گنجور

بخش ۱۲۳ - خبر یافتن فغفور از کشتن جرماس و قلا

وز آن روی جرماس و جنگی قلا
چو ماندند بی جان به چنگ بلا
ز هر در خبر نزد فغفور شد
دژم گشت و ز آرام دل دور شد
یکی هفته با درد و با سوک بود
از آن پس تکین تاش را خواند زود
دوباره چهل بار بیور هزار
گزین کرد گردان خنجر گذار
برایشان ز خویشان دو سالار کرد
دو صد پیل با هر یکی بار کرد
شتابنده فرمود تا رزم ساز
همه پیش گرشاسب رفتند باز
دگر لشکری بی کران بر شمرد
که آید به جنگ نریمان گرد
بد اندر کجا پهلوان سپاه
که آمد نوند نریمان ز راه
خبر داد کز نزد فغفور چین
سپاهی بی اندازه آید به کین
درازای لشکرگه آن سپاه
به نزد عقاب ار بپرد دو ماه
بیابان یکی گام بی مرد نیست
همه چرخ یک برج بی گرد نیست
سوی من دگر لشکری رزم ساز
برون کرد خواهم شدن پیش باز
ز دو روی پیشست پیکار سخت
بکوشیم تا مر کرا یار بخت
به پاسخ سپهدار گفتش که هیچ
مبر غم تو رزم آر و مردی پسیچ
به هر کار بیدار و بشکول باش
به شب دشمن خواب فرغول باش
دو چندان اگر لشکر آید به جنگ
به یک حمله شان بیش ندهم درنگ
کنم کارزای به روز ستیز
کز او باز گویند تا رستخیز
ده و شش هزار دگر نامجوی
به یاری فرستاد نزدیک اوی
یکی نامه شاه کجا در نهان
بیآورد زی پهلوان جهان
که سالار فغفور چین داده بود
نهفته پیامش فرستاده بود
که چون با سپه گردن افراخته
بیایم کنم صف کین ساخته
تو زآن سو بزن بر بنه با سپاه
به شمشیر از ایرانیان کینه خواه
سپهبد ورا گشت از آن مهر دوست
بدانست کز دل هواخواه اوست
بسی دادش امید و چندی نواخت
هم آنجا که بد کار لشکر بساخت
که بد شهر با لشکری یار او
همه خشنو از خوب کردار او
چو بدخواه با لشکر اندر رسید
برابر ستاره به مه بر کشید
یکی پیل بدش از سپیدی چو عاج
ببست از برش تخت صندوق ساج
گزین کرد گردی هزار از سران
برافراخت از کوهه گرز گران
سوی چینیان رفت تا بنگرد
درفش سران یک به یک بشمرد
جهان دید یک سر رده در رده
شراع و درفش و ستاره زده
ز هر سو سرا پرده از رنگ رنگ
همان خرگه و خیمه های پلنگ
طلایه چو دیدش سبک تاختند
به یک جای پیکار برساختند
سپهبد برانگیخت پیل از نخست
ز ترکش خدنگی دو شاخه بجست
یکی را زد افتاد بر گردنش
سرش را چو گویی ربود از تنش
دگر دید تازان سواری دلیر
سبک جست با خنجر از پیل زیر
زدش بر سر و ترگ و خفتان کین
به دو نیم شد مرد با اسپ و زین
طلایه چو دیدند بگریختند
کس از بیم جان در نیاویختند
جهان پهلوان نیز برگشت باز
که شب تنگ بد کس نبد رزم ساز
تن کشتگان هر دو زآن دشت کین
به سالار بردند ترکان چین
دل هر دو سالار از آن خیره شد
جهان پیش چشم یلان تیره شد
بر افکند هر یک نوندی به راه
یکی نامه با کشتگان پیش شاه
که گفتند گرشاسب سست است و پیر
ببین زخمش اینک به تیغ و به تیر
به پیکان سر از تن رباید همی
به تیغش ز یک تن دو آید همی
از ایران سپاهست بسیار مر
همه جان فروشان پیکارخر
سوارانش چونان که روز نبرد
ز دریا به گردون برآرند گرد
به نوک سنان روم بر چین زنند
به گرد مه از نیزه پرچین زنند
پیاده چو بندند درهم سرای
نه پیچند اگر موج خیزد ز جای
تو گویی که دیوار صف بسته اند
