بخش ۱۱۹ - جنگ نریمان با پسر فغفور چین
نریمان سپاه از ره آورد بود
همان گاه خواندش سپهدار زود
یل زاولی ده هزار از شمار
گزین کرد وز ایرانیان شش هزار
بدو داد و کارش همه کرد راست
بدو گفت کاین رزم دیگر تراست
نریمان یل رفت و لشکر کشید
برابر چو نزدیک خاقان رسید
بزد خیمه و صد سوار از سران
گزین کرد کین جوی و کند آوران
به رسم طلایه برفت از سپاه
همی کرد مر چینیان را نگاه
سواری هزار از دلیران چین
طلایه بدند اندر آن دشت کین
به هم باز خوردند و رزمی بخاست
که گیتی به زیر و زبر گشت خواست
همه درع گردان شد از ریز خون
چه بر چشمه نو حله لاله گون
نریمان میان بست مر جنگ را
عنان داده مه نعل شبرنگ را
گرفت از دلیران یکی را کمر
برآورد و زد بر سواری دگر
بکشت آن دو را و دگر ره به کین
دو تن را گریبان گرفت از کمین
به هم بر سر و گردن هر دو گرد
همی کوفت تا مغزشان کرد خرد
همی تاخت زینسان چو غرنده میغ
نه بایست گرزش نه خشت و نه تیغ
به چشم مه اندر همی گرد زد
ز زین مرد بربود و بر مرد زد
گریبان سی مرد زینسان به مشت
گرفت و چهل تن بدان سی بکشت
بماندند بیچاره ترکان ز کار
ندیدیم گفتند از ینسان سوار
چو زینسان کشد مرد جنگی به مرد
چه آرد به شمشیر و گرز نبرد
یکی نیمه شد کشته بی تیغ تیز
نهادند دیگر سراندر گریز
خبر یافت خاقان سبک بر نشست
دژم شد چو دید از طلایه شکست
همه گیتی از خون در آغاز بود
اگر کوه اگر دشت اگر غار بود
ندید از بنه رزم را رای و روی
که بنهفت شب روی گیتی به موی
نریمان ز سوی دگر باز گشت
ببودند تا تیره شب در گذشت
چو گشت آینه رنگ روی سپهر
در او مهر رخشنده بنمود چهر
گرفتند هر دو سپه تاختن
کمین کردن و صف کین ساختن
ز منجوق و از گونه گونه درفش
شد آذین زده روی چرخ بنفش
به ابر اندر از کوس فریاد خاست
ز هر سو چکاچاک پولاد خاست
همه آسمان گرد لشکر گرفت
همه دشت خنجیر و خنجر گرفت
ز خون عیبه ها لاله کردار شد
سنان ارغوان تیغ گلنار شد
به هر گوشه بد گنبدی خاسته
هوا را به گلشن بیاراسته
همه گنبد از گرد گردنکشان
گلش قطره ی خنجر سر فشان
ز بس ترگ پاشیده هامون به چهر
درفشان چو در شب ستاره سپهر
زده کله بر کشته کرکس در ابر
طمع کرده روبه به مغز هژبر
ز که دیدبان دیده بگماشته
به هامون یلان نعره برداشته
بدینگونه تا شب نیامد فراز
نچیدند کس دامن رزم باز
چو آن آتشین گوی را تیره شب
فرو خورد چو هندی بوالعجب
دو لشکر ز جنگ آرمیدند و جوش
طلایه همی داشت هر گوشه گوش
تن خسته بستند و شستند پاک
نهفتند مر کشته را زیر خاک
سته بود دشمن ز جنگ و ستیز
گرفتند هم در دل شب گریز
نیارست بودن در آن دشت کس
نشستند یک روزه ره باز پس
بر آن مرز شهری دلارام بود
که آن شهر را خامجو نام بود
در شهر لشکر بیاراستند
ز هر گوشه دیگر سپه خواستند
چو زد آتش از کوره سبز تاب
شد آن تازه گلهای گردون گلاب
طلایه رسانید زود آگهی
که از چینیان گشت گیتی تهی
ز چندان سپه نیست بر جای کس
مگر خیمه ای چند بر پای و بس
خروش از دلیران ایران بخاست
پس گردشان برگرفتند راست
به روز دگر ناگهان گرمگاه
رسیدند در لشکر کینه خواه
طلایه نخستین به هم برزدند
پس آن گه بر انبوه لشکر زدند
چنان سخت شد جنگ هر دو گروه
که در لرزه افتاد از آن دشت و کوه
جهان شد ز صندوق پیلان جنگ
پر از آتش انداز و تیر خدنگ
همی زهر زخم پرند آوران
برآمیخت با مغز کند آوران
شد از تف خنجر دل خاره موم
ز زهر سنان باد گیتی سموم
فروهشت دامن ز خورشید گرد
بلا بر نوشت آستین نبرد
در ایران بد آشوب و در روم جوش
به چین خاست گرد و به خاور خروش
چو دریای خون شد سپهر برین
