گنجور

بخش ۹۰ - پاسخ دادن رامین ویس را

دگر ره گفت رامین ای سمنبر
دلم را هم تو دادی هم تو می‌بر
چه باشد گر تو از من سیر گشتی
همان کین مرا در دل بکشتی
مرا در دل نیاید از تو سیری
ندارم بر جفا جستن دلیری
ز تو تندی و از من خوش زبانی
ز تو دشنام و از من مهربانی
به آزار تو روی از تو نتابم
که من چون تو یکی دیگر نیابم
اگر تو برکنی یک چشمم از سر
به پیش دستت آرم چشم دیگر
مرا چندین به زشتی نام بردی
چنان دانم که خوبی یاد کردی
مرا نفرین تو چون آفرینست
که گفتارت به گوشم شکرینست
اگرچه در سخن آزار جویی
ز تندی سربه سر دشنام گویی
خوش آید هرچه تو گویی به گوشم
تو گویی بانگ مطرب می‌نیوشم
چو تو خامش شوی گویم چه بودی
که دیگر باره آزاری نمودی
به گفتاری زبان را برگشادی
وگرچه مر مرا دشمان دادی
بدان گفتار کم درمان نمایی
دلم را هم بدان دردی فزایی
اگرچه بینم از تو درد و خواری
همی دارم امید رستگاری
همی گویم مگر خشنود گردی
زیان دوستی را سود گردی
منم امشب نگارا چون یکی کس
که شیرش پیش باشد پیلش از پس
دلش باشد ز بیم هردو خسته
بلا بر وی ز هر سو راه بسته
گر اینجایم تو خود با من چنینی
که همچون دشمنان با من به کینی
وگر برگردم از پیشت ندانم
که جان از برف و باران چون رهانم
میان این دو پتیاره بماندم
ز دو پتیاره بیچاره بماندم
اگرچه مرگ باشد آفت تن
به چونین جای باشد راحت من
کنون گر مرگ جانم در ربودی
مرا زو درد دل یکباره بودی
اگر چه مرگ جانم را بخستی
تنم باری ازین سختی برستی
تنم در آب دیده غرقه گشته‌ست
جهان بر من چو زلفت حلقه گشته‌ست
دلم داری در آن زلف معنبر
ندانم چون روم بیدل ازیدر

