گنجور

بخش ۱۲۴ - رزم گرشاسب با سالار فغفور

چو زد روز بر تیره شب دزدوار
سپیده برآمد چو گرد سوار
هوا نیلگون شد چو تیغ نبرد
چو رخسار بد دل زمین گشت زرد
دو لشکر به پرخاش برخاستند
برابر صف کین بیاراستند
برآمد دم مهره گاودم
خروشان شد از خام رویینه خم
زمین ماند از آرام و چرخ از شتاب
به که خون گشاد از دل سنگ آب
دم بد دلان و تف تیغ و تیر
برآمیخت چون آتش و زمهریر
سر نیزه را شد ز دل مغز و ترگ
زبان کشته شمشیر و گفتار مرگ
تو گفتی هوا بد یکی سوکوار
زمین کشته ی زارش اندر کنار
غو کوس بودی غریوش به درد
سنان ها مژه اشک خون جامه گرد
به هر گام بد مغفری زیر پی
پر از خون چو جامی پر از لعل می
شده تیغ در مغز سر زهرسای
سنان از جگر بر دل اکحل گشای
دل و چشم بد دل به راه گریز
دلیران شده مرگ را هم ستیز
زخم کرده خرطوم پیلان کمند
به یال یلان اندر افکنده بند
یکی را به دندان برافراخته
یکی را به زیر پی انداخته
همی تاخت گرشاسب بر زنده پیل
همی دوخت دل ها به تیر از دو میل
چنان چرخ پرگرد و پر باد کرد
که گردون که بد هفت هفتاد کرد
بدش پنجه بر نیزه آهنین
شدی در میان سواران کین
بدان نیزه از پیل درتاختی
ز زینشان به ابر اندر انداختی
به هر سو که از حمله کردی هوا
چو پرنده مردم بدی در هوا
سوی قلب ترکان به پیکار شد
به کین جستن هر دو سالار شد
به نیزه یکی را هم اندر شتاب
ربود از کمین همچو آهو عقاب
زدش زابر بر سنگ تا گشت خرد
بیفکند از این گونه بسیار گرد
همه هر سوی از حمله بر پشت پیل
بینباشت از چینیان رود نیل
چنین بود تا روز بیگاه شد
ز شب دامن رزم کوتاه شد
چو دریای قار از زمین بردمید
درو چشمه زرد شد ناپدید
دو لشکر ز پیکار گشتند باز
طلایه همی گشت شیب و فراز
همه شب ز بس بیم ایرانیان
نیارست ترکی گشادن میان
همی هر کس از ترس آتش فروخت
یکی خسته بست و یکی کشته سوخت
چو چشمه ز دام دم اژدها
برافروخت وز بند شب شد رها
از او چرخ بر تیغ کُه رنگ زد
تو گفتی که دینار بر سنگ زد
دو لشکر دگر ره به کین آمدند
دلیران ز بستر به زین آمدند
برآمد ز کوس و تبیره غریو
ز بیم آب شد زهره نره دیو
پر از شیر و شمشیر شد رزمگاه
از آهن قبا و ز آهن کلاه
دمید از دل عیبه آتش برون
ز چشم زره چشمه بگشاد خون
زخشت و شل و ناوک سرکشان
ز بر چرخ گفتی شد آتش فشان
ز خون از در و دشت بنشت گرد
شنا برد در خون همی اسپ و مرد
ز خرطوم پیلان همه دشت و غار
به هر گام چون پوست افکنده مار
گراینده بازوی کندآوران
همی ریخت زهر پرند آوران
سپاه آهنین باره ای بد دو میل
همه برج آن باره از زنده پیل
ز بس خنجر و ترگ در تیغ تیغ
ز هر قطره خون بشد میغ میغ

