گنجور

بخش ۱۳۱ - پاسخ نامه گرشاسب از فریدون

نبشت آن گهی پاسخش باز و گفت
رسید آن سخن های با مهر جفت
یکی نامه گویا چو فرخ سروش
که از در معنی صدف کرده گوش
پیام آورش مژده را مایه بود
خرد را سخنهاش پیرایه بود
روان ها شد از مژده شادی سرشت
به هر دل دری برگشاد از بهشت
ترا تا گشادست دست بلند
بود بی گمان پای دشمن به بند
تو شیری و تیغ تو ز الماس ابر
روان بار ابر و عنان دار ببر
هوا نیست نز گرد تو تیره فام
زمین نیست نسپرده اسپت به گام
ز خون کف شیران به کفشیر تست
دل و رزم و کین جفت شمشیر تست
هنرها چنین از تو نبود شگفت
دلیری و رزم از تو باید گرفت
تو رنجی و من بر خورم از جهان
همانا که تو دستی و من دهان
بیآمد به مژده نریمان گرد
همه هر چه گفتی یکایک شمرد
اگر چند فغفور کژی گزید
ز ما راستکاری و خوبی سزید
بدو چون ترا نیکویی بود رای
به نیکی فرستادمش باز جای
چو آید بدو باز بسپار چین
به چینش از رخ بخت بزدای چین
بر او باژ و ساو همه چین نخست
نبشت و ستد عهدی از وی درست
به نزل و علف هر که بودند شاه
بفرمود کآیند پیشش به راه
دو منزل شدش همره و گشت باز
سپه راند فغفور با کام و ناز
به بزم و به خوان هم بدان رسم پیش
همی زیست در ره چو در شهر خویش
بزرگان بدین مژده برخاستند
همه چین و جندان بیاراستند
زمین سر به سر دیبه چین گرفت
هوا از درم ریز پروین گرفت
همی هر سوی آذین دیبا زدند
ز شادی ثری بر ثریا زدند
همه خاک ره گل شد از بس گلاب
ز گِل گُل دمید از می لعل ناب
صدف گشت هامون ز بس در نثار
شد از نافه ابر آهوی مشک بار
چنان بد ز بس گرد اسپ سپاه
که از بر ندیدند کس مهر و ماه
جهان پهلوان با بزرگان چین
پذیره شدش چند منزل زمین
چو فغفور بنهاد در کاخ پای
بیامد سر خادمان سرای
ز گرشاسب آزادی آورد پیش
همان نیز خاتون از اندازه بیش
که بر ما ز تو مهر به داشتست
پس پرده بیگانه نگذاشتست
ز دروای ما هر چه بایست نیز
همی داد خرم ز هر گونه چیز
ازین مژده فغفور شادی گرفت
چنین کار ازو گفت نبود شگفت
کند هر کس آن کآید از گوهرش
که هر شاخ چون تخمش آرد برش
دگر روز شبگیر با فرهی
چو بنشست برگاه شاهنشهی
بزرگان چین سر برافراختند
بر شاه چین آمدن ساختند
سلب هر چه شان بد کبود و سیاه
فکندند یکسر ز شادی شاه
چنان پادشاهی بر او راست شد
که گاهش بر از مه همی خواست شد
نخست از همه کس که بد نامدار
جهان پهلوان برد پیشش نثار
خراجی که در چین ز هر سو فراز
ستد بد بدو نیز بسپرد باز
بدو داد باز آن همه شاه چین
بسی هدیه بخشید نیزش جز این
از آن پس به نزدیک شاه کیان
یکی نامه فرمود بر پرنیان
گه رفتنش با مهان سپاه
برون رفت پیشش دو منزل به راه
ورا کرد بدرود و برگشت شاد
جهان پهلوان سر سوی ره نهاد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نبشت آن گهی پاسخش باز و گفت
رسید آن سخن های با مهر جفت
هوش مصنوعی: نویسنده در پاسخ به پرسش، با محبت و عشق گفت که سخنان آنها به هم نزدیک و هماهنگ است.
یکی نامه گویا چو فرخ سروش
که از در معنی صدف کرده گوش
هوش مصنوعی: شخصی نامه‌ای روشن و واضح دارد، همچون آواز خوش فرخ سروش که به گوش شنونده، معنای عمیق و زیبایی را منتقل می‌کند.
پیام آورش مژده را مایه بود
خرد را سخنهاش پیرایه بود
هوش مصنوعی: پیام‌آور او مژده‌دهنده است و خرد را به وسیله گفتارهایش زینت می‌بخشد.
روان ها شد از مژده شادی سرشت
به هر دل دری برگشاد از بهشت
هوش مصنوعی: با خبر خوش شادی، دل‌ها شاد و رها شدند و در هر قلبی دروازه‌ای به سمت بهشت گشوده شد.
ترا تا گشادست دست بلند
بود بی گمان پای دشمن به بند
هوش مصنوعی: هرگاه دستت به کار و تلاش باز باشد، دشمن نمی‌تواند بر تو غلبه کند و تو به راحتی از موقعیت خود دفاع خواهی کرد.
