گنجور

بخش ۸۵ - پاسخ دادن ویس رامین را

سمن‌بر ویس گریان بر لب بام
لب بام از رخش گشته وشی فام
نشد سنگین دلش بر رام خشنود
که نقش از سنگ خارا نسترد زود
اگرچه دلْش بر رامین همی سوخت
ز رشک رفته کینِ دل همی توخت
چو برزد آتش مهر از دلش تاب
بیامد رشک و بر آتش فشاند آب
بدو گفت ای فریبنده سخن گوی
درافگندی به میدان سخن گوی
به خواهش باد را نتوان گرفتن
فروغ خور به گل نتوان نهفتن
اگر رفتی ز مهر من به گوراب
به سان تشنه جویان در جهان آب
برفتی تا نبینی خشم و نازم
ببردی کبگ مهر از پیش بازم
گهی جستی ز رویم یادگاری
گهی جستی ز هجرم غمگساری
نبودت چاره‌ای جز یار دیگر
گرفتی تا شدت اندوه کمتر
گرفتم کاین سراسر راست گفتی
نه خوش خوردی نه بی تیمار خفتی
چرا آن بیهده نامه نبشتی
چرا گفتی مرا در نامه زشتی
چرا بر دایه خشم آلود بودی
مرو را آن همه خواری نمودی
که فرمودت که پیش دشمنانش
ز پیش خویش همچون سگ برانش
ترا پندی دهم گر گوش داری
به دانش بشنوی گر هوش داری
چو بنمایی ز دل پنداشتی را
بمانی جای لختی آشتی را
به جنگ اندر خردمند نکو رای
بماند آشتی را لختکی جای
ترا دیو آنچنان کین در دل افگند
که تخم آشتی از دلْت برکند
تو نشنیدی که دو دیو ژیانند
همیشه در تن مردم نهانند
یکی گوید بکن این کار و مندیش
کزو سودی بزرگ آید ترا پیش
چو کرده سد بیاید آن دگر یار
بدو گوید چرا کردی چنین کار
ترا آن دیو پیشین کرد نادان
کنون دیو پسین کردت پشیمان
نبایست از بنه آزار جستن
کنون این پوزش بسیار جستن
گنه ناکردن و بی باک بودن
بسی آسان‌تر از پوزش نمودن
ز خورد ناسزا پرهیز کردن
به از پس داروی بسیار خوردن
ترا گر این خرد آنگاه بودی
زبانت لختکی کوتاه بودی
مرا نیز ار خرد بودی ز آغاز
نبودی گاه مهرم چون تو انباز
چنان چون تو پشیمان گشتی اکنون
پشیمان گشت جان من همیدون
همی گویم چرا روی تو دیدم
وگر دیدم چرا مهرت گزیدم
کنون تو همچو آبی من چو آتش
تو بس رامی و من بس تند و سرکش
نباشم زین سپس با تو هم آواز
نباشد آب و آتش را به هم ساز

