گنجور

بخش ۱۰۸ - سپری شدن روزگار اثرط

همان روزگار اثرط سرفراز
به بیماری افتاد و درد و گداز
چو سالش دو صد گشت و هشتاد و پنج
سرآمد بر او ناز گیتی و رنج
دم زندگانیش کوتاه شد
به جایش جهان‌پهلوان شاه شد
چنین‌ست مر مرگ را چاره نیست
بر جنگ او لشکر و باره نیست
گرامی‌ست تن تا بود جانِ پاک
چو جان شد، کشان افکنندش به خاک
به جای بلند ار ز مه برتریم
چو مرگ آید از زیر خاک اندریم
جهان کِشته‌زاری‌ست با رنگ و بوی
در او عمر ما آب و ما کشت اوی
چنان چون درو راست همواره کشت
همه مرگ راییم ما خوب و زشت
بجاییم و همواره تازان به راه
بر این دو نوند سپید و سیاه
چنان کاروانی کز این شهر بر
بُوَدشان گذر سوی شهر دگر
یکی پیش و دیگر ز پس مانده باز
به نوبت رسیده به منزل فراز
خنک مردِ دانندهٔ رای‌مند
به دل بی‌گناه و به تن بی‌گزند
از آن پس جهان‌پهلوان چون ز بخت
به جای پدر یافت شاهی و تخت
بر این بر دگر چند بگذشت سال
شب و روز گردونش نیکی‌سگال
برادر یکی داشت جوینده کام
گوی شیردل بود گورنگ نام
همان سال کاثرط برفت از جهان
شد او نیز در خاک تاری نهان
از او کودکی ماند مانند ماه
چو مه لیک نادیده گیتی دو ماه
نریمان پدر کرده بد نام اوی
ز گیتی همان بد دلارام اوی
به کام دلش پهلوان سترگ
همی پرورانید تا شد بزرگ
نبد دیده روی پدر یک زمان
عمش را پدر بودی از دل گمان
کشیدن کمان و کمین ساختن
زدن خنجر و اسب کین تاختن
ره بزم و چوگان و گوی و شکار
بیاموختش پهلوان سوار
یلی شد که چون نیزه برداشتی
سنان بر دل کوه بگذاشتی
به خنجر ببستی ره رود نیل
به کشتی شکستی سر زنده پیل

