بخش ۷۷ - آگاه شدن ویس از آمدن رامین
اگرچه عشق سر تا سر زیانست
همه رنج تن و درد روانست
دو شادی هست او را در دو هنگام
یکی شادی گه نامهست و پیغام
دگر شادی دم دیدار دلبر
دو شادی بسته با تیمار بیمر
نباشد همچو عاشق هیچ رنجور
به خاصه کز بر جانان بود دور
نشسته روز و شب چون دیدبانان
به راه نامه و پیغام جانان
سمنبر ویس بی دل بود چونین
نشسته روز و شب بر راه آذین
چو کشت تشنه بر اومید باران
و یا بیمار بر اومید درمان
چو آذین را بدید از دور تازان
چو باغ از باد نیسان گشت نازان
چنان خرم شد از دیدار آذین
که گفتی یافت ملک مصر یا چین
یکایک یاد کرد آذین که چون دید
نهیب عشق رامین را فزون دید
بگفت آن غم که او را از هوا بود
بر آن گفتار او نامه گوا بود
همان کرد ای عجب ویس سمنبوی
که رامین کرده بُد با نامهٔ اوی
چو زو بستد هزاران بوسه دادش
گهی بر چشم و گه بر دل نهادش
به شیرین بوسگانش کرد شیرین
به مشکین زلفکانش کرد مشکین
پس آنگه نامه را بگشاد و برخواند
تو گفتی کو ز شادی جان برافشاند
دو روز آن نامه را از دست ننهاد
گهی خواند و گهی بوسه همی داد
همی تا دررسید از راه رامین
ندیم و غمگسارش بود آذین
پس آنگه روی مه پیکر بیارست
سر مشکین گُلِه بر گل بپیراست
نهاد از زر و گوهر تاج بر سر
چو خورشیدی از مه دارد افسر
خز و دیبای گوناگون بپوشید
فروغ مهر بر گردون بپوشید
رخش گفتی نگار اندر نگارست
تنش گفتی بهار اندر بهارست
دو زلفش مایهٔ صد شهر عطار
لبانش داروی صد شهر بیمار
به روی آشوب دلهای جوانان
به زلف آسیب جان مهربانان
به سرین برشکسته زلف پُر چین
شکستهستند گویی زنگ بر چین
نگاری بود کرده سخت زیبا
ز مشک و شکر و گلبرگ و دیبا
بهشتی بود گلبوی و وشیرنگ
ز کام و راحت و گشّی و فرهنگ
دو زلف از بوی و خم چون عنبر و جیم
دهانی همچو تنگ شکر و میم
شکفته بر کنار جیم نسرین
نهفته در میان میم پروین
چنین ماهی اسیر مهر گشته
تن سیمینش زرین چهر گشته
نگاری بود گفتی نغز و دلکش
نهاده دست مهر او را بر آتش
شتابش را تب اندر دل فتاده
نشاطش را خر اندر گل فتاده
رسیده کارد هجران به ستخوانش
فتاده لشکر غم بر روانش
به بام گوشک موبد بر، بمانده
به هر راهی یکی دیده نشانده
به سان دانه بر تابه بی آرام
بمانده چشم بر راه دلارام
شب آمد ماهتاب او نیامد
به شب آرام و خواب او نیامد
تو گفتی بستر دیباش هموار
به زیرش همچو گلبن بود پرخار
سحرگه ساعتی جانش برآسود
دلش بیهوش گشت و چشم بغنود
بجست از خواب همچون دیو زد مرد
یکی آه از دل نادان برآورد
گرفتش دایه و گفتش چه بودت
ستنبه دیو بد خو چه نمودت
سمنبر ویس لرزان گشت چون بید
چو در آب روان در، عکس خورشید
به دایه گفت هرگز مهر دیدی
چو مهر من به گیتی یا شنیدی
ندیدهستم شبی هرگز چو امشب
که آمد جان من صد باره بر لب
تو گویی زیر من منسوج بستر
به مار و کژدم آگندهست یکسر
مرا بخت دژم چون شب سیاهست
شب بخت مرا رامین چو ماهست
سیاهی از شبم آنگه زداید
که ماه بخت من چهره نماید
کنون در خواب دیدم ماه رویش
جهان پر مشک و عنبر کرده مویش
چنان دیدم که دست من گرفتی
بدان یاقوت قند آلود گفتی
به خواب اندر به پرسش آمدهستم
که از بد خواه تو ترسان شدهستم
