بخش ۱۰۹ - پادشاهی فریدون و نامه فرستادن گرشاسب
زدی دست و اندر تک باد پای
چناری به یک ره بکندی ز جای
چو بنهادی از کینه بر چرخ تیر
به پیکان در آوردی از چرخ تیر
یکی گو گه زور صد مرده بود
سر چرخ در چنبر آورده بود
همان سال ضحاک را روزگار
دژم گشت و شد سال عمرش هزار
بیآمد فریدون به شاهنشهی
وز آن مارفش کرد گیتی تهی
سرش را به گرز کییی کوفت خرد
ببستش، به کوه دماوند برد
چو در برج شاهین شد از خوشه مهر
نشست او به شاهی سرِ ماه مهر
بر آرایش مهرگان جشن ساخت
به شاهی سر از چرخ مه برفراخت
بدین جشن وی آتش آراستست
هم آیین این جشن از او خاستست
نشستنگه آمل گزید از جهان
به هر کشور انگیخت کارآگهان
فرستاد مر کاوه را کینه خواه
به خاور زمین با درفش و سپاه
که راند بدان مرز فرمان او
دل هرکس آرد به پیمان او
دگر نامه ای ساخت زی سیستان
به نزد سپهدار گیتی ستان
نخست از سخن یاد دادار کرد
که از نیست هست او پدیدار کرد
بدو پایدارست هر دو جهان
ز دیدار او نیست چیزی نهان
تن و جان و روز و شب و چیز و جای
زمین اختر و چرخ و هر دو سرای
چو کن گفته شد بود بی چه و چون
هنوزش نپیوسته با کاف نون
بدین جانور خیل چندین هزار
رساند همی روزی از روزگار
نه از دادن روزی آیدش رنج
نه هرچند بدهد بکاهدش گنج
دگر گفت کاین نامه دلفروز
فرستاده آمد به هرمزد روز
ز فرخ فریدون شه کامکار
گزین کیان بنده کردگار
به گرشاسب کین جوی کشورگشای
جهان پهلوان گرد زاول خدای
یل اژدهاکش به گرز و به تیر
سوار هژبرافکن گردگیر
گزارنده خنجر سرفشان
فشاننده خون گردنکشان
ستاننده تاج هنگام رزم
نشاننده شاه بر گاه بزم
ز گام سمندش سته رود نیل
به دام کمندش سر زنده پیل
بدان ای دلاور یل پهلوان
که بادی همه ساله پشت گوان
ترا مژده بادا که چرخ بلند
به ما کرد تاج شهی ارجمند
دل هر شهی بسته کام ماست
به هر مهر و منشور بر نام ماست
کسی را سزد پادشاهی درست
که بر تن بود پادشاه از نخست
خرد افسرش باشد و دادگاه
هش و رای دستور و دانش سپاه
مرا این همه هست و از کردگار
شدم نیز بر خسروان شهریار
چو ضحاک ناپاکدل شاه بود
جهان را بداندیش و بدخواه بود
ز بهرش به پیکار هر مرز بوم
به هم برزدی خاور و هند و روم
چه با اژدها و چه با دیو و شیر
زمانی نگشتی ز پیکار سیر
مرا داد یزدان کنون فر و برز
ازاو بستدم تاج شاهی به گرز
بریدم پی تخمه اژدها
جهان گشت از جادویی ها رها
تو از جان و از دیده بیشی مرا
هم از گوهر پاک خویشی مرا
به تو دارم امید از آن بیشتر
که بر کام ما بسته داری کمر
تو دانی که از دین و آیین و راه
چه فرمان یزدان چه فرمان شاه
شنیدم که شد رام رایت زمان
رسیدت نوآمد یکی میهمان
که از جان فزونتر همی دانی اش
نریمان جنگی همی خوانی اش
درختیست کو شادی آرد همی
وز او میوه فرهنگ بارد همی
مهی نو برآمد ز چرخ مهی
که دارد فزونی و فر و بهی
به یزدان چنین دارم امید و کام
که این ماه نو را ببینم تمام
چو نامه بخوانی سبک برگزین
برایوانت خرگاه و بر تخت زین
مزن جز به ره دم برآرای کار
بیا و نریمان یل را بیار
به نو زور و دل ده سپاه مرا
بیآرای بر چرخ گاه مرا
که باید ترا شد همی سوی چین
چو کاوه شد از سوی خاور زمین
نوند شتابنده هنجارجوی
چنان شد که بادش نه دریافت پوی
همه ره همی راند و که می برید
به یک هفته نزد سپهبد رسید
سپهدار کشور چو نامه بخواند
بر آن نامه زر و گهر برفشاند
نریمان بشد شاد و گفتا ممول
همه کارهای دگر بربشول
مکن بر در بندگی بند سست
که فرمان شاه این رسید از نخست
گزین کرد هم در زمان پهلوان
ده و دو هزار از دلاور گوان
ز گنج آنچه بایست بربست بار
ز هر هدیه ها گونه گون صدهزار
سپه سوی فرخ فریدون کشید
خبر چون به شاه همایون رسید
مهین کوس و بالا و پیلان و ساز
فرستاد با سروران پیشباز
نشست از بر کوشک دیده به راه
به دیدار گرشاسب و زاول سپاه
جهان دید پر سرکش زابلی
به کف گرز با خنجر کابلی
سه اسپه همه زیر خفتان کین
برافکنده برگستوان های چین
چو دریا دمان لشکر فوج فوج
در او هر سواری یکی تند موج
به هر موجی اندر نهان یک نهنگ
ز شمشیر دندانش از خشت چنگ
همه نیزه داران گردن فراز
نشان بسته بر نیزه موی دراز
به چاچی کمان و به سغدی زره
کمند یلی کرده بر زین گره
سنان ها به ابر اندر افراشته
ز چرخ برین نعره بگذاشته
سپهبد به خفتان و رومی کلاه
زبرش اژدها فش درفش سیاه
به زیر اندرش زنده پیلی چو عاج
همه پیلبانانش با طوق و تاج
نریمان یل پیشش اندر سوار
ز گردش پیاده سران بی شمار
چو زی کوشک آمد شه از تخت خویش
