گنجور

بخش ۷۰ - نامهٔ دهم اندر دعاکردن و دیدار دوست خواستن

دلی پر آتش و جانی پر از دود
تنی چون موی و رخساری زر اندود
برم هر شب سحرگه پیش دادار
بمالم پیش او بر خاک رخسار
خروش من بدرد پشت ایوان
فغان من ببندد راه کیوان
چنان گریم که گرید ابر آذار
چنان نالم که نالد کبگ کهسار
چنان جوشم که جوشد بحر از باد
چنان لرزم که لرزد سرو و شمشاد
به اشک از شب فروشویم سیاهی
بیاغارم زمین تا پشت ماهی
چنان از حسرت دل برکشم آه
کجا ره گم کند بر آسمان ماه
ز بس کز دل کشم آه جهان سوز
به خاور برنیارد آمدن روز
ز بس کز جان برآرم دود اندوه
ببندد ابر تیره کوه تا کوه
بدین خواری بدین زاری بدین درد
مژه پر آب و روی زرد و پر گرد
همی گویم خدایا کردگارا
بزرگا کامگارا بردبارا
تو یار بی دلان و بی کسانی
همیشه چارهٔ بیچارگانی
نیارم گفت راز خویش با کس
مگر با تو که یار من توی بس
همی دانی که چون خسته روانم
همی دانی که چون بسته زبانم
زبانم با تو گوید هرچه گوید
روانم از تو جوید هرچه جوید
تو ده جان مرا زین غم رهایی
تو بردار از دلم بند جدایی
دل آن سنگدل را نرم گردان
به تاب مهربانی گرم گردان
به یاد آور دلش را مهر دیرین
پس آنگه در دلش کن مهر شیرین
یکی زین غم که من دارم برو نه
که باشد بار او از هر کهی مه
به فضل خویش وی را زی من آور
و یا  زی در مرا نزدیک او بر
گشاده کن به ما بر راه دیدار
کجا خود بسته گردد راه تیمار
همی تا باز بینم روی آن ماه
نگه دارش ز چشم و دست بدخواه
بجز مهر منش تیمار منمای
بجز عشق منش آزار مفزای
وگر رویش نخواهم دید ازین پس
مرا بی روی او جان و جهان بس
هم اکنون جان من بستان بدو ده
که من بی جان و آن بت با دو جان به
نگارا چند نالم چند گویم
به زاری چند گریم چند مویم
نگویم بیش ازین در نامه گفتار
وگرچه هست صد چندین سزاوار
نباشد گفته بر گوینده تاوان
چو باشد اندک و سودش فراوان
بگفتم هر چه دیدم از جفایت
ازین پس خود تو می‌دان با خدایت
اگر کردار تو با کوه گویم
بموید سنگ او چون من بمویم
ببخشاید مرا سنگ و دلت نه
به گاه مردمی سنگ از دلت به
مرا چون سنگ بودی این دل مست
دلت پولاد گشت و سنگ بشکست
درود از من بدان شمشاد آزاد
که دارد در میان پوشیده پولاد
درود از من بدان یاقوت سفته
که دارد سی گهر در وی نهفته
درود از من بدان عیار نرگس
که دارد مر مرا از خواب مفلس
درود از من بدان ماه دو هفته
که دارد ماه بخت من گرفته
درود از من بدان باغ شکفته
که دارد خانهٔ صبرم کشفته
درود از من بدان شاخ صنوبر
که دارد شاخ بختم خشک و بی بر
درود از من بدان گلبرگ خندان
که دارد مر مرا همواره گریان
درود از من بدان خود روی لاله
که دارد چشمم آگنده به ژاله
درود از من بدان دو رسته گوهر
درود از من بدان دو خوشه عنبر
درود از من بدان عیار سرکش
که دارد مرمرا در خواب ناخوش
درود از من بدان دیبای رنگین
درود از من بدان مهتاب و پروین
درود از من بدان سرو گل اندام
که دارد مر مرا دل خسته مادام
