بخش ۱۱۴ - جنگ نریمان با تکینتاش
نریمان بیآمد هم اندر زمان
به نزد سپهدار و خاقان دمان
چنین گفت کامروز هر دو ز دور
نظاره براین جنگ سازید و شور
شما جام گیرید هر دو به بزم
که من تیغ خواهم گرفتن بهرزم
اگر بخت هشیار یار منست
بدین دشت پیکار کار منست
از ایرانی و زاولی هر که بود
بفرمود تا صف کشیدند زود
چو صف زد ز دو رویه یکسر سپاه
غریو از دل کوس برشد بهماه
سواری یغر غزنی از پیش صف
برونزد دو سر خشتی از کین به کف
یکی تبتی جوشن اندر برش
کلاهی سیه چا پر بر سرش
به آوردگه گشت آنگه چو باد
ز میدان بهزین کوهه برسر نهاد
سوی قلب خاقان بهکین حمله برد
هم از گرد بفکند جنگی دو گرد
دو دیگر فکند از سوی میسره
برد باز بر میمنه یکسره
یکی ترک دیگر ربود از کمین
سوی لشکرش برد و زد بر زمین
ز شادی گرفتند ترکان خروش
نریمان برآمد ز ترکان به جوش
بدو گفت از اینسان بود کارزار
یکی به زما کز سپاهت هزار
ازاین کودک اکنون به دشت نبرد
نگه کن تو پیکار مردان مرد
یکی نعره زد همچو شیر یله
که غرد چو از عزم بیند گله
شباهنگ پیشانی ماه نعل
برانگیخت گیتی به خون کرد لعل
ز زخمش همی در زمین خم فکند
سپاهی به یک حمله برهم فکند
بهمیدان ز خون چون درآورد جوی
میان دو صف شد همآورد جوی
به ناورد بلخی سواری گرفت
سپربازی و نیزه داری گرفت
خروشید کان ترک پرخاشگر
که خشتش دو سر بد کله چارپر
کجا تا ربایمش هم در شتاب
بسوزانمش در تف آفتاب
همان ترک بیرون زد ازصف چوشیر
گزیزنده یاب ابلقی تند زیر
میان در کمربند مالیده تنگ
به چاچی کمان در نهاده خدنگ
خروشان نمود او ز دور آستی
که پیش آی اگر مرمرا خواستی
برانگیخت باره نریمان گرد
به بازیگری دست ناورد برد
کمان قبضه و تیر و نیزه بهدست
بسه نیزه بگرفت و زه را به شست
همی تاخت پیچان به گردش عنان
که تیرش زند سینه را یا سنان
چو یک چندگشت اندر آمد چو دود
زدش نیزه وز پشت ابلق ربود
به نوک سنان بر مه افراختش
زمانی ز هر سو همی تاختش
پس انداخت از نیزه بر قلبگاه
برآمد غو کوس از ایران سپاه
چنان نعرهشان بر مه و زهره شد
که مه بی دل و زهره بی زهره شد
سپهدار و خاقان فرخنده نام
به شادیش هر دو گرفتند جام
نریمان دگرباره از چپ و راست
بگشت و از ایشان هم آورد خواست
برون تاخت گردی دگر چون هژبر
کمان کرده الماس بارنده ابر
به گردش ز هر سو سواری گرفت
به تیغ و سنان کامکاری گرفت
پس از جای مانند تند اژدها
درآمد بدو کرد خشتی رها
نریمان سوی چپ عنان برشکست
سوی راست بگرفت خشتش به دست
چنان زدش بر ناف زخم درشت
که با کوهه زینش بردوخت پشت
بیاویخت یکسو ز زین سرنشیب
سرش پای شد پشت پایش رکیب
بهمیدان دگر باره ناورد کرد
همی کشت هرک آمدش در نبرد
بهنیزه ز زین مرد برداشتی
هم از بر به شمشیر بگذاشتی
به برگستوان داشت ده اسپ کین
نشستی همی گه بر آن گه بر این
ستوه آمد آن هر ده از جنگ اوی
وزآن جنگ کوته نشد چنگ اوی
چنان تا از آن لشکر کینه کش
بیفکند بر جای هفتاد و شش
سپهدار و خاقان بهم پیش صف
بدند از بر پیل جامی به کف
بهر ترک کافکندی او زیر پی
زدندی بشادیش یک جام می
بدان تنگ چشمان جهان تنگ شد
نبد کس که دیگر سوی جنگ شد
به ترکی دگر مویه کردند زار
بر آن کشتگان در صف کارزار
تکینتاش کان دید چون پیل مست
ز بالای کُه تاخت نیزه به دست
یکی خنگ عاج ابر پوینده زیر
به گونه چو شیر و به سینه چو شیر
کژ آکندش از دیبه لاژورد
برو در نشان ها ز دیبای زرد
از آهنش ساعد وز آهن سپر
ز زرّش کلاه و ز زرّش کمر
برآورد زاغ کمان را به زه
کمندی چهل خم به زین در گره
