بخش ۱۲۱ - داستان قباد
گوی بد هنرمند نامش قباد
از اهواز گردی فریدون نژاد
همی گشت با چاکران گرد شهر
که گیرد ز دیدار آن شهر بهر
به بازار بتخانه ای نغز دید
که بود از بلندی سرش ناپدید
زمین جزع و دیوار ها لاژورد
درش زر و بیجاده بر زر زرد
به دهلیز گه طاقش از آبنوس
که برجش همی ماه را داد بوس
همه خم طاق از گهر پرنگار
دراو بسته قندیل زرین هزار
بر در ز مرمر دو دکان زده
به هر یک بر از بت پرستان رده
به مجمر فروزان همه مشک ناب
شده دود چون میغ بر آفتاب
شد از بس گهر خیره چشم قباد
بینباشت مغزش ز بس مشک باد
در آن خانه شد خواست نگذاشتند
شمن هرچه بد بانگ برداشتند
که نزد خدایان ما بار نیست
نه هم کیشی ایدر ترا کار نیست
قباد هنرجوی بد تند و تیز
برآهخت خنجر به خشم و ستیز
بدان چاکران گفت یکسر دهید
ز خون بر سر هر یک افسر نهید
از آن بت پرستان بیفکند هفت
همه چاک زد پرده زربفت
همه شهر از آن درد بریان شدند
به فریاد نزد نریمان شدند
فرستاد گرد سپهبد به جای
یکی سرور از خادمان سرای
بدو گفت بردار کن هر که هست
بشد خادم و دید بتخانه پست
همه شهر با گریه و سرد باد
خروشان گرفته قبای قباد
شده چاکرانش از گهر بارکش
بتی زر پیکر کشان زیر کش
نیارست بد کرد کاو از سپاه
بد از ویژگان فریدون شاه
چه شورست گفت این که انگیختی
که خاک از بر تارکت ریختی
سپهبد ترا دار فرمود جای
برو نزد او زود و پوزش فزای
قباد از بزرگی بر آشفت و گفت
به ایران و توران مرا کیست جفت
فریدون درشتم نگوید سخن
که یارد مرا گفت بردار کن
ز تو بی بهاتر کجا خواست کس
که ببریده پیشی و بدریده پس
کیی تو که با من بوی همزبان
که نز خیل مردانی و نز زنان
سپهدار را داد خادم خبر
که هست آن قباد فریدون گهر
اگر چه مرا دست دشنام برد
ترا نیز هم چندیی بر شمرد
ببخشی گناهش به از دار و بند
نباید که گردد شهنشه نژند
نریمان بر آشفت و دشنام داد
به خادم دگربار پیغام داد
که گر خود فریدون شه فرخ اوست
ز دار اندر آویزش آهخته پوست
ندا کن که آن کس که بر مهترش
کند سرکشی این رسد بر سرش
ورا با گروهش به هم هرکه بود
همان جا کشیدند بر دار زود
خوی زشت فرجام کار این کند
همه آفرین باز نفرین کند
خوی زشت دیوست و نیکو پری
سوی زشتخویی نگر ننگری
همیشه در نیک و بد هست باز
تو سوی در بهترین شو فراز
چو بشنید گرشاسب کار قباد
پسندید و گفت این بود راه پیمان داد
نریمان نبودی مرا هم گهر
اگر کردی از راه پیمان گذر
چه رفتن ز پیمان چه گشتن ز دین
که این هر دو مه ز آسمان و زمین
چو یار گنهکار باشی به بد
به جای وی از تو بپیچی سزد
در آن هفته نخچیروانی ز دشت
بدان سو که جرماس بد بر گذشت
بدیدش ز شاخی در آویخته
ز سر مغز و خون بر زمین ریخته
چو شاه کجا آگهی یافت راست
فرستاد کس وز نریمان بخواست
نهفتش به دیبا و کافور و مشک
تنش سوخت در آتش عود خشک
بر شه فرستاد خاکسترش
بگفت آنکه بر سر چه راند اخترش
چه باید به گیتی چنین رنج برد
که آنکس که بی رنج بد هم بمرد