درو کوه کشتی و لنگر زمین
تو گفتی شبست از سیاهی زمان
سنان ها ستارست گرد آسمان
نریمان برون تاخت از صف سمند
به یکدست تیغ و به دیگر کمند
چو دیوی که گردد ز دوزخ رها
بدین دستش آتش بدان اژدها
چپ و راست هامون نوشتن گرفت
به گرد همآورد گشتن گرفت
سر تیغش از دل دم آشام شد
کمندش بر اندامها دام شد
گهی کشت یک یک از اندازه بیش
گهی خیل خیل اندر افکند پیش
ز کشته همه دشت پر پشته کرد
یلان را ز بس زخم سر گشته کرد
بدانست خاقان که یک یک به جنگ
ندارند در رزم با او درنگ
دو صد تن گزید از دلیران چین
به یک سوی لشکر شد اندر کمین
سواری بفرمود تا جنگجوی
شدش پیش و بنداخت خشتی بروی
پس از وی گریزان سر اندر کشید
بیآمد چو نزد کمینگه رسید
همان گاه خاقان کمین بر گشاد
سپه زی نریمان به کین سرنهاد
ز گردش چو دیوار پولاد بست
گرفتند و بروی گشادند دست
ببارید چندان برو گرز و تیغ
که در سال باران نبارد ز میغ
نترسید و خنجر برآهخت گرد
به خاقان نخست از همه حمله برد
تنش را به یک زخم ماند از کمین
یکی نیمه بر زین یکی بر زمین
از آن پس تن افکند بر دیگران
همی زد به تیغ و به گرز گران
همه دشت از ایشان سرافکند و دست
به یک بار بر قلبشان بر شکست
دلیران ایران پس گرد چیر
همی حمله کردند غران چو شیر
سر کشته خاقان ز پیش سپاه
ببردند بر نیزه تا قلبگاه
به ترکان غریو اندر افتاد پاک
فکندند یکسر تن از زین به خاک
کلاه و کمرها بینداختند
خروشیدن و مویه بر ساختند
فکندند منجوق و کوس نبرد
گریزان برفتند پر خون و گرد
دو بهره شده کشته و دستگیر
دگر خسته ی خنجر و گرز و تیر
در شهر بستند یک باره تنگ
ز دروازه بردند بر باره جنگ
ز پیرامن شهر صف زد سپاه
نهادند هر سو یکی رزمگاه
ببد باره پر دایره سر به سر
ز بس جوشن و گونه گون سپر
بپوشید باران سنگ آفتاب
ز پیکان فرو ریخت پر عقاب
چنان نوک ناوک همی مغز دوخت
که بر سر همی ترگ ازو برفروخت
ز پولاد بد پنجه ها بی شمار
کمندی ز هر پنجه در استوار
کجا باره ز انبه بپرداختند
خم پنجه در باره انداختند
به دو مرد جنگی به دیوار بر
همی تاخت چون غنده بر تار بر
نریمان سپر زود بر سر گرفت
بر در شد و گرز کین برگرفت
همی کوفت تا در همه پاره شد
تن افکند در شهر و بر باره شد
بپرداخت دیوار از انبوه مرد
فرو زد به باره درفش نبرد
نهادند لشکر به تاراج سر
همه شهر کردند زیر و زبر
بکشتند چندان از آن جایگاه
ز کشته بد از بوم بر بام راه
همه کاخ و بتخانه ها گشت پست
شکسته بت و سرنگون بت پرست
به هر کس یکی گنج آراسته
رسید از بت و گونه گون خواسته
چو بردند پاک آنچه بایسته بود
زدند آتش اندر همه شهر زود
به هر کاخی اندر هوا باد تفت
شراعی زد از دیبه زر بفت
جهان پاک از آتش چنان بر فروخت
که زیر زمین گاو و ماهی بسوخت
بر آمد ز هامون به چرخ بنفش
درفشنده هر سو درفشان درفش
چو باغی شد آن شهر پر نو سمن
عقیقین درختان و سیمین چمن
به زیرش زر و پوش سوسن نشان
زبر ابری از مشک بسد فشان
چو جوشنده دریایی از سندروس
بخارش همه زیره آبنوس
تو گفتی زمین زر گدازد همی
هوا زرد بیرم طرازد همی
چو از شهر جز خاک چیزی نماند
نریمان دگر روز لشکر براند
به یک روزه ره بر فرو آرمید
ببد تا جهان پهلوان در رسید
بخش ۱۱۸ - نامه گرشاسب به فغفور چین: و زآن سو همان روز کاو رفته بود بخش ۱۲۰ - آگه شدن فغفور از کشتن پسر: وز آن روی چون گشت خاقان تباه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نریمان سپاه از ره آورد بود
همان گاه خواندش سپهدار زود
هوش مصنوعی: نریمان با سپاهش به دستاوردهایی رسید و در همان لحظه، سپهسالار او را فراخواند.