چو دیدش فروماند خاقان نژند
چنین گفت با پهلوان بلند
که اینک تکینتاش جوینده تاج
به ناورد کردن بر آن خنگ عاج
ز چاچ و ختن وارح و بارمان
کند لشکر انگیز هر بارمان
ندیدم گه رزم ناپاکتر
عنان پیچ تر زوی و چالاکتر
بگردد زمین گرد ناورد او
کند خشک دریای چین گرد او
سپه را بود پیشر و در ستیز
بود باز دُمدار گاه گریز
به نزد نریمان کنون ست رزم
دگر رزم ها بود بازی و بزم
بزد نعره ای پهلوان دلیر
به سوی نریمان چو ارغنده شیر
به زابل زبان گفت بیدار باش
ره حمله ها را نگهدار باش
که این ترک جنگی سر لشکر است
تکینتاش جوینده کشور است
مکش زنده بربایش از پشت زین
سبک هدیه آور به خاقان چین
بگشتند هر دو چو شیر نژند
گرفتند گاهی کمان گه کمند
همه ترگ و خفتانشان گشت چاک
فروریخت خنجر زره گشت خاک
عمودگران چون کمان یافت خم
سنان گشت چوگان و نیزه قلم
سپرها چو بیشه شد از زخم تیر
رخ از رنگ آهن به کردار قیر
سرانجام ترک آنچنان تاخت گرم
که از زور بر چرمه بنوشت چرم
بزد خنجری بر نریمان گرد
سپر نیمی و اوج ترگش ببرد
گرفت آتش از زخم تیغش هوا
ولیکن ندید آنچه بودش هوا
نریمان به چاره همی زنده جست
که او را برد نزد خاقان درست
عنان تافت بگریخت پیشش ز جنگ
ببد تا رسید اندرو ترک تنگ
کمند آن گه از پس به باد گریز
میانش اندر افکند و کرد اسپ تیز
فکندش ابر خاک چون بیهشان
همی برد تا پیش خاقان کشان
بدو گفت کاین بیم خورده سوار
به هدیه از این کودک خرد دار
از ایرانیان رفت بر چرخ غو
ز کردار آن نو سپهدار گو
سپر برگرفتند و شمشیر تیز
به هم حمله بردند دل پر ستیز
جهان گشت بر چشم ترکان بنفش
فکندند یکسر سلاح و درفش
ز پیش اندرون تیغ کهسار بود
ز بس تیغ گردان خونخوار بود
ز چندان سپه یک دلاور نماند
گریزان برفتند چون سر نماند
همه دشت و که بد پراکنده باز
سلیح و ستوران و آلات ساز
گرفتند سرتاسر ایرانیان
نیآمد به یک موی کس را زیان
وز آن جا سوی شهر پیروز روز
کشیدند نیک اختر و دلفروز
چنان شاددل بود خاقان ازین
که گفتی نهادست بر چرخ زین
تکینتاش را برد جایی نهان
سرآورد بروی درنگ جهان
دو هفته در گنج بگشاد شاد
به بزم و به بخشش همی داد داد
به ایرانیان و سپهدار چیر
همیدون به فرخ نریمان شیر
ببخشید هر هدیه چندان که نیز
نباشد به صد گنج ازآن بیش چیز
سپهبد فرستاد نامه به شاه
ز پیروزی و کار آن رزمگاه
ز رزم نریمان یل روز کین
وز آزادی شاه توران زمین
چنینست از دیرباز این جهان
رباینده آن زاین به کین این از آن
نه آشوب گیتی به هنگام تست
که تا بد همیدون بدست از نخست
همانست گیتی و یزدان همان
دگرگونه ماییم و گشت زمان
آیا توشهات اندک و ره دراز
چه سازی چو آیدت رفتن فراز
دل از آز گیتی چه پر کردهای
از او چون بری آنچه ناوردهای
ازاو کام دل در جوانی بجوی
که جوید ز تو کام در پیری اوی
بسی خویش و پیوند تو زیر خاک
همی بینی از پیش و نایدت باک
به دیگر بزرگان نگر تا چه کرد
برآرد همان از تو یک روز گرد
سواریست عمر از جهان در گریز
عنان خنگ و شبرنگ را داده تیز
دو اسپست و مرد دو اسپه به راه
سبکتر به منزل رسد سال و ماه
بدان کوش کایمان به بیرون بریم
که یکسر به گرداب گردون دریم
بخش ۱۱۳ - قصه خاقان با برادرزاده: برادر بد آن شاه را سروریبخش ۱۱۵ - رفتن گرشاسب به جنگ فغفور و دیدن شگفتیها: سپهدار چون هفتهای سور کرد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نریمان بیآمد هم اندر زمان
به نزد سپهدار و خاقان دمان
هوش مصنوعی: نریمان در زمانی به نزد فرمانده و پادشاه آمد.