جهان آن نیرزد بر پر خرد
که دانایی از بهر او غم خورد
گرت غم نماید تو شو کام جوی
می آتش کن و غم بسوزان بروی
از آن پخته می لعل کن جام را
که پخته کند مردم خام را
کرا با خمار گران تاب نیست
ورا چون کباب و می ناب نیست
همی می خور از بن مخور هیچ درد
که می سرخ دارد دو رخسار زرد
جهان باد دان باده برگیر شاد
که اندر کفت باده بهتر ز باد
لب ترک و شادی و رامش گزین
کت اندر جهان رای به نیست زین
گرت رای آن نیست بیدار باش
پرستنده پاک دادار باش
همان خواه بیگانه و خویش را
که خواهی روان و تن خویش را
چنان زی که مور از تو نبود به درد
نه بر کس نشیند ز تو باد و گرد
بخش ۱۲۰ - آگه شدن فغفور از کشتن پسر: وز آن روی چون گشت خاقان تباهبخش ۱۲۲ - رفتن نریمان به شهر فغنشور: نریمان از آن پس چو یک مه نشست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گوی بد هنرمند نامش قباد
از اهواز گردی فریدون نژاد
هوش مصنوعی: یک هنرمند به نام قباد از اهواز میآید که به فریدون نسبت داده میشود.
همی گشت با چاکران گرد شهر
که گیرد ز دیدار آن شهر بهر
هوش مصنوعی: او در حال گشت و گذار با خدمتکاران خود در اطراف شهر بود تا از دیدن زیباییهای آن بهرهمند شود.
به بازار بتخانه ای نغز دید
که بود از بلندی سرش ناپدید
هوش مصنوعی: در بازار، معبدی زیبا را دیدم که به دلیل بلندی آن، سرش پیدا نبود.
زمین جزع و دیوار ها لاژورد
درش زر و بیجاده بر زر زرد
هوش مصنوعی: زمین مانند جواهر قیمتی میدرخشد و دیوارها به رنگ آبی فیروزهای هستند. در اینجا، طلایی همچون زر بر روی زمین زرد رنگ قرار گرفته است.
به دهلیز گه طاقش از آبنوس
که برجش همی ماه را داد بوس
هوش مصنوعی: در فضای داخلی ساختمان با طراحی زیبا و از چوب سیاه، که در آن برج یادشده مانند ماهی در آسمان میدرخشد.
همه خم طاق از گهر پرنگار
دراو بسته قندیل زرین هزار
هوش مصنوعی: تمام قوسهای طاق از گوهرهای رنگارنگ پر شده و در آنها هزار چراغ زرین روشن است.
بر در ز مرمر دو دکان زده
به هر یک بر از بت پرستان رده
هوش مصنوعی: در کنار در، دو فروشگاه ساخته شده است و در هر کدام، بتپرستانی رده بستهاند.
به مجمر فروزان همه مشک ناب
شده دود چون میغ بر آفتاب
هوش مصنوعی: در آتش روشن، همه گُلمشکها به بخار تبدیل میشوند و دود آنها مانند مه در برابر نور خورشید نمایان میشود.
شد از بس گهر خیره چشم قباد
بینباشت مغزش ز بس مشک باد
هوش مصنوعی: چشم قباد از هیبت و زیبایی گهرهای گرانبها خیره مانده و مغز او تحت تأثیر عطر خوش مشک باد، شگفتزده و متحیر شده است.
در آن خانه شد خواست نگذاشتند
شمن هرچه بد بانگ برداشتند
هوش مصنوعی: در آن خانه، خواستهای شکل گرفت اما اجازه ندادند و هر چه بدی بود، بر سر آن خواسته نازل شد.
که نزد خدایان ما بار نیست
نه هم کیشی ایدر ترا کار نیست
هوش مصنوعی: در نزد خدایان ما تو بار سنگینی نیستی و همچنین هیچ نسبتی با آنها نداری؛ بنابراین کار تو اینجا نیست.
