بخش ۸۷ - پاسخ دادن ویس رامین را
سمنبر ویس گفت ای بی وفا رام
گرفتار بلا گشتی سرانجام
چنین باشد سرانجام گنهگار
شود روزی به دام اندر گرفتار
نبید خورده ناید باز جامت
همیدون مرغ جسته باز دامت
به مرو اندر کنون بی خانهای تو
ز چندین دوستان بیگانهای تو
نه هرگز یابی از من خوشی و کام
نه اندر مرو یابی جای آرام
پس آن بهتر که بیهوده نگویی
به شوره در، گل و سوسن نجویی
چو از دست تو شد معشوق پیشین
به شادی با پسین معشوق بنشین
ترا چون گل دلارا می نشسته
چرا باشی بدین سان دلشکسته
سرای موبد و ایوان موبد
همایون باد بر مهمان موبد
چنان مهمان که با فرهنگ باشد
نه چون تو جاودانی ننگ باشد
مبادا در سرایش چون تو مهمان
که نز وی شرم داری نه ز یزدان
مرا از تو دریغ آید همی راه
ترا چون آورد در خانهٔ شاه
تو ارزانی نیی اکنون به کویم
چگونه باشی ارزانی به رویم
ترا هرچند کز خانه برانم
همی گویی من اینجا میهمانم
توی رانده چو از ده روستایی
که آن ده را سگالد کدخدایی
چو از خانه برفتی در زمستان
ندانستی که باشد برف و باران
چرا این راه را بازی گرفتی
نهیب عشق طنازی گرفتی
نه مروت خانه بُد نه ویسه دمساز
چرا کردی زمستان راه بی ساز
ترا نادان دل تو دشمن آمد
چرا از تو ملامت بر من آمد
چه نیکو گفت با جمشید دستور
به نادانان مه شیون باد و مه سور
چو نه سالار بودی نه سپهدار
دلم را روز و شب بودی نگهدار
کنون تا مهتر و سالار گشتی
به یکباره ز من بیزار گشتی
علم بر در زدی از بی نیازی
همی کردی به من افسوس و بازی
کنون از من همی جان بوز خواهی
به دی مه در، همی نوروز خواهی
چو کام و ناز باشد نه مرایی
چو باد و برف باشد زی من آیی
امید از من ببر ای شیر مردان
مرا آزاد کن از بهر یزدان
بخش ۸۶ - پاسخ دادن رامین ویس را: به پاسخ گفت رامین دل افروزبخش ۸۸ - پاسخ دادن رامین ویس را: به پاسخ گفت رامین دلازار
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: دانشگاه فرانکفورت
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سمنبر ویس گفت ای بی وفا رام
گرفتار بلا گشتی سرانجام
هوش مصنوعی: ویس به سمنبر میگوید: ای بیوفا، تو که به دام بلا گرفتار شدی، آخر کار نتیجهاش این بود.
چنین باشد سرانجام گنهگار
شود روزی به دام اندر گرفتار
هوش مصنوعی: چنین است که در پایان، خطاکار یک روز به دام میافتد و گرفتار میشود.
نبید خورده ناید باز جامت
همیدون مرغ جسته باز دامت
هوش مصنوعی: اگر از شراب بخوری، دیگر به سراغ جامی نمیروی؛ همانگونه که وقتی پرندهای از دام میپرد، به دام برگشت نمیکند.
به مرو اندر کنون بی خانهای تو
ز چندین دوستان بیگانهای تو
هوش مصنوعی: در حال حاضر، تو در مرو زندگی میکنی و خانهای نداری. در بین این همه دوستان، تو هنوز احساس غریبی و بیگانگی میکنی.
نه هرگز یابی از من خوشی و کام
نه اندر مرو یابی جای آرام
هوش مصنوعی: هرگز نخواهی یافت از من شادی و رضایت و در میان من هم جایی برای آرامش پیدا نخواهی کرد.
پس آن بهتر که بیهوده نگویی
به شوره در، گل و سوسن نجویی
هوش مصنوعی: بهتر است که بیهوده صحبت نکنی و در دل شورهزار به دنبال گل و سوسن نگردی.
چو از دست تو شد معشوق پیشین
به شادی با پسین معشوق بنشین
هوش مصنوعی: وقتی که عشق قبلیات از دستت رفته، بهتر است با معشوق جدیدت خوش باشی و از لحظات خوب کنونی بهرهمند شوی.
ترا چون گل دلارا می نشسته
چرا باشی بدین سان دلشکسته
هوش مصنوعی: چرا باید دلت شکسته باشد، وقتی که تو همچون گلی زیبا و دلربا در دلها نشستهای؟
سرای موبد و ایوان موبد
همایون باد بر مهمان موبد
هوش مصنوعی: خانه و بارگاه موبد باعظمت باشد و مهمان موبد در آن مورد استقبال و احترام قرار گیرد.
