گنجور

بخش ۹۸ - پاسخ دادن رامین ویس را

جهان افروز رامین گفت ازین پس
نپنداری که از من برخورد کس
نورزم مهر تا خواری نبینم
ز غم، روشن جهان تاری نبینم
چه باید روز شادی گرم خودرن
تن آزاد خود را بنده کردن
بسا روزا که من دیدم تن خویش
ز بس خواری به کام دشمن خویش
اگر خواری همی آید به رویم
سزد گر نیز مهر تو نجویم
بجز دوزخ نشاید هیچ جایم
اگر نیز آزموده آزمایم
منم آزاد و هرگز هیچ آزاد
چو بنده برنگیرد جور و بیداد
نباشد هیچ فرزانه ستمگر
نباشد هیچ آزاده ستمبر
گر از روی تو تابانست خورشید
من از خورشید تو ببریدم اومید
و گر نایاب گردد در جهان سنگ
بود یک من به گوهر شصت همسنگ
بخرّم صد منی بر دل نهم من
مگر زین ننگ و رسوایی رهم من
اگر در زیر وصلت هست صد گنج
نیرزد جستنش با این همه رنج
دل از تن برکنم گر دل دگر بار
کشد مهر تو یا مهر دگر یار
اگر زین دل جدا مانم مرا به
که هر کس را مهی خواهد مرا نه
مگر بخت مرا نیکی درین بود
که امشب مهر تو پیوسته کین بود
بسا کارا که آغازش بود سخت
سرانجامش به نیکی آورد بخت
کند گهگاه ایزد کارها راست
چنان کزوی نداند هیچ کس خواست
کنون کار مرا امشب چنان کرد
که از خوبی به کام دوستان کرد
برستم زان همه گفتار و پوزش
وزان غم خوردن و تیمار و سوزش
تو گویی بنده بودم شاه گشتم
زمین بودم سپهر و ماه گشتم
چنان بی رنج و بی غم گشت جانم
که گویی من کنون نی زین جهانم
من از مستی جنان هشیار گشته
ز خواب ابلهی بیدار گشته
نبینا بختم اکنون گشت بینا
چو نادان جانم اکنون گشت دانا
چو پای ازبند خواری رسته کردم
نیابد هیچ گور امروز گردم
نگر تا تو نپنداری که دیگر
مرا بینی چو دیدی خوار و غمخور
هر آن کاو طمع بگسست از جهان پاک
نیاید هرگز او را از جهان باک
به بی رنجی گذارد زندگانی
نجوید سود از نیم زیانی
تو نیز ار بخردی و هوشیاری
چو من باشی و غم در دل نداری
خردورزی و خرسندی نمایی
که خرسندیست بهتر پادشایی
اگر صد سال تخم مهرکاری
ازو در دست جز بادی نداری
کسی از عشق ورزیدن نیاسود
به غیر از راه دشواری نپیمود
نبرد این ره به سر اندر جهان کس
اگر تو عاقلی پند منت بس

