بخش ۱۱۰ - رفتن گرشاسب با نریمان به توران
به فرخ ترین فال گیتی فروز
سپه راند از آمل شه نیمروز
سوی شیرخانه به شادی و کام
که خوانی ورا بلخ بامی به نام
به کیلف شد از بلخ گاه بهار
وزان جایگه کرد جیحون گذار
همه ماورالنهر تا مرز چین
شمردندی آن گاه توران زمین
از آموی و زم تا به چاچ و ختن
ز شنگان و ختلان شهان تنبهتن
ز نزل و علف هر کجا یافتند
ببردند و با هدیه بشتافتند
بدان گه سمرقند کرده بنود
زمیناش به جز خاک خورده بنود
سپهبد همی راند تا شهر چاچ
ز گردش بزرگان با تخت و عاج
دهی دید خوش دل بدو رام کرد
ستاره زد آن جا و آرام کرد
برآسود یک هفته و بود شاد
به دل داد نخچیر و شادی بداد
میان ده اندر دژی بد کهن
کس آغاز آن را ندانست و بن
برآمد یکی بومهن نیم شب
تو گفتی زمین دارد از لرزه تب
یکی گوشه دژ نگونسار شد
چهل دیگ رویین پدیدار شد
همه دیگها سرگرفته به گل
چو دیدند پر زر بد آن هر چهل
به هر یک درون خرمنی زر ناب
درخشنده چون اخگر و آفتاب
سپهدار برداشت پاک آنچه بود
بر آن ده بسی نیکویها فزود
وزآنجا سپه راند و بشتافت تفت
به شادی به شهر سپنجاب رفت
بدان مرز هرچ از بزرگان بدند
دگر کارداران و دهقان بدند
ستایش کنان پاک رفتند پیش
همه ساخته هدیه ز اندازه بیش
سپه برد از آن مرز و شد شاد و چیر
بسی کوه پیش آمدش سردسیر
همه کان گهر بد دل سنگ و خاک
ز زر و مس و آهن و سیم پاک
یکی خانه بر هر که از خاره سنگ
بر افراز غاری رهش تار و تنگ
ز نوشادر آن خانهها پر بخار
که بردندی از وی به هر شهریار
از آن سیم و زر لشکر و پیلوان
ببردند چندان که بدشان توان
سپهبد کجا شد همی مژده داد
ز فرخ فریدن با فر و داد
که بستد ز ضحاک شاهنشهی
جهان شد ز بیداد و از بد تهی
ز شادی رخ دهر شاداب کرد
گذر بر سر آب شاداب کرد
چو از رود بگذشت بفکند رخت
چهان پر گل و سبزه دید و درخت
میان گل و سوسن و مرغزار
روان چشمه آب بیش از هزار
ز گل دشت طاووس رنگین شده
از ابر آسمان پشت شاهین شده
به آواز بلبل گشاده دهن
دریده گل از بانگ او پیرهن
لب چشمهها بر شخنشار و ماغ
زده صف سمانه همه دشت و راغ
پر از مرغ مَرغ و گل سرخ و زرد
ز ناژ و ز بید و هم از روز گرد
سراینده سار و چکاوک ز سرو
چمان بر چمنها کلنگ و تذور
پراکنده با مشکدم سنگخوار
خروشان به هم شارک و لاله سار
ز هر سو رم آهو و رنگ و غرم
ز دلها دم کل زداینده گرم
همان جا به نخچیر با باز و یوز
ببد هفتهای شاد و گیتی فروز
بزرگان آن مرز ز اندازه بیش
شدندش ز هر مرز با نزل پیش
بخش ۱۰۹ - پادشاهی فریدون و نامه فرستادن گرشاسب: زدی دست و اندر تک باد پایبخش ۱۱۱ - صفت رود: و ز آن جای با بزم و شادی و رود
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به فرخ ترین فال گیتی فروز
سپه راند از آمل شه نیمروز
هوش مصنوعی: در خوشبختترین حالت، شهریار آمل، با شجاعت و قدرت، ارتش را به سوی پیروزی هدایت کرد.
سوی شیرخانه به شادی و کام
که خوانی ورا بلخ بامی به نام
هوش مصنوعی: به سوی محل تفریح و شادی میروم، که وقتی نام بلخ را میبرم، احساس راحتی و خوشحالی میکنم.
به کیلف شد از بلخ گاه بهار
وزان جایگه کرد جیحون گذار
هوش مصنوعی: بهار فرا رسید و از بلخ بیرون آمد، و در همین حال، جیحون را مورد توجه قرار داد.
همه ماورالنهر تا مرز چین
شمردندی آن گاه توران زمین
هوش مصنوعی: همه سرزمینهایی که در ناحیه ماورالنهر وجود دارد تا مرز چین، به شمار میآمدند و در آن زمان، توران نیز جزو این زمینها محسوب میشد.
از آموی و زم تا به چاچ و ختن
ز شنگان و ختلان شهان تنبهتن
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف سرزمینها و مناطق مختلفی میپردازد که از آموی و زم شروع میشود و به چاچ و ختن ادامه مییابد. در این میان، شنگان و ختلان نیز ذکر شدهاند. به طور کلی، این متن به توصیف تاریخ و فرهنگ این سرزمینها و ارتباطات میان آنها اشاره دارد.
