گنجور

بخش ۸۸ - پاسخ دادن رامین ویس را

به پاسخ گفت رامین دلازار
مکن ماها مرا چندین میازار
نه بس بود آنکه از پیشم براندی
نه بس آن تیر کم در دل نشاندی
نه بس چندین که آب من ببردی
نه بس چندین که ننگم برشمردی
مزن تیر جفا بر من ازین بیش
که کردی سربه سر جان و دلم ریش
چه رنج آید ازین بدتر به رویم
که تو گویی دریغست از تو کویم
چرا بخشایی از من رهگذاری
که این ایوان موبد نیست باری
سزد گر سنگدل خوانمت و دشمن
که راه شایگان بخشایی از من
گذار شهر و راه دشمن و دوست
ز یار خویش بخشودن نه نیکوست
نه تو گفتی خداوندان فرهنگ
بمانند آشتی را جای در جنگ
چرا تو آشتی در دل نداری
مگر چون ما سرشت از گل نداری
کنون گر تو نخواهی گشت خشنود
وفا رفت از میان و بودنی بود
مرا زیدر بباید رفت ناچار
بمانده بی دل و بی صبر و بی یار
ز دو زلفت مرا ده یادگاری
ز واشامه مرا ده غمگساری
یکی حلقه به من ده زان دو زنجیر
که گیرد جان برنا و دل پیر
مگر جانم شود رسته به بویت
چنان چون گشته تن خسته به کویت
مگر چون جان من یابد رهایی
ترا هم دل بگیرد در جدایی
شنیده‌ستم که شب آبستن آید
نداند کس که فردا زو چه زاید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: دانشگاه فرانکفورت

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به پاسخ گفت رامین دلازار
مکن ماها مرا چندین میازار
هوش مصنوعی: رامین به او گفت: عزیز دل، مرا به این حال نیاور و اینقدر آزارم نده.
نه بس بود آنکه از پیشم براندی
نه بس آن تیر کم در دل نشاندی
هوش مصنوعی: نه تنها این که من را از جلوی خود دور کردی کافی نبود، بلکه نیشت هم که به دل من زدی کم بود.
نه بس چندین که آب من ببردی
نه بس چندین که ننگم برشمردی
هوش مصنوعی: نه تنها به خاطر اینکه آبرویم را بردی، بلکه به خاطر اینکه بارها و بارها به سرزنشم پرداخته‌ای.
مزن تیر جفا بر من ازین بیش
که کردی سربه سر جان و دلم ریش
هوش مصنوعی: دیگر بر من جفا نکن و بیشتر از این نزن، زیرا که جان و دل مرا به طور کامل رنجاندی و زخم زدی.
چه رنج آید ازین بدتر به رویم
که تو گویی دریغست از تو کویم
هوش مصنوعی: چه درد و رنجی می‌تواند بدتر از این باشد که تو بگویی افسوس باید از تو دوری کنم.
چرا بخشایی از من رهگذاری
که این ایوان موبد نیست باری
هوش مصنوعی: چرا بخشی از وجودم در مسیری است که اینجا جایگاه موبد نیست، به هر حال.
سزد گر سنگدل خوانمت و دشمن
که راه شایگان بخشایی از من
هوش مصنوعی: اگر تو را سنگدل و دشمن بخوانم، سزاوار است، زیرا که از من راهی نمی‌گذاری که به بزرگواران بپیوندم.
گذار شهر و راه دشمن و دوست
ز یار خویش بخشودن نه نیکوست
هوش مصنوعی: عبارت به این معناست که عبور از شهر و مسیرهایی که متعلق به دشمن و دوست است، و همچنین تسلیم شدن به کسی که به او علاقه داریم، کار درستی نیست.
نه تو گفتی خداوندان فرهنگ
بمانند آشتی را جای در جنگ
هوش مصنوعی: نه تو به من گفتی که انسان‌های بافرهنگ، در کنار جنگ و درگیری، باید همواره صلح و آشتی را حفظ کنند.
چرا تو آشتی در دل نداری
مگر چون ما سرشت از گل نداری
هوش مصنوعی: چرا در دل تو صلح و آرامش نیست؟ مگر این که مانند ما، از گل و لطافت روح برخوردار نیستی؟
کنون گر تو نخواهی گشت خشنود
وفا رفت از میان و بودنی بود
هوش مصنوعی: اگر تو اکنون نخواهی راضی باشی، دیگر وفا و دوستی از بین رفته و چیزی هم باقی نمانده است.
مرا زیدر بباید رفت ناچار
بمانده بی دل و بی صبر و بی یار
هوش مصنوعی: باید از اینجا بروم، اما ناچار در اینجا مانده‌ام، بی‌دل، بی‌صبر و بی‌یار.
ز دو زلفت مرا ده یادگاری
ز واشامه مرا ده غمگساری
هوش مصنوعی: از دو زلف تو برایم یادگاری بگذار و از باده‌ای که می‌نوشم به من آرامش بده.
یکی حلقه به من ده زان دو زنجیر
که گیرد جان برنا و دل پیر
هوش مصنوعی: برای من یک حلقه بیاور که از دو زنجیر ساخته شده است، چون این حلقه می‌تواند جان جوان را تسخیر کند و دل پیر را به تسخیر درآورد.
مگر جانم شود رسته به بویت
چنان چون گشته تن خسته به کویت
هوش مصنوعی: آیا ممکن است جانم با بوی تو آزاد شود، همان‌طور که تن خسته و خسته به کوی تو می‌رسد؟
مگر چون جان من یابد رهایی
ترا هم دل بگیرد در جدایی
هوش مصنوعی: آیا در جدایی، دل تو هم مانند دل من که در آن تنهایی می‌کشد، رهایی پیدا نخواهد کرد؟
شنیده‌ستم که شب آبستن آید
نداند کس که فردا زو چه زاید
هوش مصنوعی: شنیده‌ام که شب، در انتظار چیزی است و هیچ‌کس نمی‌داند که فردا از آن چه به دنیا خواهد آمد.