بخش ۷۶ - پاسخ نامهء ویس از رامین
سر نامه به نام ویس بتروی
مه سوسنبر و مهر سمنبوی
بت پیلستکین و ماه سیمین
نگار قندهار و شمسهٔ چین
درخت پر گل و باغ بهاری
بهار خرم و ماه حصاری
ستون نقره و پیرایهٔ تاج
سهی سرو بلورین گنبد عاج
نبید خوشگوار و داروی هوش
بهشت خرمی و چشمهٔ نوش
گل حوشبوی و مروارید خوشاب
پرند شاهوار و گوهر ناب
خور ایوان و مهتاب شبستان
ستاره طارم و شاخ گلستان
مرا بی تو مبادا زندگانی
ترا اورنگ بادا جاودانی
نیارم ماه رخسار تو دیدن
نیارم نوش گفتارت شنیدن
گنهگارم همی ترسم که با من
کنی کاری که باشد کام دشمن
اگرچه این گناه از بن مرا نیست
گنه بر تو نهادن هم روا نیست
ستنبه دیو هجران را تو خواندی
بدان گاهی که از پیشم براندی
به مهر اندر نمودی زود سیری
مرا دادی به خودکامی دلیری
گمان من به مهر تو نه این بود
گمانت آسمان بردم زمین بود
تو خود دانی که من در مهربانی
بنا کردم سرای جاودانی
تو ویران کردی آن خرم سرایم
که بود از خرمی شادی فزایم
گناه تست و گویم بی گناهی
خداوندی کنی تو هرچه خواهی
نهادم دل بدان سان کم تو داری
ز تو فرمان و از من بردباری
نگارا گرچه از تو دور گشتم
دلم را به نوا، زی تو بهشتم
نوای من نشسته در بر تو
چگونه سر کشم از چنبر تو
به جان تو که تا از تو جدایم
تو گویی در دهان اژدهایم
دلی دارم ز هجران تو پر درد
گوا دارم برو دو گونهٔ زرد
اگر پیش تو بگذارم گوایان
بیارم با گوایان آشنایان
دو چشم سیل بارم آشنا بس
دو مرد آشنا را دو گوا بس
به زر اندوده بینی دو گوایم
به خون آلوده بینی آشنایم
چو بنمایم ترا دیدار ایشان
بدانی راستی گفتار ایشان
ز من جز راستی هرگز نبینی
مرا در راستی عاجز نبینی
جفا کردی جفا دیدی جفا را
وفا کن تا وفا بینی وفا را
کنون کز خویشتن سوزش نمودی
جفای رفته را پوزش نمودی
ز سر گیرم وفا و مهربانی
کنم در کار مهرت زندگانی
ترا دانم ندانم دیگران را
ترا خواهم نخواهم این و آن را
فروشویم ز دل زنگ جفایت
به دو دیده بخرّم خاک پایت
نکاهم مهر تو گر تو بکاهی
ترا بخشم دل و جان گر بخواهی
چرا جویم ز روی تو جدایی
چرا بُرم ز خورشید آشنایی
چرا از مهر زلفینت بتابم
ز مشک تبتی خوشتر چه یابم
بهشت و حور خواهد دل ز یزدان
مرا ماها تو هم اینی و هم آن
چه باشد گر برم در عشق تو رنج
نشاید یافت بی رنج از جهان گنج
بیا تا این جهان را باد داریم
ز روز رفته هرگز یاد ناریم
تو با من باش همچون رنگ با زر
که من با تو بوَم چون نور با خور
تو با من باش همچون رنگ با مل
که من با تو بوم چون بوی با گل
ترا بی من نباشد شادمانی
مرا بی تو نباشد کامرانی
مرا خنجر چو ابر زهر بارست
ترا غمزه چو تیر دل گذارست
چو باشد تیر تو با خنجر من
کجا زنده بماند هیچ دشمن
همی تا در جهان دریا و رودست
ترا از من به هر نیکی درودست
نبشتم پاسخ تو بر سر راه
سخنها کردم اندر نامه کوتاه
کجا من در پس نامه دوانم
اگر صد بند دارم بگسلانم
چنان آیم شتابنده درین راه
که تیر اندر هوا و سنگ در چاه
چو انجامیده شد گفتار رامین
چو باد از پیش او برگشت آذین
جهان افروز رامین از پس اوی
چو چوگاندار تازان از پس گوی
گرفته هردو هنجار خراسان
بریشان گشته رنج راه آسان
چنان دو تیر پران یر نشانه
میان هر دوان روزی میانه
بخش ۷۵ - رسیدن آذین از ویش به رامین: خوشا بادا که از مشرق درآیدبخش ۷۷ - آگاه شدن ویس از آمدن رامین: اگرچه عشق سر تا سر زیانست
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: دانشگاه فرانکفورت
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سر نامه به نام ویس بتروی
مه سوسنبر و مهر سمنبوی
هوش مصنوعی: در ابتدای نامه، به نام ویس، دختری با زیبایی همچون چهرهی ماه و عطری دلپذیر مانند گل سوسن و گل سمن اشاره شده است.