پذیره شدش زود ده گام پیش
گرفتش به بر برد از افراز تخت
ببوسید روی و بپرسید سخت
ز زر چارصد بار دینار گنج
به خروار نقره دو صد بار پنج
ز زر کاسه هفتاد خروار و اند
ز سیمینه آلت که داند که چند
هزار و دو صد جفت بردند نام
ز صندوق عود و ز یاقوت جام
هم از شاره و تلک و خز و پرند
هم از مخمل و هر طرایف ز هند
هزار اسپ که پیکر تیزگام
به برگستوان و به زرین ستام
هزار دگر کرگان ستاغ
به هر یک بر از نام ضحاک داغ
ده و دو هزار از بت ماهروی
چه ترک و چه هندو همه مشکموی
از در و زبرجد ز بهر نثار
به صد جام بر ریخته سی هزار
یکی درج زرین نگارش ز در
درونش ز هر گوهری کرده پر
گهر بد کز آب آتش انگیختی
گهر بد کزو مار بگریختی
گهر بد کزو اژدها سرنگون
فتادی و جستی دو چشمش برون
گهر بد که شب نورش آب از فراز
بدیدی به شمعت نبودی نیاز
یکی گوهر افزود دیگر بدان
که خواندیش دانا شه گوهران
همه گوهری را زده گام کم
کشیدی سوی خویش از خشک نم
چنین بد هزار و دو صد پیلوار
همیدون ز گاوان ده و شش هزار
صد و بیست پیل دگر بار نیز
بد از بهر اثرط ز هر گونه چیز
یکی نامه با این همه خواسته
درو پوزش بیکران خواسته
سپهبد بنه پیش را بار کرد
بهو را بیاورد و بردار کرد
تنش را به تیر سواران بدوخت
کرا بند بد کرده بآتش بسوخت
بدو گفت شاه ای یل پیل زور
که چشم بد اندیش باد از تو دور
چنانی هنوز از دل و زور و رآی
که امید ما از تو آید به جای
بگفت این و از جای یازید پیش
بدان تا نماید بدو زور خویش
همان پایه بگرفت و برتافت زود
چنان باز کردش کز آغاز بود
ز زورش بماندند گردان شگفت
بر او هر کسی افرین برگرفت
از آن پس به رامش سپردند گوش
به جام دمادم کشیدند نوش
چو بر هوش و دل باده چیری گرفت
سران را سر از بزم سیری گرفت
برفتند ز ایوان فرخنده کی
چه سرمست تنها چه با رود و می
همی بود یک هفته تا با سپاه
سپهبد شد آسوده از رنج راه
سر هفته شه خواند و بنشاستش
سزا خلعت و باره آراستش
زره دادش و ترگ زرین خویش
همان خنجر و جوشن کین خویش
سراپرده خسروی زربفت
کشیده ز گرد اندرش باره هفت
به بالا و پهنای پرده سرای
ز بر یک ستون سایبانی بپای
چهل رش ستون وی از زر زرد
همان سایبان دیبه لاجورد
همان اژدهافش درفشی دگر
سرش ماه زرین به در و گهر
بی اندازه شمشیر و خفتان جنگ
همان خرگه و خیمه رنگرنگ
پری روی ریدک هزار از چگل
ستاره صد و کوس زرین چهل
صد و شست بالای زرین ستام
دو پیل از سپیدی چو کوه رخام
سه ره جام هفت از گهرهای گنج
ز دینار بدره چهل بار پنج
سزای نریمان یل همچنین
بسی هدیهها داد و کرد آفرین
یکی شیر پیکر درفش بنفش
بدادش همه زر غلاف درفش
بفرمود تا او بود پیشرو
سپهبدش خوانند و سالار نو
گزین کرد پنجه هزار از سوار
پیاده دگر نامور چهل هزار
ز پیلان جنگی صد و شست پیل
سپاهی چو بر موج دریای نیل
سراسر جهان پهلوان را سپرد
بدو گفت کآی لشکر آرای گرد
ز جیحون گذر کن میاسای هیچ
سپه برگش و رزم توران بسیچ
برو تا بدان مرز از آن روی آب
کز او بردرخشد نخست آفتاب
به لشکر بپیمای توران زمین
ستان باژ خاقان و فغفور چین
هر آن کاو بتابد ز فرمان و پند
بدین بارگاه آر گردن ببند
به فرمانبری هر که بندد میان
ممان کش به یک موی باشد زیان
چنان ران سپه را کجا بگذرد
به بیداد کشت کسی نسپرد
نه بر بی گنه بد رسانند نیز
نه از بی گزندان ستانند چیز
به هر جای پشتی به دادار کن
از او ترس و دل با خرد یار کن
مبادا به دل رای زفتیت جفت
که هرگز نباید سپهدار زفت
بود زفت هر جا سرافکنده است
دلش خسته همواره کوتاه دست
به رادی دل زفت را تاب نیست
دل زفت سنگیست کش آب نیست
ز نا استواران مجوی ایمنی
چو یابی بزرگی میآور منی
بترس از نهان رشک وز کینه ور
به گفتار هر کس دل از ره مبر
گمانها همه راست مشمر ز دور
که بس ماند از دور شیون به سور
به زنهاریان رنج منمای هیچ
به هر کار در داد و خوبی پسیچ
ز سوگند و پیمان نگر نگذری
گه داوری راه گژ نسپری
چو چیره شوی خون دشمن مریز
مکن خیره با زیردستان ستیز
بدو داد منشور شاهان همه
که باشند پیشش به فرمان همه
بخش ۱۰۸ - سپری شدن روزگار اثرط: همان روزگار اثرط سرفرازبخش ۱۱۰ - رفتن گرشاسب با نریمان به توران: به فرخ ترین فال گیتی فروز
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زدی دست و اندر تک باد پای
چناری به یک ره بکندی ز جای
هوش مصنوعی: تو با تندی و بیملاحظه دست به عمل زدهای و چنان با سرعت حرکت میکنی که گویی درختی را از ریشه میکنی و از جایش بر میداری.