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: دانشگاه فرانکفورت

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگر ره گفت رامین ای سمنبر
دلم را هم تو دادی هم تو می‌بر
هوش مصنوعی: ای سمنبر (سمن‌پرور)، دلم را تو به من دادی و حالا تو خودت آن را می‌بری.
چه باشد گر تو از من سیر گشتی
همان کین مرا در دل بکشتی
هوش مصنوعی: اگر تو از من دلزده شدی، چه اهمیتی دارد؟ همین که عشقت در دل من باقی مانده است، کافی است.
مرا در دل نیاید از تو سیری
ندارم بر جفا جستن دلیری
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توانم از تو خسته شوم و بر این بی‌وفایی‌ات شجاعت نشان نمی‌دهم.
ز تو تندی و از من خوش زبانی
ز تو دشنام و از من مهربانی
هوش مصنوعی: برخورد تو با من تند و تیز است، اما من با نرم زبانی و مهربانی پاسخ می‌دهم. تو دشنام می‌دهی و من با محبت رفتار می‌کنم.
به آزار تو روی از تو نتابم
که من چون تو یکی دیگر نیابم
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم از تو روی گردان شوم، زیرا مانند تو را در هیچ‌کجا نمی‌توانم پیدا کنم.
اگر تو برکنی یک چشمم از سر
به پیش دستت آرم چشم دیگر
هوش مصنوعی: اگر تو یکی از چشمانم را بگیری، با دستم چشمی دیگر را که باقی مانده، به تو می‌دهم.
مرا چندین به زشتی نام بردی
چنان دانم که خوبی یاد کردی
هوش مصنوعی: تو به من به زبان زشت و ناپسند صحبت کردی، اما من این را می‌دانم که در دل خود خوبی‌ها را برایم یاد کردی.
مرا نفرین تو چون آفرینست
که گفتارت به گوشم شکرینست
هوش مصنوعی: نفرین تو برای من مثل دعاست، چون کلامت برایم خوشایند و شیرین است.
اگرچه در سخن آزار جویی
ز تندی سربه سر دشنام گویی
هوش مصنوعی: اگرچه در سخنان تو سختی و طعنه وجود دارد و مدام به دیگران ناسزا می‌گویی، باز هم به این خاطر نمی‌توان به تو خرده گرفت.
خوش آید هرچه تو گویی به گوشم
تو گویی بانگ مطرب می‌نیوشم
هوش مصنوعی: هر چه که تو بگویی برایم خوشایند است و من به صدای ساز و آواز گوش می‌سپارم.
چو تو خامش شوی گویم چه بودی
که دیگر باره آزاری نمودی
هوش مصنوعی: وقتی تو ساکت می‌شوی، به یاد می‌آورم که چرا بار دیگر به من آسیب زدی.
به گفتاری زبان را برگشادی
وگرچه مر مرا دشمان دادی
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده است که به واسطه گفتار و بیان روشن، زبان گشوده شده و حتی اگر با سختی و دشواری هم مواجه شده باشم، اما هنوز می‌توانم به گفتار ادامه دهم.
بدان گفتار کم درمان نمایی
دلم را هم بدان دردی فزایی
هوش مصنوعی: بدان که با کم حرف زدن می‌توانی کمی به دل من آرامش بدهی، اما همانطور که با کلماتت کمی تسکین می‌دهی، دردی که ایجاد می‌کنی هم بیشتر می‌شود.
اگرچه بینم از تو درد و خواری
همی دارم امید رستگاری
هوش مصنوعی: هرچند که دیدن سختی‌ها و مشکلات تو برایم غم‌انگیز است، اما هنوز به نجات و بهبودی تو امیدوارم.
همی گویم مگر خشنود گردی
زیان دوستی را سود گردی
هوش مصنوعی: من می‌گویم شاید تو راضی شوی و ضرر دوستی را به نفع خودت تبدیل کنی.
منم امشب نگارا چون یکی کس
که شیرش پیش باشد پیلش از پس
هوش مصنوعی: امشب من همچون کسی هستم که در جلویش شیر و در پشتش فیل وجود دارد.
دلش باشد ز بیم هردو خسته
بلا بر وی ز هر سو راه بسته
هوش مصنوعی: دلش از نگرانی و ترس از هر دو سو خسته شده است، زیرا از هر طرف راهی به سوی رهایی ندارد.
گر اینجایم تو خود با من چنینی
که همچون دشمنان با من به کینی
هوش مصنوعی: اگر من اینجا هستم، تو هم با من طوری رفتار می‌کنی که انگار دشمنان با من رفتار می‌کنند، یعنی با نفرت و کینه.
وگر برگردم از پیشت ندانم
که جان از برف و باران چون رهانم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از کنارت بروم، نمی‌دانم چطور می‌توانم جانم را از سرما و باران نجات دهم.
میان این دو پتیاره بماندم
ز دو پتیاره بیچاره بماندم
هوش مصنوعی: میان این دو آدم کم‌اهمیت و بی‌ارزش مانده‌ام و به خاطر این دو نفر بیچاره و درمانده شده‌ام.
اگرچه مرگ باشد آفت تن
به چونین جای باشد راحت من
هوش مصنوعی: با وجود اینکه مرگ می‌تواند به جسم آسیب برساند، اما در چنین مکانی من احساس آرامش می‌کنم.
کنون گر مرگ جانم در ربودی
مرا زو درد دل یکباره بودی
هوش مصنوعی: حال اگر جانم را از من بگیری، دیگر از درد دل یکباره خلاص می‌شوم.
اگر چه مرگ جانم را بخستی
تنم باری ازین سختی برستی
هوش مصنوعی: اگرچه مرگ جانم را گرفت، اما تنم از این درد و رنج رهایی یافت.
تنم در آب دیده غرقه گشته‌ست
جهان بر من چو زلفت حلقه گشته‌ست
هوش مصنوعی: بدن من در اشک غوطه‌ور شده و جهان به دور من مانند زلفت در هم پیچیده است.
دلم داری در آن زلف معنبر
ندانم چون روم بیدل ازیدر
هوش مصنوعی: دل من در زلف تو گره خورده و نمی‌دانم چگونه باید از این عشق دور شوم، بیدل و آشفته‌حال هستم.