یل زاولی ده هزار از شمار
گزین کرد وز ایرانیان شش هزار
هوش مصنوعی: در میان یلانی که از زوال یا نابودی نجات یافتهاند، ده هزار نفر را انتخاب کرد و از ایرانیان نیز شش هزار نفر را برگزید.
بدو داد و کارش همه کرد راست
بدو گفت کاین رزم دیگر تراست
هوش مصنوعی: او به او اشاره کرد و تمام کارها را درست انجام داد و به او گفت که این نبرد، ویژهی توست.
نریمان یل رفت و لشکر کشید
برابر چو نزدیک خاقان رسید
هوش مصنوعی: نریمان، قهرمان بزرگ، به میدان جنگ رفت و هنگامی که به نزدیکی فرمانروا رسید، لشکر خود را به صف کرد.
بزد خیمه و صد سوار از سران
گزین کرد کین جوی و کند آوران
هوش مصنوعی: او خیمه برپا کرد و از میان سران، صد سوار شجاع را انتخاب کرد تا برای انتقام آماده شوند و به جلو بروند.
به رسم طلایه برفت از سپاه
همی کرد مر چینیان را نگاه
هوش مصنوعی: او به عنوان پیشتاز سپاه حرکت کرد و به چینیان نظر داشت.
سواری هزار از دلیران چین
طلایه بدند اندر آن دشت کین
هوش مصنوعی: هزار رکابزن شجاع از چین در دشت نبرد به جلو حرکت کردند.
به هم باز خوردند و رزمی بخاست
که گیتی به زیر و زبر گشت خواست
هوش مصنوعی: آنها با هم برخورد کردند و نبردی خواستند که دنیا زیر و رو شد و تغییر کرد.
همه درع گردان شد از ریز خون
چه بر چشمه نو حله لاله گون
هوش مصنوعی: تمامی درختان و گیاهان به رنگ قرمز در آمدهاند، مانند اینکه از ریزش خون، در چشمهساران گلهای لاله رنگین شدهاست.
نریمان میان بست مر جنگ را
عنان داده مه نعل شبرنگ را
هوش مصنوعی: نریمان آماده است تا جنگ را آغاز کند و مه، نعل شبرنگ را به او تقدیم کرده است.
گرفت از دلیران یکی را کمر
برآورد و زد بر سواری دگر
هوش مصنوعی: یکی از دلبران دلیر، کمر خود را محکم کرد و به سواری دیگر ضربهای زد.
بکشت آن دو را و دگر ره به کین
دو تن را گریبان گرفت از کمین
هوش مصنوعی: او آن دو نفر را کشت و سپس، از کمین بیرون آمد تا سراغ کسانی که به او آسیب رسانده بودند، برود و انتقام بگیرد.
به هم بر سر و گردن هر دو گرد
همی کوفت تا مغزشان کرد خرد
هوش مصنوعی: در اینجا به دو نفر اشاره میشود که به شدت و با غضب بر سر و گردن یکدیگر میزنند، تا جایی که حتی مغز آنان را تحت تاثیر قرار میدهد و خرد میشود.
همی تاخت زینسان چو غرنده میغ
نه بایست گرزش نه خشت و نه تیغ
هوش مصنوعی: همچنان که ابرها به سرعت در حرکتند، نباید از این مسیر منحرف شد، نه با سنگ و نه با شمشیر.
به چشم مه اندر همی گرد زد
ز زین مرد بربود و بر مرد زد
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و دلربا دورش را گرفته و او را تحت تأثیر قرار داده است. این مرد به خاطر جذابیتش دلبری کرده و دیگران را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
گریبان سی مرد زینسان به مشت
گرفت و چهل تن بدان سی بکشت
هوش مصنوعی: سی مرد را به شدت در دست گرفت و چهل نفر به دست او کشته شدند.