اگر چون درخت از زمین رسته اند
به آهون زدن در زمان از شتاب
سبکتر ز ماهی روند اندر آب
اگر در بیابان بر ریگ و سنگ
نشان سازی از حلقه خرد تنگ
به زودی ز صد میل ره بیشتر
بر آن حلقه ز آهون برآرند سر
سپهکش چو گرشاسب گرد دلیر
که نخچیر او گرگ و دیوست و شیر
ز هامون به پیل اندرون روز کین
درآید چو چابک سواری به زین
یکی نیزه زآهن به چنگ اندرون
تو گویی که هست آسمان را ستون
کجا کوفت برکوه گرز گران
در آن زخم که بگذرد کاروان
پیاده کند بیش جنگ و نبرد
بر آرد ز گردان گه حمله گرد
ولیکن به بخت تو شاه بلند
پس نامه نزد تو باشد به بند
چو شب تیغ مه برکشید از نیام
به ادهم برافکند زرین ستام
ز هر دو سپه خاست بانگ جرس
طلایه همی گشت بر پیش و پس
همه شب دلیران ایران و چین
در آرایش رزم بودند و کین

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وز آن روی جرماس و جنگی قلا
چو ماندند بی جان به چنگ بلا
هوش مصنوعی: در نتیجه جنگ و درگیری، گروهی بی‌جان و ناتوان در چنگال بلا و مصیبت باقی ماندند.
ز هر در خبر نزد فغفور شد
دژم گشت و ز آرام دل دور شد
هوش مصنوعی: از هر سو خبری به فغفور رسید و او ناراحت و بی‌قرار شد.
یکی هفته با درد و با سوک بود
از آن پس تکین تاش را خواند زود
هوش مصنوعی: یک هفته به خاطر درد و غم رنج می‌کشید و بعد از آن به سرعت نام «تکین تاش» را خواند.
دوباره چهل بار بیور هزار
گزین کرد گردان خنجر گذار
هوش مصنوعی: بار دیگر چهل بار، چهره‌ها را بررسی کرد و تصمیم‌های مختلفی گرفت و در نهایت شمشیر را برداشت.
برایشان ز خویشان دو سالار کرد
دو صد پیل با هر یکی بار کرد
هوش مصنوعی: او برای آن‌ها از میان خویشان دو فرمانده انتخاب کرد و برای هر کدام دو صد فیل بار کرد.
شتابنده فرمود تا رزم ساز
همه پیش گرشاسب رفتند باز
هوش مصنوعی: شتابنده فرمان داد تا همگان به سمت گرشاسب بروند و آماده رزم شوند.
دگر لشکری بی کران بر شمرد
که آید به جنگ نریمان گرد
هوش مصنوعی: لشکری دیگر به تعداد بی‌شماری به سمت نبرد با نریمان آماده شده‌اند.
بد اندر کجا پهلوان سپاه
که آمد نوند نریمان ز راه
هوش مصنوعی: بد، کجاست پهلوان بزرگ سپاه که نریمان با شتاب از راه رسید؟
خبر داد کز نزد فغفور چین
سپاهی بی اندازه آید به کین
هوش مصنوعی: خبر رسید که از جانب فرمانروای چین سپاه زیادی برای انتقام به‌سوی ما می‌آید.
درازای لشکرگه آن سپاه
به نزد عقاب ار بپرد دو ماه
هوش مصنوعی: اگر در میدان جنگ آن سپاه، به نزد عقاب (رئیس یا فرمانده) بیفتد، دو ماه به طول می‌انجامد.
بیابان یکی گام بی مرد نیست
همه چرخ یک برج بی گرد نیست
هوش مصنوعی: بیابان بدون انسان، قدمی را بر نمی‌دارد و همچنین هیچ دایره‌ای بدون مرکز نمی‌تواند بچرخد.
سوی من دگر لشکری رزم ساز
برون کرد خواهم شدن پیش باز
هوش مصنوعی: کسی به سمت من لشکری آماده جنگ فرستاد، حالا می‌خواهم که پیش او بروم.
ز دو روی پیشست پیکار سخت
بکوشیم تا مر کرا یار بخت
هوش مصنوعی: از دو چهره‌ای که در مقابل ماست، در نبردی سخت تلاش کنیم، تا بدانیم که چه کسی در این جنگ یار خوشبخت ما خواهد بود.