به بیداری نیایم زانکه دشمن
نگه دارد ترا همواره از من
ترا از من نگه دارند محکم
روان را چون نگه دارند از هم
مرا بنمای رویت تا ببینم
که من از داغ روی تو چنینم
مترس اکنون و تنگ اندر برم گیر
که بس خوش باشد اندر هم مِیْ و شیر
برم از زلفکانت عنبرین کن
لبم از بوسگانت شکرین کن
به سنگین دل وفا و مهر من جوی
به نوشین لب نوازشهای من گوی
مکن تندی که از تو باشد آهو
بهست از روی نیکو خوی نیکو
من اندر خواب روی دوست دیدم
سخنهای چنین از وی شنیدم
چرا بی صبر و بی چاره نباشم
چرا همواره غمخواره نباشم
مرا تا بخت از آن مه دور دارد
بدین غم هر کسی معذور دارد
بخش ۷۶ - پاسخ نامهء ویس از رامین: سر نامه به نام ویس بترویبخش ۷۸ - رسیدن رامین به مرو نزد ویس: خوشا مروا نشست شهریاران
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: دانشگاه فرانکفورت
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگرچه عشق سر تا سر زیانست
همه رنج تن و درد روانست
هوش مصنوعی: علیرغم اینکه عشق همواره برای انسان آسیب و درد به همراه دارد، اما این رنجهای جسمی و روحی را نمیتوان نادیده گرفت.
دو شادی هست او را در دو هنگام
یکی شادی گه نامهست و پیغام
هوش مصنوعی: او در دو موقعیت خوشحال میشود؛ یکی زمانی که نامهای میرسد و دیگری زمانی که پیامی دریافت میکند.
دگر شادی دم دیدار دلبر
دو شادی بسته با تیمار بیمر
هوش مصنوعی: در دیدار محبوب، شادی تازهای میآید و این شادی در کنار رنجی بیپایان قرار دارد.
نباشد همچو عاشق هیچ رنجور
به خاصه کز بر جانان بود دور
هوش مصنوعی: هیچ عاشقی نباید به خاطر دوری از محبوبش رنجیده خاطر و ناراحت باشد.
نشسته روز و شب چون دیدبانان
به راه نامه و پیغام جانان
هوش مصنوعی: روز و شب مانند نگهبانان در انتظار خبری از معشوق نشستهام.
سمنبر ویس بی دل بود چونین
نشسته روز و شب بر راه آذین
هوش مصنوعی: سمن بر ویس بیدل نشسته و روز و شب بر راه آذین انتظار میکشد. در واقع، او به خاطر دلباختگیاش همیشه در حال انتظار است.
چو کشت تشنه بر اومید باران
و یا بیمار بر اومید درمان
هوش مصنوعی: کسی که امیدوار به باران است مانند زراعی است که زمینش تشنه شده و به انتظار باران نشسته است، یا مانند بیمار است که منتظر درمان میباشد.
چو آذین را بدید از دور تازان
چو باغ از باد نیسان گشت نازان
هوش مصنوعی: وقتی از دور آذین و زینت را دید، مانند باغی که به خاطر وزش بادهای بهاری به ناز و زیبایی افتاده باشد، با شوق و تازگی جلوه کرد.
چنان خرم شد از دیدار آذین
که گفتی یافت ملک مصر یا چین
هوش مصنوعی: او از دیدن آذین و زینت آنچنان شاد و خوشحال شد که انگار به دست آورن کشوری بزرگ و با ثروت مثل مصر یا چین.
یکایک یاد کرد آذین که چون دید
نهیب عشق رامین را فزون دید
هوش مصنوعی: او به یاد هر یک از آذینها افتاد و وقتی متوجه شد که عشق رامین او را بسیار تحت تاثیر قرار داده است، این احساس را بیشتر و بیشتر حس کرد.
بگفت آن غم که او را از هوا بود
بر آن گفتار او نامه گوا بود
هوش مصنوعی: او گفت که آن اندوهی که به خاطر عشقش داشت، به گونهای بود که سخنش مانند نامهای شهادتدهنده است.
