خاست
که گیتی بدارد به شمشیر راست
هوش مصنوعی: کسی در آینده از تو به دنیا خواهد آمد که با قدرت و شجاعت خود، جهان را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
درختی ز تخم تو سر برکشد
که بر آسمان شاخ او می کشد
هوش مصنوعی: درختی از تخم تو بروید که شاخههایش به آسمان میرسد.
همه پهلوانانش باشند یار
دلیران رزم و بزرگان بار
هوش مصنوعی: تمام قهرمانان باید در کنار دلیران جنگ و بزرگان قدرت باشند.
کنون شهریار آشکار و نهفت
شناسد که نگزیرد از روی جفت
هوش مصنوعی: اکنون پادشاه هم حقیقت را آشکار و هم پنهان میداند که از کنار همسری نمیتواند دوری کند.
به گیتی خداوند از آن شد پدید
که هر چیز را پاک جفت آفرید
هوش مصنوعی: در این دنیا خداوند بهخاطر اینکه هر چیزی را به صورت جفت و متقابل خلق کرده است، خود را نمایان کرده است.
جهان از دو حرف آمدست از نخست
سخن کم زد و حرف ناید درست
هوش مصنوعی: جهان از دو حرف تشکیل شده است. ابتدا باید از صحبت کردن کاسته شود تا حرف درست و واقعی ایجاد شود.
خطی ناورد خامه ای بی دو سر
چو مرغی نگیرد هوا بی دو پر
هوش مصنوعی: یک خط بیپایان و بدون سر مانند مرغی است که بدون داشتن دو بال نمیتواند پرواز کند.
یگانه گهر گرچه زیبا بود
نکوتر چو جفتیش همتا بود
هوش مصنوعی: جواهر یگانه هرچند زیباست، اما وقتی با جفت خودش مقایسه شود، زیبایی بیشتری دارد.
بزرگیست در بلخ بامی سرست
مرا نیز در تخمه هم گوهرست
هوش مصنوعی: در بلخ شخصی بزرگ و معتبر وجود دارد که به من نیز از خویشاوندانش ارادت دارد و من هم در اصل و نژاد خود، ارزش و فضیلت دارم.
جز از دخت او نیست زیبای من
بدو شاه روشن کند رای من
هوش مصنوعی: زیبایی من تنها از دختر او است و اوست که روشنایی ذهن مرا بهبود میبخشد.
مگر بنده ای زو دهد کردگار
که اندر رکیب شه آید به کار
هوش مصنوعی: مگر اینکه خداوند بندهای را بیافریند که در میدان نبرد به کار آید.
نوندی هم آن گاه شه برنشاند
به سوی شه بلخ و او را بخواند
هوش مصنوعی: در آن هنگام، او را به سمت شهری نیز میفرستند و از او دعوت میکنند تا بیاید.
بسی مژده داد از بلند اخترش
سخن راند باز آن گه از دخترش
هوش مصنوعی: بسیاری از خبرها و خوشخبریها را از ستارهای بلندمرتبه شنید، و سپس دربارهٔ دخترش صحبت کرد.
مر او را ز بهر نریمان بخواست
همه دست پیمان او کرد راست
هوش مصنوعی: او را به خاطر نریمان خواستند و همه با او پیمان بستند.
ز گنجش بسی هدیه بخشید و چیز
همه بلخ بامی بدو داد نیز
هوش مصنوعی: از داراییهای فراوان خود هدیههایی به او تقدیم کرد و همچنین تمام نعمتها و چیزهای بلخ را به او بخشید.
فرستادش آن گه سوی بلخ باز
که رو کار دختر بجوی و بساز
هوش مصنوعی: او را به سمت بلخ فرستاد تا به دنبال دختر برود و با او ازدواج کند.
سوی سیستان شد نریمان گرد
بر او شه بسی هدیه ها برشمرد
هوش مصنوعی: نریمان به سمت سیستان رفت و تعداد زیادی هدیه را برای شاه برشمرد.
که شادان شو و جفت خود را ببین
سوی سیستان آر و آنجا نشین
هوش مصنوعی: شادمان باش و همسرت را ملاقات کن، به سوی سیستان برو و آنجا سکونت اختیار کن.
که آن شه که بر شهر کابل سرست
ز خویشان ضحاک بدگوهرست
هوش مصنوعی: آن کسی که بر شهر کابل فرمانروایی میکند، از خویشان ضحاک بدذات است.
به دل دشمنی جوی و بدخواه ماست
کز اهریمنی تخمه اژدهاست
هوش مصنوعی: به دل دشمنی کن و از بدخواهی او دوری گزین، زیرا که از ذات اهریمن و زشتی زاده شده است.
بدان مرز هر سو نگهدار باش
از آن دشمن بد تو بیدار باش
هوش مصنوعی: در هر گوشه و کناری مراقب باش و از دشمن خود هوشیار و آگاه باش.