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو زد روز بر تیره شب دزدوار
سپیده برآمد چو گرد سوار
هوش مصنوعی: وقتی روز بر شب تار فرود آمد، سپیده دمید و مانند سوارانی بر گرد آمد.
هوا نیلگون شد چو تیغ نبرد
چو رخسار بد دل زمین گشت زرد
هوش مصنوعی: آسمان به رنگ آبی درآمد، مانند شمشیر جنگ. زمین هم مانند صورت کسی که دلش شکسته و غمگین است، رنگ زرد به خود گرفت.
دو لشکر به پرخاش برخاستند
برابر صف کین بیاراستند
هوش مصنوعی: دو دسته به خاطر دشمنی و جنگ به مقابله هم شتافتند و در برابر یکدیگر صف آرایی کردند.
برآمد دم مهره گاودم
خروشان شد از خام رویینه خم
هوش مصنوعی: خورشید از افق سر برآورد و زندگی در دشت‌ها به جنب و جوش افتاد، مثل جویبارهایی که از سرما و یخ‌زدگی رهایی یافته‌اند.
زمین ماند از آرام و چرخ از شتاب
به که خون گشاد از دل سنگ آب
هوش مصنوعی: زمین در سکون و آرامش است، در حالی که چرخ‌ها به سرعت در حال حرکت‌اند، پس خون از دل سنگ بیرون آمده و مانند آب جاری شده است.
دم بد دلان و تف تیغ و تیر
برآمیخت چون آتش و زمهریر
هوش مصنوعی: بیزاری و نفرت افراد بددل با تیغ و تیر می‌آمیزد، همان‌طور که آتش با سرما و یخ ترکیب می‌شود.
سر نیزه را شد ز دل مغز و ترگ
زبان کشته شمشیر و گفتار مرگ
هوش مصنوعی: نگاه کن که سر نیزه، قلب و جان را ز دست می‌دهد و بر اثر ضربه شمشیر و سخنان مرگ آور، خون و کلام از زبان بیرون می‌آید.
تو گفتی هوا بد یکی سوکوار
زمین کشته ی زارش اندر کنار
هوش مصنوعی: تو گفتی که هوای زمین بد است و کنارت یک مرده در کنار زاری افتاده است.
غو کوس بودی غریوش به درد
سنان ها مژه اشک خون جامه گرد
هوش مصنوعی: صدای زنگ در، به دل شوری می‌افکند و غم‌های دل را به یاد می‌آورد. اشک‌هایی که همچون خون بر چشمان می‌چکد، گویای عذاب و درد است و جامه‌ای پاره و در هم رفته به نشانه‌ی اندوه و رنج.
به هر گام بد مغفری زیر پی
پر از خون چو جامی پر از لعل می
هوش مصنوعی: در هر قدم، طعم بدی را احساس می‌کنم، مانند پیاده‌روی بر روی زمین خونین که انگار جامی پر از سنگ‌واره‌های قیمتی را زیر پا دارم.
شده تیغ در مغز سر زهرسای
سنان از جگر بر دل اکحل گشای
هوش مصنوعی: تیغی به مغز سر نفوذ کرده، زهرآلود و بر دل دوست داغی سنگین گذاشته است.
دل و چشم بد دل به راه گریز
دلیران شده مرگ را هم ستیز
هوش مصنوعی: دل و چشم افرادی که به دیگران حسادت می‌کنند، از راهی که قهرمانان می‌روند فراری شده‌اند. حتی مرگ هم به چالش و مبارزه با آن‌ها پرداخته است.
زخم کرده خرطوم پیلان کمند
به یال یلان اندر افکنده بند
هوش مصنوعی: زخم‌هایی که فیل‌ها با خرطوم خود به وجود آورده‌اند، کمندهایی هستند که به یال شیرها می‌افکنند و آنها را گرفتار می‌کنند.
یکی را به دندان برافراخته
یکی را به زیر پی انداخته
هوش مصنوعی: یکی از افراد با نیرنگ و قدرت خود، دیگری را در وضعیت ضعف و شکست قرار داده است.
همی تاخت گرشاسب بر زنده پیل
همی دوخت دل ها به تیر از دو میل
هوش مصنوعی: گرشاسب که قهرمان داستان‌هاست، به سرعت و با قدرت بر روی فیل زنده‌ای می‌تازد و با تیراندازی، دل‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد. او با دقت و شجاعت خود، در نبرد دشمنان را به چالش می‌کشد و باعث شگفتی و ترس در دل‌ها می‌شود.
چنان چرخ پرگرد و پر باد کرد
که گردون که بد هفت هفتاد کرد
هوش مصنوعی: چرخ روزگار به قدری تند و با سرعت در حال گردش است که سرنوشت و جهان را به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد، به گونه‌ای که تغییرات و وقایع بزرگ و عمیق به وجود می‌آورد.
بدش پنجه بر نیزه آهنین
شدی در میان سواران کین
هوش مصنوعی: بدش در میان سواران جنگجو به نیرویی همچون نیزه‌ی آهنین تبدیل شد.
بدان نیزه از پیل درتاختی
ز زینشان به ابر اندر انداختی
هوش مصنوعی: بدان نیزه‌ای که مانند فیل بود، تو به سرعت از زین بر اسب پایین آمدی و به آسمان پرتاب کردی.
به هر سو که از حمله کردی هوا
چو پرنده مردم بدی در هوا
هوش مصنوعی: هر جا که به حمله بپردازی، هوا مانند پرنده‌ای خواهد بود که به دنبال مردمان بد در آسمان می‌گردد.
سوی قلب ترکان به پیکار شد
به کین جستن هر دو سالار شد
هوش مصنوعی: به قلب ترک‌ها حمله‌ور شد و برای انتقام، هر دو فرمانده آماده نبرد شدند.