همان کرد ای عجب ویس سمنبوی
که رامین کرده بُد با نامهٔ اوی
هوش مصنوعی: چقدر عجیب است که ویس، عطر سمن را به یاد میآورد، همانطور که رامین با نامهی او این کار را کرده بود.
چو زو بستد هزاران بوسه دادش
گهی بر چشم و گه بر دل نهادش
هوش مصنوعی: وقتی او هزاران بوسه از او گرفت، بعضی از آنها را بر چشم او گذاشت و بعضی دیگر را بر دلش نهاد.
به شیرین بوسگانش کرد شیرین
به مشکین زلفکانش کرد مشکین
هوش مصنوعی: او به نوازشهای شیرینش، دست میزند و با موهای مشکینش بازی میکند.
پس آنگه نامه را بگشاد و برخواند
تو گفتی کو ز شادی جان برافشاند
هوش مصنوعی: پس او نامه را باز کرد و خواند، مانند کسی که از خوشحالی جانش را به شوق آورده باشد.
دو روز آن نامه را از دست ننهاد
گهی خواند و گهی بوسه همی داد
هوش مصنوعی: دو روز آن نامه را رها نکرد و گاهی آن را میخواند و گاهی نیز به آن بوسه میزد.
همی تا دررسید از راه رامین
ندیم و غمگسارش بود آذین
هوش مصنوعی: تا زمانی که رامین به مقصد برسد، غمگسارش در حال آراستن و آمادهسازی است.
پس آنگه روی مه پیکر بیارست
سر مشکین گُلِه بر گل بپیراست
هوش مصنوعی: سپس صورت زیبا و دلربای خود را به نمایش گذاشت و موهای مشکیاش را بر روی گلی مرتب کرد.
نهاد از زر و گوهر تاج بر سر
چو خورشیدی از مه دارد افسر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و شکوه میپردازد. شخصی تاجی از طلا و جواهر بر سر دارد، مانند خورشیدی که از ماه درخشش و زیبایی خاصی دریافت میکند. این تصویر به روشنی نشاندهنده عظمت و تجمل است.
خز و دیبای گوناگون بپوشید
فروغ مهر بر گردون بپوشید
هوش مصنوعی: لباسهای پرزرق و برق و رنگارنگ بپوشید و نور خورشید را بر آسمان بپوشانید.
رخش گفتی نگار اندر نگارست
تنش گفتی بهار اندر بهارست
هوش مصنوعی: رخسار او مانند تصویری است که در تصویر دیگری نمایان شده و بدنش شبیه به بهاری است که در میان بهار دیگری قرار دارد.
دو زلفش مایهٔ صد شهر عطار
لبانش داروی صد شهر بیمار
هوش مصنوعی: دو زلف او، زیبایی و جذابیتی دارد که میتواند بسیاری را مجذوب کند و لبهایش به اندازهای شیرین و خوشمزه است که میتواند درمانی برای دردهای بسیار باشد.
به روی آشوب دلهای جوانان
به زلف آسیب جان مهربانان
هوش مصنوعی: دلهای جوانان پر از آشوب و بلواست و زلفهای زیبا، برای کسانی که با مهربانی رفتار میکنند، آسیب رسانده است.
به سرین برشکسته زلف پُر چین
شکستهستند گویی زنگ بر چین
هوش مصنوعی: موهای پیچخورده و شکستهی او به اندازهای در هم یکی شده که گویی صداهایی از آن در میآید.
نگاری بود کرده سخت زیبا
ز مشک و شکر و گلبرگ و دیبا
هوش مصنوعی: دختری زیبا و دلربا بود که با عطرهای خوشبو مانند مشک و شکر و زیبایی گلها و پارچههای لطیف آراسته شده بود.
بهشتی بود گلبوی و وشیرنگ
ز کام و راحت و گشّی و فرهنگ
هوش مصنوعی: بهشتی وجود داشت که عطر گلها و رنگهای زیبایی در آن مشهود بود، و در آنجا آرامش و شادی و فضیلت وجود داشت.