نریمان به دامادواری چو باد
سوی سیستان رفت پیروز و شاد
هوش مصنوعی: نریمان به خانه داماد رفت و مانند باد به سوی سیستان روانه شد، در حالی که خوشحال و پیروزمند بود.
به آوردن جفت کس رفت زود
فرستاد چیزی که شایسته بود
هوش مصنوعی: او به سرعت به میدان رفت و چیزی را فرستاد که مناسب و شایسته بود.
شه بلخ چندان برافشاند گنج
که ماند از کشیدن جهانی به رنج
هوش مصنوعی: شه بلخ به قدری ثروت و گنج را پراکنده کرد که باعث شد مردم از سختی و زحمتی که به دوش میکشند، به یاد جهانی بیفتند.
چه از فرش و آلت چه از سیم و زر
چه از در و دیبا و سنگ و گهر
هوش مصنوعی: چه فرشی داشته باشی یا چه وسیلهای، چه از نقره و طلا، چه از در و پارچههای گرانبها و سنگهای قیمتی، اهمیت ندارد.
عماری بیاراست با مهد شست
کنیزک دو صد جام و مجمر به دست
هوش مصنوعی: عماری به زیبایی آرایش کرده است و با مهدی که یک کنیزک دو صد جام و بخور به دست دارد، تزئین شده است.
به جام اندرون در از اندازه بیش
به مجمر همه عود سوزان ز پیش
هوش مصنوعی: درون جام، چیزی بیش از اندازهاش وجود دارد و به علاوه، همه عودها به طور همزمان در حال سوختن هستند.
دگر چارصد ریدگ دلنواز
چهل خادم ترک شمع طراز
هوش مصنوعی: دیگر چهارصد دلنواز را که چهل خدمتکار ترک، شمعی به زیبایی میآرایند.
جهان پر ز خوبان چون ماه کرد
چنین هدیه با دخت همراه کرد
هوش مصنوعی: جهان پر از زیباییهاست و به مانند ماه، این زیباییها هدیهای ویژه به ما دادهاند و این هدیه با دختری زیبا همراه شده است.
زمین از گرانی ببد سرگرای
که بیچاره گشت از پی چار پای
هوش مصنوعی: زمین به خاطر سنگینی و فشار، افسرده و ناتوان شده و حالا به دنبال چهارپایانی است که او را حمل کنند.
ز بلخ آنچنان بار دربار بود
که تا سیستان ره چو دیوار بود
هوش مصنوعی: از بلخ به طور چشمگیری بارگاه و شکوهی وجود داشت که راه به سیستان مانند دیواری بلندی بود.
نریمان پذیره شد آراسته
جهان گشته سور سران خاسته
هوش مصنوعی: نریمان با آراستگی و زیبایی وارد شد و جهان به شادمانی و جشن و سرور برخاست.
ببارید تند ابر شادی ز بر
دل شادمان از برآمد به در
هوش مصنوعی: باران شادی به سرعت بر دل شاد جاری شود، چون خورشید از افق سر برآورده است.
در آیین دیبا زده کوی و بام
فروزان به هر سو تلی عود خام
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، در جایی که نور و روشنایی وجود دارد، هر طرف بویی از بخور و دود خوش و آرامشبخش به مشام میرسد.
چنان درفشان بود و عنبرفشان
که درویش زر بد به دامن کشان
هوش مصنوعی: به قدری درخشان و خوشبو بود که حتی درویشها هم پارچههای زرین را به دامن خود میکشیدند.
همه راه آذین و گنبد زده
به هر گنبدی گل فشانان رده
هوش مصنوعی: در هر جایی که به قوس و گنبدی برخورد میکنیم، جلوهای از زیبایی و شکوفهای از گل ها وجود دارد که همه جا را آراسته است.
به پرواز مرغان برانگیخته
ز هر یک دگر شعری آویخته
هوش مصنوعی: پرندگان به پرواز درآمدهاند و هر کدام شعری به یکدیگر سپردهاند.
ز دیبا در و دشت طاووس رنگ
دم نای هر جای و آوای چنگ
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به زیباییهای طبیعت و هنر موسیقی است. تأکید بر رنگهای زنده و زیبا مانند دیبا و طاوس دارد، و همچنین از صدای دلنشین نای و چنگ در گوشه و کنار دشت و دمنوش های خیالی و عاشقانه صحبت میکند. در واقع این بیت حس طراوت و شادابی را به تصویر میکشد، جایی که طبیعت به شکلی زیبا و موسیقی به شکلی دلانگیز همنشینی دارند.
بزرگان همه راه با کوس و بوق
فشانان به طشت آب مشک و خلوق
هوش مصنوعی: تمام بزرگان با صدای ساز و نوا، در حال ریزش آب خوشبو و عطرآگین هستند.