بماندند بیچاره ترکان ز کار
ندیدیم گفتند از ینسان سوار
هوش مصنوعی: ترکان بیچاره ماندند و از کارهای خود چیزی ندیدیم، گفتند که این انسان سوار است.
چو زینسان کشد مرد جنگی به مرد
چه آرد به شمشیر و گرز نبرد
هوش مصنوعی: وقتی جنگجویان به این شکل به میدان بیایند، دیگر چه چیزی به مبارزه با هم خواهند آورد؛ آیا غیر از شمشیر و چوب نبرد؟
یکی نیمه شد کشته بی تیغ تیز
نهادند دیگر سراندر گریز
هوش مصنوعی: یک نفر به طرز عجیبی بر اثر زخم و بدون برنده شدن در نبرد کشته شد، در حالی که دیگری به راحتی از خطر فرار کرد.
خبر یافت خاقان سبک بر نشست
دژم شد چو دید از طلایه شکست
هوش مصنوعی: خبر رسید که خاقان با روحیهای آرام و سبکبال، بر تخت نشست. وقتی شکست طلایهداران را دید، شدیداً ناراحت و غمگین شد.
همه گیتی از خون در آغاز بود
اگر کوه اگر دشت اگر غار بود
هوش مصنوعی: همه دنیا از خون آغاز شده است؛ چه کوه باشد، چه دشت، و چه غار.
ندید از بنه رزم را رای و روی
که بنهفت شب روی گیتی به موی
هوش مصنوعی: در این بیت، سخن از این است که در جنگ و نبرد، چهره و نظر را نمیتوان بدون کمال و دقت دید. شب را به عنوان زمانی معرفی میکند که دنیا با تاریکی و سکوت خود پوشیده شده است. در واقع، اشاره به این دارد که در شرایط خاص، جزئیات قابل مشاهده نیستند و تنها با گذر زمان و روشنگری میتوان به حقیقت پی برد.
نریمان ز سوی دگر باز گشت
ببودند تا تیره شب در گذشت
هوش مصنوعی: نریمان از طرف دیگر بازگشت و تا وقتی شب تاریک شد، در آنجا ماند.
چو گشت آینه رنگ روی سپهر
در او مهر رخشنده بنمود چهر
هوش مصنوعی: وقتی که آینه به رنگ صورت آسمان درآمد، چهرهی زیبا و درخشانش را نشان داد.
گرفتند هر دو سپه تاختن
کمین کردن و صف کین ساختن
هوش مصنوعی: هر دو سپاه آماده شدند؛ یکی برای تهاجم و دیگری برای کمین و آمادهسازی صف نبرد.
ز منجوق و از گونه گونه درفش
شد آذین زده روی چرخ بنفش
هوش مصنوعی: از مروارید و انواع旗ها، بر روی آسمان بنفش، زینتی زیبا ایجاد شده است.
به ابر اندر از کوس فریاد خاست
ز هر سو چکاچاک پولاد خاست
هوش مصنوعی: از آسمان، صدای فریاد بلندی شنیده میشود و از هر طرف، صدای زرق و برق آهن به گوش میرسد.
همه آسمان گرد لشکر گرفت
همه دشت خنجیر و خنجر گرفت
هوش مصنوعی: در آسمان، سپاه بزرگی تشکیل شده و همه دشتها پر از سلاحهای تیز و خطرناک شدهاند.
ز خون عیبه ها لاله کردار شد
سنان ارغوان تیغ گلنار شد
هوش مصنوعی: از خون عیبها، لالهای زیبایی پیدا کرد و نیزهای از رنگ ارغوانی و تیغی به رنگ گل نارنجی شد.
به هر گوشه بد گنبدی خاسته
هوا را به گلشن بیاراسته
هوش مصنوعی: هر گوشهای از این گنبد، فضایی آراسته به زیبایی و طراوت به وجود آورده است.
همه گنبد از گرد گردنکشان
گلش قطره ی خنجر سر فشان
هوش مصنوعی: تمامی آسمان به خاطر زیبایی و شکوه گردنکشانی که دارد، مانند قطرهای از خنجر که سرش را به جلو میبرد، میدرخشد.
ز بس ترگ پاشیده هامون به چهر
درفشان چو در شب ستاره سپهر
هوش مصنوعی: به خاطر فراوانی ستارهها در آسمان، چهرهی درخشانی مانند درخشش ستارگان در شب دارد.
زده کله بر کشته کرکس در ابر
طمع کرده روبه به مغز هژبر
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده که در شرایطی پرتنش و پرخطر، برخی از موجودات در حال تلاش برای دستیابی به اهداف خود هستند. کرکس که نماد نابردباری و طمع است، به دنبال شکاری میباشد و روباه که سمبل زیرکی است، در این میانه به فکر چگونگی استفاده از شرایط به نفع خود است. همه اینها بیانگر رقابت و کشمکش در دنیای طبیعی است.