تو شیری و تیغ تو ز الماس ابر
روان بار ابر و عنان دار ببر
هوش مصنوعی: تو مانند شیر قدرتمند و شجاع هستی، و شمشیری که در دست داری از الماس ساخته شده است. باران بر تو می‌بارد و تو هم کنترل و فرماندهی را به دست داری.
هوا نیست نز گرد تو تیره فام
زمین نیست نسپرده اسپت به گام
هوش مصنوعی: هوا به خاطر وجود تو تاریک و افسرده است و زمین هم رنگش را از دست داده است. اسپ تو هم به دلیل سنگینی این حال و هوا، قدم نمی‌زند.
ز خون کف شیران به کفشیر تست
دل و رزم و کین جفت شمشیر تست
هوش مصنوعی: تو به مانند شیرانی هستی که از خون آن‌ها به وجود آمده‌ای. دل و شجاعت تو در جنگ و نزاع، به اندازه‌ی تیغ شمشیر است.
هنرها چنین از تو نبود شگفت
دلیری و رزم از تو باید گرفت
هوش مصنوعی: این هنرها نشانه‌ی شجاعت و دلیر بودن تو نیست، بلکه باید این ویژگی‌ها را از تو به ارث ببریم.
تو رنجی و من بر خورم از جهان
همانا که تو دستی و من دهان
هوش مصنوعی: شما در رنج هستید و من از آنچه در جهان می‌گذرد، آسیب می‌بینم. در حقیقت، شما منبعی هستید و من تنها یک مصرف‌کننده‌ام.
بیآمد به مژده نریمان گرد
همه هر چه گفتی یکایک شمرد
هوش مصنوعی: نریمان به جمع آمد و هر چیزی را که گفته بودی، یکی یکی یادآوری کرد و به خاطر آورد.
اگر چند فغفور کژی گزید
ز ما راستکاری و خوبی سزید
هوش مصنوعی: اگر چندین فرد منحرف و ناصحیح از ما اشتباهاتی کرده باشند، اما راست‌گویی و نیکی از ما به جا مانده است.
بدو چون ترا نیکویی بود رای
به نیکی فرستادمش باز جای
هوش مصنوعی: وقتی که تو مورد لطف و خوبی قرار گرفتی، من هم با نیکی و حسن نیت پیامی به تو فرستادم تا به جای خود برگردی.
چو آید بدو باز بسپار چین
به چینش از رخ بخت بزدای چین
هوش مصنوعی: وقتی او به تو بازگردد، به آرامی و با احتیاط آنچه را که در زندگی‌ات به هم ریخته است، مرتب کن و مشکلات را از چهره‌ی شانس و بختت دور کن.
بر او باژ و ساو همه چین نخست
نبشت و ستد عهدی از وی درست
هوش مصنوعی: برای او مالیات و خراجی جمع کرد و در آغاز کار، قراردادی از او گرفت که معتبر باشد.
به نزل و علف هر که بودند شاه
بفرمود کآیند پیشش به راه
هوش مصنوعی: بسته به مقام و موقعیت هرکس، شاه دستور داد که همه به سوی او بیایند.
دو منزل شدش همره و گشت باز
سپه راند فغفور با کام و ناز
هوش مصنوعی: او را در دو منزل همراهی کرد و سپاه فغفور با شور و شوق و ناز گردش بازگشت.
به بزم و به خوان هم بدان رسم پیش
همی زیست در ره چو در شهر خویش
هوش مصنوعی: در جمع‌های دوستانه و در جشن‌ها، باید به همان شیوه‌ای زندگی کنیم که در شهر خودمان زندگی می‌کنیم.
بزرگان بدین مژده برخاستند
همه چین و جندان بیاراستند
هوش مصنوعی: بزرگان به خاطر این خبر خوش از جا بلند شدند و همه چیز را به زیبایی آذین بستند.
زمین سر به سر دیبه چین گرفت
هوا از درم ریز پروین گرفت
هوش مصنوعی: زمین به خوبی و زیبایی خود را آراسته و آسمان از نور ستاره‌ها که همان پروین است، پر شده است.
همی هر سوی آذین دیبا زدند
ز شادی ثری بر ثریا زدند
هوش مصنوعی: همه جا را با پارچه‌های زیبا و زینتی آراسته و تزئین کردند، و از خوشحالی، ستاره ثریا را به آسمان فرستادند.
همه خاک ره گل شد از بس گلاب
ز گِل گُل دمید از می لعل ناب
هوش مصنوعی: تمامی خاک‌ها به خاطر بویی که گل از شاخسارهای خود می‌پراکند، خوشبو و عطرآگین شده‌اند. گل، که به زیبایی گلابی از شیره‌ی ناب مایه می‌گیرد، به دنیا آمده است.
صدف گشت هامون ز بس در نثار
شد از نافه ابر آهوی مشک بار