ز نزل و علف هر کجا یافتند
ببردند و با هدیه بشتافتند
هوش مصنوعی: هر جا که گیاهان و علفهای تازهای دیدند، آنها را چیدند و با تدارکاتی شادمانه به سوی مقصدشان رفتند.
بدان گه سمرقند کرده بنود
زمیناش به جز خاک خورده بنود
هوش مصنوعی: در آن زمان، سمرقند به جز خاک، چیزی از آن باقی نمیماند و ناپدید میشود.
سپهبد همی راند تا شهر چاچ
ز گردش بزرگان با تخت و عاج
هوش مصنوعی: سپهبد در حال حرکت به سمت شهر چاچ است و این حرکت به دلیل اهمیت و نفوذ افراد بزرگ و ریشسفیدان است که با قدرت و شکوه در تخت و تاج خود قرار دارند.
دهی دید خوش دل بدو رام کرد
ستاره زد آن جا و آرام کرد
هوش مصنوعی: در یک دهکدهای، دلهای شاد و خوشحال به وجود آمد و با نور ستارهها، آنجا را آرام و زیبا کرد.
برآسود یک هفته و بود شاد
به دل داد نخچیر و شادی بداد
هوش مصنوعی: بعد از یک هفته استراحت و خوشحالی، به دلش آرامش بخشید و شادی را به او هدیه داد.
میان ده اندر دژی بد کهن
کس آغاز آن را ندانست و بن
هوش مصنوعی: در دل ده، دژی قدیمی وجود دارد که هیچ کس خبر از آغاز و ساخت آن ندارد.
برآمد یکی بومهن نیم شب
تو گفتی زمین دارد از لرزه تب
هوش مصنوعی: در میانه شب، صدای زلزلهای به گوش میرسد که انگار زمین دارد میلرزد و نگرانکننده به نظر میرسد.
یکی گوشه دژ نگونسار شد
چهل دیگ رویین پدیدار شد
هوش مصنوعی: در گوشهی دژ رنجور، چهل دیگ از جنس آهن نمایان شد.
همه دیگها سرگرفته به گل
چو دیدند پر زر بد آن هر چهل
هوش مصنوعی: همه دیگها که پر از گل هستند، وقتی پر از طلا را دیدند، حالت بدی به خود گرفتند.
به هر یک درون خرمنی زر ناب
درخشنده چون اخگر و آفتاب
هوش مصنوعی: در هر یک از آنها، در میان انبوهی از طلا، درخشندگی خاصی وجود دارد که مانند گوی آتشین و نور خورشید است.
سپهدار برداشت پاک آنچه بود
بر آن ده بسی نیکویها فزود
هوش مصنوعی: سردار بهخوبی همهچیز را جمعآوری کرد و بر آن ده، چیزهای خوبی اضافه نمود.
وزآنجا سپه راند و بشتافت تفت
به شادی به شهر سپنجاب رفت
هوش مصنوعی: از آنجا سپاه را راند و با شتاب به سوی تفت رفت و با شادی به شهر سپنجاب رسید.
بدان مرز هرچ از بزرگان بدند
دگر کارداران و دهقان بدند
هوش مصنوعی: بدان که هرچه از بزرگان و کارگزاران و کشاورزان درباره مرزها و حدود زمینها وجود دارد، در حقیقت به همین دلیل است که از اهمیت زیادی برخوردارند.
ستایش کنان پاک رفتند پیش
همه ساخته هدیه ز اندازه بیش
هوش مصنوعی: ستایشگرا و پاکان با ارادت و احترام به سوی خداوند رفتند و هدایای خود را به فراخور قدر و مقام خود تقدیم کردند.
سپه برد از آن مرز و شد شاد و چیر
بسی کوه پیش آمدش سردسیر
هوش مصنوعی: سپه به سمت آن مرز رفت و خوشحال و پیروز شد، و در دل راه، کوههای سردسیر زیادی به راهش برخورد کردند.
همه کان گهر بد دل سنگ و خاک
ز زر و مس و آهن و سیم پاک
هوش مصنوعی: تمام مرواریدها و گوهرها از دل سنگ و خاک استخراج میشوند، همانطور که طلا، مس، آهن و نقره از مواد اولیه طبیعی به دست میآیند و هر کدام خالص و با ارزش هستند.
یکی خانه بر هر که از خاره سنگ
بر افراز غاری رهش تار و تنگ
هوش مصنوعی: هر کسی که با سنگ و خاری بر سرش میزنند، یک پنهانخانهای بر او وجود دارد که مسیرش را سخت و تنگ کرده است.
ز نوشادر آن خانهها پر بخار
که بردندی از وی به هر شهریار
هوش مصنوعی: در خانههایی که بخار از نوشادر بلند میشد، به خاطر این بخار، هر پادشاهی به این جا جذب میشد.