چنین گفت کامروز هر دو ز دور
نظاره براین جنگ سازید و شور
هوش مصنوعی: امروز هر دو از دور به این نبرد و شور و هیجان نگاه کنید و تماشا کنید.
شما جام گیرید هر دو به بزم
که من تیغ خواهم گرفتن بهرزم
هوش مصنوعی: شما هر دو در مهمانی مشغول نوشیدن هستید، اما من آمادهام تا به میدان جنگ بروم و شمشیر به دست بگیرم.
اگر بخت هشیار یار منست
بدین دشت پیکار کار منست
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت و شانس به کمک من باشد، باید در این میدان مبارزه کنم.
از ایرانی و زاولی هر که بود
بفرمود تا صف کشیدند زود
هوش مصنوعی: هر کسی از ایرانی و خانهزاده (از اهل زوال) به فرمان او جمع شدند و به سرعت صف کشیدند.
چو صف زد ز دو رویه یکسر سپاه
غریو از دل کوس برشد بهماه
هوش مصنوعی: زمانی که دو لشکر با هم صفآرایی کردند، صدای نعرهی دلانگیزی از دلافروزان شنیده شد که به مانند طنین طبل در شب فرارسید.
سواری یغر غزنی از پیش صف
برونزد دو سر خشتی از کین به کف
هوش مصنوعی: یک سوار از غزنی با شجاعت از میان صفوف دشمن بیرون آمد و دو سر خشت را از روی کینه در دست گرفت.
یکی تبتی جوشن اندر برش
کلاهی سیه چا پر بر سرش
هوش مصنوعی: یک تبتی با زرهای بر تن و کلاهی سیاه بر سرش، در حالتی خاص ایستاده است.
به آوردگه گشت آنگه چو باد
ز میدان بهزین کوهه برسر نهاد
هوش مصنوعی: در آن لحظه، مثل باد به میدان رفت و بر بالای کوه قرار گرفت.
سوی قلب خاقان بهکین حمله برد
هم از گرد بفکند جنگی دو گرد
هوش مصنوعی: به قلب خاقان حمله کرده و مانند طوفانی جنگی به پا کرد که از گرد و غبار برمیخاست.
دو دیگر فکند از سوی میسره
برد باز بر میمنه یکسره
هوش مصنوعی: دو نفر از سمت میسره حمله کردند و در حالی که یکی از آنها به عقب بازگشت، دیگری بهطور کامل به سمت میمنه رفت.
یکی ترک دیگر ربود از کمین
سوی لشکرش برد و زد بر زمین
هوش مصنوعی: یک ترک از کمین خودش به سوی لشکر حریف رفت و او را به زمین زد.
ز شادی گرفتند ترکان خروش
نریمان برآمد ز ترکان به جوش
هوش مصنوعی: ترکان از خوشحالی به سر و صدا افتادند و صدای نریمان از بین آنها بلند شد.
بدو گفت از اینسان بود کارزار
یکی به زما کز سپاهت هزار
هوش مصنوعی: او به او گفت: «این گونه نبرد پیش میآید، زیرا یک نفر از تو میتواند برابر با هزار نفر از سپاه تو باشد.»
ازاین کودک اکنون به دشت نبرد
نگه کن تو پیکار مردان مرد
هوش مصنوعی: به این کودک که اکنون در میدان نبرد حاضر است بنگر و ببین که چگونه با مردان جنگجو میجنگد.
یکی نعره زد همچو شیر یله
که غرد چو از عزم بیند گله
هوش مصنوعی: یک نفر با صدایی بلند و قوی همانند شیر آزاد فریاد زد که وقتی از عزم (قصد و اراده) خود آگاه شود، به شدت از گلهای که در پیش دارد، نعره میکشد.
شباهنگ پیشانی ماه نعل
برانگیخت گیتی به خون کرد لعل
هوش مصنوعی: در این تصویر زیبا، ستارهای به نام شباهنگ، مانند نعل اسبی بر روی پیشانی ماه قرار گرفته و بهنوعی دنیا را به رنگ قرمز و شبیه به خون درآورده است.