بت پیلستکین و ماه سیمین
نگار قندهار و شمسهٔ چین
هوش مصنوعی: عشق به معشوقی زیبا با چهرهای درخشان و نازک، که از یک سو به رنگ نقرهای میدرخشد و از سوی دیگر یادآور زیباییهای قندهار و چین است.
درخت پر گل و باغ بهاری
بهار خرم و ماه حصاری
هوش مصنوعی: درختی پر از گل و باغی پر از زندگی، بهار شاداب و ماهی که به دور خودش حلقهای دارد.
ستون نقره و پیرایهٔ تاج
سهی سرو بلورین گنبد عاج
هوش مصنوعی: ستونی از نقره و زینتهای تاجی شبیه به سرو بلند و بلوری، در گنبدی ساخته شده از عاج.
نبید خوشگوار و داروی هوش
بهشت خرمی و چشمهٔ نوش
هوش مصنوعی: شراب خوشمزه و دارویی برای ذوق و شادی بهشتی است، پر از لذت و مانند چشمهای از نوشیدنی خوشی.
گل حوشبوی و مروارید خوشاب
پرند شاهوار و گوهر ناب
هوش مصنوعی: گل خوشبو و مروارید زیبا مثل پرندهای شاهانه و گوهر با ارزش.
خور ایوان و مهتاب شبستان
ستاره طارم و شاخ گلستان
هوش مصنوعی: خورشید در ایوان و ماه در شبستان، ستارهها بر بلندای درختان و گلهای باغ را نمایان میسازند.
مرا بی تو مبادا زندگانی
ترا اورنگ بادا جاودانی
هوش مصنوعی: بدون تو، زندگی برای من ممکن نیست. زندگی تو هم باید ماندگار و جاودانه باشد.
نیارم ماه رخسار تو دیدن
نیارم نوش گفتارت شنیدن
هوش مصنوعی: من نمیتوانم چهرهی زیبای تو را ببینم و از سخنان شیرینت لذت ببرم.
گنهگارم همی ترسم که با من
کنی کاری که باشد کام دشمن
هوش مصنوعی: من گناهکارم و از این میترسم که کاری با من کنی که خواسته دشمن باشد.
اگرچه این گناه از بن مرا نیست
گنه بر تو نهادن هم روا نیست
هوش مصنوعی: هرچند که این گناه از ذات من نیست، اما نُقشکردن آن بر دوش تو نیز نادرست است.
ستنبه دیو هجران را تو خواندی
بدان گاهی که از پیشم براندی
هوش مصنوعی: دیو جدایی را تو به صدا درآوردی، وقتی که مرا از کنار خود دور کردی.
به مهر اندر نمودی زود سیری
مرا دادی به خودکامی دلیری
هوش مصنوعی: به مهربانی خود به سرعت به من احساس سیری دادی و با این کار، دلیری و خودخواهی را به من آموختی.
گمان من به مهر تو نه این بود
گمانت آسمان بردم زمین بود
هوش مصنوعی: من فکر میکردم محبتت به من بسیار است، اما نتیجهاش نشان داد که توقع تو از من در زمین بود، نه در آسمان.
تو خود دانی که من در مهربانی
بنا کردم سرای جاودانی
هوش مصنوعی: تو میدانی که من با مهربانیام، خانهای ابدی ساختهام.
تو ویران کردی آن خرم سرایم
که بود از خرمی شادی فزایم
هوش مصنوعی: تو آن خانهی شاد و سرزندهام را ویران کردی که من از خوشی و شادمانی در آن زندگی میکردم.
گناه تست و گویم بی گناهی
خداوندی کنی تو هرچه خواهی
هوش مصنوعی: نقص و خطا از توست، اما من به تو میگویم که خداوند بیگناه است و تو میتوانی هر کار که بخواهی انجام دهی.