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: دانشگاه فرانکفورت

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سمن‌بر ویس گریان بر لب بام
لب بام از رخش گشته وشی فام
هوش مصنوعی: سمن (گلی خوشبو) بر ویس (محبوب) می‌بارد و در کنار بام، از زیبایی چهره‌اش، چهره‌ام رنگین و زیبا شده است.
نشد سنگین دلش بر رام خشنود
که نقش از سنگ خارا نسترد زود
هوش مصنوعی: دل او نتوانست با آرامش خاطر بر خشم دیگری تکیه کند، زیرا آثار و نشانه‌ها سریع‌تر از سنگ خارا (سنگ بسیار سخت) از بین می‌روند.
اگرچه دلْش بر رامین همی سوخت
ز رشک رفته کینِ دل همی توخت
هوش مصنوعی: اگرچه دلش به خاطر رامین به شدت ناراحت بود و از حسادت رنج می‌برد، اما همین دلش هم به عشق او به تپش افتاده بود.
چو برزد آتش مهر از دلش تاب
بیامد رشک و بر آتش فشاند آب
هوش مصنوعی: وقتی که عشق در دل او شعله‌ور شد، حسادت به وجود آمد و او برای خاموش کردن این شعله، آب ریخت.
بدو گفت ای فریبنده سخن گوی
درافگندی به میدان سخن گوی
هوش مصنوعی: به او گفت: ای فریبنده، تو با سخنانت در میدان گفتگو، چقدر حرف‌های گمراه‌کننده می‌زنی.
به خواهش باد را نتوان گرفتن
فروغ خور به گل نتوان نهفتن
هوش مصنوعی: نمی‌توان از باد درخواست کرد که بایستد و نور خورشید را نمی‌توان در گل پنهان کرد.
اگر رفتی ز مهر من به گوراب
به سان تشنه جویان در جهان آب
هوش مصنوعی: اگر از عشق من به دور شوی، مانند تشنه‌ای خواهی بود که در دنیا به دنبال آب می‌گردد.
برفتی تا نبینی خشم و نازم
ببردی کبگ مهر از پیش بازم
هوش مصنوعی: رفتی تا دیگر خشم و ناز مرا نبینی و کبک مهر را از جلوی چشمم بردی.
گهی جستی ز رویم یادگاری
گهی جستی ز هجرم غمگساری
هوش مصنوعی: گاه به یاد من می‌آوری و نشانی از عشق من به جا می‌گذاری، و گاه از دوری‌ام به شدت غمگین می‌شوی.
نبودت چاره‌ای جز یار دیگر
گرفتی تا شدت اندوه کمتر
هوش مصنوعی: در غیبت تو راهی جز آن نداشتم که یار دیگری انتخاب کنم تا حدی از شدت اندوهم کاسته شود.
گرفتم کاین سراسر راست گفتی
نه خوش خوردی نه بی تیمار خفتی
هوش مصنوعی: من فهمیدم که تو حقیقت را به درستی بیان کردی، نه به خوشی زندگی کردی و نه بی‌خیال خوابیدی.
چرا آن بیهده نامه نبشتی
چرا گفتی مرا در نامه زشتی
هوش مصنوعی: چرا آن نامه‌ی بیهوده را نوشتی؟ چرا در نامه‌ات حرفی زشت درباره‌ من گفتی؟
چرا بر دایه خشم آلود بودی
مرو را آن همه خواری نمودی
هوش مصنوعی: چرا نسبت به مرو خشمگین بودی و آنقدر به آن اهانت کردی؟
که فرمودت که پیش دشمنانش
ز پیش خویش همچون سگ برانش
هوش مصنوعی: آنچه که فرمودی این است که او باید مانند سگی در مقابل دشمنانش از خود عقب‌نشینی کند و از پیش خود دور باشد.
ترا پندی دهم گر گوش داری
به دانش بشنوی گر هوش داری
هوش مصنوعی: اگر耳 شنوا داری، به من گوش کن و از دانش بیاموز. اگر ذهن متوجهی داری، پندهای من را بپذیر.
چو بنمایی ز دل پنداشتی را
بمانی جای لختی آشتی را
هوش مصنوعی: وقتی که از دل خود چیزی را نشان می‌دهی، گمان می‌کنی که در جایی باقی می‌مانی که آرامش و صلح برقرار است.
به جنگ اندر خردمند نکو رای
بماند آشتی را لختکی جای
هوش مصنوعی: افراد با خرد و فکر صحیح در شرایط سخت جنگ، می‌توانند به درستی تصمیم بگیرند و راهی برای صلح و آشتی بیابند.
ترا دیو آنچنان کین در دل افگند
که تخم آشتی از دلْت برکند
هوش مصنوعی: او تو را به گونه‌ای آزار داده که کینه‌ای عمیق در قلبت جای گرفته و حتی از دل تو امکان آشتی و آرامش را گرفته است.
تو نشنیدی که دو دیو ژیانند
همیشه در تن مردم نهانند
هوش مصنوعی: تو نشنیدی که همیشه دو شیاطین دروجود انسان‌ها پنهان هستند.
یکی گوید بکن این کار و مندیش
کزو سودی بزرگ آید ترا پیش
هوش مصنوعی: یکی می‌گوید که این کار را انجام بده و نگرانی نداشته باش، که از این کار سود زیادی به تو خواهد رسید.
چو کرده سد بیاید آن دگر یار
بدو گوید چرا کردی چنین کار
هوش مصنوعی: وقتی که کسی مانع شود، یار دیگر به او می‌گوید چرا چنین کاری کردی؟
ترا آن دیو پیشین کرد نادان
کنون دیو پسین کردت پشیمان
هوش مصنوعی: تو را آن شیطان قدیمی نادان کرد، حالا همان شیطان جدید تو را پشیمان کرده است.
نبایست از بنه آزار جستن
کنون این پوزش بسیار جستن
هوش مصنوعی: اکنون نباید از درد و رنج شکایت کرد، بلکه بهتر است به دنبال عذرخواهی و اصلاح اشتباهات بود.
گنه ناکردن و بی باک بودن
بسی آسان‌تر از پوزش نمودن
هوش مصنوعی: خطا نکردن و بی‌پروا بودن خیلی راحت‌تر از این است که بخواهی از کسی عذرخواهی کنی.
ز خورد ناسزا پرهیز کردن
به از پس داروی بسیار خوردن
هوش مصنوعی: بهتر است از شنیدن سخنان ناپسند و توهین‌آمیز دوری کنیم تا اینکه بخواهیم به خاطر آن‌ها دچار آزار و درماندگی شویم.
ترا گر این خرد آنگاه بودی
زبانت لختکی کوتاه بودی
هوش مصنوعی: اگر تو این واقعه را درک کرده بودی، زبانت نمی‌توانست کوتاه و ناتوان باشد.
مرا نیز ار خرد بودی ز آغاز
نبودی گاه مهرم چون تو انباز
هوش مصنوعی: اگر من نیز از ابتدا عقل و خرد داشتم، دیگر گاه و بیگاه مانند تو وابسته به عشق و محبت نمی‌شدم.
چنان چون تو پشیمان گشتی اکنون
پشیمان گشت جان من همیدون
هوش مصنوعی: نگران شدم و غمگین هستم که تو حالا پشیمانی. جان من نیز اکنون احساس پشیمانی می‌کند.
همی گویم چرا روی تو دیدم
وگر دیدم چرا مهرت گزیدم
هوش مصنوعی: من این را می‌گویم که چرا صورت تو را دیدم و اگر دیدم، چرا عشق تو را انتخاب کردم؟
کنون تو همچو آبی من چو آتش
تو بس رامی و من بس تند و سرکش
هوش مصنوعی: حالا تو مانند آبی هستی و من مانند آتش. تو آرام و ملایم و من تند و بی‌قرار هستم.
نباشم زین سپس با تو هم آواز
نباشد آب و آتش را به هم ساز
هوش مصنوعی: اگر من دیگر در کنار تو نباشم، هیچ هماهنگی و هم‌صدایی میان ما وجود نخواهد داشت، مانند دو عنصر متضاد که هرگز نمی‌توانند با هم ترکیب شوند.