قباد هنرجوی بد تند و تیز
برآهخت خنجر به خشم و ستیز
هوش مصنوعی: قباد با شدت و سرعت سلاح خود را به دست گرفت و آماده مبارزه و خشم شد.
بدان چاکران گفت یکسر دهید
ز خون بر سر هر یک افسر نهید
هوش مصنوعی: بدانید که به خدمتگزاران بگویید تمام خون خود را فدای شما کنند و بر سر هر یک از آنها تاجی بگذارید.
از آن بت پرستان بیفکند هفت
همه چاک زد پرده زربفت
هوش مصنوعی: از آن خدایان کهنه، کنار زده شد هفت، و پردههای زربفت را همه پاره کردند.
همه شهر از آن درد بریان شدند
به فریاد نزد نریمان شدند
هوش مصنوعی: تمام مردم شهر از آن درد و رنج در آتش سوختند و به خاطر فریادهای خود، به نزد نریمان رفتند.
فرستاد گرد سپهبد به جای
یکی سرور از خادمان سرای
هوش مصنوعی: سپهبد تصمیم گرفت تا یکی از خدمتگزاران خانه را به جای خود به دیگران معرفی کند.
بدو گفت بردار کن هر که هست
بشد خادم و دید بتخانه پست
هوش مصنوعی: به او گفتند هر کسی را که میخواهی ببر و هر چه هست رهایش کن. سپس خدمتکار شد و معبد را که در معرض دید بود، دید.
همه شهر با گریه و سرد باد
خروشان گرفته قبای قباد
هوش مصنوعی: تمام شهر تحت تأثیر گریه و باد سرد و تند قرار گرفته و لباس قباد (پادشاه) را به شکلی روی خود پوشیده است.
شده چاکرانش از گهر بارکش
بتی زر پیکر کشان زیر کش
هوش مصنوعی: چاکران او از جواهراتش به او خدمتی کردند، و مجسمهای زیبا به شکل او را زیر کشیدند.
نیارست بد کرد کاو از سپاه
بد از ویژگان فریدون شاه
هوش مصنوعی: هیچکس از سپاه بد نمیتواند کاری بد انجام دهد، چون او به ویژهگیهای فریدون شاه احترام دارد و نمیخواهد بد کند.
چه شورست گفت این که انگیختی
که خاک از بر تارکت ریختی
هوش مصنوعی: چقدر عجیب است که تو با وجود تمام این تلاشی که کردی، خاک از روی تصویر تو افتاد.
سپهبد ترا دار فرمود جای
برو نزد او زود و پوزش فزای
هوش مصنوعی: سردار به تو دستور داد که به او بروی و با شتاب عذرخواهی کنی.
قباد از بزرگی بر آشفت و گفت
به ایران و توران مرا کیست جفت
هوش مصنوعی: قباد از مقام و موقعیت خود ناراحت شد و با طعنه گفت: در دنیا چه کسی میتواند مانند من در ایران و توران باشد؟
فریدون درشتم نگوید سخن
که یارد مرا گفت بردار کن
هوش مصنوعی: فریدون درشت به هیچ کس سخن نمیگوید، زیرا او قادر است به من بگوید که چه کاری را باید انجام دهم و چه چیزی را بردارم.
ز تو بی بهاتر کجا خواست کس
که ببریده پیشی و بدریده پس
هوش مصنوعی: کسی که از تو با ارزشتر نیست، کجا وجود دارد که علاوه بر اینکه در پیش تو برتر باشد، از تو جدا شده و در عقب تو هم تماشا گردد؟
کیی تو که با من بوی همزبان
که نز خیل مردانی و نز زنان
هوش مصنوعی: کیستی تو که در کنار من، بوی همزبانان را میدهی، نه از میان مردان و نه از میان زنان؟
سپهدار را داد خادم خبر
که هست آن قباد فریدون گهر
هوش مصنوعی: سرباز، پیش کارفرما خبری آورد که آن قباد، فرزند فریدون، در دسترس است.