نهادم دل بدان سان کم تو داری
ز تو فرمان و از من بردباری
هوش مصنوعی: دل را به تو سپردم و چون تو هیچگاه از من فرمان نمیگیری، این نشان از صبوری من است.
نگارا گرچه از تو دور گشتم
دلم را به نوا، زی تو بهشتم
هوش مصنوعی: ای دلبر، هرچند از تو دور شدهام، اما دلم همچنان با نغمههای تو شاداب است و به یاد تو در بهشت خودم زندگی میکنم.
نوای من نشسته در بر تو
چگونه سر کشم از چنبر تو
هوش مصنوعی: صدای من نزد تو است، بنابراین چگونه میتوانم از دایره و محدودیت تو خارج شوم؟
به جان تو که تا از تو جدایم
تو گویی در دهان اژدهایم
هوش مصنوعی: به جان تو، زمانی که از تو دور میشوم، احساسی دارم که گویی در دهان یک اژدها قرار گرفتهام.
دلی دارم ز هجران تو پر درد
گوا دارم برو دو گونهٔ زرد
هوش مصنوعی: دل من پر از درد و رنج ناشی از دوری تو است و چهرهام نیز به خاطر این فراق به دو رنگ زرد شده است.
اگر پیش تو بگذارم گوایان
بیارم با گوایان آشنایان
هوش مصنوعی: اگر به تو بگویم که شهادت میدهم، باید با گواهان آشنا و شناختهشدهام بیایند.
دو چشم سیل بارم آشنا بس
دو مرد آشنا را دو گوا بس
هوش مصنوعی: دو چشم من به اندازه یک سیلاب اشک آشنا است. برای دو مرد آشنا، دو شاهد کافی است.
به زر اندوده بینی دو گوایم
به خون آلوده بینی آشنایم
هوش مصنوعی: اگر به طور superficial و از رویِ ظاهر به چیزی نگاه کنی، ممکن است آن را جذاب و دلفریب ببینی، اما اگر به عمق و با دقت بیشتری نگاه کنی، متوجه خواهی شد که آن چیز دارای مشکلات و تلخیهایی است که باعث میشود با عواطف و احساسات تاری از درد و رنج درآمیخته باشد.
چو بنمایم ترا دیدار ایشان
بدانی راستی گفتار ایشان
هوش مصنوعی: وقتی که تو را ملاقات کنم، متوجه خواهی شد که سخنان آنها حقیقت دارد.
ز من جز راستی هرگز نبینی
مرا در راستی عاجز نبینی
هوش مصنوعی: از من تنها صداقت را ببین، هرگز مرا دروغگو نخواهی یافت و در حقیقت نمیتوانی مرا ناتوان در صداقت ببینی.
جفا کردی جفا دیدی جفا را
وفا کن تا وفا بینی وفا را
هوش مصنوعی: تو آزاری به دیگران رساندی و حالا خود هم دچار آزار شدی. اگر میخواهی به محبت و وفا دست پیدا کنی، باید ابتدا خودت به دیگران وفا کنی.
کنون کز خویشتن سوزش نمودی
جفای رفته را پوزش نمودی
هوش مصنوعی: اکنون که از خود سوزش و ناراحتی نشان دادی، از بیاحترامی که در گذشته کردهای عذرخواهی کردی.
ز سر گیرم وفا و مهربانی
کنم در کار مهرت زندگانی
هوش مصنوعی: از ابتدا وفا و محبت را برمیگیرم و در راه محبت تو زندگی خود را سپری میکنم.
ترا دانم ندانم دیگران را
ترا خواهم نخواهم این و آن را
هوش مصنوعی: من تو را به خوبی میشناسم، اما دیگران را نمیشناسم. به خواسته تو اهمیت میدهم، اما به خواستههای دیگران اهمیتی نمیدهم.
فروشویم ز دل زنگ جفایت
به دو دیده بخرّم خاک پایت
هوش مصنوعی: ای کاش دل ز درد و رنج ناشی از بیوفاییات آزاد میشد و با چشمانم خاک پای تو را میخریدم.
نکاهم مهر تو گر تو بکاهی
ترا بخشم دل و جان گر بخواهی
هوش مصنوعی: اگر تو نیکویی و محبت را از من بگیری، من آمادهام که دل و جانم را در اختیارت بگذارم اگر تو بخواهی.