چو بنهادی از کینه بر چرخ تیر
به پیکان در آوردی از چرخ تیر
هوش مصنوعی: وقتی که از روی کینه، تیر را بر فراز آسمان قرار دادی، چیزی به نام پیکان هم از همان تیر به وجود آوردی.
یکی گو گه زور صد مرده بود
سر چرخ در چنبر آورده بود
هوش مصنوعی: شاید یکی از قدرتهای بسیار زیاد، بر سر چرخ به دور خود جمع شده و در کنارش قرار گرفته باشند.
همان سال ضحاک را روزگار
دژم گشت و شد سال عمرش هزار
هوش مصنوعی: در همان سال، زمان برای ضحاک بد شد و او به سال هزار عمرش رسید.
بیآمد فریدون به شاهنشهی
وز آن مارفش کرد گیتی تهی
هوش مصنوعی: فریدون به پادشاهی رسید و آن مار را از دنیا برانداخت و جهان را از وجود او خالی کرد.
سرش را به گرز کییی کوفت خرد
ببستش، به کوه دماوند برد
هوش مصنوعی: سر او را با گرزی از جانب کیخسرو زدند و خرد او را گرفتند و به کوه دماوند منتقل کردند.
چو در برج شاهین شد از خوشه مهر
نشست او به شاهی سرِ ماه مهر
هوش مصنوعی: زمانی که ماه مهر در برج شاهین قرار میگیرد، خوشه مهر بر سر تاج سلطنت او نشسته و او را به مقام شاهی میرساند.
بر آرایش مهرگان جشن ساخت
به شاهی سر از چرخ مه برفراخت
هوش مصنوعی: در جشن مهرگان، افرادی برای زیباتر کردن آن تلاش کردند و به احترام شاه، سر خود را از درخشش ماه بالا بردند.
بدین جشن وی آتش آراستست
هم آیین این جشن از او خاستست
هوش مصنوعی: در این جشن، آتش روشن شده و این سنت و آیین جشن به خاطر او شکل گرفته است.
نشستنگه آمل گزید از جهان
به هر کشور انگیخت کارآگهان
هوش مصنوعی: در آمل، شخصی با تجربه و کاردان از میان دنیا انتخاب شده و به هر کشوری سفر میکند و کارها را بهراه میاندازد.
فرستاد مر کاوه را کینه خواه
به خاور زمین با درفش و سپاه
هوش مصنوعی: مر کاوه را به خاور زمین فرستادند تا با کینه و انتقام، با درفش و سپاه به مقابله بپردازد.
که راند بدان مرز فرمان او
دل هرکس آرد به پیمان او
هوش مصنوعی: هر کسی که در مرز خوشیها و فرمانبری از او قرار بگیرد، دلش را به میثاق و پیمان او میسپارد.
دگر نامه ای ساخت زی سیستان
به نزد سپهدار گیتی ستان
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که یک نامه دیگری از سیستان تهیه شده و به سوی سرکردهی جهان ارسال شده است.
نخست از سخن یاد دادار کرد
که از نیست هست او پدیدار کرد
هوش مصنوعی: در آغاز، گفتار را به وجود خداوند نسبت داد و یادآوری کرد که او از عدم، موجودات را به وجود آورده است.
بدو پایدارست هر دو جهان
ز دیدار او نیست چیزی نهان
هوش مصنوعی: هر دو جهان به خاطر دیدار او پایدار و ثابت است و هیچ چیزی در این دیدار پنهان نیست.
تن و جان و روز و شب و چیز و جای
زمین اختر و چرخ و هر دو سرای
هوش مصنوعی: بدن و روح و روز و شب و هر چیز و مکانی در زمین، ستاره و آسمان و هر دو جهان وجود دارند.
چو کن گفته شد بود بی چه و چون
هنوزش نپیوسته با کاف نون
هوش مصنوعی: چو گفته شُد که چیزی وجود ندارد، هنوز آن چیز به وجود نیامده است و به حالت و ویژگیهای خود نچسبیده است.
بدین جانور خیل چندین هزار
رساند همی روزی از روزگار
هوش مصنوعی: این موجود، در طول روز، تعداد زیادی از دیگران را به زندگی خود میافزاید.
نه از دادن روزی آیدش رنج
نه هرچند بدهد بکاهدش گنج
هوش مصنوعی: اگر انسان روزیاش را به دیگران بدهد، نه تنها از این کار رنج نمیبرد، بلکه ثروتش کم نمیشود.
دگر گفت کاین نامه دلفروز
فرستاده آمد به هرمزد روز
هوش مصنوعی: دیگری گفت که این نامه خوشایند فرستاده شده و در روز هرمزد به دست ما رسیده است.
ز فرخ فریدون شه کامکار
گزین کیان بنده کردگار
هوش مصنوعی: از فریدون خوشبخت و موفق، که پادشاهی عظیم است، انتخاب کن تا بندگان خدا در کنار او قرار گیرند.
به گرشاسب کین جوی کشورگشای
جهان پهلوان گرد زاول خدای
هوش مصنوعی: در جستجوی انتقام از گرشاسب، پهلوانی که سرزمینها را فتح میکند، گرداگرد زاول، همانند خداوند است.
یل اژدهاکش به گرز و به تیر
سوار هژبرافکن گردگیر
هوش مصنوعی: یک جنگجوی بزرگ و توانمند با استفاده از گرز و تیر، بر سوار بر اسب خود، به سمت دشمنانش میرود و آنها را به شدت میزنید.