دو زلف از بوی و خم چون عنبر و جیم
دهانی همچو تنگ شکر و میم
هوش مصنوعی: موهایش مانند عطری خوشبو و خمیده هستند و لبانش همچون ظرفی پر از شیرینی و دلنشینی به نظر میرسند.
شکفته بر کنار جیم نسرین
نهفته در میان میم پروین
هوش مصنوعی: گل نسرین در کنار حرف جیم شکفته شده و در وسط حرف میم، پروین پنهان است.
چنین ماهی اسیر مهر گشته
تن سیمینش زرین چهر گشته
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زنی زیبا و دلربا میپردازد که تحت تاثیر عشق قرار گرفته و زیباییاش دوچندان شده است. او با چهرهای درخشنده و ظاهری زیبا به شیوهای جادوئی جذب محبت شده است. این تصویر از زنی با پوست روشن و چهرهای دلنشین، به ما احساس شگفتی و سرمستی ناشی از عشق را القا میکند.
نگاری بود گفتی نغز و دلکش
نهاده دست مهر او را بر آتش
هوش مصنوعی: دختری زیبا و دلربا بود که گویی با دست محبتش بر شعلههای آتش گذاشته شده است.
شتابش را تب اندر دل فتاده
نشاطش را خر اندر گل فتاده
هوش مصنوعی: شتاب و تندی او باعث شده که دلش پر از شور و هیجان شود، اما نشاط و شادابیاش در گلی که در آن افتاده، محصور مانده است.
رسیده کارد هجران به ستخوانش
فتاده لشکر غم بر روانش
هوش مصنوعی: درد فاصله به اوج خود رسیده و غم و اندوه مانند لشکری بر روح و جان او هجوم آورده است.
به بام گوشک موبد بر، بمانده
به هر راهی یکی دیده نشانده
هوش مصنوعی: موبد در بالای بام نشسته و در هر راهی که مینگرد، یکی را مشاهده کرده که نشانهای از مسیر پیش رو دارد.
به سان دانه بر تابه بی آرام
بمانده چشم بر راه دلارام
هوش مصنوعی: چشم به راه دلبرم نشستهام، همانطور که دانه بر روی تابه بیقرار است و آرامش ندارد.
شب آمد ماهتاب او نیامد
به شب آرام و خواب او نیامد
هوش مصنوعی: شب فرارسید و نور ماه تابید، اما او نیامد. در این شب، نه آرامش وجود داشت و نه خواب، زیرا او هنوز نبوده است.
تو گفتی بستر دیباش هموار
به زیرش همچو گلبن بود پرخار
هوش مصنوعی: تو گفتی که برای او بستر نرم و راحتی فراهم شده که مانند گلستان پر از خار است.
سحرگه ساعتی جانش برآسود
دلش بیهوش گشت و چشم بغنود
هوش مصنوعی: در سپیده دم، لحظاتی روحش آرام یافت و دلش دچار بیخبری شد و چشمانش خواب آلود گشت.
بجست از خواب همچون دیو زد مرد
یکی آه از دل نادان برآورد
هوش مصنوعی: مردی از خواب بیدار شد و مانند دیو فریادی از دل نادانی کشید.
گرفتش دایه و گفتش چه بودت
ستنبه دیو بد خو چه نمودت
هوش مصنوعی: یکی از پرستاران او را گرفت و از او پرسید که چه بر سرش آمده است؟ این دیو زشت چه بلایی بر سرش آورده است؟
سمنبر ویس لرزان گشت چون بید
چو در آب روان در، عکس خورشید
هوش مصنوعی: سمن در کنار ویس به تِرَمی مثل بید که در آب جاری میلرزد، تبدیل شد؛ مانند تصویری که از خورشید در آب منعکس میشود.
به دایه گفت هرگز مهر دیدی
چو مهر من به گیتی یا شنیدی
هوش مصنوعی: به پرستار گفت: آیا تاکنون محبت و عشق را مانند عشق من در این دنیا دیدهای یا در موردش چیزی شنیدهای؟
ندیدهستم شبی هرگز چو امشب
که آمد جان من صد باره بر لب
هوش مصنوعی: هرگز شبی مانند امشب ندیدهام که جانم بارها بر لب رسیده باشد.
تو گویی زیر من منسوج بستر
به مار و کژدم آگندهست یکسر
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که زیر بستر من پر از مار و کژدم است.
