گنجور

بخش ۱۰۶ - پذیره شدن شاه روم گرشاسب را

سه منزل پذیره شدش با سپاه
زد آذین دیبا و گنبد به راه
بیاراست ایوان چو باغ ارم
نثارش گهر کرد و مشک و درم
به شادیش بر تخت شاهی نشاست
بسی پوزش از بهر دختر بخواست
بدش نغز رامشگری چنگ زن
یکی نیمه مرد و یکی نیمه زن
سر هر دو از تن به هم رسته بود
تنانشان به هم باز پیوسته بود
چنان کآن زدی این زدی نیز رود
ورآن گفتی این نیز گفتی سرود
یکی گر شدی سیر از خورد و چیز
بدی آن دگر هم چنو سیر نیز
بفرمود تا هر دو می خواستند
ره چنگ رومی بیاراستند
نواشان ز خوشی همی برد هوش
فکند از هوا مرغ را در خروش
ببودند یک هفته دلشاد و مست
که ناسود یک ساعت از جام دست
سر هفته با پهلوان شاه شاد
یکی کاخ شاهانه را در گشاد
سرایی پدید آمد آراسته
به از نو بهشتی پر از خواسته
دراو خرم ایوان برابر چهار
ز رنگش گهرها چو باغ بهار
یکی قصرش از سیم و دیگر ز زر
سیم جزع و چارم بلورین گهر
درش بر شبه در و بیجاده بود
زمینش همه مرمر ساده بود
دو صد خانه هم زین نشان در سرای
سراسر به سیمین ستون ها بپای
به هر خانه در تختی از پیشگاه
بر تخت زرین یکی زیرگاه
به هر تخت بر خسروی افسری
سزاوار هر افسری پرگری
در آن روشن ایوان که بود از بلور
دو بت کرده زرین چو ماه و چو هور
یکی چون زن از چهره دیگر چو مرد
ز یاقوتشان تاج و از لاژورد
دو صد گونه کرسی در ایوان ز زر
بتی کرده بر هر یکی از گهر
یکی خادم از پیش هر بت شمن
بر آتش دمان مشک و عنبر به من
یکی میل از سیم بفراخته
یکی چرخ گردان بر آن ساخته
ز زر برج ها و اختران سپهر
روان کرده از چرخ با ماه و مهر
شب و روز با ساعت و سال و ماه
بدیدی در او هر که کردی نگاه
به پدرام باغی شد اندر سرای
چو باغ بهشتی خوش و دلگشای
برآورده دیوارها از رخام
رهش مرمر و جوی ها سیم خام
به دیوار بر جوی ها ساخته
به هر نایژه آب رز تاخته
همه باغ طاووس و رنگین تذرو
خرامنده در سایه نوژ و غرو
گلی بد که شب تافتی چون چراغ
به روزی دو ره بشکفیدی به باغ
دو صد گونه گل بد میان فرزد
فروزان چو در شب ز چرخ اورمزد
گلی بد که همواره کفته بدی
به گرما و سرما شکفته بدی
درخت فراوان بد از میوه دار
به هر شاخ بر پنج شش گونه بار
قفس ها ز هرشاخی آویخته
در او مرغ دستان برانگیخته
به هر گوشه از زر یکی آبگیر
گلاب آبش و ریگ مشک و عبیر
بسی ماهی از سیم و از زر ناب
به نیرنگ کرده روان زیر آب
در آن باغ یک ماه دیگر به ناز
ببودند و با باده و رود و ساز
سر مه یکی نامه آمد پگاه
ز جفت سپهبد به نزدیک شاه
بسی لابه ها ساخته زی پدر
که از پهلوان چیست نزدت خبر
ز هرچ آگهی زو به سود ار گزند
بدان هم رسان زود نزدم نوند
که هست از گه رفتنش سال پنج
من اندر جداییش با درد و رنج
تنم گویی از غم به خار اندرست
دل از تف به خونین بخار اندرست
از آن روز کم روشنی بهره نیست
مرا باری آن روز با شب یکیست
مدان هیچ درد آشکار و نهفت
چو درد جدایی ز شایسته جفت
بجوشید مغز سپهبد ز مهر
به خون زآب مژگان بیاراست چهر
کهن بویه جفت نو باز کرد
هم اندر زمان راه را ساز کرد
به شهر کسان گرچه بسیار بود
دل از خانه نشکیبد و زاد و بود
بدانست رازش نهان شاه روم