درود از من بدان زلفین عطار
که زو مر مشک را بشکست بازار
درود از من بدان چشم فسونگر
که دارد مر مرا بی خواب و بی خور
درود از من بدان رخسار مهوش
که دارد جانم از محنت بر آتش
درود از من بدان ماه دو هفته
که دارد مر مرا بیهوش و تفته
درود از من بدان مشهور آفاق
که دارد مر مرا از کام دل طاق
درود از من بدان گلروی خوشبوی
که دارد سال و ماهم در تگ و پوی
درود از من بدان زلف رسن باز
که دارد مر مرا مشهور شیراز
درود از من بدان ناز و عتابش
که آبم برد زنخدان خوشابش
درود از من بدان آیین و آن فر
که دارد رویم از تیمار چون زر
درود از من بدان گنج نکویی
که دارد پیشه با من کینه جویی
درود از من بدان خورشید تابان
که دارد حسن بر خورشید گیهان
درود از من بدان روی چو گلبرگ
که از شرم رخش ریزد ز گل برگ
درود از من بدان سرو سمن‌روی
که ندهد همچو بوی او سمن بوی
درود از من بدان پیروزگر شاه
درود از من بدان بیدادگر ماه
درود از من بدان تاج سواران
درود از من بدان رشک بهاران
درود از من بدان جان جهانم
درود از من بدان جفت جوانم
درود از من بدان ماه سمن‌بوی
درود از من بدان یار جفا جوی
درود از من بدان کاورا درودست
مرا بی او دو دیده چون دو رودست
درود از من فزون از هر شماری
درود از من فزون از هر بهاری
فزون از ریگ کهسار و بیابان
فزون از قطرهٔ دریا و باران
فزون از رستنی بر کوه و صحرا
فزون از جانور بر خشک و دریا
فزون از روزگار هردو دوران
فزون از اختران چرخ گردان
فزون از گونه گونه تخم عالم
فزون از نر و ماده نسل آدم
فزون از پر مرغ و موی حیوان
فزون از حرف دفترهای دیوان
فزون از فکرت و اندیشهٔ ما
فزون از وهم و کیش و پیشهٔ ما
ترا از من درود جاودانی
مرا از تو وفا و مهربانی
ترا از من درود آشنایی
مرا از ماه رویت روشنایی
هزاران بار چونین باد چونین
دعا از من ز بخت نیک آمین

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: دانشگاه فرانکفورت

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلی پر آتش و جانی پر از دود
تنی چون موی و رخساری زر اندود
هوش مصنوعی: دلش پر از آتش و جانش پر از دود است، اما بدنی مثل مو و صورتی طلایی دارد.
برم هر شب سحرگه پیش دادار
بمالم پیش او بر خاک رخسار
هوش مصنوعی: هر شب صبح زود به حضور خداوند می‌روم و بر خاک پای او به زمین می‌افتم و احترام می‌گذارم.
خروش من بدرد پشت ایوان
فغان من ببندد راه کیوان
هوش مصنوعی: صدای ناله و فریاد من در پشت ایوان، گویای دردی است که راهی به سوی آسمان ندارد.
چنان گریم که گرید ابر آذار
چنان نالم که نالد کبگ کهسار
هوش مصنوعی: چنان اشکی می‌ریزم که ابرهای باران‌زده می‌ریزند و چنان ناله می‌کنم که کبک‌های کوه‌سار ناله می‌زنند.
چنان جوشم که جوشد بحر از باد
چنان لرزم که لرزد سرو و شمشاد
هوش مصنوعی: من آن‌قدر پرشور و هیجانم که دریا از وزش باد به تلاطم درمی‌آید و به همان اندازه می‌لرزم که درختان سرو و شمشاد به لرزه درمی‌آیند.
