بخش ۹۷ - پاسخ دادن ویس رامین را
سمن بر ویس جوشان و خروشان
دو چشمه خونش از دو چشم گریان
دریده ماه پیکر جامه بر بر
فگنده لاله گون واشامه از سر
همی گفت ای مرا چون جان گرامی
دلم را کام و کامم را تمامی
توی بخت مراهمتهای رادی
توی جان مرا همتای شادی
مدر بر بخت من یکباره پرده
مکن جان مرا در مهر برده
درخت خرمی را شاخ مشکن
مه اومید را در چاه مفگن
اگر من با تو لختی ناز کردم
و یا بر تو زمانی رشک بردم
مخوان از رشک من چندین فسانه
مکن با من جدایی را بهانه
چو شش ماه از جدایی درد خوردم
چه باشد گر زمانی باز کردم
نباشد هیچ هجری بی نهیبی
چنان چون هیچ گشقی بی عتیبی
کرا از عشق باشد در دل آتش
عناب دوست باشد در دلش خوش
عتاب دوستان در وصل و هجران
بماند تا بماند مهر ایشان
فسونتر باد هر روسی نهیبم
که هم تیمار من گشت این عتیبم
اگر سنگی ز گردون اندر آید
همانا عاشقان را بر سر آید
پشیمانم چرا کردم عتیبی
کزو بفزود جانم را نهیبی
گمان بردم که کردم بر تو نازی
شد آن ناز مرا بر تو نیازی
اگر تیزی نمودم از در ناز
نگر تا من ترا چون جویمی باز
مزور جلدیی با تو بر اندم
و زان جلدی چنین خیره بماندم
اگر بودم به ناز اندر گنهگار
شدم با تو به برف اندر گرفتار
چو بودم روز شادی با تو انباز
شدم در روز سختی با تو دمساز
چو از گجرت بسی تیمار خوردم
به بازی باز از تو بر نگردم
کنون دست از عنانت بر نگیرم
همی نالم به زاری تا بمیرم
و گر بپذیتی از من پوزش من
نیفزایی به تندی سوزش من
شوم تا مرگ پیش تو پرستار
برم فرمانت چون فرمان دادار
و گر چونین نورزم مهربانی
بریدن هر گهی از من توانی
همه وقتی توان جستن جدایی
و لیکن جسن نتوان آشنایی
درخت آسان بود از بن بریدن
بریده باز نتوان روینیدن
تو خود دانی که با تو بد نکردم
کنون بی حجت از تو برنگردم
بخش ۹۶ - پاسخ دادن رامین ویس را: جوابی داد رامین دلازاربخش ۹۸ - پاسخ دادن رامین ویس را: جهان افروز رامین گفت ازین پس
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: دانشگاه فرانکفورت
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سمن بر ویس جوشان و خروشان
دو چشمه خونش از دو چشم گریان
هوش مصنوعی: سمن (یک نوع گل خوشبو) بر روی ویس (ویسی یکی از شخصیتهای داستانی) در حال جوشیدن و خروشان است و از هر دو چشم او اشک جاریست.
دریده ماه پیکر جامه بر بر
فگنده لاله گون واشامه از سر
هوش مصنوعی: ماه مانند زیبایى با لباسى دریده و در هم ریخته، خود را به نمایش گذاشته است و از سر شوق و نشاط، گلهاى سرخ را به دور انداخته است.
همی گفت ای مرا چون جان گرامی
دلم را کام و کامم را تمامی
هوش مصنوعی: او میگفت ای محبوب من، مانند جانم برایم عزیز هستی و دلم از عشق تو پر شده و خواستههایم کامل شده است.
توی بخت مراهمتهای رادی
توی جان مرا همتای شادی
هوش مصنوعی: در سرنوشت من تویی که همیشه مرا در کنار خود احساس میکنم و در روح من، تو همان شادی و خوشحالی هستی.
مدر بر بخت من یکباره پرده
مکن جان مرا در مهر برده
هوش مصنوعی: اینگونه به نظر میرسد که از سرنوشت من پردهبرداری نکن، چرا که جان من تحت تأثیر عشق قرار گرفته است.
درخت خرمی را شاخ مشکن
مه اومید را در چاه مفگن
هوش مصنوعی: درخت سرسبز را نشکن و امید را در چاه نینداز.
اگر من با تو لختی ناز کردم
و یا بر تو زمانی رشک بردم
هوش مصنوعی: اگر من مدتی با تو با ناز و نازک خیالی رفتار کردم یا بر تو حسادت ورزیدم،
مخوان از رشک من چندین فسانه
مکن با من جدایی را بهانه
هوش مصنوعی: از حسادت من داستانهای زیادی نگو و جدایی را بهانه نکن.