گزارنده خنجر سرفشان
فشاننده خون گردنکشان
هوش مصنوعی: آن کسی که خنجر به دست دارد، با افتخار و سربلندی خون دشمنان را میریزد.
ستاننده تاج هنگام رزم
نشاننده شاه بر گاه بزم
هوش مصنوعی: کسی که در میدان جنگ تندیس و نماد قدرت را به دست میگیرد، در زمان جشن و عیش نیز مقام و هویت پادشاه را نشان میدهد.
ز گام سمندش سته رود نیل
به دام کمندش سر زنده پیل
هوش مصنوعی: گامهای سمند او باعث جاری شدن نیل میشود و با فریب و دام او، شیر زنده گرفتار میشود.
بدان ای دلاور یل پهلوان
که بادی همه ساله پشت گوان
هوش مصنوعی: ای دلیر پهلوان، بدان که هر سال بادی پشت گوان میوزد.
ترا مژده بادا که چرخ بلند
به ما کرد تاج شهی ارجمند
هوش مصنوعی: به تو تبریک میگویم که دوران شگرفی آغاز شده و این دوره به ما هدیهای ارزشمند داده است.
دل هر شهی بسته کام ماست
به هر مهر و منشور بر نام ماست
هوش مصنوعی: دل هر پادشاهی به عشق ما گره خورده و تمام محبتها و شرافتهای او به نام ما وابسته است.
کسی را سزد پادشاهی درست
که بر تن بود پادشاه از نخست
هوش مصنوعی: شخصی شایستهی پادشاهی است که از ابتدا ویژگیهای یک پادشاه را در وجود خود داشته باشد.
خرد افسرش باشد و دادگاه
هش و رای دستور و دانش سپاه
هوش مصنوعی: با خرد و دانایی، میتوان به عنوان فرمانروای تصمیمات و قضاوتها عمل کرد، و دانش نیز مانند نیرویی است که بر قدرت فرد افزوده میشود.
مرا این همه هست و از کردگار
شدم نیز بر خسروان شهریار
هوش مصنوعی: من این همه داشتهام و از خداوند متعال هستی و مقامم را به خسمان و پادشاهان نسبت میدهم.
چو ضحاک ناپاکدل شاه بود
جهان را بداندیش و بدخواه بود
هوش مصنوعی: ضحاک، شاهی تبهکار و پستدل بود که در نتیجه، جهان را پر از اندیشههای بد و نیتهای شوم کرد.
ز بهرش به پیکار هر مرز بوم
به هم برزدی خاور و هند و روم
هوش مصنوعی: به خاطر او و برای دفاع از سرزمین هر جا که جنگ بود، تو به هم زدی سرزمینهای شرق، هند و روم.
چه با اژدها و چه با دیو و شیر
زمانی نگشتی ز پیکار سیر
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که فرد هیچگاه از مبارزه و جنگ با مخلوقاتی چون اژدها، دیو و شیر خسته نشده است. به عبارت دیگر، او همواره در تلاش و جنگ بوده و هرگز از این چالشها دور نشده است.
مرا داد یزدان کنون فر و برز
ازاو بستدم تاج شاهی به گرز
هوش مصنوعی: خداوند به من قدرت و عزت عطا کرد و من با قدرتی که دارم، تاج شاهی را بر سر گذاشتم.
بریدم پی تخمه اژدها
جهان گشت از جادویی ها رها
هوش مصنوعی: تلاش کردم تا مسبب ناآرامیها و مشکلات را بیابم و در نتیجه، جهان از زحمت و سحر و جادو آزاد شد.
تو از جان و از دیده بیشی مرا
هم از گوهر پاک خویشی مرا
هوش مصنوعی: تو برای من از جان و چشم عزیزتری، و من نیز از ذات خالص و نیکویی خود برای تو ارزش قائلم.
به تو دارم امید از آن بیشتر
که بر کام ما بسته داری کمر
هوش مصنوعی: من به تو خیلی امیدوارم، زیرا تو خودت را برای لبخند و خوشحالی ما آماده کردهای.
تو دانی که از دین و آیین و راه
چه فرمان یزدان چه فرمان شاه
هوش مصنوعی: تو میدانی که در مورد دین، آیین و راه، دستورات خداوند و فرمان پادشاه چه میگویند.
شنیدم که شد رام رایت زمان
رسیدت نوآمد یکی میهمان
هوش مصنوعی: شنیدم که زمان به خوبی و آسودگی فرامیرسد و یک مهمان تازه به جمع ما پیوسته است.
که از جان فزونتر همی دانی اش
نریمان جنگی همی خوانی اش
هوش مصنوعی: آنچه را که بیشتر از جان خود ارزشمند میدانی، او را نریمان جنگی میخوانی.
درختیست کو شادی آرد همی
وز او میوه فرهنگ بارد همی
هوش مصنوعی: درختی وجود دارد که شادی به ارمغان میآورد و میوهای که از آن میرسد، نماد فرهنگ است.
مهی نو برآمد ز چرخ مهی
که دارد فزونی و فر و بهی
هوش مصنوعی: ماه نو از آسمان طلوع کرد، مایی که زیبایی و برتری زیادی دارد.
به یزدان چنین دارم امید و کام
که این ماه نو را ببینم تمام
هوش مصنوعی: من به خدا امید دارم که این ماه نو را به شکل کامل و درستی ببینم.
چو نامه بخوانی سبک برگزین
برایوانت خرگاه و بر تخت زین
هوش مصنوعی: وقتی نامه را میخوانی، باید سبک و انتخاب درست و مناسبی داشته باشی، تا خانهات بهخوبی تزیین شود و بر روی تخت بهترین نشسته باشی.
مزن جز به ره دم برآرای کار
بیا و نریمان یل را بیار
هوش مصنوعی: فقط در مسیری قدم بگذار که کار تو را زیبا کند و برای رسیدن به هدفت، نریمان، پهلوان را نیز به همراه بیاور.