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: دانشگاه فرانکفورت

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جهان افروز رامین گفت ازین پس
نپنداری که از من برخورد کس
هوش مصنوعی: رامین به جهان افروز می‌گوید که از این به بعد، هرگز تصور نکن که کسی به من دسترسی پیدا کند یا با من برخورد کند.
نورزم مهر تا خواری نبینم
ز غم، روشن جهان تاری نبینم
هوش مصنوعی: تا زمانی که مهر تو در دل من باشد و غم به من روی نیاورد، جهان برایم روشن و زیباست و هیچ تاریکی را نمی‌بیند.
چه باید روز شادی گرم خودرن
تن آزاد خود را بنده کردن
هوش مصنوعی: در روز شادی و جشن، چرا باید خود را در قید و بند قرار دهیم و آزادی‌امان را محدود کنیم؟
بسا روزا که من دیدم تن خویش
ز بس خواری به کام دشمن خویش
هوش مصنوعی: بسیاری از روزهایی را تجربه کرده‌ام که به خاطر ذلتی که احساس می‌کردم، مانند طعمه‌ای به دست دشمنانم بودم.
اگر خواری همی آید به رویم
سزد گر نیز مهر تو نجویم
هوش مصنوعی: اگر در زندگی من سختی و ذلت بیفتد، اشکالی ندارد؛ چرا که عشق تو را جستجو می‌کنم.
بجز دوزخ نشاید هیچ جایم
اگر نیز آزموده آزمایم
هوش مصنوعی: غیر از دوزخ هیچ جایی برای من مناسب نیست و اگر هم بخواهم دیگر جاها را امتحان کنم، نتیجه‌ای جز عذاب نخواهم گرفت.
منم آزاد و هرگز هیچ آزاد
چو بنده برنگیرد جور و بیداد
هوش مصنوعی: من آزاد هستم و هیچ کس به اندازه یک بنده تحت ظلم و ستم قرار نمی‌گیرد.
نباشد هیچ فرزانه ستمگر
نباشد هیچ آزاده ستمبر
هوش مصنوعی: هیچ فرد با هراندازه از دانایی وجود ندارد که ظالم باشد و هیچ انسان آزاده‌ای نیز وجود ندارد که به ستم کردن بپردازد.
گر از روی تو تابانست خورشید
من از خورشید تو ببریدم اومید
هوش مصنوعی: اگر چهره تو مانند خورشید می‌درخشد، من از درخشش تو بهره‌مند شدم و امیدم به توست.
و گر نایاب گردد در جهان سنگ
بود یک من به گوهر شصت همسنگ
هوش مصنوعی: اگر در دنیا سنگی کمیاب شود، آن وقت یک سنگ به اندازه شصت گوهر ارزش خواهد داشت.
بخرّم صد منی بر دل نهم من
مگر زین ننگ و رسوایی رهم من
هوش مصنوعی: من حاضر به خریدن بار سنگینی هستم تا خود را از این ننگ و رسوایی رها کنم.
اگر در زیر وصلت هست صد گنج
نیرزد جستنش با این همه رنج
هوش مصنوعی: اگر در کنار عشق و وصل تو هستم، حتی اگر صد گنج هم در دستانم باشد، باز هم ارزش ندارد که برای به دست آوردن آن زحمت بکشم.
دل از تن برکنم گر دل دگر بار
کشد مهر تو یا مهر دگر یار
هوش مصنوعی: اگر دل از بدنم جدا شود، باز هم اگر دل دیگری عاشق تو یا عشق دیگری شود، چه فایده‌ای دارد؟
اگر زین دل جدا مانم مرا به
که هر کس را مهی خواهد مرا نه
هوش مصنوعی: اگر از این دل جدا شوم، بهتر است که هیچ‌کس آرزوی من را نکند.
مگر بخت مرا نیکی درین بود
که امشب مهر تو پیوسته کین بود
هوش مصنوعی: شاید قسمت من این بود که امشب محبت تو با کینه و دشمنی همراه شده است.
بسا کارا که آغازش بود سخت
سرانجامش به نیکی آورد بخت
هوش مصنوعی: بسیاری از کارها هستند که شروعشان دشوار به نظر می‌رسد، اما در نهایت با کمک شانس و سرنوشت به نتایج خوبی می‌رسند.
کند گهگاه ایزد کارها راست
چنان کزوی نداند هیچ کس خواست
هوش مصنوعی: گاه و بیگاه، خداوند کارهایی را انجام می‌دهد که هیچ‌کس از آنها خبر ندارد و هیچ‌کس نمی‌داند که او چه می‌خواهد.
کنون کار مرا امشب چنان کرد
که از خوبی به کام دوستان کرد
هوش مصنوعی: امشب کار من به گونه‌ای شده که خوبی‌ام به لذت دوستان تبدیل شده است.
برستم زان همه گفتار و پوزش
وزان غم خوردن و تیمار و سوزش
هوش مصنوعی: من از تمام آن صحبت‌ها و عذرخواهی‌ها و از غم خوردن و زجر و درد رهایی یافته‌ام.
تو گویی بنده بودم شاه گشتم
زمین بودم سپهر و ماه گشتم
هوش مصنوعی: گویی من بنده‌ای بودم که ناگهان در مقام شاه قرار گرفتم؛ من از زمین فراتر رفتم و به آسمان و ماه رسیدم.
چنان بی رنج و بی غم گشت جانم
که گویی من کنون نی زین جهانم
هوش مصنوعی: جانم به گونه‌ای آرام و بی‌درد و غم شده که انگار دیگر در این دنیا زندگی نمی‌کنم.
من از مستی جنان هشیار گشته
ز خواب ابلهی بیدار گشته
هوش مصنوعی: من از عشق و شیدایی به حالتی هشیار و بیدار درآمده‌ام، در حالی که قبل از این در خواب و جهالت بودم.
نبینا بختم اکنون گشت بینا
چو نادان جانم اکنون گشت دانا
هوش مصنوعی: اکنون که من کور بودم، حالا بینا شدم و مانند فرد نادان، جانم حالا دانا شده است.
چو پای ازبند خواری رسته کردم
نیابد هیچ گور امروز گردم
هوش مصنوعی: وقتی که از بند ذلت و خاری آزاد شدم، امروز هیچ چیز نمی‌تواند مانع من شود.
نگر تا تو نپنداری که دیگر
مرا بینی چو دیدی خوار و غمخور
هوش مصنوعی: مواظب باش که فکر نکنی دیگر مرا خواهی دید، زمانی که مرا در حالتی بزدل و غمگین ببینی.
هر آن کاو طمع بگسست از جهان پاک
نیاید هرگز او را از جهان باک
هوش مصنوعی: هر کس که از خواسته‌ها و آرزوهای دنیوی دل کند، هرگز نگرانی از دنیا نخواهد داشت.
به بی رنجی گذارد زندگانی
نجوید سود از نیم زیانی
هوش مصنوعی: زندگی را بدون زحمت و دغدغه سپری نمی‌کند و از یک ضرر کوچک هم سودی نمی‌جوید.
تو نیز ار بخردی و هوشیاری
چو من باشی و غم در دل نداری
هوش مصنوعی: اگر تو هم مانند من خردمند و باهوش باشی و در دل‌ات هیچ غمی نداشته باشی،
خردورزی و خرسندی نمایی
که خرسندیست بهتر پادشایی
هوش مصنوعی: عاقلانه رفتار کن و خوشحال باش، چون خوشحالی از حکومت و مقام بهتر است.
اگر صد سال تخم مهرکاری
ازو در دست جز بادی نداری
هوش مصنوعی: اگر صد سال هم تخم محبت را در دست داشته باشی، اما جز احساس بی‌فایده‌ای در دلت چیزی نداشته باشی، فایده‌ای ندارد.
کسی از عشق ورزیدن نیاسود
به غیر از راه دشواری نپیمود
هوش مصنوعی: هیچ کس در عشق به راحتی استراحت نکرده است و تنها کسانی که راه‌های سخت را طی نکرده‌اند، از عشق خشنود نبوده‌اند.
نبرد این ره به سر اندر جهان کس
اگر تو عاقلی پند منت بس
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر با کسی درگیر شدی، به او یادآوری کن که اگر عاقل هستی، بهتر است راجع به رفتار خود فکر کنی و از آن عبرت بگیری.