شد از غم گدازنده مانند موم
سبک هدیه دختر از تخت عاج
بیاراست با افسر و طوق و تاج
هم از یاره و زیور و گوشوار
دو نعلین زرین گوهر نگار
ز دیبا و پرنون شتروار شست
ز پوشیدنی جامه پنجاه دست
پرستار تیرست و خادم چهل
طرازی دو صد ریدک دلگسل
ز زرینه آلت به خروارها
ز فرش و طوایف دگر بارها
عماری ده از عود بسته به زر
کمرشان بر از رستهای گهر
از استر صد آرایش بارگاه
یکی نیمه زآن چرمه دیگر سیاه
همیدون سزاوار داماد نیز
بیاراست از هدیه هر گونه چیز
ز دیبا و دینار و خفتان و تیغ
هم از تازی اسپان چو پوینده میغ
بی اندازه سیمین و زرین دده
درون مشک و بیرون به زر آزده
روان کوشکی یکسر از عود خام
به زرین فش و بند زرین قوام
یکی ماه کردار زرین سپر
کلاهی چو پروین ز رخشان گهر
هم از بهر ضحاک یک ساله نیز
بدو داد باژ و ز هرگونه چیز
ببخشید گنجی به ایران سپاه
برون رفت یک روزه با او به راه
ورا کرد بدرود و زاو گشت باز
سپهدار برداشت راه دراز
فرستاد کس نزد عم زاد خویش
که در طنجه بگذاشت بودش ز پیش
بفرمود تا نزد او بی هراس
به راه آورد لشکر و منهراس
به طرطوس شد کرد ماهی درنگ
سپه برد از آنجا به دژهوخت گنگ
چو شد نزد ضحاک شاه آگهی
بیاراست ایوان و تخت شهی
سپه پاک با سروران سترگ
همان پیل و بالا و کوس بزرگ

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سه منزل پذیره شدش با سپاه
زد آذین دیبا و گنبد به راه
هوش مصنوعی: سه مکان به استقبال او رفتند، با سپاهی که به راه افتاده بود و در آنجا با پارچه‌های ابریشمی و گنبدهای زیبا تزیین شده بود.
بیاراست ایوان چو باغ ارم
نثارش گهر کرد و مشک و درم
هوش مصنوعی: ایوان را مانند باغ ارم زیبا کرد و به آن جواهرات، مشک و سکه نثار کرد.
به شادیش بر تخت شاهی نشاست
بسی پوزش از بهر دختر بخواست
هوش مصنوعی: در شادی او بر تخت پادشاهی نشسته‌اند و به خاطر درخواست دختر، بسیار از او عذرخواهی می‌کنند.
بدش نغز رامشگری چنگ زن
یکی نیمه مرد و یکی نیمه زن
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف یک شخصیت می‌پردازد که در هنر موسیقی و نواختن چنگ مهارت دارد. او به صورت ترکیبی از ویژگی‌های مردانه و زنانه معرفی می‌شود، که نشان‌دهنده تنوع و زیبایی در هنرش است. این شخصیت می‌تواند به عنوان نمادی از کامل بودن و توازن بین جنبه‌های مختلف وجود انسان و هنر در نظر گرفته شود.
سر هر دو از تن به هم رسته بود
تنانشان به هم باز پیوسته بود
هوش مصنوعی: سر هر دو از تن جدا شده بود، اما بدن‌هایشان همچنان به هم متصل و پیوسته بود.
چنان کآن زدی این زدی نیز رود
ورآن گفتی این نیز گفتی سرود
هوش مصنوعی: به گونه‌ای که تو این کار را کردی، او هم همین کار را انجام داد و وقتی تو این را گفتی، او نیز همان را گفت.
یکی گر شدی سیر از خورد و چیز
بدی آن دگر هم چنو سیر نیز
هوش مصنوعی: اگر یکی از شما سیر شود و از خوردن چیز بدی پرهیز کند، دیگری هم باید همین طور باشد و سیر بودن را رعایت کند.
بفرمود تا هر دو می خواستند
ره چنگ رومی بیاراستند
هوش مصنوعی: فرمان داد تا هر دو نفر، راهی را که برای چنگ زدن به رومیان بود به خوبی آماده کنند.
