بخش ۱۱۵ - رفتن گرشاسب به جنگ فغفور و دیدن شگفتیها
سپهدار چون هفتهای سور کرد
از آن پس شد آهنگ فغفور کرد
همه راه خاقان بپرداخته
به هر جای نزل و علف ساخته
سه منزل بدش با سپه رهنمای
ورا کرد بدرود و شد بازجای
همی شد شتابان سپهدار گو
نریمان و زاول گره پیشرو
به مرز بیابانی آمد فراز
که گفتی جهانیست گسترده باز
زمینش همه داغ پای پری
زمانه گم اندر وی از رهبری
نه گردون سپرده درازای او
نه خورشید پیموده پهنای او
به هر سوش دیوی دژ آگاه بود
به هر گوشه صد غول گمراه بود
همان مار پرنده هزمان ز گرد
چو تیر آمدی در نشستی به مرد
بکشتند از آن غول بسیار و مار
به ده روز کردند از آنجا گذار
رسیدند جایی چراگاه گور
درو شیرگون چشمه آب شور
چو نخچیر از تشنگی در گداز
به نزدیک آن چشمه رفتی فراز
شدی نرم نرم آب آن چشمه زیر
پس آشفته گشتی چو غرنده شیر
بجستی و نخچیر را بیدرنگ
همان گه بیوباشتی چون نهنگ
پس از یک زمان استخوانهاش پاک
بدی گرد آن چشمه بر تیره خاک
نه بشناخت آن آب را کس ز شیر
نه دانست کز چیست نخچیرگیر
دگر سنگ دیدند کوچک بسی
که چون زآن دو بر هم بسودی کسی
همان گاه بادی شگرف آمدی
پس از باد باران و برف آمدی
ولیکن چو زآن جا به بومی دگر
ببردی نبودی ورا آن هنر
دگر سنگ بد نیز کز بیم نم
چو ابر آمدی برزدندی به هم
سبک زآن هوا ابر بگریختی
نه زو برف و ژاله نه نم ریختی
ز مرز بیابان چو برتر کشید
سپه را سوی شهر ساجر کشید
بزد خیمه با لشکر از گرد شهر
برون شد که گیرد ز نخچیر بهر
در و دشت و که دید زاندازه بیش
رم گور و آهو و غژغا و میش
همان روز بفکند بسیار گور
به خون غرقه هر سو همی تاخت بور
درختی بر چشمهساری بدید
عنان ره انجام از آن سو کشید
چو نزدیک شد خاست یک بانگ سخت
زنی دید ناگه که جست از درخت
یکی شیرخواره گرفته به بر
همی تاخت ز آهو به تک تیزتر
بپرسید کاین زن براینگونه چیست
یکی گفت کاین هم چو ما آدمیست
درین بیشه ها گرد این دشت و کوه
بدینسان بیاندازه بینی گروه
چو آهو به تک همچو مردم به روی
چو دیوان به ناخن چو میشان به موی
ز بن هیچ با ما نگردند رام
بمیرند زود آنچه گیری به دام
از ایشان چو بیمار گردد یکی
برندش براین تیغ کوه اندکی
به شیونگری گردش اندر خروش
برآرند و زی ابر دارند گوش
گرش ابر تیره ز دیده به اشک
بشوید درستی گرد بی پزشک
وگر هیچ باران نبارد ز میغ
بمیرد به زیر افکنندش ز تیغ
نریمان یکی از درختی ربود
بر پهلوان برد و او را نمود
به ره در همه بازویش خسته کرد
همی بود تا مرد و چیزی نخورد
ز نخچیر چون شد سپهدار باز
بیآمد کس شاه ساجر فراز
فرستاده با هدیه بسیار چیز
به پوزش پیامی نکو داده نیز
که دانم کز ایران به کین آمدی
به پیکار فغفور چین آمدی
من او را یکی بنده کهترم
نگهبان یک مرز ازین کشورم
سه ماهه ز ما تا بدو هست راه
نخستین ازو هر چه باید بخواه
هرآن گه کز او کام تو گشت راست
همه بندگانیم و فرمان تراست
به هر شهر ازین مرز دیگر بپوی
ز هر شاه باژی که باید بجوی
سپهبد سخنهاش بر جای دید
پسندید و آن کرد کاو رای دید
ز زاول گره هر که بودند گرد
همان گه به فرخ نریمان سپرد
به هر شهر فرمود تا با سپاه
بگردد ز شاهان بود باژخواه
بخش ۱۱۴ - جنگ نریمان با تکینتاش: نریمان بیآمد هم اندر زمانبخش ۱۱۶ - پند دادن گرشاسب نریمان را: بدو گفت پیش از شدن هوش دار
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سپهدار چون هفتهای سور کرد
از آن پس شد آهنگ فغفور کرد
هوش مصنوعی: سردار پس از برگزاری یک مهمانی به یاد ماندنی، تصمیم به راهی جدید و بزرگتر گرفت.