ز که دیدبان دیده بگماشته
به هامون یلان نعره برداشته
هوش مصنوعی: نظارتی بر دشت و بیابان قرار داده شده است و قهرمانان در آنجا به تکیه و فریاد پرداختهاند.
بدینگونه تا شب نیامد فراز
نچیدند کس دامن رزم باز
هوش مصنوعی: تا زمانی که شب نیامده بود، هیچ کسی دامن جنگی خود را برنگرفته بود.
چو آن آتشین گوی را تیره شب
فرو خورد چو هندی بوالعجب
هوش مصنوعی: وقتی که آن کره آتشین در تاریکی شب ناپدید شد، مانند یک هندوانه شگفتانگیز.
دو لشکر ز جنگ آرمیدند و جوش
طلایه همی داشت هر گوشه گوش
هوش مصنوعی: دو گروه از جنگجویان به آرامش رسیدند و هر طرف، نشانههایی از شور و شوق را نشان میدادند.
تن خسته بستند و شستند پاک
نهفتند مر کشته را زیر خاک
هوش مصنوعی: تن خسته را در آرامش قرار دادند و شستند تا پاک و تمیز شود، سپس جسد را زیر خاک پنهان کردند.
سته بود دشمن ز جنگ و ستیز
گرفتند هم در دل شب گریز
هوش مصنوعی: دشمن از جنگ و نبرد خسته شده بود و در دل شب، به فرار پرداختند.
نیارست بودن در آن دشت کس
نشستند یک روزه ره باز پس
هوش مصنوعی: در آن دشت کسی جرأت نشستن ندارد و همه به دنبال راهی هستند تا هر چه زودتر برگردند.
بر آن مرز شهری دلارام بود
که آن شهر را خامجو نام بود
هوش مصنوعی: در آن سرزمین، شهری زیبا و دلربا وجود داشت که نام آن شهر خامجو بود.
در شهر لشکر بیاراستند
ز هر گوشه دیگر سپه خواستند
هوش مصنوعی: در شهر، لشکری آماده کردند و از هر گوشه، نیروهای دیگری نیز گردآوری کردند.
چو زد آتش از کوره سبز تاب
شد آن تازه گلهای گردون گلاب
هوش مصنوعی: وقتی آتش از کوره سبز بالا بگیرد، آن گلهای تازه و معطر آسمان نیز به زیبایی و شور و شوق میدرخشند.
طلایه رسانید زود آگهی
که از چینیان گشت گیتی تهی
هوش مصنوعی: خبر فوری رسید که زمین از جمعیت چینیها خالی شده است.
ز چندان سپه نیست بر جای کس
مگر خیمه ای چند بر پای و بس
هوش مصنوعی: از میان آن همه لشکر، تنها چند نفر باقی ماندهاند و فقط تعدادی چادر برپا است و بس.
خروش از دلیران ایران بخاست
پس گردشان برگرفتند راست
هوش مصنوعی: دلیران ایران فریاد بلندی سر دادند و بهدنبال آن، گرد و غبار از دور آنها بلند شد.
به روز دگر ناگهان گرمگاه
رسیدند در لشکر کینه خواه
هوش مصنوعی: در روز دیگری، ناگهان به محل گرم و پرهیاهو رسیدند در میان لشکری که پر از کینه و دشمنی بود.
طلایه نخستین به هم برزدند
پس آن گه بر انبوه لشکر زدند
هوش مصنوعی: پیشتازان و پیشگامان اولیه با هم برخورد کردند و سپس به جمعیت زیاد نیروها حمله کردند.
چنان سخت شد جنگ هر دو گروه
که در لرزه افتاد از آن دشت و کوه
هوش مصنوعی: جنگ بین دو گروه آنقدر شدید شد که زمین و کوهها به لرزه درآمدند.
جهان شد ز صندوق پیلان جنگ
پر از آتش انداز و تیر خدنگ
هوش مصنوعی: دنیا به مانند صندوقی پر از فیلهای جنگی شده که پر از آتش و تیر است.
همی زهر زخم پرند آوران
برآمیخت با مغز کند آوران
هوش مصنوعی: پرندگان زخم خود را با خرد و اندیشهای که دارند، در هم میآمیزند.
شد از تف خنجر دل خاره موم
ز زهر سنان باد گیتی سموم
هوش مصنوعی: از شدت درد و رنجی که در دل دارم، مانند مومی ذوب میشوم و زهر تیرهای آسمان به من آسیب میزند.