به پاسخ سپهدار گفتش که هیچ
مبر غم تو رزم آر و مردی پسیچ
هوش مصنوعی: به فرمانده گفت که نگران نباش و به جنگ رو، مایه‌ای از مردانگی را در خود حفظ کن.
به هر کار بیدار و بشکول باش
به شب دشمن خواب فرغول باش
هوش مصنوعی: در هر کاری هوشیار و آماده باش، و در شب دشمن همچون خواب راحت و بی‌خیالی بمان.
دو چندان اگر لشکر آید به جنگ
به یک حمله شان بیش ندهم درنگ
هوش مصنوعی: اگر دشمنان به جنگ بیایند و تعداد آنها دو برابر شود، من در یک حمله از آنها بیشتر نمی‌ترسم و تردید نخواهم کرد.
کنم کارزای به روز ستیز
کز او باز گویند تا رستخیز
هوش مصنوعی: من در روز نبرد کارهایی انجام می‌دهم که پس از آن، تا روز رستاخیز از آن یاد خواهند کرد.
ده و شش هزار دگر نامجوی
به یاری فرستاد نزدیک اوی
هوش مصنوعی: بیش از شانزده‌هزار نفر دیگر به دنبال او هستند و به یاری‌اش می‌شتابند.
یکی نامه شاه کجا در نهان
بیآورد زی پهلوان جهان
هوش مصنوعی: کسی نامه‌ای از شاه به‌طور پنهانی آورد که در آن درباره‌ی پهلوان بزرگ جهان صحبت شده بود.
که سالار فغفور چین داده بود
نهفته پیامش فرستاده بود
هوش مصنوعی: سالار فغفور چین پیامش را به طور پنهانی فرستاده بود.
که چون با سپه گردن افراخته
بیایم کنم صف کین ساخته
هوش مصنوعی: وقتی که با سربازانم با سر بلندی وارد می‌شوم، می‌خواهم جبهه‌ی نبرد را آماده کنم و انتقام بگیرم.
تو زآن سو بزن بر بنه با سپاه
به شمشیر از ایرانیان کینه خواه
هوش مصنوعی: به آن سوی برو و با نیرویی که داری، با شمشیر بر دشمنان ایرانی که کینه به دل دارند، حمله کن.
سپهبد ورا گشت از آن مهر دوست
بدانست کز دل هواخواه اوست
هوش مصنوعی: رئیس سپاه از محبت و دوستی‌ای که نسبت به او دارد، متوجه شد که دلش برای او تنگ شده است.
بسی دادش امید و چندی نواخت
هم آنجا که بد کار لشکر بساخت
هوش مصنوعی: او به مردم خیلی امید داد و مدتی هم به آنها توجه کرد، همان جایی که باعث شد کار لشکر خراب شود.
که بد شهر با لشکری یار او
همه خشنو از خوب کردار او
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که در شهری که انسان‌های نیکوکار وجود دارند، حتی بدی‌ها و دشمنان نیز با جمعیتی که دارند، تحت تأثیر خوبی‌ها قرار می‌گیرند و به رفتارهای خوب ترغیب می‌شوند. در واقع، خوبی و نیکی می‌تواند بر روی همه تأثیر مثبت بگذارد و حتی دل‌های بد را نرم کند.
چو بدخواه با لشکر اندر رسید
برابر ستاره به مه بر کشید
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن با لشکرش به ما نزدیک شد، همچون ستاره‌ای که در برابر ماه قرار می‌گیرد، ما نیز مقاومت کردیم و ایستادگی کردیم.
یکی پیل بدش از سپیدی چو عاج
ببست از برش تخت صندوق ساج
هوش مصنوعی: یک فیل بزرگ مانند عاج سفید در کنار خود جعبه‌ای از چوب ساج را نگه داشته است.
گزین کرد گردی هزار از سران
برافراخت از کوهه گرز گران
هوش مصنوعی: هزاران نفر از سران را انتخاب کرد و از کوه، چماق سنگینی را بالا برد.
سوی چینیان رفت تا بنگرد
درفش سران یک به یک بشمرد
هوش مصنوعی: به طرف چینی‌ها رفت تا پرچم و نشان‌های سران آن‌ها را یکی یکی مشاهده کند و بشمارد.