به نو زور و دل ده سپاه مرا
بیآرای بر چرخ گاه مرا
هوش مصنوعی: به من قدرت و دل بده تا سپاه من را آماده کند و بر گردونه زندگیام بیافزاید.
که باید ترا شد همی سوی چین
چو کاوه شد از سوی خاور زمین
هوش مصنوعی: باید به سمت چین حرکت کنیم، همانطور که کاوه از سمت شرق زمین به سوی دشمن رفت.
نوند شتابنده هنجارجوی
چنان شد که بادش نه دریافت پوی
هوش مصنوعی: گروه یا فردی با سرعت و عزم راسخ در پی انجام کارهای خود به پیش میرود، بهگونهای که حتی باد هم نمیتواند او را متوقف کند یا بر سر راهش مشکلی ایجاد کند.
همه ره همی راند و که می برید
به یک هفته نزد سپهبد رسید
هوش مصنوعی: همه در مسیر خود در حرکت بودند و کسی نتوانست آنها را متوقف کند. بعد از یک هفته به نزد فرمانده بزرگ رسیدند.
سپهدار کشور چو نامه بخواند
بر آن نامه زر و گهر برفشاند
هوش مصنوعی: وقتی سردار کشور نامهای را بخواند، بر آن نامه زرق و برق و زیبایی میافزاید.
نریمان بشد شاد و گفتا ممول
همه کارهای دگر بربشول
هوش مصنوعی: نریمان خوشحال شد و گفت که همه کارها به خوبی انجام میشود.
مکن بر در بندگی بند سست
که فرمان شاه این رسید از نخست
هوش مصنوعی: در خدمتگزاری خود سستی نکن، چرا که از ابتدا این دستور فرمانروای بزرگ بوده است.
گزین کرد هم در زمان پهلوان
ده و دو هزار از دلاور گوان
هوش مصنوعی: در زمان پهلوان، گزینهای برگزید که از میان دو هزار دلاور، بهترینها را انتخاب کند.
ز گنج آنچه بایست بربست بار
ز هر هدیه ها گونه گون صدهزار
هوش مصنوعی: از گنجی که در اختیار داری، آنچه را که لازم است برمیدارید و از هر هدیه و نعمت، به فراوانی استفاده میکنی.
سپه سوی فرخ فریدون کشید
خبر چون به شاه همایون رسید
هوش مصنوعی: سربازان به سمت فریدون شاد و خوشحال رفتند و خبر این رویداد وقتی به شاه همایون رسید، او را تحت تأثیر قرار داد.
مهین کوس و بالا و پیلان و ساز
فرستاد با سروران پیشباز
هوش مصنوعی: زیبا و دلنشین، سرود و ساز و شادی به همراه فیلها و برافراشتگیها فرستاده شد تا به پیشباز سروران برود.
نشست از بر کوشک دیده به راه
به دیدار گرشاسب و زاول سپاه
هوش مصنوعی: او بر بالای بنا نشسته و به انتظار دیدار گرشاسب و سپاه زاول است.
جهان دید پر سرکش زابلی
به کف گرز با خنجر کابلی
هوش مصنوعی: جهان، تماشای زبانههای آتشین و پرشور زابل را با دستهایی که گرز و خنجر دارند تجربه میکند.
سه اسپه همه زیر خفتان کین
برافکنده برگستوان های چین
هوش مصنوعی: سه اسب همه زیر زین و زره آماده مبارزه هستند و دشمنان را از پای در میآورند.
چو دریا دمان لشکر فوج فوج
در او هر سواری یکی تند موج
هوش مصنوعی: در زمانی که دریا طغیانی میکند، سپاهیان به طور گروهی در آن حرکت میکنند و هر سوارکار با سرعت در میان موجها شناور است.
به هر موجی اندر نهان یک نهنگ
ز شمشیر دندانش از خشت چنگ
هوش مصنوعی: در دل هر موجی یک نهنگ پنهان است که دندانهایش همانند شمشیری از جنس خشت به نظر میرسد.
همه نیزه داران گردن فراز
نشان بسته بر نیزه موی دراز
هوش مصنوعی: تمام نیزهداران با سرهای بلند و موهای بلندی که به نیزههایشان آویزان است، در کنار هم ایستادهاند.
به چاچی کمان و به سغدی زره
کمند یلی کرده بر زین گره
هوش مصنوعی: به تیر و کمان خود به خوبی تسلط دارد و زرهاش هم به اندازهای کم است که میتواند به راحتی حرکت کند. او همچون یک دلیر و شجاع، بر زین اسب خود تکیه زده است.
سنان ها به ابر اندر افراشته
ز چرخ برین نعره بگذاشته
هوش مصنوعی: نیزهها به سمت آسمان بلند شدهاند و از بالای آسمان صداهایی به گوش میرسد.
سپهبد به خفتان و رومی کلاه
زبرش اژدها فش درفش سیاه
هوش مصنوعی: در این بیت، به تصویرسازی از یک فرمانده میپردازد که با وقار و شجاعت در میدان جنگ حاضر شده است. او در حال پوشیدن زره و کلاهی است که نشانی از قدرت و تسلط او دارد. به نوعی توصیه میشود که او با تمام قوا و مهارتهای خود در جنگ حاضر شود. همچنین، به نمادهایی چون اژدها و پرچم سیاه اشاره میشود که میتواند به مفهوم جنگ و چالشهای بزرگ اشاره داشته باشد.
به زیر اندرش زنده پیلی چو عاج
همه پیلبانانش با طوق و تاج
هوش مصنوعی: در زیر پاهای این فیل زنده، پوست سختی مانند عاج وجود دارد و همه فیلبانان او با طوق و تاج به دور او گرد آمدهاند.
نریمان یل پیشش اندر سوار
ز گردش پیاده سران بی شمار
هوش مصنوعی: نریمان، قهرمان بزرگ، در جلوی او سوار است و پیادهنظام زیادی در اطراف او در حال حرکت هستند.