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همان روزگار اثرط سرفراز
به بیماری افتاد و درد و گداز
هوش مصنوعی: در همان دوران، حالتی شاداب و پر از افتخار به درد و رنج گرفتار شد.
چو سالش دو صد گشت و هشتاد و پنج
سرآمد بر او ناز گیتی و رنج
هوش مصنوعی: وقتی که عمرش به دوصد و هشتاد و پنج سال رسید، زیبایی‌های دنیا و سختی‌ها بر او تمام شد.
دم زندگانیش کوتاه شد
به جایش جهان‌پهلوان شاه شد
هوش مصنوعی: مدت زندگی او به پایان رسید و به جای او، جهان‌پهلوان شاه به وجود آمد.
چنین‌ست مر مرگ را چاره نیست
بر جنگ او لشکر و باره نیست
هوش مصنوعی: مرگ همیشه وجود دارد و نمی‌توان از آن فرار کرد، در نبرد با آن، هیچ نیرویی نمی‌تواند کمک کند.
گرامی‌ست تن تا بود جانِ پاک
چو جان شد، کشان افکنندش به خاک
هوش مصنوعی: بدن ارزشمند است تا زمانی که جان پاک در آن باشد، اما وقتی جان رفت، بدن را به خاک می‌سپارند.
به جای بلند ار ز مه برتریم
چو مرگ آید از زیر خاک اندریم
هوش مصنوعی: اگرچه ما ممکن است از ماه در بلندی و زیبایی بالاتر باشیم، اما وقتی مرگ فرا برسد، همه ما در زیر خاک قرار می‌گیریم.
جهان کِشته‌زاری‌ست با رنگ و بوی
در او عمر ما آب و ما کشت اوی
هوش مصنوعی: زندگی مانند یک مزرعه‌ است که پر از رنگ‌ها و عطرهاست و ما در این دنیا همانند آب هستیم که به زندگی این مزرعه کمک می‌کند. عمر ما در حقیقت محصول و ثمره‌ی این عالم است.
چنان چون درو راست همواره کشت
همه مرگ راییم ما خوب و زشت
هوش مصنوعی: همچون زراعتی که همیشه درست و مستقیم است، ما در زندگی با هر دو حال خوب و بد به مرگ نزدیک هستیم.
بجاییم و همواره تازان به راه
بر این دو نوند سپید و سیاه
هوش مصنوعی: ما در اینجا هستیم و همیشه با شتاب در مسیر حرکت می‌کنیم، در حالی که دو رنگ سفید و سیاه در کنار ما هستند.
چنان کاروانی کز این شهر بر
بُوَدشان گذر سوی شهر دگر
هوش مصنوعی: گروهی از مردم که از این شهر عبور می‌کنند، در راه به سمت شهر دیگری هستند.
یکی پیش و دیگر ز پس مانده باز
به نوبت رسیده به منزل فراز
هوش مصنوعی: یکی از جلو و دیگری از پشت به نوبت به محل بالا و مقصد رسیده‌اند.
خنک مردِ دانندهٔ رای‌مند
به دل بی‌گناه و به تن بی‌گزند
هوش مصنوعی: شخص دانا و خردمند که دلش پاک و تنش سالم است، باعث خوشحالی و خرسندی است.
از آن پس جهان‌پهلوان چون ز بخت
به جای پدر یافت شاهی و تخت
هوش مصنوعی: پس از آن، جهان‌پهلوان که به خاطر شانس و اقبالش به جای پدرش به سلطنت و تخت شاهی دست یافت.
بر این بر دگر چند بگذشت سال
شب و روز گردونش نیکی‌سگال
هوش مصنوعی: زمان زیادی گذشته است و شب و روز به دور خود می‌چرخند، اما او همچنان در پی نیکی و خوبی‌هاست.
برادر یکی داشت جوینده کام
گوی شیردل بود گورنگ نام
هوش مصنوعی: برادری داشت که به دنبال خوشبختی و رضایت می‌گشت. او فردی شجاع و دلیر به نام گورنگ بود.
همان سال کاثرط برفت از جهان
شد او نیز در خاک تاری نهان
هوش مصنوعی: در همان سالی که شخصی به نام کاثرط از دنیا رفت، او نیز در خاک دفن شد و به فراموشی سپرده شد.
از او کودکی ماند مانند ماه
چو مه لیک نادیده گیتی دو ماه
هوش مصنوعی: مانند ماه، کودکی از او باقی مانده است، اما در دنیا دو ماه وجود ندارد که دیده شود.
نریمان پدر کرده بد نام اوی
ز گیتی همان بد دلارام اوی
هوش مصنوعی: نریمان پدرش را بدنام کرده و از جهان هم همانطور بد نام است. دلبرش هم به همین دلیل تحت تأثیر قرار گرفته است.
به کام دلش پهلوان سترگ
همی پرورانید تا شد بزرگ
هوش مصنوعی: پهلوان بزرگ به خواسته دلش پرورش داده شد تا به مقام بلندی برسد.
نبد دیده روی پدر یک زمان
عمش را پدر بودی از دل گمان
هوش مصنوعی: هرگز نتوانستم چهره پدر را ببینم، اما عموی او مانند پدرم در قلبم جای دارد.
کشیدن کمان و کمین ساختن
زدن خنجر و اسب کین تاختن
هوش مصنوعی: تیز کردن کمان و آماده‌ی کمین شدن، زدن خنجر و حمله‌ی سوار بر اسب برای کینه‌جویی.
ره بزم و چوگان و گوی و شکار
بیاموختش پهلوان سوار
هوش مصنوعی: پهلوان سوار، مسیر رفت و آمد به جشن‌ها و بازی‌های ورزشی مثل چوگان و شکار را به خوبی یاد گرفت.
یلی شد که چون نیزه برداشتی
سنان بر دل کوه بگذاشتی
هوش مصنوعی: وقتی که نیزه را برداشتی، گویی سنان (سر نیزه) را بر دل کوه قرار دادی.
به خنجر ببستی ره رود نیل
به کشتی شکستی سر زنده پیل
هوش مصنوعی: با دقت و حوصله، راهی جدید را انتخاب کردی و بر مشکلات فائق آمدی، مانند اینکه با سلاحی قوی بر مشکلات چیره شوی و بر موانع پیروز شوی.