همه راه خاقان بپرداخته
به هر جای نزل و علف ساخته
هوش مصنوعی: همه مسیرهای پادشاه آماده شده و در هر مکان، آب و چمن فراهم شده است.
سه منزل بدش با سپه رهنمای
ورا کرد بدرود و شد بازجای
هوش مصنوعی: سه مرحله سختی را سپه به او نشان داد و سپس به او خداحافظی کرد و راهی سفر خود شد.
همی شد شتابان سپهدار گو
نریمان و زاول گره پیشرو
هوش مصنوعی: نریمان، سردار جنگجو، با شتاب به جلو میرفت و زاول نیز در پیش او بود.
به مرز بیابانی آمد فراز
که گفتی جهانیست گسترده باز
هوش مصنوعی: به مرز بیابان رسید و مشاهده کرد که انگار دنیایی وسیع و بیانتهایی است.
زمینش همه داغ پای پری
زمانه گم اندر وی از رهبری
هوش مصنوعی: زمینش از شدت گرما به سوزش درآمده و در فضا، زمان به طور نامشخصی در حرکت است و از رهبری و هدایت دور مانده است.
نه گردون سپرده درازای او
نه خورشید پیموده پهنای او
هوش مصنوعی: نه آسمان گستردگی او را در اختیار دارد و نه خورشید میتواند وسعت او را اندازه بگیرد.
به هر سوش دیوی دژ آگاه بود
به هر گوشه صد غول گمراه بود
هوش مصنوعی: در هر گوشهای افرادی شیطانی وجود دارند که از وضعیت آگاه هستند و در هر نقطه، مشکلات و موانع زیادی موجب گمراهی مردم میشوند.
همان مار پرنده هزمان ز گرد
چو تیر آمدی در نشستی به مرد
هوش مصنوعی: مار پرندهای که به دور میچرخید، ناگهان مانند تیر به سمت مردی آمد و بر او نشسته است.
بکشتند از آن غول بسیار و مار
به ده روز کردند از آنجا گذار
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از یک غول وحشتناک و ماری بزرگ است که در یک منطقه زندگی میکردند. این موجودات خطرناک باعث ترس و مشکلات زیادی برای اهالی آنجا شده بودند. پس از مدتی، افراد شجاع توانستند این غول و مار را از بین ببرند و بعد از گذشت ده روز، به آرامی از آن منطقه عبور کردند.
رسیدند جایی چراگاه گور
درو شیرگون چشمه آب شور
هوش مصنوعی: به جایی رسیدند که گور و چراگاه وجود دارد و در آنجا چشمهای با آب شور قرار دارد.
چو نخچیر از تشنگی در گداز
به نزدیک آن چشمه رفتی فراز
هوش مصنوعی: وقتی که شکارچی از شدت تشنگی به شدت در حال زحمت بود، به سمت چشمهای که در بالای تپه قرار داشت رفت.
شدی نرم نرم آب آن چشمه زیر
پس آشفته گشتی چو غرنده شیر
هوش مصنوعی: آب آن چشمه به آرامی و به نرمی جریان دارد، اما تو مانند شیر خشمگین آشفته و بی قرار شدی.
بجستی و نخچیر را بیدرنگ
همان گه بیوباشتی چون نهنگ
هوش مصنوعی: تو به سرعت از خطر فرار کردی و به محض این که نتوانستی از خودت دفاع کنی، مانند نهنگی بزرگ و بیمانع در دریا به زندگی ادامه دادی.
پس از یک زمان استخوانهاش پاک
بدی گرد آن چشمه بر تیره خاک
هوش مصنوعی: پس از مدتی، استخوانهای او به طور کامل در کنار آن چشمه بر روی زمین سیاه پنهان شد.
نه بشناخت آن آب را کس ز شیر
نه دانست کز چیست نخچیرگیر
هوش مصنوعی: نه کسی آن آب را از شیری که در دلش است شناخت و نه کسی دانست که این آب از کدام شکارچی میآید.
دگر سنگ دیدند کوچک بسی
که چون زآن دو بر هم بسودی کسی
هوش مصنوعی: آنها سنگهای کوچکی را دیدند که به خاطر آن دو سنگ بزرگتر به هم ساییده شدند.
