گنجور

بخش ۱۱۱ - صفت رود

و ز آن جای با بزم و شادی و رود
همی رفت تا نزد ایلاق رود
یکی رود کز سیم گفتی مگر
ببستست گردون زمین را کمر
به دیدار که موج و دریا نشیب
به‌تک چرخ کردار و طوفان نهیب
چوباد از شتاب و چو آتش ز جوش
چو‌مار از شکنج‌ و چو شیر از خروش
یکی اژدها نیلگون پیکرش
ابر باختر دم، به خاور سرش
خروشش ز تندر تک از برق تیز
نهیبش ز مرگ و دم از رستخیز
همه دم خم و همه دل شکن
همه رویش ابرو همه تن دهن
گهی داشت جوش از دل بی‌هشان
گه از ناف و گیسوی خوبان نشان
ز پهناش ماهی به ماه آمدی
هم از بن به یکساله راه آمدی
به رنگ آینه بد زدوده ز زنگ
ولیکن چو سوهان همی سود سنگ
ز باران گهی درع پرچین شدی
گه از باد چون جوشن کین شدی
همه سیم کآن گفتی اندر جهان
گدازید و آمد برون از نهان
دگر صدهزار از گهردار تیغ
ز پیش و پس خور همی تاخت میغ
گمان بردی از سهم آن ژرف رود
که آمد مجره ز گردون فرود
ز هر سو بی‌اندازه در وی به‌جوش
بتان پرندی بر حله پوش
یکی کرته هر یک بپوشیده تنگ
همه چشمه چشمه بنفشه به رنگ
زده دامن کرته چاک از برون
گشاده بر و سینه سیمگون
چو جنگی سپاهی فزون از شمار
زره پوش و جوشن‌ور و ترگ‌دار
سپهبد به نیک اختر هور و ماه
بی‌آزار بگذشت از او با سپاه
گذر کرد از آن سوی خرگاهیان
به تاتار زد خیمه ناگاهیان
بر آن مرز خاقان یغر شاه بود
که تاج بزرگش بر ماه بود
ز گردان کین جوی سیصد هزار
سپه داشت شایسته کارزار
بد از لشکرش خیره چرخ برین
نگنجید گنجش به روی زمین
چو از شهر رفتی برون گاه‌گاه
به چوگان و گوی ار به نخچیرگاه
بدی صد هزاران سران سترگ
طرازنده گردش سپاهی بزرگ
هزارانش بالا به پیش اندرون
به برگستوان و زره گونه‌گون
ده و شش هزار از مهان سرای
ز گوهر کمرشان ز دیبا قبای
پیاده بسی گرد خاقان پرست
سپرور همه با کمان‌ها به‌دست
منادی ز هر سو یکی چربگوی
خروشنده تا کیست فریادجوی
ستمدیده هرک آمدی دادخواه
بد و نیک برداشتندی به شاه
بدادی سبک داد و بنواختی
وز اندازه بر پایگه ساختی
بدش کوشکی سرکشیده به ماه
که پیرامنش بود یک میل راه
بر او سی و یک در همه زرنگار
که دادی به هر در یکی روز بار
چنین تا رسیدی سر مه فراز
گشادی یکی در به هر روز باز
بد از پیش هر در یکی تازه باغ
پر از گونه‌گون گل‌ چو روشن چراغ
ره کوشک یکسر ز ساده رخام
زمین مرمر و کنگره عود خام
به گرد اندرش کاخ و گلشن چهل
ز زر و ز گوهر نه از آب و گل
دو صد گنبد از صندل سرخ عود
ستاده به زرین و سیمین عمود
میانش دو ایوان برافراخته
سر برجشان تاج مه ساخته
خم طاق هر یک چو پرّ تذرو
زبس رنگ یاقوت رخشان چو پرو
به یکروی دکانی از زر ناب
عقیقش همه بوم و در خوشاب
برو خرگهی کرده صدرش بپای
سرش بر گذشته ز کاخ سرای
همه چوب او زر و گوهر نگار
نمد خز و دیبای چینی ازار
چو جشنی بزرگ آمدی گاه‌گاه
در آن خیمه آراستی بارگاه
به شهرش نه برف و نه باران بدی
جز اندک نمی کز بهاران بدی
ز زربفت چین داشتی جامه شاه
ز دیبا دگر مهتران سپاه
بدی جامه کرباس درویش را
دگر پرنیان هر کم و بیش را
بدان مرز بودند شاهان بسی
ولیکن نبد یار خاقان کسی
همه ساله بد خواه ضحاک بود
که ضحاک خونریز و ناپاک بود
همی گفت ای کاشکی کز شهان
ربودی کسی زو شهی ناگهان