چرا جویم ز روی تو جدایی
چرا بُرم ز خورشید آشنایی
هوش مصنوعی: چرا از چهرهات جدا شوم، چرا از آشنایی با خورشید دوری کنم؟
چرا از مهر زلفینت بتابم
ز مشک تبتی خوشتر چه یابم
هوش مصنوعی: چرا باید از زیبایی موهایت چشم بپوشم وقتی که عطر خوش مشکی که در زلفهایت هست، بسیار دلپذیرتر است؟
بهشت و حور خواهد دل ز یزدان
مرا ماها تو هم اینی و هم آن
هوش مصنوعی: دل من بهشت و حور را از خداوند میطلبد، ولی تو هم همین حالا و هم در آینده همهی اینها برای من هستی.
چه باشد گر برم در عشق تو رنج
نشاید یافت بی رنج از جهان گنج
هوش مصنوعی: اگر در عشق تو رنج بکشم، چه اشکالی دارد؟ زیرا بدون تحمل رنج، نمیتوان به گنجهای واقعی این جهان دست یافت.
بیا تا این جهان را باد داریم
ز روز رفته هرگز یاد ناریم
هوش مصنوعی: بیایید از این دنیا لذت ببریم و به یاد گذشتههای رفته نباشیم.
تو با من باش همچون رنگ با زر
که من با تو بوَم چون نور با خور
هوش مصنوعی: با من باش به گونهای که رنگ به طلا چسبیده است، تا من نیز در کنار تو باشم مانند نور که همراه خورشید است.
تو با من باش همچون رنگ با مل
که من با تو بوم چون بوی با گل
هوش مصنوعی: با من باش مانند رنگی که به کمال میزند، تا من هم با تو مانند بویی شگفتانگیز در کنار گلستان باشم.
ترا بی من نباشد شادمانی
مرا بی تو نباشد کامرانی
هوش مصنوعی: خورشید شادی تو بدون من نمیتابد و خوشبختی من هم بدون تو وجود ندارد.
مرا خنجر چو ابر زهر بارست
ترا غمزه چو تیر دل گذارست
هوش مصنوعی: وقتی که خنجر به من میزند، مانند بارانی زهرآلود است، اما نگاه تو مانند تیری است که به دل مینشیند.
چو باشد تیر تو با خنجر من
کجا زنده بماند هیچ دشمن
هوش مصنوعی: وقتی تیر تو با خنجر من روبهرو شود، دیگر هیچ دشمنی نمیتواند زنده بماند.
همی تا در جهان دریا و رودست
ترا از من به هر نیکی درودست
هوش مصنوعی: در این جهان پر از دریاها و رودها، هر نیکی که از من به تو برسد، به تو سلامتی و خوشبختی میفرستد.
نبشتم پاسخ تو بر سر راه
سخنها کردم اندر نامه کوتاه
هوش مصنوعی: من پاسخ تو را در میان حرفهایم نوشتم و آن را در نامهای کوتاه تقدیم کردم.
کجا من در پس نامه دوانم
اگر صد بند دارم بگسلانم
هوش مصنوعی: در کجا میتوانم در پی نامهای بروم، اگر صد بند و زنجیر به من بسته باشد و نتوانم آنها را پاره کنم؟
چنان آیم شتابنده درین راه
که تیر اندر هوا و سنگ در چاه
هوش مصنوعی: من با تمام سرعت و شتاب در این مسیر میآیم، همانطور که تیر در هوا و سنگ در چاه سقوط میکند.
چو انجامیده شد گفتار رامین
چو باد از پیش او برگشت آذین
هوش مصنوعی: زمانی که گفتار رامین به پایان رسید، مانند بادی که از جلوی او میگذرد، زینت و زیبایی آن به عقب برگشت.
جهان افروز رامین از پس اوی
چو چوگاندار تازان از پس گوی
هوش مصنوعی: دنیا و زندگی، مانند رامینی است که به دنبال او میدود، همچنان که چوگانداری به دنبال توپ میدود.
گرفته هردو هنجار خراسان
بریشان گشته رنج راه آسان
هوش مصنوعی: دو هنجار خراسان را گرفتهاند و در نتیجه راه آسانی برایشان فراهم نشده و به زحمت افتادهاند.
چنان دو تیر پران یر نشانه
میان هر دوان روزی میانه
هوش مصنوعی: چنانکه دو تیر که به هدف پرتاب میشود، در میان هر دو روز، به یکدیگر نزدیک میباشند.
حاشیه ها
1392/05/30 02:07
امین کیخا
انجامیده یعنی إتمام رسیده خلاص یافته