هوش مصنوعی: هامون به دلیل بارش باران و ریختن قطرات بر روی زمین مانند صدفی شده است، چرا که ابرها مانند آهوی خوشبو، عطر و طراوت خود را به این سرزمین هدیه داده‌اند.
چنان بد ز بس گرد اسپ سپاه
که از بر ندیدند کس مهر و ماه
هوش مصنوعی: به قدری اوضاع وخیم و ناپسند شده بود که هیچ‌کس نتوانست زیبایی و نور خورشید و ماه را ببینند.
جهان پهلوان با بزرگان چین
پذیره شدش چند منزل زمین
هوش مصنوعی: جهان‌پهلوان به همراه بزرگان چین، چندین منزل از زمین را به دست آورد و فرمانروایی کرد.
چو فغفور بنهاد در کاخ پای
بیامد سر خادمان سرای
هوش مصنوعی: وقتی فغفور در قصر نشسته بود، سر خادمان به احترام او پایین آمد.
ز گرشاسب آزادی آورد پیش
همان نیز خاتون از اندازه بیش
هوش مصنوعی: گرشاسب، آزادی را به همراه آورد و آن را پیش همان خانم (خاتون) به اندازه‌ای که فراتر از حد و اندازه است، تقدیم کرد.
که بر ما ز تو مهر به داشتست
پس پرده بیگانه نگذاشتست
هوش مصنوعی: محبت و عشق تو به ما پنهان نشده و به وضوح احساس می‌شود، به همین دلیل هیچ بیگانه‌ای را در میان خود راه نمی‌دهیم.
ز دروای ما هر چه بایست نیز
همی داد خرم ز هر گونه چیز
هوش مصنوعی: هر چه برای ما مناسب و لازم است از در باغ ما به گونه‌ای شاداب و زیبا فراهم می‌شود.
ازین مژده فغفور شادی گرفت
چنین کار ازو گفت نبود شگفت
هوش مصنوعی: از این خبر خوش، فغفور (پادشاه) شادی کرد و گفت که چنین کاری از او جای تعجب ندارد.
کند هر کس آن کآید از گوهرش
که هر شاخ چون تخمش آرد برش
هوش مصنوعی: هر کسی به خاطر ذات و خویش، همان چیزی را به دست می‌آورد که شایسته‌اش است؛ همان‌طور که هر درختی میوه‌ای را می‌آورد که با ویژگی‌های خود سازگاری دارد.
دگر روز شبگیر با فرهی
چو بنشست برگاه شاهنشهی
هوش مصنوعی: یک روز هنگامی که فرهی بر تخت شاهنشاهی نشسته بود،...
بزرگان چین سر برافراختند
بر شاه چین آمدن ساختند
هوش مصنوعی: بزرگان چین به احترام و به نشانهٔ اهمیتی که برای شاه خود قایل بودند، سرهایشان را بالا بردند و تصمیم به سفر به دربار شاه چین گرفتند.
سلب هر چه شان بد کبود و سیاه
فکندند یکسر ز شادی شاه
هوش مصنوعی: همه‌چیز را از شاه گرفتند و او را در اندوه و غم فرو بردند.
چنان پادشاهی بر او راست شد
که گاهش بر از مه همی خواست شد
هوش مصنوعی: چنان سلطنتی بر او برقرار شد که در جایگاهش، همچون ماه در آسمان، به اوج رسید.
نخست از همه کس که بد نامدار
جهان پهلوان برد پیشش نثار
هوش مصنوعی: ابتدا از هر کسی که در جهان نام نیکی ندارد، پهلوان برتر نذر و طلب بخشش می‌کند.
خراجی که در چین ز هر سو فراز
ستد بد بدو نیز بسپرد باز
هوش مصنوعی: خراجی که در چین از هر طرف جمع‌آوری می‌شود، بار دیگر به دست او سپرده می‌شود.
بدو داد باز آن همه شاه چین
بسی هدیه بخشید نیزش جز این
هوش مصنوعی: او دوباره به آن فرد زیبا که تمام هدایا را دریافت کرده بود، داد و بسیاری از هدایا نیز به او بخشید، اما غیر از این چیزی نبود.
از آن پس به نزدیک شاه کیان
یکی نامه فرمود بر پرنیان
هوش مصنوعی: پس از آن، شاه کیان دستور داد که نامه‌ای بر روی پارچه نرم و لطیف بنویسند و به نزد او بیاورند.
گه رفتنش با مهان سپاه
برون رفت پیشش دو منزل به راه
هوش مصنوعی: گاهی او همراه با مهمانان به راه می‌افتد و قبل از رسیدن به مقصد، دو منزل را پشت سر می‌گذارد.
ورا کرد بدرود و برگشت شاد
جهان پهلوان سر سوی ره نهاد
هوش مصنوعی: او با خوشحالی از وداع دست کشید و قهرمان بزرگ، راهی مسیر خود شد.

حاشیه ها

1392/01/07 13:04
علیرضا

خاتون به معنی بانو و بانو از بان و به معنی کسی که در بالا جای دارد!