ز زخمش همی در زمین خم فکند
سپاهی به یک حمله برهم فکند
هوش مصنوعی: از زخم این زمین، لشکری به یکباره به زمین میافتد و از هم میپاشد.
بهمیدان ز خون چون درآورد جوی
میان دو صف شد همآورد جوی
هوش مصنوعی: وقتی که جنگ و درگیری آغاز میشود، خون در زمین جاری میشود و در میان دو گروه، فضای تنش و رقابت به وجود میآید.
به ناورد بلخی سواری گرفت
سپربازی و نیزه داری گرفت
هوش مصنوعی: بلخی سوار به میدان جنگ وارد شد و با خود سپر و نیزه آماده کرد.
خروشید کان ترک پرخاشگر
که خشتش دو سر بد کله چارپر
هوش مصنوعی: صدای بلندی از آن جوان ترک برخاست که دلی پرشور و پرخاشگر دارد، و او به مانند یک تیرک دو سر، در سرشتش توانایی و قدرتی نهفته است.
کجا تا ربایمش هم در شتاب
بسوزانمش در تف آفتاب
هوش مصنوعی: کجا میتوانم او را بیابم تا به سرعت بربایمش و در گرمای خورشید بسوزانمش؟
همان ترک بیرون زد ازصف چوشیر
گزیزنده یاب ابلقی تند زیر
هوش مصنوعی: ترکی که از صف خارج شد، مانند شیری که از خطر میگریزد، با سرعت و تند و تیز به سوی هدفش میشتابد.
میان در کمربند مالیده تنگ
به چاچی کمان در نهاده خدنگ
هوش مصنوعی: در میان کمر، کمربندی به طور محکم بسته شده است و مانند کمان، تیر را در آن قرار دادهاند.
خروشان نمود او ز دور آستی
که پیش آی اگر مرمرا خواستی
هوش مصنوعی: او در دور دست به شدت و با صدا خود را نشان داد و گفت: اگر مرا میخواهی، به نزدیک بیایید.
برانگیخت باره نریمان گرد
به بازیگری دست ناورد برد
هوش مصنوعی: نریمان با قدرت و پشتکار خود، به میدان آمد و در تلاش برای دست یافتن به پیروزی، از مهارتهای خود بهره برد.
کمان قبضه و تیر و نیزه بهدست
بسه نیزه بگرفت و زه را به شست
هوش مصنوعی: در دستش کمان و تیر و نیزه بود و با تمام قوا نیزه را گرفت و زه کمان را نیز با انگشتش محکم کرد.
همی تاخت پیچان به گردش عنان
که تیرش زند سینه را یا سنان
هوش مصنوعی: در حال تاخت و تاز است و با چرخاندن افسار، آماده است که تیری به سینه کسی بزند یا نیزهای به کار ببندد.
چو یک چندگشت اندر آمد چو دود
زدش نیزه وز پشت ابلق ربود
هوش مصنوعی: وقتی کمی به دور دست نگریست، مانند دودی به او نزدیک شد و نیزهاش را از پشت اسب خالدار گرفت.
به نوک سنان بر مه افراختش
زمانی ز هر سو همی تاختش
هوش مصنوعی: در زمانی که او بر فراز ماه به چنگالهای تیز خود داشت، از هر طرف به سمت او میتاختند.
پس انداخت از نیزه بر قلبگاه
برآمد غو کوس از ایران سپاه
هوش مصنوعی: سپر با نیزه بر زمین افتاد و صدای طبل جنگ از سپاه ایران به گوش رسید.
چنان نعرهشان بر مه و زهره شد
که مه بی دل و زهره بی زهره شد
هوش مصنوعی: صدای نعره آنها به قدری بلند و تاثیرگذار بود که حتی ماه و ستاره هم تحت تأثیر قرار گرفتند و احساساتی از دست دادند.
سپهدار و خاقان فرخنده نام
به شادیش هر دو گرفتند جام
هوش مصنوعی: سردار و پادشاه خوشبخت به خاطر شادیشان هر دو جامی را پر کردند و به نوشیدن پرداختند.
نریمان دگرباره از چپ و راست
بگشت و از ایشان هم آورد خواست
هوش مصنوعی: نریمان دوباره از سمت چپ و راست دور شد و از آنها خواست تا با او بیایند.
برون تاخت گردی دگر چون هژبر
کمان کرده الماس بارنده ابر
هوش مصنوعی: برو و با قدرت و شجاعت مثل هژبری که در حال شکار است، حرکت کن؛ مانند ابر بارانزا که الماسهایی از باران را بر زمین میریزد.