چو زی کوشک آمد شه از تخت خویش
پذیره شدش زود ده گام پیش
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه از جایگاه خود خارج شد و به سوی کوشک رفت، به سرعت ده قدم به جلو برداشت و به او خوشآمد گفتند.
گرفتش به بر برد از افراز تخت
ببوسید روی و بپرسید سخت
هوش مصنوعی: او را به آغوش خود کشید و از بالای تخت پایین آورد. سپس صورتش را بوسید و با نگرانی از حال او پرسید.
ز زر چارصد بار دینار گنج
به خروار نقره دو صد بار پنج
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به یک مقدار قابل توجه از ثروت و دارایی شده است. گوینده میخواهد بگوید که اگر چهار صد بار از دینار طلا وجود داشته باشد، این مقدار به دو صد بار نقره میارزد. به بیان دیگر، نشاندهنده تفاوتهای قابل توجه در ارزشهای مختلف ارزها و معادلسازی آنها با یکدیگر است.
ز زر کاسه هفتاد خروار و اند
ز سیمینه آلت که داند که چند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از طلا مقدار زیادی در اختیار دارم و از نقره نیز وسیلههای بسیاری دارم، اما کسی نمیداند که در حقیقت چه مقدار از این ثروت و وسائل وجود دارد.
هزار و دو صد جفت بردند نام
ز صندوق عود و ز یاقوت جام
هوش مصنوعی: هزار و دویست جفت نام را از صندوق عطر و از جام یاقوتی برداشتند.
هم از شاره و تلک و خز و پرند
هم از مخمل و هر طرایف ز هند
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و تنوع پارچهها و لباسهای مختلف اشاره دارد که از مواد مختلف مانند شاره، تلک، خز و پرندگان تهیه شدهاند. همچنین به مخمل و دیگر طراحیهای هنری از هند نیز اشاره میکند، نشاندهندهی کیفیت و هنری بودن این محصولات.
هزار اسپ که پیکر تیزگام
به برگستوان و به زرین ستام
هوش مصنوعی: هزار اسب که با سرعت زیاد به سمت کوه و دشتهای طلایی میتازند.
هزار دگر کرگان ستاغ
به هر یک بر از نام ضحاک داغ
هوش مصنوعی: هزاران نیروی دیگر به جز کرگسها، هر کدام علامتی از نام ضحاک به دوش دارند.
ده و دو هزار از بت ماهروی
چه ترک و چه هندو همه مشکموی
هوش مصنوعی: دوازده هزار از زیباییهای دلربای معشوق، چه از نظر ترکها و چه از نظر هندوها، همه دلنشین و خوشبو هستند.
از در و زبرجد ز بهر نثار
به صد جام بر ریخته سی هزار
هوش مصنوعی: از در و زبرجد برای نثار و بخشش، به صد جام، سی هزار را ریختهاند.
یکی درج زرین نگارش ز در
درونش ز هر گوهری کرده پر
هوش مصنوعی: یک نگارش زیبا و ارزشمند در دلش نهفته است که از هر نوع جواهر و گوهر پر شده است.
گهر بد کز آب آتش انگیختی
گهر بد کزو مار بگریختی
هوش مصنوعی: جواهری که تو از آب به وجود آوردهای، باعث شده که آتش به خود بگیرد و جواهری که از آن فرار کرده، مانند ماریست که رها شده است.
گهر بد کزو اژدها سرنگون
فتادی و جستی دو چشمش برون
هوش مصنوعی: جواهر و فشنی که به خاطر آن، اژدهایی سرنگون شد، باعث شده است که دو چشمش از کاسه بیرون بزند.
گهر بد که شب نورش آب از فراز
بدیدی به شمعت نبودی نیاز
هوش مصنوعی: اگر در شب، درخشش مروارید را از دور میدیدی، دیگر نیازی به شمع نداشتی.
یکی گوهر افزود دیگر بدان
که خواندیش دانا شه گوهران
هوش مصنوعی: شخصی به گوهری دیگر افزود و او را دانا خواند. این فرد دانا در نظر دیگران نیز گوهر ارزشمندی به شمار میآید.
همه گوهری را زده گام کم
کشیدی سوی خویش از خشک نم
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که ارزشمند و باارزش هستند، به آرامی و با احتیاط به سمت خودت جذب میکنی و نباید به خاطر سختیها ناامید شوی.
چنین بد هزار و دو صد پیلوار
همیدون ز گاوان ده و شش هزار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک وضعیت تعداد میپردازد، که در آن به تعداد زیادی پیلوار و گاو اشاره شده است، و نشان دهندهی فراوانی و فراخ بودن منابع و مواشی در آن مکان است.
صد و بیست پیل دگر بار نیز
بد از بهر اثرط ز هر گونه چیز
هوش مصنوعی: یکصد و بیست فیل دوباره به میدان آمدند تا اثر خود را از هر نوع چیزی به نمایش بگذارند.
یکی نامه با این همه خواسته
درو پوزش بیکران خواسته
هوش مصنوعی: کسی نامهای فرستاده که در آن از تمام خواستههایش صحبت کرده و در انتها، از او به خاطر هر چیزی عذرخواهی کرده است.
سپهبد بنه پیش را بار کرد
بهو را بیاورد و بردار کرد
هوش مصنوعی: سپهبد زره و تجهیزات خود را آماده کرد و به جنگ رفت تا با دشمن روبرو شود.
تنش را به تیر سواران بدوخت
کرا بند بد کرده بآتش بسوخت
هوش مصنوعی: او به تیر سواران چنان پیوست که گویا با بندهای ناپاکی به آتش سوزانده شد.
بدو گفت شاه ای یل پیل زور
که چشم بد اندیش باد از تو دور
هوش مصنوعی: شاه به جنگجوی قوی و دلیر گفت که از حسد و بداندیشی دور بماند و از خوشبختی خود مراقبت کند.