مرا بخت دژم چون شب سیاهست
شب بخت مرا رامین چو ماهست
هوش مصنوعی: بختم مثل شب تیره و تار است، اما شب بخت من همچون ماه روشن و زیبایی دارد.
سیاهی از شبم آنگه زداید
که ماه بخت من چهره نماید
هوش مصنوعی: تنها زمانی که شانس و بخت من شکوفا شود و روشنایی خود را نشان دهد، تیرگی و مشکلات شب من برطرف خواهد شد.
کنون در خواب دیدم ماه رویش
جهان پر مشک و عنبر کرده مویش
هوش مصنوعی: حالا در خوابم دیدم که چهرهاش مانند ماه است و سرتاسر جهان را با عطر مشک و عنبر پر کرده است.
چنان دیدم که دست من گرفتی
بدان یاقوت قند آلود گفتی
هوش مصنوعی: من چنین دیدم که تو دست مرا گرفتی و در حین این کار، نیکو از یاقوتی شیرین و قند آلود صحبت کردی.
به خواب اندر به پرسش آمدهستم
که از بد خواه تو ترسان شدهستم
هوش مصنوعی: در خواب به من گفته شده که از بدخواهی تو میترسم.
به بیداری نیایم زانکه دشمن
نگه دارد ترا همواره از من
هوش مصنوعی: من هرگز به بیداری نمیرسم، زیرا دشمن همیشه تو را از من دور نگه میدارد.
ترا از من نگه دارند محکم
روان را چون نگه دارند از هم
هوش مصنوعی: اگر بخواهند تو را از من دور کنند، باید مثل نگهداری از جان و روان خودم، محکم و با دقت از تو محافظت کنند.
مرا بنمای رویت تا ببینم
که من از داغ روی تو چنینم
هوش مصنوعی: مرا به من نشان بده تا بفهمم که چه اندازه از عشق تو دلم سوخته است.
مترس اکنون و تنگ اندر برم گیر
که بس خوش باشد اندر هم مِیْ و شیر
هوش مصنوعی: نگران نباش و نزدیکم بیا، زیرا وقتی که با هم باشیم، نوشیدن می و شیر بسیار دلپذیر خواهد بود.
برم از زلفکانت عنبرین کن
لبم از بوسگانت شکرین کن
هوش مصنوعی: موی تو را بربم و عطرش را بر لبانم بنشانم تا بوسههای تو شیرین و دلانگیز شود.
به سنگین دل وفا و مهر من جوی
به نوشین لب نوازشهای من گوی
هوش مصنوعی: به دل سنگین و خستهام وفا و محبت را ببخش و به لبهای شیرینم بگو که نوازشهایم را بپذیر.
مکن تندی که از تو باشد آهو
بهست از روی نیکو خوی نیکو
هوش مصنوعی: به آرامی رفتار کن، زیرا با خوبی و مهربانی میتوانی خوشبختی بیشتری به دستآوری.
من اندر خواب روی دوست دیدم
سخنهای چنین از وی شنیدم
هوش مصنوعی: من در خواب چهره دوست را دیدم و از او چنین سخنانی شنیدم.
چرا بی صبر و بی چاره نباشم
چرا همواره غمخواره نباشم
هوش مصنوعی: چرا باید بیصبر و درمانده باشم؟ چرا همیشه باید دلتنگ و غمگین بمانم؟
مرا تا بخت از آن مه دور دارد
بدین غم هر کسی معذور دارد
هوش مصنوعی: تا زمانی که مقدر است دوری آن معشوق را تحمل کنم، هر کسی که در زندگیاش غم و درد دارد، میتواند برای من دلیلی داشته باشد.
حاشیه ها
1392/05/30 02:07
امین کیخا
چکره یعنی چکه .
1392/05/30 09:07
برجیس
دیده بانان بام عالم کنایه از هفت سیارات است
1402/09/18 13:12
احمد خرمآبادیزاد
در مصرع دوم بیت شماره 18:
سرِ مُشکین گُلِه بر گل بپیراست
باید گفت که واژه «گله» (gole) به معنی «زلف پیچیده و مجعد زنان» است (فرهنگ فارسی دکتر معین).