اگر چه مرا دست دشنام برد
ترا نیز هم چندیی بر شمرد
هوش مصنوعی: هرچند که تو به من بیاحترامی کردی، اما من هم تو را به مدت کوتاهی در نظر خواهم گرفت.
ببخشی گناهش به از دار و بند
نباید که گردد شهنشه نژند
هوش مصنوعی: بهتر است که از او بگذری، چون مجازات کردن او به مراتب بدتر از به چالش کشیدن مقام شاهانه است.
نریمان بر آشفت و دشنام داد
به خادم دگربار پیغام داد
هوش مصنوعی: نریمان ناراحت شد و به خادم بد و بیراه گفت و دوباره پیامی فرستاد.
که گر خود فریدون شه فرخ اوست
ز دار اندر آویزش آهخته پوست
هوش مصنوعی: اگر خود فریدون، پادشاه خوشبختی باشد، بهتر است که او از دار درآید و پوستش را به آویزد.
ندا کن که آن کس که بر مهترش
کند سرکشی این رسد بر سرش
هوش مصنوعی: فریاد بزن که آن کسی که بر چیرگی و مقام بالاتر خود سرکشی کند، این سرکشی به خود او باز میگردد و به ضررش تمام خواهد شد.
ورا با گروهش به هم هرکه بود
همان جا کشیدند بر دار زود
هوش مصنوعی: او و همراهانش، هرکس که بود، را به سرعت در همان جا به دار آویختند.
خوی زشت فرجام کار این کند
همه آفرین باز نفرین کند
هوش مصنوعی: خوی ناپسند باعث میشود که در نهایت، به جای ستایش، انسان مورد نکوهش قرار گیرد.
خوی زشت دیوست و نیکو پری
سوی زشتخویی نگر ننگری
هوش مصنوعی: زشتخویی مانند صفات شیطان است، در حالی که خوبیها و زیباییها به مانند فرشتگان هستند. پس اگر به زشتیها نگاه کنی، به آن دچار خواهی شد و ننگ و عیب را نمیبینی.
همیشه در نیک و بد هست باز
تو سوی در بهترین شو فراز
هوش مصنوعی: در هر شرایطی و در هر زمانی، همیشه تلاش کن به سمت بهترینها حرکت کنی و بالاتر بروی.
چو بشنید گرشاسب کار قباد
پسندید و گفت این بود راه پیمان داد
هوش مصنوعی: وقتی گرشاسب صدای قباد را شنید، کار او را پسندید و گفت که این راهی است که برای پیمان گذاشتن مناسب است.
نریمان نبودی مرا هم گهر
اگر کردی از راه پیمان گذر
هوش مصنوعی: اگر نریمان در کنارم بود، حتی اگر به طرز شگفتانگیزی نیز به من توجه میکردی، من از مسیر پیمان خارج نمیشدم.
چه رفتن ز پیمان چه گشتن ز دین
که این هر دو مه ز آسمان و زمین
هوش مصنوعی: میتوان گفت که ترک عهد و دور شدن از دین، هر دو باعث میشود که انسان از مسیر صواب و نور حسد و بیخود شدن از وجود و زندگی واقعی دور گردد.
چو یار گنهکار باشی به بد
به جای وی از تو بپیچی سزد
هوش مصنوعی: اگر یاری گناهکار و بد اخلاق باشی، سزاوار است که دیگران از تو دوری کنند.
در آن هفته نخچیروانی ز دشت
بدان سو که جرماس بد بر گذشت
هوش مصنوعی: در آن هفتهای که نسیم خنکی از دشت به آن سو وزید، هوای جرماس به شدت بد و ناخوشایند بود.
بدیدش ز شاخی در آویخته
ز سر مغز و خون بر زمین ریخته
هوش مصنوعی: او را دید که از شاخی آویزان شده و مغز و خونش بر روی زمین پاشیده است.
چو شاه کجا آگهی یافت راست
فرستاد کس وز نریمان بخواست
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه از حقیقت آگاه شد، پیامبری فرستاد تا از نریمان درخواست کند.