چنانی هنوز از دل و زور و رآی
که امید ما از تو آید به جای
هوش مصنوعی: تا زمانی که از دل و ارادهات توان و اندیشهای به کار ببری، امید ما از تو برآورده خواهد شد.
بگفت این و از جای یازید پیش
بدان تا نماید بدو زور خویش
هوش مصنوعی: او این سخنان را گفت و از مکان خود برخاست تا قدرت خود را به او نشان دهد.
همان پایه بگرفت و برتافت زود
چنان باز کردش کز آغاز بود
هوش مصنوعی: او همان ابتدا پایه را محکم گرفت و به سرعت آن را بالا برد، به طوری که انگار از اول آماده بود.
ز زورش بماندند گردان شگفت
بر او هر کسی افرین برگرفت
هوش مصنوعی: به دلیل قدرت و توانایی او، همگان به شگفتی افتادند و هر کس به نحوی او را ستایش کرد.
از آن پس به رامش سپردند گوش
به جام دمادم کشیدند نوش
هوش مصنوعی: پس از آن، به شادی و آرامش گوش زد کردند و هر لحظه از جامی پر نوشیدنی نوشیدند.
چو بر هوش و دل باده چیری گرفت
سران را سر از بزم سیری گرفت
هوش مصنوعی: وقتی که بادهای بر هوش و دل آدمی تاثیر میگذارد، سران و افراد مهم از مهمانی و خوشی لذت میبرند و به دور از نگرانیها و خستگیها به آرامش میرسند.
برفتند ز ایوان فرخنده کی
چه سرمست تنها چه با رود و می
هوش مصنوعی: چند نفر از افراد خوشبخت و شاداب از مکان دلانگیز رفتند. حالا میخواهم تنها بنشینم و با رود و شراب، خوش بگذرانم.
همی بود یک هفته تا با سپاه
سپهبد شد آسوده از رنج راه
هوش مصنوعی: او یک هفته در حال حرکت بود تا اینکه با لشکر خود به سپهبد رسید و از سختیهای سفر راحت شد.
سر هفته شه خواند و بنشاستش
سزا خلعت و باره آراستش
هوش مصنوعی: در آغاز هفته، شاه او را به حضور پذیرفت و به او لباس فاخر پوشاند و ثمین ترتیبش را داد.
زره دادش و ترگ زرین خویش
همان خنجر و جوشن کین خویش
هوش مصنوعی: او زره و زنجیر زرین خود را به او بخشید، همانطور که خنجر و لباس جنگیاش را در دفاع از کینهاش تقدیم میکند.
سراپرده خسروی زربفت
کشیده ز گرد اندرش باره هفت
هوش مصنوعی: درباره یک پرده سلطنتی زیبا و بافته شده از ابریشم صحبت میشود که در بالای آن هفت رنگ یا زینتکاری وجود دارد و از دور غباری بر روی آن نشسته است. این پرده به فخر و عظمت سلطنت اشاره دارد.
به بالا و پهنای پرده سرای
ز بر یک ستون سایبانی بپای
هوش مصنوعی: به بالای پردهٔ خانه، بر روی یک ستون، سایبانی بزرگ و وسیع قرار دارد.
چهل رش ستون وی از زر زرد
همان سایبان دیبه لاجورد
هوش مصنوعی: ستونهای چهلرنگ زرد از طلا همانند سایبانی با پارچهایی لاجوردی هستند.
همان اژدهافش درفشی دگر
سرش ماه زرین به در و گهر
هوش مصنوعی: آن موجودی که مانند اژدهاست، درفش دیگری به دوش دارد که بر روی آن ماهی زرین و جواهرهایی وجود دارد.
بی اندازه شمشیر و خفتان جنگ
همان خرگه و خیمه رنگرنگ
هوش مصنوعی: بسیاری از شمشیرها و زرههای جنگی وجود دارد، اما در نهایت، همه آنها به یک مسکن و چادر رنگی ختم میشوند.
پری روی ریدک هزار از چگل
ستاره صد و کوس زرین چهل
هوش مصنوعی: چهره زیبای او هزاران ستاره را تحتالشعاع قرار میدهد و صدای دلنشینش بهمانند طلا در چهل جا میدرخشد.
صد و شست بالای زرین ستام
دو پیل از سپیدی چو کوه رخام
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و بزرگی دو فیل اشاره شده است که با رنگ سپید خود، همچون کوههای مرمرین درخشش و شکوه دارند و بر بالای جایی زرین قرار گرفتهاند.
سه ره جام هفت از گهرهای گنج
ز دینار بدره چهل بار پنج
هوش مصنوعی: سه بار جامی پر از گوهرها و گنجهای بینظیر، به اندازه چهل بار پنج دینار، از سایه زندگی سپری شده است.
سزای نریمان یل همچنین
بسی هدیهها داد و کرد آفرین
هوش مصنوعی: نریمان، دلیر و دلاور، به خاطر شجاعت و کارهای بزرگش، از سوی دیگران هدایا و ستایشهای زیادی دریافت کرد.
یکی شیر پیکر درفش بنفش
بدادش همه زر غلاف درفش
هوش مصنوعی: یک مرد نیرومند و شجاع با سلاحی بنفش (درفش) مواجه شد و تمام طلاهایی که در پوشش آن سلاح قرار داشت را به او داد.
بفرمود تا او بود پیشرو
سپهبدش خوانند و سالار نو
هوش مصنوعی: فرمان داد تا او را به عنوان پیشرو، سردار و رهبر جدید بشناسند.
گزین کرد پنجه هزار از سوار
پیاده دگر نامور چهل هزار
هوش مصنوعی: از میان هزاران سوار، بهترینها انتخاب شدند، در حالی که چهل هزار نفر دیگر از پیادهها نامور و مشهور شدند.
ز پیلان جنگی صد و شست پیل
سپاهی چو بر موج دریای نیل
هوش مصنوعی: صد و شست فیل جنگی مانند امواج دریا در نیل، به سوی دشمن حرکت میکنند.