به نیزه یکی را هم اندر شتاب
ربود از کمین همچو آهو عقاب
هوش مصنوعی: با تیزهوشی و سرعت، یکی از کمین اجساد را به چنگ آورد، به گونه‌ای که مانند آهو از دست عقابی فرار می‌کند.
زدش زابر بر سنگ تا گشت خرد
بیفکند از این گونه بسیار گرد
هوش مصنوعی: او بر روی سنگی زد تا خرد و دانایی به دست آورد و از این گونه تجربیات، درس‌های زیادی آموخت.
همه هر سوی از حمله بر پشت پیل
بینباشت از چینیان رود نیل
هوش مصنوعی: همه جا از حمله دشمنان، بر پشت فیل‌ها بار انباشتند و نیل، از طرف چینیان پر شده است.
چنین بود تا روز بیگاه شد
ز شب دامن رزم کوتاه شد
هوش مصنوعی: این وضعیت تا زمانی ادامه داشت که روز به طور ناگهانی فرا رسید و از شبی که در آن بودیم، وضعیت جنگ و جدال کم شد.
چو دریای قار از زمین بردمید
درو چشمه زرد شد ناپدید
هوش مصنوعی: سپس دریایی که به رنگ قیر بود، از زمین بلند شد و چشمه‌ای که زرد رنگ بود، ناپدید گردید.
دو لشکر ز پیکار گشتند باز
طلایه همی گشت شیب و فراز
هوش مصنوعی: دو گروه از جنگجویان پس از پایان نبرد، به طور مرتب در حال حرکت و تغییر مکان بودند و در سراشیبی و فراز کوه‌ها در حال گردش بودند.
همه شب ز بس بیم ایرانیان
نیارست ترکی گشادن میان
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر ترس از ایرانیان، ترک‌ها جرأت نمی‌کردند در میانه باز کنند.
همی هر کس از ترس آتش فروخت
یکی خسته بست و یکی کشته سوخت
هوش مصنوعی: هر کسی به خاطر ترس از آتش، یک نفر را به زخم گرفتن واداشته و یکی دیگر را هم کشته‌ است.
چو چشمه ز دام دم اژدها
برافروخت وز بند شب شد رها
هوش مصنوعی: چشم مانند چشمه‌ای است که به خاطر خطر اژدها روشن و برافروخته شده و از بند و اسارت شب آزاد شده است.
از او چرخ بر تیغ کُه رنگ زد
تو گفتی که دینار بر سنگ زد
هوش مصنوعی: از آنجا که به سمت کوه رفت، رنگی به چرخ داده شد، طوری که گویی سکه‌ای بر سنگی زده شده است.
دو لشکر دگر ره به کین آمدند
دلیران ز بستر به زین آمدند
هوش مصنوعی: دو گروه از جنگجویان برای مبارزه آماده شده و از محل استراحت خود خارج شدند و به میدان جنگ آمدند.
برآمد ز کوس و تبیره غریو
ز بیم آب شد زهره نره دیو
هوش مصنوعی: صدای بلند و دلخراش از طبل و ساز به گوش می‌رسد و به خاطر ترس از طغیان آب، دل دیو نر به لرزه افتاده است.
پر از شیر و شمشیر شد رزمگاه
از آهن قبا و ز آهن کلاه
هوش مصنوعی: میدان نبرد پر شده از شجاعت و جنگ، با سربازانی که زره‌های آهنین بر تن دارند و کلاه‌های آهنی بر سر.
دمید از دل عیبه آتش برون
ز چشم زره چشمه بگشاد خون
هوش مصنوعی: آتش به شدت از دل عیبه زبانه کشید و چشمانش مانند چشمه ای خون گریست.
زخشت و شل و ناوک سرکشان
ز بر چرخ گفتی شد آتش فشان
هوش مصنوعی: از شدت عصبانیت و خشم، تیرهایی که با شدت پرتاب می‌شوند، مانند آتش‌فشانی هستند که به ناگهان فوران می‌کند.
ز خون از در و دشت بنشت گرد
شنا برد در خون همی اسپ و مرد
هوش مصنوعی: از خون، زمین و دشت پر شده و این وضعیت به گونه‌ای است که اسب و مرد هر دو در خون غوطه‌ورند.
ز خرطوم پیلان همه دشت و غار
به هر گام چون پوست افکنده مار
هوش مصنوعی: خرطوم فیل‌ها در دشت و غار باعث می‌شود که هر قدمی که برمی‌دارند، مانند پوست ماری که افکنده شده، رد و نشانی به جا بگذارد.
گراینده بازوی کندآوران
همی ریخت زهر پرند آوران
هوش مصنوعی: کسی که به سمت موفقیت و هدف‌های بزرگ حرکت می‌کند، به مانند افرادی است که در تلاشند تا دستاوردهای ارزشمندی داشته باشند، اما در این راه ممکن است با مشکلات و چالش‌هایی روبه‌رو شود.
سپاه آهنین باره ای بد دو میل
همه برج آن باره از زنده پیل
هوش مصنوعی: گروهی از سربازان مسلح در دو سمت، دور تا دور قلعه را محاصره کرده‌اند و آن قلعه به اندازه‌ای محکم و استوار است که مانند یک فیل زنده به نظر می‌رسد.
ز بس خنجر و ترگ در تیغ تیغ
ز هر قطره خون بشد میغ میغ
هوش مصنوعی: از شدت جراحات و زخمی که از خنجر و شمشیر به من رسیده، هر قطره خونم مانند ابر است که در آسمان می‌بارد.

حاشیه ها

1392/01/05 18:04
علیرضا

اکحل به معنی چشم سرمه کشیده ولی طبیعی و از روی خلقت،اسب با همین مشخصات را کحلا گویند...

1392/01/05 18:04
علیرضا

گراینده به معنی مایل و متمایل بسیار زیباست