نواشان ز خوشی همی برد هوش
فکند از هوا مرغ را در خروش
هوش مصنوعی: پرندگان از شادی چنان آواز می‌خوانند که توجه را از همه چیز سلب کرده و مرغ را در حال پرواز به وجد می‌آورند.
ببودند یک هفته دلشاد و مست
که ناسود یک ساعت از جام دست
هوش مصنوعی: آنها یک هفته را خوشحال و سرمست گذراندند، اما فقط یک ساعت از شراب دور بودند.
سر هفته با پهلوان شاه شاد
یکی کاخ شاهانه را در گشاد
هوش مصنوعی: در آغاز هفته، با سرور و پهلوانی که پر از شادابی است، یکی از کاخ‌های باشکوه شاهانه را به زیبایی و وسعت تزیین کردند.
سرایی پدید آمد آراسته
به از نو بهشتی پر از خواسته
هوش مصنوعی: یک مکان زیبا و دلپذیر به وجود آمد، مانند بهشتی که پر از آرزوها و خواسته‌ها است.
دراو خرم ایوان برابر چهار
ز رنگش گهرها چو باغ بهار
هوش مصنوعی: در اینجا به جایی خوش و دل‌انگیز اشاره شده که در آن زیبایی و رنگارنگی به قدری است که شبیه به بهار و گل‌هاست، گویی در آنجا جواهرات درخشان و شگفتی‌های طبیعی وجود دارد.
یکی قصرش از سیم و دیگر ز زر
سیم جزع و چارم بلورین گهر
هوش مصنوعی: یکی از قصرهایش از نقره ساخته شده و قصر دیگر از طلا است. همچنین، درستم از جواهرات بلورین است.
درش بر شبه در و بیجاده بود
زمینش همه مرمر ساده بود
هوش مصنوعی: دروازه‌اش به سمت شب باز بود و زمینش تماماً از سنگ مرمر ساده ساخته شده بود.
دو صد خانه هم زین نشان در سرای
سراسر به سیمین ستون ها بپای
هوش مصنوعی: دو صد خانه با این نشانه در خانه‌ای که تمام آن با ستون‌های نقره‌ای تزئین شده است، وجود دارد.
به هر خانه در تختی از پیشگاه
بر تخت زرین یکی زیرگاه
هوش مصنوعی: در هر خانه‌ای، یک مقام و جایگاهی شایسته و ارزشمند وجود دارد که بر روی تخت زرین و زیبا قرار گرفته است.
به هر تخت بر خسروی افسری
سزاوار هر افسری پرگری
هوش مصنوعی: هر سلطانی باید برای خود یک فرمانده شایسته و مناسب داشته باشد.
در آن روشن ایوان که بود از بلور
دو بت کرده زرین چو ماه و چو هور
هوش مصنوعی: در آن ایوان روشن، دو مجسمه زیبا ساخته شده از زر وجود دارد که مانند ماه و خورشید درخشان و زیبا هستند.
یکی چون زن از چهره دیگر چو مرد
ز یاقوتشان تاج و از لاژورد
هوش مصنوعی: زنی با چهره‌ای زیبا و جذاب، مانند مردی که تاجی از سنگ‌های قیمتی بر سر دارد، به تصویر کشیده شده است. این توصیف نشان‌دهنده‌ی زیبایی و شکوه است که در هر دو جنس وجود دارد.
دو صد گونه کرسی در ایوان ز زر
بتی کرده بر هر یکی از گهر
هوش مصنوعی: در ایوان، دو صد نوع صندلی از طلا ساخته شده و بر روی هر کدام از آنها یک گوهر قرار داده‌اند.
یکی خادم از پیش هر بت شمن
بر آتش دمان مشک و عنبر به من
هوش مصنوعی: یک خدمتگزار از کنار هر بتی در حال سوختن، مشک و عنبر را به من می‌آورد.
یکی میل از سیم بفراخته
یکی چرخ گردان بر آن ساخته
هوش مصنوعی: یک میل از جنس نقره برافراشته شده و بر روی آن یک چرخ گردان ساخته‌اند.
ز زر برج ها و اختران سپهر
روان کرده از چرخ با ماه و مهر
هوش مصنوعی: از طلا و الماس، برج‌ها و ستاره‌های آسمان را به تماشای ماه و خورشید فرستاده‌اند.