سراسر جهان پهلوان را سپرد
بدو گفت کآی لشکر آرای گرد
هوش مصنوعی: در سراسر جهان، پهلوان را به او سپردند و گفتند: "ای کسی که لشکر را سامان میدهی، آماده باش."
ز جیحون گذر کن میاسای هیچ
سپه برگش و رزم توران بسیچ
هوش مصنوعی: از رود جیحون عبور کن و هیچ تردیدی به دل را نده. با سپاه خود بازگرد و به جنگ با توران بپرداز.
برو تا بدان مرز از آن روی آب
کز او بردرخشد نخست آفتاب
هوش مصنوعی: برو به آن مرز که روی آب مشخص میشود و از آنجا، نخستین نور آفتاب برمیخیزد.
به لشکر بپیمای توران زمین
ستان باژ خاقان و فغفور چین
هوش مصنوعی: به سرزمین توران با قدرت و شجاعت حمله کن و خراج پادشاهان چین و خاقان را دریافت کن.
هر آن کاو بتابد ز فرمان و پند
بدین بارگاه آر گردن ببند
هوش مصنوعی: هر کسی که بر اساس فرمان و نصیحت عمل کند، باید برای ورود به این جایگاه، سر به اطاعت و تسلیم فرود آورد.
به فرمانبری هر که بندد میان
ممان کش به یک موی باشد زیان
هوش مصنوعی: هر کس که به دیگران فرمانبری کند و خود را در اختیار آنها قرار دهد، مانند این است که به یک رشته موی نازک وابسته است و از این وابستگی ممکن است آسیب ببیند.
چنان ران سپه را کجا بگذرد
به بیداد کشت کسی نسپرد
هوش مصنوعی: چنان حملهای بر سپاه دشمن کن که هیچ کس نتواند از آن فرار کند و به بیعدالتی کسی را نکشید.
نه بر بی گنه بد رسانند نیز
نه از بی گزندان ستانند چیز
هوش مصنوعی: نه به بیگناه ضرری میزنند و نه از کسانی که آسیب نمیزنند چیزی میگیرند.
به هر جای پشتی به دادار کن
از او ترس و دل با خرد یار کن
هوش مصنوعی: در هر موقعیتی از خداوند کمک بخواه و از او بترس و دل خود را با فهم و عقل همراه کن.
مبادا به دل رای زفتیت جفت
که هرگز نباید سپهدار زفت
هوش مصنوعی: مبادا به دل خود فکر بدی بیفتد، چرا که هرگز نباید فرماندهی با ذهنیت منفی انتخاب کرد.
بود زفت هر جا سرافکنده است
دلش خسته همواره کوتاه دست
هوش مصنوعی: هر جا که دلش غمگین و ناراحت است، در آن مکان همیشه احساس خستگی میکند و نمیتواند به اهداف خود برسد.
به رادی دل زفت را تاب نیست
دل زفت سنگیست کش آب نیست
هوش مصنوعی: دل زفت و پر از درد و غم، قدرت تحمل ندارد و مانند سنگی است که توانایی جذب آب را ندارد.
ز نا استواران مجوی ایمنی
چو یابی بزرگی میآور منی
هوش مصنوعی: از افرادی که در کارها و اصولشان پایدار نیستند، به دنبال امنیت نباش. زیرا وقتی به بزرگی دست پیدا کنی، خودت را به یاد میآوری.
بترس از نهان رشک وز کینه ور
به گفتار هر کس دل از ره مبر
هوش مصنوعی: از حسادت و کینهای که در دل دیگران نهفته است بپرهیز و مراقب باش که به گفتههای هر کسی اعتماد نکنی. دل خود را از راه راست منحرف نکن.
گمانها همه راست مشمر ز دور
که بس ماند از دور شیون به سور
هوش مصنوعی: نگذار که تصورهای نادرست تو را فریب دهد، زیرا گاهی اوقات از دور، صدایی به گوش میرسد که نشاندهندهی شادی و جشن نیست، بلکه حاکی از اندوه و ناراحتی است.
به زنهاریان رنج منمای هیچ
به هر کار در داد و خوبی پسیچ
هوش مصنوعی: به کسانی که در کارهای زشت و ناگوار هستند، هیچ گونه رنجی نرسان؛ زیرا که در هر عملی که انجام میدهند، قرار است پاداشی به آنان برسد و خوبیهایشان پنهان نماند.
ز سوگند و پیمان نگر نگذری
گه داوری راه گژ نسپری
هوش مصنوعی: به وعدهها و سوگندها توجه کن و هرگز از حقیقت دور نرو، چرا که در مسیر قضاوت و انصاف نباید به راههای نادرست و کج بروی.
چو چیره شوی خون دشمن مریز
مکن خیره با زیردستان ستیز
هوش مصنوعی: وقتی در موقعیت قدرت قرار گرفتی، بیدلیل به دشمنان ضربه نزن و با زیر دستان خود به درستی رفتار کن.
بدو داد منشور شاهان همه
که باشند پیشش به فرمان همه
هوش مصنوعی: به او همهی حقوق و امتیازات پادشاهان داده شد، بهطوری که همه در برابر او باید اطاعت کنند.
حاشیه ها
1392/01/04 14:04
امین کیخا
هرمز روز یا هرمزد روز یعنی پنجشنبه ،
1395/07/02 03:10
درود ،
فکر میکنم از این قسمت :ز زر چارصد بار دینار گنج
به خروار نقره دو صد بار پنج ،
تا بیت : تنش را به تیر سواران بدوخت
کرا بند بد کرده بآتش بسوخت،
را در داستان بازگشت گرشاسپ بزرگمرد نزد ضحاک و اعدام بهو خواندم و این قسمت به اشتباه به این شعر اضافه شده است.
سپاس .
1395/07/02 03:10
درود،
بهتر و کامل تر :از اینجا تکرار شده :
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بازگشت گرشاسب و صفت خواسته/
سپاس.