چنان مهمان که با فرهنگ باشد
نه چون تو جاودانی ننگ باشد
هوش مصنوعی: به مانند مهمانی که فرهنگی والا دارد بیاید، نه مانند تو که جاودانهای که مایه ننگ است.
مبادا در سرایش چون تو مهمان
که نز وی شرم داری نه ز یزدان
هوش مصنوعی: مراقب باش که مانند مهمانی که از تو شرم میکند، از خداوند هم شرم نکنی.
مرا از تو دریغ آید همی راه
ترا چون آورد در خانهٔ شاه
هوش مصنوعی: من از اینکه نتوانم به تو نزدیک شوم نگرانم، زیرا وقتی تو به خانهٔ شاه میروی، راه تو بر من بسته میشود.
تو ارزانی نیی اکنون به کویم
چگونه باشی ارزانی به رویم
هوش مصنوعی: تو اکنون در حالتی نیستی که در حضور من ارزان باشی، پس چگونه میتوانی به کوی من بیایی و ارزان باشی؟
ترا هرچند کز خانه برانم
همی گویی من اینجا میهمانم
هوش مصنوعی: هرچند که من تو را از خانه بیرون کنم، تو همچنان میگویی من مهمان اینجا هستم.
توی رانده چو از ده روستایی
که آن ده را سگالد کدخدایی
هوش مصنوعی: چون کسی که از دهکدهی خود رانده شده، در حالی که آن دهکده را به عنوان کدخدا و رهبری برای خود میشناسد.
چو از خانه برفتی در زمستان
ندانستی که باشد برف و باران
هوش مصنوعی: زمانی که از خانه خارج شدی در فصل زمستان، نمیدانستی که آیا برف و بارانی در کار است یا نه.
چرا این راه را بازی گرفتی
نهیب عشق طنازی گرفتی
هوش مصنوعی: چرا این مسیر را برای بازی انتخاب کردی و در عوض، به چالشهای عشق و زیبایی توجه نکردی؟
نه مروت خانه بُد نه ویسه دمساز
چرا کردی زمستان راه بی ساز
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی از کملطفی و بیتوجهی به دیگران اشاره دارد. میتوان گفت که در گذشته، نه وفا و شرافتی وجود داشت و نه همدلی و نزدیکی. بنابراین، سؤال میکند چرا در فصل سرد زمستان بدون همراهی و کمک به دیگران، به تنهایی پیش رفتی؟
ترا نادان دل تو دشمن آمد
چرا از تو ملامت بر من آمد
هوش مصنوعی: دل تو که نادان است، چرا به من دشمنی میکند و من را سرزنش میکند؟
چه نیکو گفت با جمشید دستور
به نادانان مه شیون باد و مه سور
هوش مصنوعی: نیکو برای جمشید بیان کرد که به نادانان بگوید که در زمان سختی و غم، به جای سوگواری و ایجاد ناراحتی، باید به شادی و سروری بپردازند.
چو نه سالار بودی نه سپهدار
دلم را روز و شب بودی نگهدار
هوش مصنوعی: اگر نه فرماندهای داشتی و نه کسی که در میدان جنگ رهبری کند، دل من روز و شب به تو توجه داشت و از تو محافظت میکرد.
کنون تا مهتر و سالار گشتی
به یکباره ز من بیزار گشتی
هوش مصنوعی: الان که به مقام و بزرگی رسیدی، ناگهان از من دور و بیزار شدهای.
علم بر در زدی از بی نیازی
همی کردی به من افسوس و بازی
هوش مصنوعی: علم به در خانهام آمد و از سر نیاز مرا غمگین و درگیر بازیهای خود کرد.
کنون از من همی جان بوز خواهی
به دی مه در، همی نوروز خواهی
هوش مصنوعی: اکنون که از من میخواهی جان تازهای بگیری، بیا به دشت در بهار، که در آن روزهای نوروزی به خوشی بگذرانیم.
چو کام و ناز باشد نه مرایی
چو باد و برف باشد زی من آیی
هوش مصنوعی: هرگاه خوشی و راحتی باشد، نه اندوهی وجود دارد. مانند باد و برفی که از من دور نمیشود و به آسانی میرسد.
امید از من ببر ای شیر مردان
مرا آزاد کن از بهر یزدان
هوش مصنوعی: ای مردان دلیر، امید مرا از بین ببر و من را برای خاطر خدا آزاد کن.
حاشیه ها
1397/03/04 14:06
حسن معقول
در مصراع دوم بیت 20 این صفحه ، به نادانان مه شیون باد مه سور ، درست است . نا حذف شده و در وزن و مفهوم ابهام و خلل ایجاد کرده است .
1397/03/04 14:06
حسن معقول
در مصراع دوم بیت 20 این صفحه نادانان درست است ؛ به نادانان مه شیون باد و مه سور