گنجور

بخش ۱۰۵ - رسیدن گرشاسب به میل سنگ

رسید از پس هفته ای شاد و کش
به شهری دلارام و پدرام و خوش
همه دشت او نوگل و خیزران
کهی برسرش بیشه زعفران
بر آن کوه بر میلی افراخته
ز مس وآهن و روی بگداخته
نبشته ز گردش خطی پارسی
که بد عمر من شاه ده بار سی
ز شاهان کسی بدسگالم نبود
به گنج و به لشکر همالم نبود
در این کوه صد سال بودم نشست
بسی رسته زر آوریدم به دست
همه زیر این میل کردم نهان
برفتم سرانجام کار از جهان
نه زو شاد بودم بدین سر به نیز
نخواهم بدان سر بدن شاد نیز
ندانم که یابد بدو دسترس
مرا بهره باری شمارست و بس
چو دستت به چیز تو نبود رسان
چه چیز تو باشد چه آن کسان
غم و رنج من هر که آرد به یاد
نباشد به آکندن گنج شاد
به نیکی برد رنج هر روز بیش
که فرجام هم نیکی آیدش پیش
گر از کوه داریم زر بیش ما
توانگر خدایست و درویش ما
ایا آنکه این گنجت آید به دست
ز روی خرد بر به کار آنچه هست
همه ساله ایدر توانا نیی
که امروز اینجا و فردا نیی
تن از گنج دنیا میفکن به رنج
ز نیکی و نام نکوساز گنج
که بردن توان گنج زر گرچه بس
ز کس گنج نیکی نبردست کس
جهان ژرف چاهی است پر بیم و آز
از او کوش تا تن کشی بر فراز
فژه گنده پیرسیت شوریده هش
بداندیش و فرزند خور شوی کش
به هرگونه فرزند آبستن است
تو فرزند را دوست و او دشمن است
پناهت بداد آفرین باد و بس
که از بد جز او نیست فریادرس
دل پهلوان خیره شد کآن بخواند
بسی در ز دو جزع روشن براند
سپه را بفرمود تاهمگروه
فکندند آن میل و کندند کوه
چهی بود زیرش چو تاری مغاک
پر از زر رسته بیاکنده پاک
سراسر فراز چه انبار کرد
صد و بیست اشتر همه بار کرد
بی اندازه زآن کاسه و خوان و جام
بسازید وزین کرد و زرین ستام
یکی ده منی جام دیگر بساخت
بدو گونه گون گوهر اندر نشاخت
ز یک روی آن جام جمشید شاه
نگاریده دربزم باتاج وگاه
ز روی دگر پیکر خویش کرد
چو در صف چه با اژدهای نبرد
هر آنگه که بزمی نو آراستی
بدان ده منی جام می خواستی
چو برداشت آن گنج از آن مرز و بوم
به نزد خسو شد که بد شاه روم
به عموریه بود شه را نشست
چوبشنید کآمد یل چیر دست