شب و روز با ساعت و سال و ماه
بدیدی در او هر که کردی نگاه
هوش مصنوعی: اگر به شب و روز و ساعت و سال و ماه توجه کنی، هر چه که نگاه کنی، در آن تجلی می‌یابد.
به پدرام باغی شد اندر سرای
چو باغ بهشتی خوش و دلگشای
هوش مصنوعی: پدرام دنیای زیبایی را در ذهنش تصور کرده که مانند باغی بهشت، دل‌نشین و شاداب است.
برآورده دیوارها از رخام
رهش مرمر و جوی ها سیم خام
هوش مصنوعی: دیوارهایی از سنگ قیمتی ساخته شده و مسیرش با سنگ مرمر آراسته است، همچنین جوی‌هایی از نقره خام در آن جا وجود دارد.
به دیوار بر جوی ها ساخته
به هر نایژه آب رز تاخته
هوش مصنوعی: آب‌های جاری در جوی‌ها به دیوارهایی که اطرافشان ساخته شده، برخورد کرده و جاری می‌شوند.
همه باغ طاووس و رنگین تذرو
خرامنده در سایه نوژ و غرو
هوش مصنوعی: در اینجا توصیف زیبایی‌های طبیعت و زندگی منحصر به فردی را داریم که در باغ طاووس به تصویر کشیده شده است. رنگ‌های دلپذیر و پرندگان زیبا در حال حرکت و نشاط هستند، و این صحنه در سایه درختان زیبا، احساس آرامش و شگفتی را منتقل می‌کند.
گلی بد که شب تافتی چون چراغ
به روزی دو ره بشکفیدی به باغ
هوش مصنوعی: گلی که در شب باز می‌شود و در روز مانند چراغ روشن می‌درخشد، در باغ به زندگی‌اش ادامه می‌دهد و شکوفا می‌شود.
دو صد گونه گل بد میان فرزد
فروزان چو در شب ز چرخ اورمزد
هوش مصنوعی: دوصد نوع گل در میان تشکیلات پر زرق و برق وجود دارد، مانند درخشندگی ستاره‌ها در شب که از کیهان برمی‌آید.
گلی بد که همواره کفته بدی
به گرما و سرما شکفته بدی
هوش مصنوعی: گلی که همیشه در شرایط بد شکفته و رشد کرده، نشان از استقامت و توانایی آن دارد.
درخت فراوان بد از میوه دار
به هر شاخ بر پنج شش گونه بار
هوش مصنوعی: درختانی که میوه‌های متفاوتی دارند، در هر شاخه‌اش چند نوع میوه می‌روید.
قفس ها ز هرشاخی آویخته
در او مرغ دستان برانگیخته
هوش مصنوعی: پرندگانی که در قفس‌ها قرار دارند، از هر شاخه‌ای آویزان شده‌اند و با بال‌هایشان به پرواز درآمده‌اند.
به هر گوشه از زر یکی آبگیر
گلاب آبش و ریگ مشک و عبیر
هوش مصنوعی: در هر گوشه‌ای از این زمین، استخرهایی از آب گل‌گون وجود دارد که با سنگ‌های خوشبو و عطر دل‌انگیز آراسته شده‌اند.
بسی ماهی از سیم و از زر ناب
به نیرنگ کرده روان زیر آب
هوش مصنوعی: بسیاری از ماهی‌ها با ترفند و تدبیر، در زیر آب از جنس نقره و طلا به حرکت درآمده‌اند.
در آن باغ یک ماه دیگر به ناز
ببودند و با باده و رود و ساز
هوش مصنوعی: در آن باغ، یک ماه دیگر به آرامش و خوشی گذراندند و با نوشیدنی، رودخانه و موسیقی لذت بردند.
سر مه یکی نامه آمد پگاه
ز جفت سپهبد به نزدیک شاه
هوش مصنوعی: صبح یکی نامه‌ای از سر مه رسید، این نامه از جانب سپهبد به نزدیک شاه ارسال شده بود.
بسی لابه ها ساخته زی پدر
که از پهلوان چیست نزدت خبر
هوش مصنوعی: بسیاری از تلاش‌ها و درخواست‌ها برای پدر انجام شده است تا دریابند که آیا تو از قهرمانان چه خبر داری.