نظاره دد از کوه مرغ از هوا
گه این لهو سازنده گه آن نوا
هوش مصنوعی: تماشای مخلوقات از روی کوه و پرندگان از آسمان، گاه این تفریح خوشیآور و گاه آن ملودی دلانگیز است.
هم از راه در شاه با ماه خویش
در ایوان نشستند بر گاه خویش
هوش مصنوعی: هم از راه در، پادشاه و معشوقش در ایوان نشستهاند و بر جایگاه خود قرار گرفتهاند.
ز مشک و گهر تاج بد شاه را
ز یاقوت و در افسری ماه را
هوش مصنوعی: تاج شاه از مواد ارزشمندی چون مشک و مروارید ساخته شده و افسر او (شخصی که مسئولیت مهمی دارد) نیز از یاقوت و زیبایی ماه برخوردار است.
به هم هفته ای شاد بگذاشتند
بر از کام و آرام برداشتند
هوش مصنوعی: آنها با خوشحالی و سرور هفتهای را سپری کردند و از لذت و آرامش بهرهمند شدند.
سرشک خرد چون از ابر هنر
صدف یافت آن در شد مایه ور
هوش مصنوعی: وقتی اشک خرد که از دل هنرمند میریزد، مانند مرواریدی است که در صدف بهوجود میآید و این اشک، به عنوان گوهری ارزشمند، در آنجا متولد میشود.
گرانمایه مهر جهان کردگار
گرفت از نگین خدایی نگار
هوش مصنوعی: مهر با ارزش و گرانبهایی که از طرف خداوند به جهان بخشیده شده، به خاطر زیبایی و قدرتی که در آن نهفته است، به عنوان نمادی از لطف و محبت او در نظر گرفته میشود.
تن ماه چهره گرانی گرفت
روان زاد سروش نوانی گرفت
هوش مصنوعی: تن زیبای او به زودی سنگینی به خود گرفت و روحش که با الهام و تازهنفس بود، به زندگی و نشاط جدیدی دست یافت.
گلش هر زمان گشت بی رنگ تر
همان بار درش گران سنگ تر
هوش مصنوعی: هرگاه که زیبایی و طراوت گل کاهش مییابد، همان زمان مشکلات و فشارهای زندگی نیز بیشتر و سنگینتر میشوند.
چو بد گاه زادنش بیمار گشت
بر او انده بار بسیار گشت
هوش مصنوعی: زمانی که به دنیا آمد، حالش بد بود و غم و اندوهی عظیم بر او چیره شد.
چنان سخت شد کار زادن بر اوی
کزاو زندگی خواست برتافت روی
هوش مصنوعی: کار به قدری دشوار و طاقتفرسا برایش شد که زندگی که او به آن نیاز داشت، از او روی برگرداند.
به مشکوی مشکین بتان سرای
همه سر پر از خاک و زاری فزای
هوش مصنوعی: در باغی که عطر مشکین و زیبایی معشوقهها موج میزند، همه جا پر از غم و خاکستر است و نالهها به گوش میرسد.
پزشکی بد از فیلسوفان هند
که گرشاسب آورده بودش ز سند
هوش مصنوعی: یک پزشک ناشی از فیلسوفان هند که گرشاسب او را از سند به اینجا آورده بود.
بیاراست هر دارو از بیش و کم
بدو داد با تخم کتان به هم
هوش مصنوعی: هر دارویی را به دقت آماده کن و با دانههای کتان ترکیب کن.
همان گه شد آسان بر آن ماه رنج
پدید آمدش در گویا ز گنج
هوش مصنوعی: در آن لحظه که بر آن ماه (زیبا) رنج و زحمت سختی پیدا شد، در واقع مطلب و پیام روشنی از گنجینهاش نمایان گردید.
جدا گشت تیغ شهی از نیام
برون شد خور از میغ تاریک فام
هوش مصنوعی: تیغ شاه از نیام خارج شد و خورشید از میان ابرهای تیره بیرون آمد.
چراغی بد از خود ز خوبی و فر
برافروخت از خود چراغی دگر
هوش مصنوعی: چراغی با نیکی و زیبایی خود روشن شد و چراغی دیگر را نیز به واسطه خود روشن کرد.
حاشیه ها
1392/01/06 13:04
امین کیخا
برای اینکه حرف حقی هم زده باشیم به نظر بنده اسدی و دیگر همعصرانش جزو جریان اصلی دانایی هستند و البته باید از دید فمنیست ها هم خوارشماری زنان و مرکزیت مرد را ارزیابی کرد دلیل اینکه در این متون زن اورنده فرزند است و بس اشکار است و ان وابستگی به جریان اصلی دانایی در برابر جریان فمنیستی ان است