همان گاه بادی شگرف آمدی
پس از باد باران و برف آمدی
هوش مصنوعی: در آن لحظه، بادی قدرتمند وزید که پس از باران و برف به وجود آمد.
ولیکن چو زآن جا به بومی دگر
ببردی نبودی ورا آن هنر
هوش مصنوعی: اما وقتی که از آنجا به سرزمینی دیگر بروی، آن هنر را نخواهی داشت.
دگر سنگ بد نیز کز بیم نم
چو ابر آمدی برزدندی به هم
هوش مصنوعی: اگر دشمنان ما از ترس به هم بپیوندند، همچون ابرهای بارانزا به هم خواهند افتاد و بر ما تکیه خواهند کرد.
سبک زآن هوا ابر بگریختی
نه زو برف و ژاله نه نم ریختی
هوش مصنوعی: از آن هوای لطیف، ابر فرار کرد و باران و برف و تگرگ نبارید.
ز مرز بیابان چو برتر کشید
سپه را سوی شهر ساجر کشید
هوش مصنوعی: وقتی سپاه از مرز بیابان عبور کرد، به سمت شهر ساجر حرکت کرد.
بزد خیمه با لشکر از گرد شهر
برون شد که گیرد ز نخچیر بهر
هوش مصنوعی: سردار با لشکرش، خیمهاش را برداشت و از دور شهر خارج شد تا بتواند شکار را بگیرد.
در و دشت و که دید زاندازه بیش
رم گور و آهو و غژغا و میش
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به چشماندازهای طبیعی اشاره میکند که در آن، جانوران مختلفی از جمله گورخر، آهو و میش قابل مشاهدهاند. این توصیف نشان دهنده زیبایی و تنوع حیات وحش است که در دشت و بیابان نمایان است.
همان روز بفکند بسیار گور
به خون غرقه هر سو همی تاخت بور
هوش مصنوعی: در همان روز، گورها را به تعداد زیاد حفاری کردند و هر جا که میرفتند، زمین را از خون پر کرده بودند.
درختی بر چشمهساری بدید
عنان ره انجام از آن سو کشید
هوش مصنوعی: درختی کنار چشمهای دید که از آن سو راهی را به سمت مقصدی میپیمود.
چو نزدیک شد خاست یک بانگ سخت
زنی دید ناگه که جست از درخت
هوش مصنوعی: هنگامی که به نزدیکیش رسید، صدای بلندی را شنید و ناگهان دید که چیزی از درخت پریده است.
یکی شیرخواره گرفته به بر
همی تاخت ز آهو به تک تیزتر
هوش مصنوعی: یک بچه شیر در آغوش گرفته شده و با سرعتی بیشتر از آهوی تندپا در حال دویدن است.
بپرسید کاین زن براینگونه چیست
یکی گفت کاین هم چو ما آدمیست
هوش مصنوعی: سوالی مطرح شد که این زن چه ویژگیای دارد. یکی پاسخ داد که او هم مانند ما انسان است.
درین بیشه ها گرد این دشت و کوه
بدینسان بیاندازه بینی گروه
هوش مصنوعی: در این جنگلها و اطراف این دشت و کوهها، گروهی را میبینی که به طرز شگفتانگیزی زیاد هستند.
چو آهو به تک همچو مردم به روی
چو دیوان به ناخن چو میشان به موی
هوش مصنوعی: مثل آهو که به تنهایی میدود، انسانها نیز به صورت فردی در دنیا حرکت میکنند. مانند دیوان که با ناخنهایشان به دنیا اثر میگذارند و همانند افرادی که با موهایشان شناخته میشوند.
ز بن هیچ با ما نگردند رام
بمیرند زود آنچه گیری به دام
هوش مصنوعی: کسانی که در اصل و نژاد خود با ما بیمیل هستند، به زودی از بین میروند؛ زیرا آنچه را که به دام میگیرند، از دست میدهند.
از ایشان چو بیمار گردد یکی
برندش براین تیغ کوه اندکی
هوش مصنوعی: اگر یکی از آنها بیمار شود، او را به کوه میبرند تا بر روی تیغ کوه کمی استراحت کند.
به شیونگری گردش اندر خروش
برآرند و زی ابر دارند گوش
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی میپردازد که در آن صدای گریه و نالهای بلند در فضا پیچیده است و ابرها به این صدا گوش فرا دادهاند. به نوعی، تغییر و تنش در طبیعت به وضوح حس میشود و این صدا به نوعی جلب توجه میکند.