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و ز آن جای با بزم و شادی و رود
همی رفت تا نزد ایلاق رود
هوش مصنوعی: او از آن مکان به سوی شادی و جشن و رودخانه می‌رفت تا به کنار رود ایلاق برسد.
یکی رود کز سیم گفتی مگر
ببستست گردون زمین را کمر
هوش مصنوعی: یک رود را تصور کن که مانند نخی از نقره در میان زمین جاری است، گویی که آسمان زمین را به دور کمرش بسته است.
به دیدار که موج و دریا نشیب
به‌تک چرخ کردار و طوفان نهیب
هوش مصنوعی: به ملاقات چه کسی برویم که دریا و موج به تلاطم درآمده‌اند و رفتار و افکارش مانند طوفانی پرخروش است؟
چوباد از شتاب و چو آتش ز جوش
چو‌مار از شکنج‌ و چو شیر از خروش
هوش مصنوعی: باد به شدت می‌وزد و آتش به سرعت در حال شعله‌ور شدن است، ماری که به خاطر انقباضش حرکت می‌کند و شیری که از شدت خروش و غرشش به اوج قدرت رسیده است.
یکی اژدها نیلگون پیکرش
ابر باختر دم، به خاور سرش
هوش مصنوعی: یک اژدها با رنگ نیلگون، بدنی مانند ابر در سمت باختر دارد و سرش به سمت خاور است.
خروشش ز تندر تک از برق تیز
نهیبش ز مرگ و دم از رستخیز
هوش مصنوعی: صدای خروش او مانند صدای رعد و برق است و شدت آن به اندازه‌ای است که می‌تواند انسان را از خطر مرگ آگاه کند و یادآور قیامت و زنده شدن دوباره باشد.
همه دم خم و همه دل شکن
همه رویش ابرو همه تن دهن
هوش مصنوعی: هر لحظه به دل می‌زند و شکننده است، همه زیبایی‌اش در ابروهایش نهفته و تمام وجودش به زبانش وابسته است.
گهی داشت جوش از دل بی‌هشان
گه از ناف و گیسوی خوبان نشان
هوش مصنوعی: گاهی دل بی‌خبران به شدت دچار هیجان می‌شود و گاهی نشانه‌هایی از زیبایی در ناز و گیسوان دختران آشکار می‌شود.
ز پهناش ماهی به ماه آمدی
هم از بن به یکساله راه آمدی
هوش مصنوعی: از وسعت او به زیبایی به مانند ماه رسیدی و از عمق وجودش به یک سالگی راه پیدا کردی.
به رنگ آینه بد زدوده ز زنگ
ولیکن چو سوهان همی سود سنگ
هوش مصنوعی: آینه به خوبی تمیز شده و از زنگار پاک شده است، اما مانند سوهان که بر روی سنگ کشیده می‌شود، همچنان به کار خود ادامه می‌دهد.
ز باران گهی درع پرچین شدی
گه از باد چون جوشن کین شدی
هوش مصنوعی: باران گاهی تو را مانند دیواری محکم می‌کند و گاهی باد، تو را همچون زره جنگی در می‌آورد.
همه سیم کآن گفتی اندر جهان
گدازید و آمد برون از نهان
هوش مصنوعی: تمامی نقره‌هایی که درباره‌شان صحبت کردی، در دنیا ذوب شده و از باطن به بیرون آمدند.
دگر صدهزار از گهردار تیغ
ز پیش و پس خور همی تاخت میغ
هوش مصنوعی: بیت اشاره به شرایط سخت و خطرناک دارد، جایی که افراد یا نیروهایی با تیغ و شمشیر از دو سو به سوی یکدیگر حمله می‌کنند و درگیری و نبردی شدید در حال رخ دادن است. این نشان‌دهنده‌ی تنش و اضطراب ناشی از جنگ و خشونت است.
گمان بردی از سهم آن ژرف رود
که آمد مجره ز گردون فرود
هوش مصنوعی: شما تصور کردی که از عمق آن رود بزرگ، مسیرش به زمین آمده است.
ز هر سو بی‌اندازه در وی به‌جوش
بتان پرندی بر حله پوش
هوش مصنوعی: از هر طرف به شدت در او مشغولند، بتان زیبا بر لباس‌های رنگین خود می‌رقصند.
یکی کرته هر یک بپوشیده تنگ
همه چشمه چشمه بنفشه به رنگ
هوش مصنوعی: هر یک از آن‌ها در پوششی می‌پوشند که تنگ و مناسب است و همه‌ی چشمه‌ها به رنگ بنفشه هستند.
زده دامن کرته چاک از برون
گشاده بر و سینه سیمگون
هوش مصنوعی: چادر خود را کنار زده و سینه‌ای با جلوه‌ای نقره‌ای از خود نشان داده است.