فروهشت دامن ز خورشید گرد
بلا بر نوشت آستین نبرد
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری از یک وضعیتی تلخ و سخت اشاره شده است. خورشید که نماد روشنی و امید است، در زیر دامن خود گرد و غبار و سختیها را جمع کرده و آستینش آماده نبرد است. این تصویر نشاندهنده چالشها و مبارزاتی است که در زندگی وجود دارد و نشان میدهد که حتی در روشنایی نیز ممکن است مشکلاتی در کمین باشند.
در ایران بد آشوب و در روم جوش
به چین خاست گرد و به خاور خروش
هوش مصنوعی: در ایران وضع ناپسماندی حاکم است و در روم نیز بحران وجود دارد. در چین نشانههای تحریک و شورش به وجود آمده و در مشرق زمین نیز صدای ناآرامی شنیده میشود.
چو دریای خون شد سپهر برین
درو کوه کشتی و لنگر زمین
هوش مصنوعی: وقتی آسمان به دریایی از خون تبدیل شود، در آن شرایط، کوهها به مانند کشتی و لنگر در زمین خواهند بود.
تو گفتی شبست از سیاهی زمان
سنان ها ستارست گرد آسمان
هوش مصنوعی: تو گفتی که شب به خاطر تاریکیاش است، مانند تیری که از کمان میپرد و در آسمان میچرخد.
نریمان برون تاخت از صف سمند
به یکدست تیغ و به دیگر کمند
هوش مصنوعی: نریمان با سرعت از صف بیرون آمد، یک دست تیغ و در دست دیگرش کمند داشت.
چو دیوی که گردد ز دوزخ رها
بدین دستش آتش بدان اژدها
هوش مصنوعی: چنان که دیوی از جهنم آزاد میشود و با دستانش آتش را به نزد اژدها میبرد.
چپ و راست هامون نوشتن گرفت
به گرد همآورد گشتن گرفت
هوش مصنوعی: در دو سوی هامون، نوشتهها به هم پیوستهاند و جمع شدنشان آغاز شده است.
سر تیغش از دل دم آشام شد
کمندش بر اندامها دام شد
هوش مصنوعی: تیغش به اندازهای تیز و بران است که از دل می نوشد و کمندش به مانند دامی بر اندامها میافتد.
گهی کشت یک یک از اندازه بیش
گهی خیل خیل اندر افکند پیش
هوش مصنوعی: گاهی انسان به اندازهای از چیزها میکشت، و گاه دیگر، گروههای فراوانی را به جلو میفرستاد.
ز کشته همه دشت پر پشته کرد
یلان را ز بس زخم سر گشته کرد
هوش مصنوعی: پس از نبرد، دشت پر از پیکرهایی شد که قهرمانان را به علت زخمهای فراوان زمینگیر کرده بود.
بدانست خاقان که یک یک به جنگ
ندارند در رزم با او درنگ
هوش مصنوعی: شاه فهمید که هر یک از شجاعان در میدان جنگ به تنهایی توان مقابله با او را ندارند و در نبرد با او تأخیر میکنند.
دو صد تن گزید از دلیران چین
به یک سوی لشکر شد اندر کمین
هوش مصنوعی: دویست نفر از دلیران چین انتخاب شدند و به یک سو رفتند تا در کمین دشمن بمانند.
سواری بفرمود تا جنگجوی
شدش پیش و بنداخت خشتی بروی
هوش مصنوعی: سواران را فرمان داد تا جنگجو را به جلو بفرستند و سنگی روی او بیندازند.
پس از وی گریزان سر اندر کشید
بیآمد چو نزد کمینگه رسید
هوش مصنوعی: پس از او فرار کرد و سرش را پایین آورد. بیصدا به نزد کمینگاه رسید.
همان گاه خاقان کمین بر گشاد
سپه زی نریمان به کین سرنهاد
هوش مصنوعی: در همان زمان که فرمانروای بزرگ در کمین نشسته بود، سپاهیان نریمان به دنبال انتقام بودند.
ز گردش چو دیوار پولاد بست
گرفتند و بروی گشادند دست
هوش مصنوعی: از چرخش و حرکت دیوار محکمی که دور ما است، ما را گرفتند و به سوی ما دست دراز کردند.
ببارید چندان برو گرز و تیغ
که در سال باران نبارد ز میغ
هوش مصنوعی: ببارید آنقدر باران که دیگر در سال آینده بارانی نبارد.
نترسید و خنجر برآهخت گرد
به خاقان نخست از همه حمله برد
هوش مصنوعی: بترسید و با شجاعت سلاح خود را به نمایش گذاشت و ابتدا به سمت خاقان حمله کرد.