ز هرچ آگهی زو به سود ار گزند
بدان هم رسان زود نزدم نوند
هوش مصنوعی: هر چه اطلاعاتی که درباره آن دارم، اگر برایم سودمند باشد، به سرعت به آن می‌پردازم و از آن غافل نمی‌شوم.
که هست از گه رفتنش سال پنج
من اندر جداییش با درد و رنج
هوش مصنوعی: سال پنجم از جدایی‌اش گذشته است و من هنوز با درد و رنجی که از رفتنش به من رسیده، دست و پنجه نرم می‌کنم.
تنم گویی از غم به خار اندرست
دل از تف به خونین بخار اندرست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که غم و اندوه به حدی به من فشار آورده است که بدنم احساس سوزش و درد می‌کند و دل من به خاطر این ناراحتی‌ها به مانند بخار خونین در حال جوشیدن است.
از آن روز کم روشنی بهره نیست
مرا باری آن روز با شب یکیست
هوش مصنوعی: از آن روز به بعد، دیگر نور و روشنی در زندگی‌ام وجود ندارد، چرا که آن روز برای من به مانند شب شده است.
مدان هیچ درد آشکار و نهفت
چو درد جدایی ز شایسته جفت
هوش مصنوعی: هیچ دردی را نه آشکار کن و نه پنهان، به اندازه درد جدایی از همراه شایسته‌ات نخواهی فهمید.
بجوشید مغز سپهبد ز مهر
به خون زآب مژگان بیاراست چهر
هوش مصنوعی: مغز سپهبد به خاطر محبت، به شدت جوشید و چهره‌اش را با اشک چشمانش زینت بخشید.
کهن بویه جفت نو باز کرد
هم اندر زمان راه را ساز کرد
هوش مصنوعی: بوی کهنه تازه‌ای به مشام می‌رسد و در آن زمان، مسیر جدیدی فراهم می‌شود.
به شهر کسان گرچه بسیار بود
دل از خانه نشکیبد و زاد و بود
هوش مصنوعی: هرچند که در شهر دیگران افراد زیادی وجود داشته باشد، اما دل آدم نمی‌تواند از خانه خود جدا شود و به جایی دیگر برود.
بدانست رازش نهان شاه روم
شد از غم گدازنده مانند موم
هوش مصنوعی: او از درد و غم به اندازه‌ای ذوب شده است که راز نهانی خود را مانند موم فاش کرده و می‌داند.
سبک هدیه دختر از تخت عاج
بیاراست با افسر و طوق و تاج
هوش مصنوعی: هدیه دختر با تزیینات زیبا و باشکوهی مانند تاج، گردن‌بند و زینت آلات، از تختی ساخته شده از عاج، به زیبایی و شکوه آماده شده است.
هم از یاره و زیور و گوشوار
دو نعلین زرین گوهر نگار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی‌ها و زینت‌های یک زن اشاره دارد. از جواهرات و زیورآلاتی همچون گوشواره تا نعلین‌های طلایی با نگین‌های درخشان سخن می‌گوید. به طور کلی، تصویر زیبایی و شکوهی از یک زن با لباس‌ها و زیورآلاتش را به نمایش می‌گذارد.
ز دیبا و پرنون شتروار شست
ز پوشیدنی جامه پنجاه دست
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و جلال یک لباس می‌پردازد، که از پارچه‌های نرم و با کیفیت درست شده و دارای طراحی‌های پیچیده و ظریف است. لباس به گونه‌ای است که در نگاه اول جلوه‌ای شگفت‌انگیز و دلربا دارد و مشخص است که از مواد با ارزشی ساخته شده است. در نهایت، او به تعداد زیاد و تنوع در لباس‌ها اشاره می‌کند، که نشانه‌ای از فخامت و غنای این پوشش است.
پرستار تیرست و خادم چهل
طرازی دو صد ریدک دلگسل
هوش مصنوعی: پرستارِ تیر دسته‌ای خستگی‌ناپذیر و خدمتکاری با ظرافت و زیبایی‌های بی‌شمار، دو صد بار دل‌ها را آزرده می‌کنند.
ز زرینه آلت به خروارها
ز فرش و طوایف دگر بارها
هوش مصنوعی: از زرین ابزارها به اندازه‌ی فراوانی از فرش و گروه‌های دیگر دوباره.
عماری ده از عود بسته به زر
کمرشان بر از رستهای گهر
هوش مصنوعی: در اندوهی به سر می‌برد که تکیه‌گاه او دچار زحمت شده و زردی و درخشندگی خوشبوئی او مانند جواهری در زرین کمر زیبا توصیف شده است.