جهان دید یک سر رده در رده
شراع و درفش و ستاره زده
هوش مصنوعی: جهان را یکسره در صفی از کشتی‌ها، پرچم‌ها و ستاره‌ها مشاهده کرد.
ز هر سو سرا پرده از رنگ رنگ
همان خرگه و خیمه های پلنگ
هوش مصنوعی: از هر طرف، پرده‌هایی با رنگ‌های مختلف آویزان شده است و همانند چادرها و خیمه‌های پلنگ به نظر می‌رسد.
طلایه چو دیدش سبک تاختند
به یک جای پیکار برساختند
هوش مصنوعی: وقتی طلایه‌داران دشمن را دیدند، با چالاکی و سرعت به سمت میدان جنگ شتافتند و در همان‌جا برای نبرد آماده شدند.
سپهبد برانگیخت پیل از نخست
ز ترکش خدنگی دو شاخه بجست
هوش مصنوعی: سپهبد از ابتدا با تیر دوشاخه‌ای که از کمانش رها کرد، فیل را به حرکت واداشت.
یکی را زد افتاد بر گردنش
سرش را چو گویی ربود از تنش
هوش مصنوعی: یک نفر را زدند و او به زمین افتاد، انگار سرش را از بدنش جدا کرده‌اند.
دگر دید تازان سواری دلیر
سبک جست با خنجر از پیل زیر
هوش مصنوعی: سوار دلیر و شجاعی را می‌بینم که با تندی و چابکی از زیر پای فیل می‌جهد و خنجرش در دستش است.
زدش بر سر و ترگ و خفتان کین
به دو نیم شد مرد با اسپ و زین
هوش مصنوعی: او را به شدت زد و هم‌زمان با آن، ترگ (زین) و خفتان (پوشش) او هم از وسط دو نیم شد. این در حالی بود که مرد با اسبش در این وضعیت قرار گرفت.
طلایه چو دیدند بگریختند
کس از بیم جان در نیاویختند
هوش مصنوعی: وقتی که طلایه‌داران را دیدند، همه به خاطر ترس از جانشان فرار کردند و در ازای جان خود، به هم پناه بردند.
جهان پهلوان نیز برگشت باز
که شب تنگ بد کس نبد رزم ساز
هوش مصنوعی: جهان پهلوان دوباره به عقب برگشت، زیرا شب تاریک مانع از برپایی جنگ و مبارزه شد.
تن کشتگان هر دو زآن دشت کین
به سالار بردند ترکان چین
هوش مصنوعی: تن آن کشته‌ها که از دشت کینه به سالار تقدیم کردند، مربوط به قوم ترک چین است.
دل هر دو سالار از آن خیره شد
جهان پیش چشم یلان تیره شد
هوش مصنوعی: دل هر دو رهبر به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و دنیا در برابر چشم جنگجویان تیره و تار شد.
بر افکند هر یک نوندی به راه
یکی نامه با کشتگان پیش شاه
هوش مصنوعی: هر یک از آن مردان سیاه‌پوش، نوار یا تسمه‌ای را به راه افکنده و نامه‌ای را که به کشته‌شدگان مربوط می‌شد، به سمت شاه می‌فرستد.
که گفتند گرشاسب سست است و پیر
ببین زخمش اینک به تیغ و به تیر
هوش مصنوعی: آنها گفتند که گرشاسب ضعیف و پیر شده است، اما حالا زخم‌هایش را ببین که با تیغ و تیر چه نشانه‌هایی دارد.
به پیکان سر از تن رباید همی
به تیغش ز یک تن دو آید همی
هوش مصنوعی: با ضربه‌ زدن به بدن، سر را جدا می‌کند و از یک بدن، دو می‌آفریند.
از ایران سپاهست بسیار مر
همه جان فروشان پیکارخر
هوش مصنوعی: در ایران، افرادی هستند که جان خود را برای جنگ و مبارزه فدای می‌کنند و تعداد آن‌ها زیاد است.
سوارانش چونان که روز نبرد
ز دریا به گردون برآرند گرد
هوش مصنوعی: سواران او مانند روز جنگ، غبار را از دریا به آسمان بلند می‌کنند.
به نوک سنان روم بر چین زنند
به گرد مه از نیزه پرچین زنند
هوش مصنوعی: من بر فراز تپه‌ها رو به چین می‌روم و در اطراف ماه، نیزه‌ها را برای صف‌کشی آماده می‌کنم.