چو جنگی سپاهی فزون از شمار
زره پوش و جوشن‌ور و ترگ‌دار
هوش مصنوعی: وقتی جنگی روی می‌دهد، نیروهایی هستند که به تعداد بسیار زیاد در سپاه شرکت دارند و به زره و جوشن و سلاح‌های مختلف مسلح هستند.
سپهبد به نیک اختر هور و ماه
بی‌آزار بگذشت از او با سپاه
هوش مصنوعی: فرمانده با ستاره‌های خوب و نور ماه و خورشید بی‌هیچ آسیبی از کنارش با سپاه خود عبور کرد.
گذر کرد از آن سوی خرگاهیان
به تاتار زد خیمه ناگاهیان
هوش مصنوعی: از آن طرف افرادی که در خرگاه بودند، گذشت و ناگهان به تاتارها خیمه زد.
بر آن مرز خاقان یغر شاه بود
که تاج بزرگش بر ماه بود
هوش مصنوعی: در آن سرزمین، شاهی به نام یغر وجود داشت که تاج بزرگی بر سر داشت و چون ماه می‌درخشید.
ز گردان کین جوی سیصد هزار
سپه داشت شایسته کارزار
هوش مصنوعی: از سپاهیان که به دنبال انتقام بودند، سیصد هزار نفر آماده کارزار و نبرد بودند.
بد از لشکرش خیره چرخ برین
نگنجید گنجش به روی زمین
هوش مصنوعی: بد از لشکرش و خیره چرخ برین، یعنی بدی از سپاه او بود و سرگردانی آن سپاه بر زمین. در واقع، بدی‌ها و مشکلاتی که بر سر راه آن‌ها قرار گرفت، سبب شد تا نتوانند به راحتی به مقصود خود برسند. به عبارت دیگر، درخت سرنوشت آن‌ها به شیوه‌ای نشأت گرفت که هیچ چیز نمی‌توانست آن‌ها را به جلو ببرد.
چو از شهر رفتی برون گاه‌گاه
به چوگان و گوی ار به نخچیرگاه
هوش مصنوعی: وقتی از شهر خارج می‌شوی، گاهی به ورزش چوگان و گاهی به شکار می‌پردازی.
بدی صد هزاران سران سترگ
طرازنده گردش سپاهی بزرگ
هوش مصنوعی: بدی هزاران سر بزرگ را به میدان می‌آورد و سپاهی بزرگ را به حرکت درمی‌آورد.
هزارانش بالا به پیش اندرون
به برگستوان و زره گونه‌گون
هوش مصنوعی: هزاران نفر از اوج به سمت درون می‌آیند، در حالی که بر روی زره‌های رنگارنگ و تفنگ‌ها نشسته‌اند.
ده و شش هزار از مهان سرای
ز گوهر کمرشان ز دیبا قبای
هوش مصنوعی: در این جمله، به تعداد مردان بزرگی که در یک مهمانی یا مکان خاص با لباس‌های زیبا و ارزشمند حضور دارند اشاره شده است. آن‌ها در لباس‌هایی ساخته شده از پارچه‌های نفیس و گرانبها قرار دارند که به نوعی نشان‌دهنده مقام و منزلت آن‌هاست.
پیاده بسی گرد خاقان پرست
سپرور همه با کمان‌ها به‌دست
هوش مصنوعی: بسیاری از پیاده‌نظام‌ها که به خدمت خاقان آمده‌اند، همراه با کمان‌هایشان در دست، آماده نبرد هستند.
منادی ز هر سو یکی چربگوی
خروشنده تا کیست فریادجوی
هوش مصنوعی: صدای کسی که با گفتار دلنشین از هر طرف می‌آید، همه جا را پر کرده است. این فرد به دنبال کسی است که فریادش را بشنود و پاسخ دهد.
ستمدیده هرک آمدی دادخواه
بد و نیک برداشتندی به شاه
هوش مصنوعی: هر کس که در برابر ناعدالتی و ظلم نیازمند کمک و پشتیبانی باشد، چه خوب باشد و چه بد، به نزد شاه می‌آید و او هم به خواسته‌هایشان توجه می‌کند.
بدادی سبک داد و بنواختی
وز اندازه بر پایگه ساختی
هوش مصنوعی: تو با نرمش و مهربانی به من کمک کردی و به شکلی مناسب و متناسب، مرا روی پاهایم قرار دادی.
بدش کوشکی سرکشیده به ماه
که پیرامنش بود یک میل راه
هوش مصنوعی: یادآور می‌شود که استوانه‌ای از غلظت به دور ماه کشیده شده و به شکلی کج و راست نشان می‌دهد که نمی‌توان به سادگی به آن نزدیک شد.
بر او سی و یک در همه زرنگار
که دادی به هر در یکی روز بار
هوش مصنوعی: برای او سی و یک در را به شکل زیبا تزیین کرده‌اند، که به ازای هر در یک روز خاص و ویژه را فراهم کرده‌ای.
چنین تا رسیدی سر مه فراز