به گردش ز هر سو سواری گرفت
به تیغ و سنان کامکاری گرفت
هوش مصنوعی: از هر طرف سواری به میدان آمده و با شمشیر و نیزه پیروزی را به دست آورده است.
پس از جای مانند تند اژدها
درآمد بدو کرد خشتی رها
هوش مصنوعی: پس از آنکه به سرعت و شتاب مانند اژدهایی تند و چابک به داخل آمد، جسمی را به سمت او پرتاب کرد.
نریمان سوی چپ عنان برشکست
سوی راست بگرفت خشتش به دست
هوش مصنوعی: نریمان در سمت چپ شلنگ را رها کرد و آن را به سمت راست گرفت و با دست خود سنگ را برداشت.
چنان زدش بر ناف زخم درشت
که با کوهه زینش بردوخت پشت
هوش مصنوعی: او به او ضربهای سخت زد که زخم عمیقی بر ناحیهی کمرش ایجاد کرد و پهلویش را به سخره کشید.
بیاویخت یکسو ز زین سرنشیب
سرش پای شد پشت پایش رکیب
هوش مصنوعی: یک مرد پارسای مومن از زین اسب پایین آمد و به سمت پایین سرنگون شد، در حالی که پایش بر پای رقیبش قرار گرفت.
بهمیدان دگر باره ناورد کرد
همی کشت هرک آمدش در نبرد
هوش مصنوعی: در میدان جدیدی به جنگ مشغول شد و هر کسی که با او روبرو میشد، به شدت مورد حمله قرار میگرفت.
بهنیزه ز زین مرد برداشتی
هم از بر به شمشیر بگذاشتی
هوش مصنوعی: تو بر سینهات از زین اسب، نیزهای برداشت کردهای و بر زمین، شمشیری قرار دادی.
به برگستوان داشت ده اسپ کین
نشستی همی گه بر آن گه بر این
هوش مصنوعی: درختان برگسار، به مانند محل نشستن ده اسب هستند و در آنجا، افراد در زمانهای مختلف به دور هم جمع میشوند.
ستوه آمد آن هر ده از جنگ اوی
وزآن جنگ کوته نشد چنگ اوی
هوش مصنوعی: ناتوانی از جنگ و دعوا با او به حدی رسیده که تمامی دهکده از این شرایط خسته شدهاند و این مبارزه هیچگاه پایان نمییابد.
چنان تا از آن لشکر کینه کش
بیفکند بر جای هفتاد و شش
هوش مصنوعی: چنان که آن دشمن کینهجو، هفتاد و شش نفر را بر زمین افکند.
سپهدار و خاقان بهم پیش صف
بدند از بر پیل جامی به کف
هوش مصنوعی: سربازان و فرمانروایان در کنار هم به صف ایستاده بودند و در دست یکی از آنها جامی بود که از روی یک فیل دیده میشد.
بهر ترک کافکندی او زیر پی
زدندی بشادیش یک جام می
هوش مصنوعی: به خاطر تو که بیتابی میکنی، او زیر پایش را میزند و به شادیش یک جام شراب مینوشد.
بدان تنگ چشمان جهان تنگ شد
نبد کس که دیگر سوی جنگ شد
هوش مصنوعی: بدان که انسانهای تنگنظر باعث میشوند جهان هم تنگنظر شود و کسی که به دنبال جنگ و درگیری برود، دیگر جایی برای او نیست.
به ترکی دگر مویه کردند زار
بر آن کشتگان در صف کارزار
هوش مصنوعی: آنها به زبان ترکی به شدت برای آن کشتهشدگان در میدان نبرد ناله و زاری کردند.
تکینتاش کان دید چون پیل مست
ز بالای کُه تاخت نیزه به دست
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به فردی است که مانند فیل مست و نیرومند، از بالای کوه به سرعت پایین میآید و به همان سرعت نیز نیزهای در دست دارد. این تصویر به نوعی قدرت و شجاعت او را نمایش میدهد، به طوری که نشان میدهد او در حال رزم و آماده به عمل است.
یکی خنگ عاج ابر پوینده زیر
به گونه چو شیر و به سینه چو شیر
هوش مصنوعی: یک فرد کمهوش مانند فیل است که در زیر پاها و چهرهاش شجاعت و قدرتی به مانند شیر دارد.
کژ آکندش از دیبه لاژورد
برو در نشان ها ز دیبای زرد
هوش مصنوعی: او را با لباس لاجوردی بپوشان و بر اساس نشانهها، از پارچه زرد نیز استفاده کن.
از آهنش ساعد وز آهن سپر
ز زرّش کلاه و ز زرّش کمر
هوش مصنوعی: از آهن، ساعد (بازو) درست شده و از آهن، سپر ساخته شده است. کلاه از طلا و کمربند نیز از طلا تشکیل شده است.