تنش را به یک زخم ماند از کمین
یکی نیمه بر زین یکی بر زمین
هوش مصنوعی: تنش به زخمهایی دچار شده که یکی از آنها در کمین نشسته و نیمه در زین و نیمه در زمین باقی مانده است.
از آن پس تن افکند بر دیگران
همی زد به تیغ و به گرز گران
هوش مصنوعی: بعد از آن، او در میان دیگران افتاد و با شمشیر و گرز سنگین به آنها حمله کرد.
همه دشت از ایشان سرافکند و دست
به یک بار بر قلبشان بر شکست
هوش مصنوعی: تمام دشت به خاطر آنها سرشکسته شد و در یک لحظه قلبشان شکست.
دلیران ایران پس گرد چیر
همی حمله کردند غران چو شیر
هوش مصنوعی: دلیران ایران با جسارت و شجاعت، مانند شیرانی قوی و نترس، به دشمن حمله کردند.
سر کشته خاقان ز پیش سپاه
ببردند بر نیزه تا قلبگاه
هوش مصنوعی: سرِ فرماندهی شکستخورده را از جلوی لشکر برداشتند و بر نیزهای زدند تا همه ببینند.
به ترکان غریو اندر افتاد پاک
فکندند یکسر تن از زین به خاک
هوش مصنوعی: ترکان با سر و صدای تند و تیز به میدان آمدند و به یکباره، سوارانشان از اسبها به زمین افتادند.
کلاه و کمرها بینداختند
خروشیدن و مویه بر ساختند
هوش مصنوعی: کلاه و کمرها را به زمین انداختند و با صدای بلند گریه و زاری کردند.
فکندند منجوق و کوس نبرد
گریزان برفتند پر خون و گرد
هوش مصنوعی: آنها زیورهای زیبا و صداهای جنگ را رها کردند و فرار کردند، در حالی که در خون و غبار غوطهور بودند.
دو بهره شده کشته و دستگیر
دگر خسته ی خنجر و گرز و تیر
هوش مصنوعی: دو نفر از جنگل به قتل رسیدهاند و یکی دیگر نیز به خاطر خستگی از سلاحهای تیز و سنگین به زحمت افتاده است.
در شهر بستند یک باره تنگ
ز دروازه بردند بر باره جنگ
هوش مصنوعی: در شهر به یکباره مردم را به شدت تحت فشار قرار دادند و از دروازهها خارج کردند تا به میدان جنگ ببرند.
ز پیرامن شهر صف زد سپاه
نهادند هر سو یکی رزمگاه
هوش مصنوعی: سپاه از دور و اطراف شهر جمع شده و در هر سمت یک میدان جنگ برپا کردهاند.
ببد باره پر دایره سر به سر
ز بس جوشن و گونه گون سپر
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به نوعی تجهیز و آمادهسازی برای نبرد شده است، که شخص با زره و سپرهای مختلف خود را به خوبی محافظت کرده و به نوعی پرچمدار است. او از سر تا پا در برابر خطرات جنگ پوشیده و آماده مبارزه است.
بپوشید باران سنگ آفتاب
ز پیکان فرو ریخت پر عقاب
هوش مصنوعی: باران مانند سنگی بر روی زمین میبارد و آفتاب به مانند پیکانی از آسمان بر زمین میتابد، در حالی که پرندگان عقاب در حال پرواز هستند.
چنان نوک ناوک همی مغز دوخت
که بر سر همی ترگ ازو برفروخت
هوش مصنوعی: چنان تیری به مغز تند و قوی فرستاد که بر سر آن تیر، آتش زبانه زد و شعله ور شد.
ز پولاد بد پنجه ها بی شمار
کمندی ز هر پنجه در استوار
هوش مصنوعی: کمان هایی از پولاد به تعداد بسیار زیاد که از هر کدام، تیری محکم و استوار شلیک می شود.
کجا باره ز انبه بپرداختند
خم پنجه در باره انداختند
هوش مصنوعی: کجای این باغ، میوههای انبه را چیدهاند و چگونه درختان، شاخههای خود را خم کردهاند؟
به دو مرد جنگی به دیوار بر
همی تاخت چون غنده بر تار بر
هوش مصنوعی: دو مرد جنگی به دیوار حمله میکنند، مانند اینکه رعد و برق بر تاریکی آسمان میتابد.
نریمان سپر زود بر سر گرفت
بر در شد و گرز کین برگرفت
هوش مصنوعی: نریمان به سرعت سپر را بر سر گذاشت و در ورودی قرار گرفت و نیزه کینهاش را برداشت.