از آن سیم و زر لشکر و پیلوان
ببردند چندان که بدشان توان
هوش مصنوعی: لشکریان و پهلوانان از آن طلا و نقره برداشتند به حدی که دیگر نیازمندی نداشتند.
سپهبد کجا شد همی مژده داد
ز فرخ فریدن با فر و داد
هوش مصنوعی: سپهبد کجا رفت که خبر خوشی درباره فرخ فریدن با عظمت و انصاف آورد؟
که بستد ز ضحاک شاهنشهی
جهان شد ز بیداد و از بد تهی
هوش مصنوعی: ضحاک، پادشاه ستمگر، قدرت خود را از دست داد و دنیا به دلیل ظلم او پر از بدی و فساد شد.
ز شادی رخ دهر شاداب کرد
گذر بر سر آب شاداب کرد
هوش مصنوعی: از خوشحالی، رخسار دنیا را تازه و شاداب کرد و بر روی آب، نشاط و شادابی را پخش کرد.
چو از رود بگذشت بفکند رخت
چهان پر گل و سبزه دید و درخت
هوش مصنوعی: وقتی از کنار رودخانه عبور کرد، چادرش را بر زمین گذاشت و دنیا را پر از گل و سبزه و درخت مشاهده کرد.
میان گل و سوسن و مرغزار
روان چشمه آب بیش از هزار
هوش مصنوعی: در میان گلها و سوسنها و دشت، چشمه آبی جاری است که از هزاران بیشتر است.
ز گل دشت طاووس رنگین شده
از ابر آسمان پشت شاهین شده
هوش مصنوعی: گلهای دشت به رنگهای زیبا و درخشان در آمدهاند، انگار که از باران آسمان رنگ گرفتهاند و بهطرز باشکوهی مانند شاهینی خداوندی هستند.
به آواز بلبل گشاده دهن
دریده گل از بانگ او پیرهن
هوش مصنوعی: بلبل با آواز دلانگیزش، گل را به شگفتی واداشته و آن را به طرز زیبایی شکافته است.
لب چشمهها بر شخنشار و ماغ
زده صف سمانه همه دشت و راغ
هوش مصنوعی: لب چشمهها پر از شیرینی و زلالی است و بر روی جویبارها، صفی از گلهای خوشبو و زیبا، تمام دشت و باغ را زینت بخشیدهاند.
پر از مرغ مَرغ و گل سرخ و زرد
ز ناژ و ز بید و هم از روز گرد
هوش مصنوعی: در اینجا به تصاویری از طبیعت اشاره شده است که شامل پرندگان، گلهای زیبا و درختان تنومند است. درخت بید نیز به زیبایی طبیعت افزوده و روز را به عنوان یک عنصر زمانی معرفی کرده که این صحنههای دلانگیز در آن تجسم یافتهاند.
سراینده سار و چکاوک ز سرو
چمان بر چمنها کلنگ و تذور
هوش مصنوعی: پرندگان خوش آواز مانند ساری و چکاوک بر روی درختان سرو نشستهاند و بر روی چمنها به خواب رفتهاند.
پراکنده با مشکدم سنگخوار
خروشان به هم شارک و لاله سار
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصاویری از طبیعت و توازن آن اشاره دارد. او به رودخانهای پرخروش و سنگهای پراکنده در اطراف آن پرداخته و با واژههای زیبای "مشک" و "لاله" به توصیف گلهای زیبا و خوشبو میپردازد. این تصویرسازی، نشاندهندهی زیبایی و شگفتیهای طبیعت است.
ز هر سو رم آهو و رنگ و غرم
ز دلها دم کل زداینده گرم
هوش مصنوعی: در هر طرف، آهو با زیبایی و جذابیتش میدود، و از دلها، صدای گورخر به گوش میرسد که به آرامی میخواهد دلها را شاد کند.
همان جا به نخچیر با باز و یوز
ببد هفتهای شاد و گیتی فروز
هوش مصنوعی: در آن مکان، با پرندهی شکاری و یوز، هفتهای خوش و پر از شادی سپری شد.
بزرگان آن مرز ز اندازه بیش
شدندش ز هر مرز با نزل پیش
هوش مصنوعی: بزرگان آن سرزمین از حد و اندازه فراتر رفتند و از هر سرزمین دیگری به مقام بالاتری دست یافتند.
حاشیه ها
1392/01/04 18:04
علیرضا
فرخ به معنی خجسته، میمون ،مبارک، سعد و نامیست مشترک میان مرد و زن البته برای زنان فرخ لقا به معنی خوش برخورد
1392/01/04 18:04
علیرضا
بومهن به معنی زمین لرزه میباشد که د زبان عربی به آن زلزله میگویند .چندی پیش در دانشگاه آزاد اهواز نمایشگاهی به نام بومهن شناسی دایر بود که البته متاسفانه کمتر کسی این واژه فارسی را میدانست..
1392/01/04 18:04
علیرضا
هرچ به معنی هرچه یا همان هر آنچه است که ظاهرا برای رعایت وزن شعر به این صورت درآمده
1392/01/05 11:04
امین کیخا
بامی یعنی درخشان و نیز بامداد یعنی گاه و زمان درخشش و تافت