گرش ابر تیره ز دیده به اشک
بشوید درستی گرد بی پزشک
هوش مصنوعی: اگر ابرهای تیره از چشمانت با اشکهایت پاک شوند، حقیقتی که در دل داری، نیاز به پزشک ندارد.
وگر هیچ باران نبارد ز میغ
بمیرد به زیر افکنندش ز تیغ
هوش مصنوعی: اگر بارانی نبارد، ابر به زمین میافتد و نابود میشود.
نریمان یکی از درختی ربود
بر پهلوان برد و او را نمود
هوش مصنوعی: نریمان یکی از درختان را کند و آن را بر دوش قهرمان گذاشت و او را به نمایش گذاشت.
به ره در همه بازویش خسته کرد
همی بود تا مرد و چیزی نخورد
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، او با تمام توانش تلاش کرد و خستگی را تحمل نمود تا بالاخره از دنیا رفت، بدون اینکه چیزی بخورد.
ز نخچیر چون شد سپهدار باز
بیآمد کس شاه ساجر فراز
هوش مصنوعی: وقتی سپهدار شکارچی از شکار برمیگردد و به کار خود مشغول میشود، دیگر کسی به سراغ شاه نمیآید.
فرستاده با هدیه بسیار چیز
به پوزش پیامی نکو داده نیز
هوش مصنوعی: فرستاده با هدایای فراوان، پیامی زیبا و دلپذیر برای عذرخواهی آورده است.
که دانم کز ایران به کین آمدی
به پیکار فغفور چین آمدی
هوش مصنوعی: میدانم که تو از ایران به خاطر انتقام و جنگ به سوی پادشاه چین آمدهای.
من او را یکی بنده کهترم
نگهبان یک مرز ازین کشورم
هوش مصنوعی: من به او به عنوان یک خدمتگزار کوچک نگاه میکنم و برای حفاظت از یک مرز از این سرزمین مسئولیت دارم.
سه ماهه ز ما تا بدو هست راه
نخستین ازو هر چه باید بخواه
هوش مصنوعی: سه ماه از ما تا او راهی است که باید در آن از او هر چیزی که میخواهیم را بخواهیم.
هرآن گه کز او کام تو گشت راست
همه بندگانیم و فرمان تراست
هوش مصنوعی: هر زمان که خواستهات برآورده شود و به حقیقت بپیوندد، همه ما به عنوان بندگان تو خواهیم بود و به دستورات تو عمل خواهیم کرد.
به هر شهر ازین مرز دیگر بپوی
ز هر شاه باژی که باید بجوی
هوش مصنوعی: به هر شهری از این سرزمین برو و از هر شاه که میخواهی، آنچه لازم است را جستجو کن.
سپهبد سخنهاش بر جای دید
پسندید و آن کرد کاو رای دید
هوش مصنوعی: سپهبد، کلامش را مستقیم و گیرا مشاهده کرد و بخاطر آن، تصمیمی گرفت که فکرش را پسندید.
ز زاول گره هر که بودند گرد
همان گه به فرخ نریمان سپرد
هوش مصنوعی: هرکس که از زاول آید و به گرد او جمع شود، در آن لحظه به خوشبختی نریمان سپرده میشود.
به هر شهر فرمود تا با سپاه
بگردد ز شاهان بود باژخواه
هوش مصنوعی: در هر شهری دستور داد که با نیروهای نظامی گردش کنند، زیرا خواستههای آنان از شاهان بوده است.
حاشیه ها
1392/01/05 12:04
امین کیخا
غژ غا یعنی غژگاو یا غژغاو و غژ هم معنی لنگ وعیبدار است
1392/01/05 12:04
امین کیخا
سخن بر جای یعنی سخن متناسب حال و عاقلانه
1392/01/05 13:04
علیرضا
شپاک همان شیپاک یا چیپاک به معنی تیزرو و امروزه شیبا
1395/07/02 08:10
درود،
سه منزل بدش با سپه رهنمای همی
ورا کرد بدرود و شد بازجای
شد شتابان سپهدار گو
نریمان و زاول گره پیشرو
به مرز بیابانی آمد فراز زمینش
که گفتی جهانیست گسترده باز
همه داغ پای پری
زمانه گم اندر وی از رهبری
کلمه "همی" باید پیش از بیت بعد و کلمهء "شد" ، باشد ، و همچنین کلمهء "زمینش" به همین ترتیب پیش از "همه" در بیت بعدی .
سپاس.