برآورد زاغ کمان را به زه
کمندی چهل خم به زین در گره
هوش مصنوعی: زاغ با دقت و مهارت کمان را به زه میاندازد و کمند با چهل خم را به زین گره میزند.
چو دیدش فروماند خاقان نژند
چنین گفت با پهلوان بلند
هوش مصنوعی: وقتی که خاقان نژند او را دید، چنان حیران شد که این سخن را با پهلوان بلند گفت.
که اینک تکینتاش جوینده تاج
به ناورد کردن بر آن خنگ عاج
هوش مصنوعی: حالا تکینتاش به جستجوی تاج رفته تا آن را بر آن فیل عاجی دشوار پیدا کند.
ز چاچ و ختن وارح و بارمان
کند لشکر انگیز هر بارمان
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به پایداری و قدرت یک لشکر دارد که همچون چادرها و پرچمها در جنگ و نبرد، استقامت و اتحاد را نمایان میسازد. لشکری که هر بار به میدان میآید، خود را آماده و تجهیز کرده است و این بیان از اراده و قدرت مثالزدنی آنهاست.
ندیدم گه رزم ناپاکتر
عنان پیچ تر زوی و چالاکتر
هوش مصنوعی: من هیچ وقت کسی را ندیدم که در نبرد، ناپاکتر و بیرحمتر از او باشد و همچنین چالاکی و چابکی او بیشتر از او باشد.
بگردد زمین گرد ناورد او
کند خشک دریای چین گرد او
هوش مصنوعی: زمین دور میچرخد و در اثر چرخش او، دریای چین نیز خشک میشود.
سپه را بود پیشر و در ستیز
بود باز دُمدار گاه گریز
هوش مصنوعی: سپهردار در نبرد پیشرو بود و در مواقعی که نیاز به عقبنشینی میآمد، با تدبیر و احتیاط عمل میکرد.
به نزد نریمان کنون ست رزم
دگر رزم ها بود بازی و بزم
هوش مصنوعی: اکنون نریمان آماده نبرد دیگری است، چرا که آنچه پیش از این بود تنها بازی و خوشگذرانی بود.
بزد نعره ای پهلوان دلیر
به سوی نریمان چو ارغنده شیر
هوش مصنوعی: یک قهرمان شجاع فریادی زد و به سمت نریمان رفت، مانند شیر درندهای که به شکار آماده است.
به زابل زبان گفت بیدار باش
ره حمله ها را نگهدار باش
هوش مصنوعی: در زابل زبان گفت: بیدار باش و از مسیر حملهها به خوبی مراقبت کن.
که این ترک جنگی سر لشکر است
تکینتاش جوینده کشور است
هوش مصنوعی: این فرد جنگجو، فرماندهی اصلی است و هرگز از جستجوی سرزمین و کشور خود دست نمیکشد.
مکش زنده بربایش از پشت زین
سبک هدیه آور به خاقان چین
هوش مصنوعی: ای زنده، از پشت اسب برش مکن؛ به خاقان چین، هدیهای سبک بیاور.
بگشتند هر دو چو شیر نژند
گرفتند گاهی کمان گه کمند
هوش مصنوعی: هر دو مانند شیرهای نیرومند به گرد هم آمدند و زمانی تیر و کمان خود را به دست گرفتند و گاهی نیز از کمند (دام) استفاده کردند.
همه ترگ و خفتانشان گشت چاک
فروریخت خنجر زره گشت خاک
هوش مصنوعی: همه چیز در هم شکست و از هم پاشید، تیرها و زرهها به خاک افتادند و خونها ریختند.
عمودگران چون کمان یافت خم
سنان گشت چوگان و نیزه قلم
هوش مصنوعی: پیکر انسانها مانند کمان تاب میخورد و شکل آنها به نحوی تغییر میکند که مانند ابزارهای جنگی نظیر چوگان و نیزه میشود.
سپرها چو بیشه شد از زخم تیر
رخ از رنگ آهن به کردار قیر
هوش مصنوعی: سپرها مانند جنگل از زخم تیرها آسیب دیده و رنگ چهرهشان به سیاهی فلز تغییر کرده است.
سرانجام ترک آنچنان تاخت گرم
که از زور بر چرمه بنوشت چرم
هوش مصنوعی: در پایان، آنقدر تند و با شدت حرکت کرد که فشار و سختی کار بر روی چرم اثر گذاشت.