نهفتش به دیبا و کافور و مشک
تنش سوخت در آتش عود خشک
هوش مصنوعی: او را با پارچههای نرم و خوشبو پوشانده بودند و بوی عطرها و بخورهای خوشایند، تنش را در آتش چوبهای خشک میسوزاند.
بر شه فرستاد خاکسترش
بگفت آنکه بر سر چه راند اخترش
هوش مصنوعی: به پادشاه خبر دادند که خاکستر او را فرستادهاند و گفتند آنکه ستارهاش بر سرش چه میزند و چه حالتی دارد.
چه باید به گیتی چنین رنج برد
که آنکس که بی رنج بد هم بمرد
هوش مصنوعی: این دنیا چه زحمتی دارد که حتی کسی که بدون درد و رنج زندگی کرده، در نهایت باز هم میمیرد.
جهان آن نیرزد بر پر خرد
که دانایی از بهر او غم خورد
هوش مصنوعی: دنیا ارزش این را ندارد که انسان خردمند به خاطر آن غمگین شود و دلسوزی کند.
گرت غم نماید تو شو کام جوی
می آتش کن و غم بسوزان بروی
هوش مصنوعی: اگر غم و اندوهی تو را آزار میدهد، به دنبال شادی و خوشی باش. با استفاده از آتش، غم را بسوزان و از بین ببر.
از آن پخته می لعل کن جام را
که پخته کند مردم خام را
هوش مصنوعی: شراب پخته را در جام بریز تا بتواند انسانهای نادان را بیدار و آگاه کند.
کرا با خمار گران تاب نیست
ورا چون کباب و می ناب نیست
هوش مصنوعی: کسی که با حال و هوای سنگین خمار همراه است، نمیتواند تاب بیاورد؛ زیرا او مانند کبابی است که از می و شراب خوشمزه بیبهره است.
همی می خور از بن مخور هیچ درد
که می سرخ دارد دو رخسار زرد
هوش مصنوعی: بنوش و از هیچ دردی نخور، چرا که شراب چهرهای سرخ دارد و درد را از چهره زرد پنهان میکند.
جهان باد دان باده برگیر شاد
که اندر کفت باده بهتر ز باد
هوش مصنوعی: دنیا را به خوبی بشناس و از نوشیدنی لذت ببر، زیرا در دستانت نوشیدنی بهتر از باد وجود دارد.
لب ترک و شادی و رامش گزین
کت اندر جهان رای به نیست زین
هوش مصنوعی: لبان ترک و شادی و لذت را انتخاب کن، زیرا در این جهان جز از این نعمتها خبری نیست.
گرت رای آن نیست بیدار باش
پرستنده پاک دادار باش
هوش مصنوعی: اگر نظر تو به بیداری نیست، باید کسی را پرستش کنی که پاک و دادگر است.
همان خواه بیگانه و خویش را
که خواهی روان و تن خویش را
هوش مصنوعی: هر چیزی را که میخواهی، چه از آن کسانی که به تو نزدیک هستند و چه از کسانی که برایت بیگانهاند، باید در نظر داشته باشی که آن خواستهها تأثیر مستقیم بر روح و جسم تو دارند.
چنان زی که مور از تو نبود به درد
نه بر کس نشیند ز تو باد و گرد
هوش مصنوعی: به گونهای زندگی کن که هیچکس از سختیها و دردهای تو مطلع نشود، چرا که مانند مور که به تنهایی زندهگی میکند، نباید بار مشکلاتت را بر دوش دیگران بگذاری. از تو باد و غبار به کسی نرسد.
حاشیه ها
1392/01/05 15:04
امین کیخا
قباد کواد بوده است .
1392/01/05 16:04
علیرضا
شمن به معنی بت پرست یا صنم پرست آمده ولی در اصل به معنی داناست،
1392/01/05 16:04
علیرضا
شمن باوری یا shamanismنام یک رشته باورهای دینی در بعضی اقوام است که هنوز بزرگان این باور را شمن گویند

اسدی توسی