به اشک از شب فروشویم سیاهی
بیاغارم زمین تا پشت ماهی
هوش مصنوعی: با اشک‌های خود شب را پاک می‌کنم و سیاهی را از زمین دور می‌کنم تا نور ماه برگردد.
چنان از حسرت دل برکشم آه
کجا ره گم کند بر آسمان ماه
هوش مصنوعی: من به قدری از حسرت دل آه می‌کشم که شاید باعث شود ماه در آسمان گم شود.
ز بس کز دل کشم آه جهان سوز
به خاور برنیارد آمدن روز
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه از دل من آهی برمی‌خیزد که جهان را می‌سوزاند، روز به سوی شرق نمی‌تواند طلوع کند.
ز بس کز جان برآرم دود اندوه
ببندد ابر تیره کوه تا کوه
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوهی که به دل دارم، آنقدر اشک می‌ریزم که ابرهای تیره بر فراز کوه‌ها جمع می‌شوند.
بدین خواری بدین زاری بدین درد
مژه پر آب و روی زرد و پر گرد
هوش مصنوعی: در حالتی از حقارت و بیچارگی، با دردی عمیق، چشمانم پر از اشک و صورتم زرد و غمگین است.
همی گویم خدایا کردگارا
بزرگا کامگارا بردبارا
هوش مصنوعی: ای خدا، ای پرورش‌دهنده بزرگ و ای کسی که به ما آرامش و موفقیت عطا می‌کنی، به من مدد فرما.
تو یار بی دلان و بی کسانی
همیشه چارهٔ بیچارگانی
هوش مصنوعی: تو همواره یار کسانی هستی که دل و همراهی ندارند و همیشه راه نجاتی برای بیچارگان می‌جویی.
نیارم گفت راز خویش با کس
مگر با تو که یار من توی بس
هوش مصنوعی: نمی‌توانم راز خود را با کسی درمیان بگذارم جز تو که تو تنها همدم من هستی.
همی دانی که چون خسته روانم
همی دانی که چون بسته زبانم
هوش مصنوعی: می‌دانی که حال و روزم چگونه است؟ می‌دانی که وقتی زبانم بسته است، چه احساسی دارم؟
زبانم با تو گوید هرچه گوید
روانم از تو جوید هرچه جوید
هوش مصنوعی: زبانم هر چه بگوید از تو می‌گوید، و جانم هر چه بخواهد از تو طلب می‌کند.
تو ده جان مرا زین غم رهایی
تو بردار از دلم بند جدایی
هوش مصنوعی: ای معشوق، جان من را از این غم نجات بده، و از دلم آزاد کن که دیگر جدایی را تحمل نمی‌کنم.
دل آن سنگدل را نرم گردان
به تاب مهربانی گرم گردان
هوش مصنوعی: دل سنگی و بی‌رحم او را با محبت و مهربانی نرم کن و به حالتی گرم و دوستانه درآور.
به یاد آور دلش را مهر دیرین
پس آنگه در دلش کن مهر شیرین
هوش مصنوعی: به یاد بیاور محبت قدیمی او را و سپس در دلش محبت تازه‌ای بکار.
یکی زین غم که من دارم برو نه
که باشد بار او از هر کهی مه
هوش مصنوعی: کس دیگری نمی‌تواند غم‌هایی که من دارم را تحمل کند، زیرا بار این غم از هر درد و رنجی سنگین‌تر است.
به فضل خویش وی را زی من آور
و یا  زی در مرا نزدیک او بر
هوش مصنوعی: به لطف خودت او را به من نزدیک کن یا مرا به او نزدیک کن.
گشاده کن به ما بر راه دیدار
کجا خود بسته گردد راه تیمار
هوش مصنوعی: به ما اجازه بده تا به دیدار تو بیاییم، زیرا نمی‌خواهیم راهی که به درد و رنج می‌انجامد بسته شود.