بزد خنجری بر نریمان گرد
سپر نیمی و اوج ترگش ببرد
هوش مصنوعی: نریمان با سلاح خنجر مورد حمله قرار گرفت و در حالی که نیمی از سپر خود را دفاع میکرد، ضربهای به او وارد شد که قدرت و توان او را شکست.
گرفت آتش از زخم تیغش هوا
ولیکن ندید آنچه بودش هوا
هوش مصنوعی: جراحتی که از تیغ بر او رفته، در آتش شعلهور شده و حالتی از التهاب به وجود آورده، اما او هرگز نتوانسته است آنچه را که در واقع باعث این حال شده، ببیند و درک کند.
نریمان به چاره همی زنده جست
که او را برد نزد خاقان درست
هوش مصنوعی: نریمان به دنبال راهحلی برای زنده ماندن بود، تا او را به درستی به نزد خاقان ببرد.
عنان تافت بگریخت پیشش ز جنگ
ببد تا رسید اندرو ترک تنگ
هوش مصنوعی: سرویسدهنده از میدان جنگ فرار کرد و به سمت او رفت، تا به جایی رسید که کنار تنگهای قرار داشت.
کمند آن گه از پس به باد گریز
میانش اندر افکند و کرد اسپ تیز
هوش مصنوعی: در آن لحظه که نَفَس باد آزاد شد، کمند در کمین او نشست و اسبش را تند و تیز کرد.
فکندش ابر خاک چون بیهشان
همی برد تا پیش خاقان کشان
هوش مصنوعی: ابر خاک را بر سر او انداخت و همچون دیوانهها او را به سمت پادشاه کشانید.
بدو گفت کاین بیم خورده سوار
به هدیه از این کودک خرد دار
هوش مصنوعی: او به آن شخص گفت که تو باید این هدیه را از این کودک کوچک قبول کنی، چون این هدیه به خاطر ترس او از توست.
از ایرانیان رفت بر چرخ غو
ز کردار آن نو سپهدار گو
هوش مصنوعی: از ایرانیان خبرهایی به آسمان رفت، به خاطر کارهای آن سردار جوان.
سپر برگرفتند و شمشیر تیز
به هم حمله بردند دل پر ستیز
هوش مصنوعی: سپرها را بالا بردند و با شمشیرهای تیز به هم حمله کردند. دلها پر از جنگ و جدال بود.
جهان گشت بر چشم ترکان بنفش
فکندند یکسر سلاح و درفش
هوش مصنوعی: جهان به قدری تحت تاثیر زیبایی و جذابیت چشمان ترکان قرار گرفته که تمام سلاحها و پرچمها را کنار گذاشته و تسلیم شدهاند.
ز پیش اندرون تیغ کهسار بود
ز بس تیغ گردان خونخوار بود
هوش مصنوعی: در دل کوهها، تیغهای تیز و برندهای وجود دارد که به دلیل فراوانی و هولناکیشان، بسیار خطرناک و خونآشام به نظر میرسند.
ز چندان سپه یک دلاور نماند
گریزان برفتند چون سر نماند
هوش مصنوعی: از جمعیت پرتعداد سپاهیان، تنها یک دلاور باقی نماند و آنها به سرعت فرار کردند، چون که سر لشکر دیگر وجود نداشت.
همه دشت و که بد پراکنده باز
سلیح و ستوران و آلات ساز
هوش مصنوعی: تمام دشت و بیابان پر از سلاح، اسبها و ابزار موسیقی است.
گرفتند سرتاسر ایرانیان
نیآمد به یک موی کس را زیان
هوش مصنوعی: تمامی ایرانیان در یک جا جمع شدند و هیچ کسی به اندازه یک مو هم ضرر نکرد.
وز آن جا سوی شهر پیروز روز
کشیدند نیک اختر و دلفروز
هوش مصنوعی: از آن مکان به سوی شهر پیروز رفتند، جایی که ستارهای نیک و چهرهای دلافروز درخشان بود.
چنان شاددل بود خاقان ازین
که گفتی نهادست بر چرخ زین
هوش مصنوعی: خاقان از این موضوع چنان خوشحال و شاداب بود که گویی سوار بر اسبی بر فراز آسمانها نشسته است.
تکینتاش را برد جایی نهان
سرآورد بروی درنگ جهان
هوش مصنوعی: تکینتاش به مکان پنهانی رفت و دنیای جدیدی را به نمایش گذاشت.
دو هفته در گنج بگشاد شاد
به بزم و به بخشش همی داد داد
هوش مصنوعی: دو هفته در گنج را باز کرد و خوشحال بود و در میهمانیها و با بخششهایش، خوب رفتار میکرد.