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رسید از پس هفته ای شاد و کش
به شهری دلارام و پدرام و خوش
هوش مصنوعی: بعد از یک هفته شاد و پر کشش، به شهری زیبا و دلپذیر رسیدم که آرامش و خوشحالی در آن موج می‌زد.
همه دشت او نوگل و خیزران
کهی برسرش بیشه زعفران
هوش مصنوعی: تمام دشت پر از گل‌های نو و خوش‌بو و نی‌های نرم است که در بالای آن جنگلی پر از زعفران روییده است.
بر آن کوه بر میلی افراخته
ز مس وآهن و روی بگداخته
هوش مصنوعی: بر بالای آن کوه، که با مس و آهن ساخته شده و چهره‌اش در حال ذوب شدن است، به بلندی ایستاده.
نبشته ز گردش خطی پارسی
که بد عمر من شاه ده بار سی
هوش مصنوعی: از دوران زندگی‌ام به طور پیوسته، سرنوشت و تقدیرم را بارها و بارها تجربه کرده‌ام.
ز شاهان کسی بدسگالم نبود
به گنج و به لشکر همالم نبود
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در میان شاهان به بدی من نیست و در ثروت و قدرت نیز همتایی ندارم.
در این کوه صد سال بودم نشست
بسی رسته زر آوریدم به دست
هوش مصنوعی: من در این کوه به مدت صد سال نشسته‌ام و با تلاش بسیار، ثروتی به دست آورده‌ام.
همه زیر این میل کردم نهان
برفتم سرانجام کار از جهان
هوش مصنوعی: من همه چیز را زیر این تاثیر پنهان کردم و در نهایت از این دنیا رفتم.
نه زو شاد بودم بدین سر به نیز
نخواهم بدان سر بدن شاد نیز
هوش مصنوعی: نه از او خوشحال بودم و نه به خاطر او، در این موضوع نمی‌خواهم به آن سر خوش باشم.
ندانم که یابد بدو دسترس
مرا بهره باری شمارست و بس
هوش مصنوعی: نمی‌دانم که آیا او به من دسترسی خواهد داشت یا نه، فقط می‌دانم که در این میان چیزی نصیبم خواهد شد و بس.
چو دستت به چیز تو نبود رسان
چه چیز تو باشد چه آن کسان
هوش مصنوعی: هرگاه که نتوانی به چیزی دسترسی پیدا کنی، آن چیز برای تو چه ارزشی دارد، چه متعلق به خودت باشد و چه به دیگران.
غم و رنج من هر که آرد به یاد
نباشد به آکندن گنج شاد
هوش مصنوعی: هر کسی که به یاد من غم و رنج من بیافتد، نمی‌تواند با جمع‌آوری ثروت و خوشبختی شاد شود.
به نیکی برد رنج هر روز بیش
که فرجام هم نیکی آیدش پیش
هوش مصنوعی: کسی که هر روز تلاش و زحمت می‌کشد، در نهایت نتیجه خوبی از کارهایش می‌گیرد.
گر از کوه داریم زر بیش ما
توانگر خدایست و درویش ما
هوش مصنوعی: اگر ما از کوه شمش طلا داشته باشیم، توانگری حقیقی خداوند است و فقیر بودن ما اهمیت ندارد.
ایا آنکه این گنجت آید به دست
ز روی خرد بر به کار آنچه هست
هوش مصنوعی: آیا آنکه به دست تو این گنج می‌رسد، با عقل و درایت از آن بهره‌برداری می‌کند و در کارهایی که باید، به کار می‌گیرد؟
همه ساله ایدر توانا نیی
که امروز اینجا و فردا نیی
هوش مصنوعی: هر سال توانا و قوی هستی، اما امروز اینجا هستی و فردا نخواهی بود.
تن از گنج دنیا میفکن به رنج
ز نیکی و نام نکوساز گنج
هوش مصنوعی: بدن خود را به خاطر دنیا و امور زودگذر فدای زحمت و تلاش نکن، زیرا با کار نیک و ساختن نام نیک، می‌توان به گنجی واقعی دست یافت.
که بردن توان گنج زر گرچه بس
ز کس گنج نیکی نبردست کس
هوش مصنوعی: اگر چه قدرت بدست آوردن ثروت و طلا وجود دارد، اما هیچ‌کس توانایی کسب خوبى و نیکی را ندارد.
جهان ژرف چاهی است پر بیم و آز
از او کوش تا تن کشی بر فراز
هوش مصنوعی: دنیا مانند چاهی عمیق و پر از ترس و آزمایش است. بنابراین، تلاش کن تا از این وضعیت بالا بروی و از آن خارج شوی.
فژه گنده پیرسیت شوریده هش
بداندیش و فرزند خور شوی کش
هوش مصنوعی: درختی بزرگ و پیر که از دور آتش گرفته، می‌خواهد فرزند نور را به کام خود بکشاند.
به هرگونه فرزند آبستن است
تو فرزند را دوست و او دشمن است
هوش مصنوعی: هر موجودی به نوعی نتیجه و حاصل خود را به دنیا می‌آورد، اما تو فرزندت را دوست داشته باش، زیرا او ممکن است با چالش‌هایی روبه‌رو شود.
پناهت بداد آفرین باد و بس
که از بد جز او نیست فریادرس
هوش مصنوعی: به تو پناه می‌دهم که فقط نیروی خلاق و مثبت است که می‌تواند در برابر بدی‌ها به ما کمک کند و غیر از او هیچ‌کس نمی‌تواند یاری‌گر ما باشد.
دل پهلوان خیره شد کآن بخواند
بسی در ز دو جزع روشن براند
هوش مصنوعی: دل دلیران به شگفتی افتاد، زیرا آن‌ها می‌بینند که به سادگی می‌توانند بر درد و رنج غلبه کنند و از مشکلات روشنایی بگیرند.
سپه را بفرمود تاهمگروه
فکندند آن میل و کندند کوه
هوش مصنوعی: فرمان داد تا سپاه به هم بپیوندند و آن میل را بزنند و کوه را از بین ببرند.
چهی بود زیرش چو تاری مغاک
پر از زر رسته بیاکنده پاک
هوش مصنوعی: زیر این زمین تاریکی مانند چاهی پر از طلا نهفته است، که به واسطه کدورت‌ها و ناپاکی‌ها پوشیده شده است.
سراسر فراز چه انبار کرد
صد و بیست اشتر همه بار کرد
هوش مصنوعی: در کل ارتفاع، چه مقداری بار جمع کرده است، صد و بیست شتر را همه بار کرده است.
بی اندازه زآن کاسه و خوان و جام
بسازید وزین کرد و زرین ستام
هوش مصنوعی: به اندازه کافی از ظرف‌ها، سفره‌ها و لیوان‌ها بسازید و از این کارهای زیبا و زرین لذت ببرید.
یکی ده منی جام دیگر بساخت
بدو گونه گون گوهر اندر نشاخت
هوش مصنوعی: یکی از دوستانم به من یک جام دیگر ساخت و در آن، از گوهرهای مختلف و رنگارنگ بهره برده است.
ز یک روی آن جام جمشید شاه
نگاریده دربزم باتاج وگاه
هوش مصنوعی: در یک طرف آن جام جمشید، تصویر شاه زیبایی نقش بسته است که در میهمانی با تاج نشسته است.
ز روی دگر پیکر خویش کرد
چو در صف چه با اژدهای نبرد
هوش مصنوعی: او از جنبه‌ای دیگر به وجود خود نگریست و مانند کسی که در میانه‌ی نبرد با اژدهایی قرار دارد، به میدان رفت.
هر آنگه که بزمی نو آراستی
بدان ده منی جام می خواستی
هوش مصنوعی: هر زمانی که جشنی تازه و دل‌انگیز برپا کنی، من نیز در آنجا حاضر خواهم بود و به نوشیدن شراب دعوت می‌شوم.
چو برداشت آن گنج از آن مرز و بوم
به نزد خسو شد که بد شاه روم
هوش مصنوعی: وقتی آن گنج از سرزمین خود برداشت شد، به نزد فردی رفت که پادشاه روم بود.
به عموریه بود شه را نشست
چوبشنید کآمد یل چیر دست
هوش مصنوعی: شه در عموریه نشسته بود و صدای چوبی را شنید که یک جوان شجاع به او نزدیک می‌شود.