گشادی یکی در به هر روز باز
هوش مصنوعی: وقتی که به سر منزل مقصود رسیدی، در جدیدی به روی تو باز می‌شود که هر روز تازه و پر از امکانات است.
بد از پیش هر در یکی تازه باغ
پر از گونه‌گون گل‌ چو روشن چراغ
هوش مصنوعی: بد از پیش هر در به معنای این است که از دور در، چیزی ناخوشایند و زشت وجود دارد. اما در کنار آن، باغی تازه و پر از گل‌های مختلف مانند نوری که چراغ می‌تاباند، جلوه‌ای زیبا و دلنشین را به نمایش می‌گذارد. به عبارت دیگر، با وجود زشتی‌ها، زیبایی‌هایی نیز در اطراف وجود دارد که توجه را جلب می‌کند.
ره کوشک یکسر ز ساده رخام
زمین مرمر و کنگره عود خام
هوش مصنوعی: در مسیر کاخ، همه چیز از سنگ خام و ساده ساخته شده، در حالی که دیوارها از مرمر و کنگره‌های چوبی عود تشکیل شده‌اند.
به گرد اندرش کاخ و گلشن چهل
ز زر و ز گوهر نه از آب و گل
هوش مصنوعی: در اطراف او کاخ‌ها و باغ‌های زیبا و پرزرق و برق وجود دارد که از طلا و جواهر ساخته شده و نه از خاک و گل.
دو صد گنبد از صندل سرخ عود
ستاده به زرین و سیمین عمود
هوش مصنوعی: دو صد گنبد از چوب صندل سرخ ساخته شده‌اند و بر روی ستون‌های طلا و نقره قرار گرفته‌اند.
میانش دو ایوان برافراخته
سر برجشان تاج مه ساخته
هوش مصنوعی: در وسط این بنا، دو ایوان قرار دارد که بر روی برج‌های آن، تاجی همچون ماه قرار داده‌اند.
خم طاق هر یک چو پرّ تذرو
زبس رنگ یاقوت رخشان چو پرو
هوش مصنوعی: هر یک از طاق‌ها به مانند تزیینی زیبا است که با رنگ‌های درخشان یاقوت، چهره‌ای دل‌فریب دارد.
به یکروی دکانی از زر ناب
عقیقش همه بوم و در خوشاب
هوش مصنوعی: در یک سو، فروشگاهی با طلا و عقیق خالص وجود دارد که تمام فضا و ورودی آن پر از زیبایی و نشاط است.
برو خرگهی کرده صدرش بپای
سرش بر گذشته ز کاخ سرای
هوش مصنوعی: به جایی برو که در آنجا سرش بر پایش تکیه دارد و از کاخ و قصرها فاصله گرفته است.
همه چوب او زر و گوهر نگار
نمد خز و دیبای چینی ازار
هوش مصنوعی: تمام وسایل و ابزار او از طلا و جواهرات است، همچنین پارچه‌های نمدی و دیبای چینی که به عنوان لباس استفاده می‌شوند.
چو جشنی بزرگ آمدی گاه‌گاه
در آن خیمه آراستی بارگاه
هوش مصنوعی: وقتی جشن بزرگ و باشکوهی برپا می‌شود، در هر فرصتی، در خیمه خود، جایی را برای برگزاری مراسم زیبا و با شکوه در نظر می‌گیری.
به شهرش نه برف و نه باران بدی
جز اندک نمی کز بهاران بدی
هوش مصنوعی: در شهر او نه برف می‌بارد و نه باران می‌بارد، جز کمی از آن در بهار.
ز زربفت چین داشتی جامه شاه
ز دیبا دگر مهتران سپاه
هوش مصنوعی: تو از پارچه‌های زربفت چین، لباسی به عنوان جامه شاهی داشتی که از دیبا دوخته شده بود، و دیگر سرداران سپاه نیز چنین لباس‌هایی داشتند.
بدی جامه کرباس درویش را
دگر پرنیان هر کم و بیش را
هوش مصنوعی: بدی لباس ساده و ارزان درویش باعث نمی‌شود که از ارزش و اهمیت هر چیزی که برای او ارزشمند است، کم شود.
بدان مرز بودند شاهان بسی
ولیکن نبد یار خاقان کسی
هوش مصنوعی: بسیاری از شاهان در آن مرز وجود داشتند، اما هیچ‌کس یار و همدم خاقان نبود.
همه ساله بد خواه ضحاک بود
که ضحاک خونریز و ناپاک بود
هوش مصنوعی: هر سال دشمنی وجود داشت که ضحاک، شخصیتی خونریز و آلوده به فساد، بود.
همی گفت ای کاشکی کز شهان
ربودی کسی زو شهی ناگهان
هوش مصنوعی: شخصی آرزو می‌کند که از میان پادشاهان، فردی ناگهانی و غیرمترقبه وجود داشته باشد که به طرز شگفت‌انگیزی بر او تسلط پیدا کند.