چو شش ماه از جدایی درد خوردم
چه باشد گر زمانی باز کردم
هوش مصنوعی: اگر شش ماه از جدایی رنج بردم، چه اهمیتی دارد اگر یک زمانی دوباره نزد تو بیایم؟
نباشد هیچ هجری بی نهیبی
چنان چون هیچ گشقی بی عتیبی
هوش مصنوعی: هیچ جداییای بدون دلیلی وجود ندارد، همانطور که هیچ افتی بدون بلندی نیست.
کرا از عشق باشد در دل آتش
عناب دوست باشد در دلش خوش
هوش مصنوعی: اگر کسی در دلش عشق داشته باشد، در واقع آن دل همیشه در آتش و گرماست و در کنار این گرما، دوستی مانند عناب خوشطعم در دلش وجود دارد.
عتاب دوستان در وصل و هجران
بماند تا بماند مهر ایشان
هوش مصنوعی: نیش و کنایههای دوستان در دو حالت ارتباط و جدایی باقی بماند تا عشق و محبت آنها ادامه داشته باشد.
فسونتر باد هر روسی نهیبم
که هم تیمار من گشت این عتیبم
هوش مصنوعی: هر روسی که برای من زیبا و دلربا است، به من بگوید که چرا این چنین به من نزدیک شده و در کنار من قرار گرفته است.
اگر سنگی ز گردون اندر آید
همانا عاشقان را بر سر آید
هوش مصنوعی: اگر سنگی از آسمان بیفتد، به یقین بر سر عاشقان میافتد.
پشیمانم چرا کردم عتیبی
کزو بفزود جانم را نهیبی
هوش مصنوعی: من از این که چرا این کار را انجام دادم پشیمانم، زیرا از آن کار تنها درد و ناراحتی برای من بیشتر شده است.
گمان بردم که کردم بر تو نازی
شد آن ناز مرا بر تو نیازی
هوش مصنوعی: من فکر کردم که با زیبایی و ناز خود تو را تحت تاثیر قرار دادهام، اما در واقع آن ناز و زیبایی من برای تو اهمیتی ندارد.
اگر تیزی نمودم از در ناز
نگر تا من ترا چون جویمی باز
هوش مصنوعی: اگر به شوق تو تندی و جسارت کردم، به یاد داشته باش که من همواره در جستجوی تو هستم و هرگز از تو دور نمیشوم.
مزور جلدیی با تو بر اندم
و زان جلدی چنین خیره بماندم
هوش مصنوعی: در یک محفل دوستانه، شخصی با تظاهر و ظاهر فریبندهای، به من نزدیک شد و من به خاطر این ظاهرسازی، در حیرت و تعجب فرو رفتم و نتوانستم از آن وضعیت خارج شوم.
اگر بودم به ناز اندر گنهگار
شدم با تو به برف اندر گرفتار
هوش مصنوعی: اگر با تو در عشق شیرین و دلربا بودم، اکنون در دام گناه گرفتار شدم.
چو بودم روز شادی با تو انباز
شدم در روز سختی با تو دمساز
هوش مصنوعی: زمانی که در روزهای خوشی با تو همدم و شاد بودم، در روزهای سخت و دشوار نیز به تو نزدیک و همراه ماندم.
چو از گجرت بسی تیمار خوردم
به بازی باز از تو بر نگردم
هوش مصنوعی: وقتی که از غم و اندوه تو بسیار رنج کشیدم، دیگر به عقب برنمیگردم و از تو جدا نمیشوم.
کنون دست از عنانت بر نگیرم
همی نالم به زاری تا بمیرم
هوش مصنوعی: حالا دیگر نمیخواهم از تو جدا شوم و تا زندهام با دلنوشتههایم از درد و رنجهایم میگویم.
و گر بپذیتی از من پوزش من
نیفزایی به تندی سوزش من
هوش مصنوعی: اگر از من عذرخواهیام را بپذیری، دیگر به درد و رنج من نخواهی افزود.
شوم تا مرگ پیش تو پرستار
برم فرمانت چون فرمان دادار
هوش مصنوعی: من تا زمانی که زندهام، نزد تو میآیم و مثل پرستار از تو مراقبت میکنم، چون تو برای من همانند فرمانروای بزرگی هستی که باید از دستوراتش اطاعت کنم.
و گر چونین نورزم مهربانی
بریدن هر گهی از من توانی
هوش مصنوعی: اگر محبت را از من قطع کنی، در هر زمانی که خواستی، من نمیتوانم با تو رقابت کنم.
همه وقتی توان جستن جدایی
و لیکن جسن نتوان آشنایی
هوش مصنوعی: همه میتوانند جدایی را تحمل کنند، اما نمیتوانند از آشنایی و دوستی دوری گزینند.
درخت آسان بود از بن بریدن
بریده باز نتوان روینیدن
هوش مصنوعی: درخت را از ریشه بریدن ساده است، اما دوباره رشد کردن آن ممکن نیست.
تو خود دانی که با تو بد نکردم
کنون بی حجت از تو برنگردم
هوش مصنوعی: میدانی که من با تو بدی نکردهام، بنابراین بدون هیچ دلیل و برهانی از تو برنمیگردم.