پیاده چو بندند درهم سرای
نه پیچند اگر موج خیزد ز جای
هوش مصنوعی: وقتی که مردم در یک جا جمع می‌شوند و درنگ می‌کنند، اگر ناگهان جنب و جوش یا حرکتی پیش بیاید، باز هم به هم نمی‌پیچند و مرتب باقی می‌مانند.
تو گویی که دیوار صف بسته اند
اگر چون درخت از زمین رسته اند
هوش مصنوعی: گویی دیواری از صفی از درختان تشکیل شده که از زمین رشد کرده‌اند.
به آهون زدن در زمان از شتاب
سبکتر ز ماهی روند اندر آب
هوش مصنوعی: یعنی در زمانه‌ای که همه چیز سریع و پرشتاب است، آرامش و سادگی می‌تواند از سرعت حتی موجودات سریع‌تر مثل ماهی در آب نیز بیشتر باشد.
اگر در بیابان بر ریگ و سنگ
نشان سازی از حلقه خرد تنگ
هوش مصنوعی: اگر در بیابان در میان شن و سنگ، علامتی از حلقه‌ای کوچک بگذاری،
به زودی ز صد میل ره بیشتر
بر آن حلقه ز آهون برآرند سر
هوش مصنوعی: به زودی به خاطر صد میل، بیشتر از آن حلقه‌ی آهو، سر بر خواهند آورد.
سپهکش چو گرشاسب گرد دلیر
که نخچیر او گرگ و دیوست و شیر
هوش مصنوعی: سردار جنگی مثل گرشاسب، دلیر و شجاع است و شکار او به قدری قوی و خطرناک است که نه تنها گرگ و دیو، بلکه شیر هم در برابر او قرار می‌گیرد.
ز هامون به پیل اندرون روز کین
درآید چو چابک سواری به زین
هوش مصنوعی: از سرزمین هامون، روز نبرد به درون میدان می‌آید، مانند سواری چابک که بر اسب نشسته است.
یکی نیزه زآهن به چنگ اندرون
تو گویی که هست آسمان را ستون
هوش مصنوعی: می‌توان گفت که تو همچون ستونی برای آسمان هستی، که به استحکام و قدرت خود فکر می‌کنی، مانند نیزه‌ای از آهن در دستانت.
کجا کوفت برکوه گرز گران
در آن زخم که بگذرد کاروان
هوش مصنوعی: کجا می‌تواند بر کوه ضربه‌ای سنگین بیفتد، در جایی که کاروانی از آن عبور کرده باشد و زخم آن باقی مانده باشد؟
پیاده کند بیش جنگ و نبرد
بر آرد ز گردان گه حمله گرد
هوش مصنوعی: در دل جنگ و نبرد، پیاده‌نظام، حضور و فعالیت بیشتری دارد و در هنگام حمله، می‌تواند از میان لشکر به جلو بیاید و نبرد کند.
ولیکن به بخت تو شاه بلند
پس نامه نزد تو باشد به بند
هوش مصنوعی: اما بخت تو مانند یک شاه بزرگ است، بنابراین نامه‌ای که به تو مربوط می‌شود در دستان تو قرار دارد.
چو شب تیغ مه برکشید از نیام
به ادهم برافکند زرین ستام
هوش مصنوعی: وقتی شب، تیغ روشن ماه را از نیام بیرون کشید، آن را بر روی رنگ سیاه زمین انداخت و زیبایی طلایی آن را به نمایش گذاشت.
ز هر دو سپه خاست بانگ جرس
طلایه همی گشت بر پیش و پس
هوش مصنوعی: صدای جرس از هر دو سپاه بلند می‌شود و پیشاپیش و پشت سربازان در حرکت است.
همه شب دلیران ایران و چین
در آرایش رزم بودند و کین
هوش مصنوعی: در تمام شب، مردان شجاع ایران و چین در حال آماده شدن برای نبرد و انتقام بودند.

حاشیه ها

1392/01/05 15:04
امین کیخا

فرغول غفلت و بشکول چالاک

1392/01/05 17:04
علیرضا

بشکول بهمعنی چست و چابک و گاها جلد از بشکولیدن به معنی پر توان و نیرومند بودن