حاشیه ها

1392/01/04 23:04
علیرضا

شکنج در اینجا(بیت چهارم)به معنی پیچ و تاب آمده ،در واقع همان شکن اما گاها به معنی شکنجه نیز به کار میرود و دراحتمال اینکه با نیشگون یا ویشگون همریشه باشد میرود البته متاسفانه منبع این احتمال را فراموش کرده ام

1392/01/04 23:04
علیرضا

به خاور سر به جای از رستخیز در بیت پنجمش

1392/01/05 08:04
علیرضا

بی هشان به معنی دیوانگان

1392/01/05 08:04
علیرضا

سودن،ساییدن

1392/01/05 08:04
علیرضا

طرازنده آرایش دهنده

1392/01/05 08:04
علیرضا

کوشک به معنی سرای بزرگ است ولی گاهی هم سراپرده

1392/01/05 11:04
امین کیخا

کوشک خان بلند را گویند برای برج واژه نیکوتری است البته برج به معنی بلند معنی میدهد گاهی و کلمه bourg در پایان اسم شهرهای انگلیس هم از همین کلمه است چون شهرها را در دژ های بلند می ساختند ً، تازه ابرو هم که برو گاهی گفته می شود صرف بلند بودنش از صورت شاید اینگونه نام گرفته و بی پیوند نیست با برج