همی کوفت تا در همه پاره شد
تن افکند در شهر و بر باره شد
هوش مصنوعی: او تا آنجا به شدت تلاش کرد که تمام وجودش خسته و فرسوده شد و سپس در شهر و در میان مردم افتاد.
بپرداخت دیوار از انبوه مرد
فرو زد به باره درفش نبرد
هوش مصنوعی: دیواری ساخته شد که از تعداد زیاد مردم برای عبور، به اندازه کافی عرض نداشت و در نتیجه، در اثر فشار و زدن به سپر نبرد، آسیب دید.
نهادند لشکر به تاراج سر
همه شهر کردند زیر و زبر
هوش مصنوعی: لشکر به شهر حمله کردند و همه جا را ویران کردند.
بکشتند چندان از آن جایگاه
ز کشته بد از بوم بر بام راه
هوش مصنوعی: در آن مکان، افراد زیادی را از بین بردند، که این امر باعث شد تا از سرزمین خود به بالای بام نروند.
همه کاخ و بتخانه ها گشت پست
شکسته بت و سرنگون بت پرست
هوش مصنوعی: تمام معابد و کاخها ویران شدهاند و بتها شکسته و بتپرستان سقوط کردهاند.
به هر کس یکی گنج آراسته
رسید از بت و گونه گون خواسته
هوش مصنوعی: هر کسی به نوعی گنج و ثروتی نصیبش میشود که بر اساس خواستهها و آرزوهایش است.
چو بردند پاک آنچه بایسته بود
زدند آتش اندر همه شهر زود
هوش مصنوعی: وقتی که آنچه باید برداشته میشد، بهخوبی انجام شد، خیلی زود آتش را در تمام شهر روشن کردند.
به هر کاخی اندر هوا باد تفت
شراعی زد از دیبه زر بفت
هوش مصنوعی: در هر کاخی که در آسمان قرار دارد، بادی میوزد که با زیبایی و لطافت، زری بافته شده را تحت تأثیر قرار میدهد.
جهان پاک از آتش چنان بر فروخت
که زیر زمین گاو و ماهی بسوخت
هوش مصنوعی: دنیا به قدری در آتش سوزانده شد که حتی زیر زمین نیز گاو و ماهی دچار سوختگی شدند.
بر آمد ز هامون به چرخ بنفش
درفشنده هر سو درفشان درفش
هوش مصنوعی: از سمت هامون، پرچم بنفشی که در آسمان می درخشد، به هر سو گسترش مییابد و در حال پهن شدن است.
چو باغی شد آن شهر پر نو سمن
عقیقین درختان و سیمین چمن
هوش مصنوعی: آن شهر مانند باغی زیبا شده است که پر از درختان عقیق و چمنهای نقرهای است.
به زیرش زر و پوش سوسن نشان
زبر ابری از مشک بسد فشان
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به زیبایی و شکوه طبیعت دارد. گلی به نام سوسن با زردی خود، زیبایی خاصی را به تصویر کشیده و بر روی آن، ابری از عطر مشک نمایان شده است. این تصویر، تجلی لطافت و دلنشینی را به نمایش میگذارد.
چو جوشنده دریایی از سندروس
بخارش همه زیره آبنوس
هوش مصنوعی: مانند دریاچهای سرشار از حرارت و بخار، که زیر آنچنان عطر و بوی خوشی نهفته است که همه جا را پر کرده است.
تو گفتی زمین زر گدازد همی
هوا زرد بیرم طرازد همی
هوش مصنوعی: تو گفتی که در زمین طلا ذوب میشود و هوا زرد و بیحرکت به نظر میرسد.
چو از شهر جز خاک چیزی نماند
نریمان دگر روز لشکر براند
هوش مصنوعی: وقتی از شهر فقط خاک و ویرانی باقی بماند، نریمان دیگر روزی لشکر را به حرکت درخواهد آورد.
به یک روزه ره بر فرو آرمید
ببد تا جهان پهلوان در رسید
هوش مصنوعی: در یک روز به آرامش رسیدم تا زمانی که پهلوان بزرگ وارد شد.
حاشیه ها
1392/01/05 14:04
امین کیخا
طلایه ریشه دقیقی ندارد به عربی لغتی نیست و در قاموس عربی یافت نمی شود و به فارسی پیش ینه ای ندارد و علامه دهخدا انراز طلیعه میدانند که به فارسی دگر دیسیده است البته تلو به عربی یعنی پی رفتن و دنبال گرفتن که این را باید شبیه به ان گرفت

اسدی توسی