به ایرانیان و سپهدار چیر
همیدون به فرخ نریمان شیر
هوش مصنوعی: به ایرانیان و فرماندهان شجاع و نیرومند، مانند نریمان فرخ و نیکوکار، میبالند و افتخار میکنند.
ببخشید هر هدیه چندان که نیز
نباشد به صد گنج ازآن بیش چیز
هوش مصنوعی: هر هدیهای که به تو داده میشود، هرچقدر هم که کوچک باشد، از صد گنج با ارزشتر است.
سپهبد فرستاد نامه به شاه
ز پیروزی و کار آن رزمگاه
هوش مصنوعی: سپهبد نامهای به شاه فرستاد و در آن درباره پیروزی و وضعیت میدان نبرد گزارش داد.
ز رزم نریمان یل روز کین
وز آزادی شاه توران زمین
هوش مصنوعی: از نبرد نریمان، قهرمان روز جنگ و از رهایی پادشاه سرزمین توران.
چنینست از دیرباز این جهان
رباینده آن زاین به کین این از آن
هوش مصنوعی: این جهان به گونهای است که از گذشتههای دور تا کنون، همواره تعلقات و دوستیها و دشمنیها وجود داشته است. رابطهها و وابستگیها از یک طرف به طرف دیگر قابل انتقال و اثرگذار هستند.
نه آشوب گیتی به هنگام تست
که تا بد همیدون بدست از نخست
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه در زمانهای دشوار و نگرانکننده، مشکلات و فراز و نشیبهای زندگی همواره وجود دارند و ما باید بیاموزیم که چگونه با آنها مواجه شویم. پس از شروع مشکلات، ممکن است راهحلها نیز از همان آغاز در دسترس باشند.
همانست گیتی و یزدان همان
دگرگونه ماییم و گشت زمان
هوش مصنوعی: این جهان همانند خداوند است و ما به طرز متفاوتی هستیم و زمان همواره در حال تغییر است.
آیا توشهات اندک و ره دراز
چه سازی چو آیدت رفتن فراز
هوش مصنوعی: اگر وسایل و توشهات کم است و راهی طولانی در پیش داری، چه میکنی وقتی که زمان حرکت فرا برسد؟
دل از آز گیتی چه پر کردهای
از او چون بری آنچه ناوردهای
هوش مصنوعی: دل تو از آرزوهای دنیا پر شده است، اما وقتی از دنیا دل بکنی، چیزی نخواهی داشت که از آن به دست آورده باشی.
ازاو کام دل در جوانی بجوی
که جوید ز تو کام در پیری اوی
هوش مصنوعی: در جوانی از او چیزی بخواه و خوشیات را طلب کن، چرا که او در سالهای پیریاش نیز از تو خواستهها و آرزوهایش را دنبال میکند.
بسی خویش و پیوند تو زیر خاک
همی بینی از پیش و نایدت باک
هوش مصنوعی: بسیاری از آشناها و رابطههایت زیر خاک هستند و تو هم آنها را میبینی، اما نباید نگران باشی.
به دیگر بزرگان نگر تا چه کرد
برآرد همان از تو یک روز گرد
هوش مصنوعی: به بزرگان دیگر نگاه کن که چه کارهایی انجام دادند؛ تو هم میتوانی روزی به همان موفقیتها دست یابی.
سواریست عمر از جهان در گریز
عنان خنگ و شبرنگ را داده تیز
هوش مصنوعی: عمر مثل سواری است که از دنیا در حال فرار است و کنترل اسبش را به دستانی بیتجربه سپرده که سرعتش را افزایش دادهاند.
دو اسپست و مرد دو اسپه به راه
سبکتر به منزل رسد سال و ماه
هوش مصنوعی: دو اسب سوار و یک مرد سوار، با راهی آسانتر به مقصد میرسند تا سال و ماه بگذرد.
بدان کوش کایمان به بیرون بریم
که یکسر به گرداب گردون دریم
هوش مصنوعی: بایست تلاش کنیم تا هر چه زودتر از این وضعیت بیرون بیاییم، زیرا در غیر این صورت به طور کامل در دنیای پر از آشفتگی گرفتار خواهیم شد.
حاشیه ها
1392/01/05 12:04
امین کیخا
اوج ترکش ببرد یعنی بالای خودش را ببرید اما این کاربرد امروز برای اوج کمتر شناخته است اما پیشتر اوج از اوگ و فارسی تر بوده و کاربرد ان بیشتر، خشت دو شر نیزه دو سر ،
1392/01/05 12:04
امین کیخا
دوسر
1392/01/05 13:04
علیرضا
همی در بیت سوم اولین کلمه بیت چهارم است ،همچنین زمینش بیتپنجم اولین کلمه بیت ششم