از استر صد آرایش بارگاه
یکی نیمه زآن چرمه دیگر سیاه
هوش مصنوعی: از میان یکصد زینت و زیبایی که برای بارگاه فراهم شده است، تنها نیمه از آن چرمی خوش‌رنگ و نیمه دیگرش سیاه و زشت است.
همیدون سزاوار داماد نیز
بیاراست از هدیه هر گونه چیز
هوش مصنوعی: سزاوار است که داماد نیز با هر نوع هدیه‌ای به زیبایی آراسته شود.
ز دیبا و دینار و خفتان و تیغ
هم از تازی اسپان چو پوینده میغ
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌های یک زندگی مرفه و پرزرق و برق می‌پردازد. در آن به لباس‌های نفیس، سکه‌ها و اختیارات اشاره شده و نشان می‌دهد که حتی از اسب‌های تندرو و شجاع مانند اسپان تازی نیز می‌توان بهره‌مند شد. به طور کلی، شاعر زندگی پرشکوه و نیروی جوانی را تجلی می‌کند.
بی اندازه سیمین و زرین دده
درون مشک و بیرون به زر آزده
هوش مصنوعی: درون مشک و بیرون از آن، به اندازه‌ای زیبا و باارزش است که می‌توان آن را با نقره و طلا مقایسه کرد.
روان کوشکی یکسر از عود خام
به زرین فش و بند زرین قوام
هوش مصنوعی: یک اسب جوان و شاداب به طرز زیبا و جلوه‌گری در حال دویدن است. این اسب به قدری زیباست که آن را می‌توان با طلا و جواهرات adorning (زینت کردن) کرد و به نوعی به شکوه و زیبایی‌اش افزوده است.
یکی ماه کردار زرین سپر
کلاهی چو پروین ز رخشان گهر
هوش مصنوعی: یک ماه با چهره‌ای زیبا و درخشان مانند نگینی در کلاهی شبیه به ستاره پروین، درخشش و جلال خاصی دارد.
هم از بهر ضحاک یک ساله نیز
بدو داد باژ و ز هرگونه چیز
هوش مصنوعی: به خاطر ضحاک، حتی یک ساله هم از او مالیات و انواع مختلف مواهب دریافت کردند.
ببخشید گنجی به ایران سپاه
برون رفت یک روزه با او به راه
هوش مصنوعی: به ایران گنجی داده شد و سپاه به سرعت از آن سرزمین خارج شد.
ورا کرد بدرود و زاو گشت باز
سپهدار برداشت راه دراز
هوش مصنوعی: او به وداعی رفت و سپس دوباره به میدان جنگ برگشت و فرماندهی را برای سفر طولانی آماده کرد.
فرستاد کس نزد عم زاد خویش
که در طنجه بگذاشت بودش ز پیش
هوش مصنوعی: کسی را به نزد عم زاده‌اش فرستاد تا بگوید که او در طنجه (یک شهر) چیزهایی را قرار داده است.
بفرمود تا نزد او بی هراس
به راه آورد لشکر و منهراس
هوش مصنوعی: فرمان داده شد که لشکر بدون هیچ ترسی به سمت او بیاید و نترسد.
به طرطوس شد کرد ماهی درنگ
سپه برد از آنجا به دژهوخت گنگ
هوش مصنوعی: به طرطوس رفت و ماهی را به تأخیر انداخت و سپاه را از آنجا به دژهوخت گنگ منتقل کرد.
چو شد نزد ضحاک شاه آگهی
بیاراست ایوان و تخت شهی
هوش مصنوعی: وقتی خبر به ضحاک شاه رسید، ایوان و تاج و تخت او را آراستند و آماده کردند.
سپه پاک با سروران سترگ
همان پیل و بالا و کوس بزرگ
هوش مصنوعی: سپه به معنای ارتش و لشکر است و در اینجا به فرماندهان و بزرگان اشاره دارد که دارای قدرت و اعتبار بالایی هستند. آن‌ها مانند فیل‌های بزرگ و باعظمت هستند که به خاطر توانایی و شجاعتشان شناخته می‌شوند. شگفتی و قدرت آن‌ها به اندازه‌ای است که می‌توانند بر دیگران تاثیر بگذارند.