همی تا باز بینم روی آن ماه
نگه دارش ز چشم و دست بدخواه
هوش مصنوعی: من تا دوباره چهره آن ماه را ببینم، او را از چشم و دست بدخواهان حفظ می‌کنم.
بجز مهر منش تیمار منمای
بجز عشق منش آزار مفزای
هوش مصنوعی: جز به محبت من توجهی نکن و جز با عشق من به من آزار نرسان.
وگر رویش نخواهم دید ازین پس
مرا بی روی او جان و جهان بس
هوش مصنوعی: اگر نتوانم او را ببینم، دیگر برای من جان و دنیا هیچ ارزشی ندارد.
هم اکنون جان من بستان بدو ده
که من بی جان و آن بت با دو جان به
هوش مصنوعی: همین حالا جانم را از من بگیر و به او بده، زیرا من بدون جانم و آن معشوق دو جان دارد.
نگارا چند نالم چند گویم
به زاری چند گریم چند مویم
هوش مصنوعی: ای دل‌نواز، چند بار به فراق تو ناله بزنم، چند بار به حالت زاری کنم، چند بار اشک بریزم و غمگین شوم؟
نگویم بیش ازین در نامه گفتار
وگرچه هست صد چندین سزاوار
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم بیشتر از این در نوشته‌ام صحبت کنم، هرچند که موضوعات زیادی برای گفتن وجود دارد.
نباشد گفته بر گوینده تاوان
چو باشد اندک و سودش فراوان
هوش مصنوعی: اگر سخنی که گفته می‌شود، هزینه‌ای نداشته باشد و سود آن زیاد باشد، نباید انتظار عواقب یا پیامدهای منفی از آن داشت.
بگفتم هر چه دیدم از جفایت
ازین پس خود تو می‌دان با خدایت
هوش مصنوعی: گفتم هر چیزی که از ناملایمت‌های تو دیدم، از این به بعد خودت و خدایت باید با آن روبه‌رو شوید.
اگر کردار تو با کوه گویم
بموید سنگ او چون من بمویم
هوش مصنوعی: اگر من از کارهای تو با کوه صحبت کنم، سنگ آن کوه هم از من نسبت به تو نرم‌تر خواهد شد.
ببخشاید مرا سنگ و دلت نه
به گاه مردمی سنگ از دلت به
هوش مصنوعی: مرا ببخشید، من در موقعیت‌های دشوار می‌شوم سنگدل، اما داخل دلم احساسات انسانی دارم.
مرا چون سنگ بودی این دل مست
دلت پولاد گشت و سنگ بشکست
هوش مصنوعی: دل من زمانی مانند سنگ بود و به خاطر عشق تو، حالا تبدیل به پولاد شده است و آن سنگ محکم را شکسته است.
درود از من بدان شمشاد آزاد
که دارد در میان پوشیده پولاد
هوش مصنوعی: سلام من به آن شمشاد آزاد که در میانه‌اش به طور پنهانی فولاد وجود دارد.
درود از من بدان یاقوت سفته
که دارد سی گهر در وی نهفته
هوش مصنوعی: سلامی از من به آن یاقوتی که درونش شش گوهر پنهان است.
درود از من بدان عیار نرگس
که دارد مر مرا از خواب مفلس
هوش مصنوعی: سلام و درود به تو، ای گل نرگس، که زیبایی‌ات مرا از خواب و بی‌حالی بیدار کرده است.
درود از من بدان ماه دو هفته
که دارد ماه بخت من گرفته
هوش مصنوعی: سلام به آن ماه زیبایی که دو هفته دارد و در این مدت، بخت من در تنهایی و اندوه به سر می‌برد.
درود از من بدان باغ شکفته
که دارد خانهٔ صبرم کشفته
هوش مصنوعی: سلام به آن باغ زیبا و پر از گل که در آن، قلب من به آرامش و صبر رسیده است.
درود از من بدان شاخ صنوبر
که دارد شاخ بختم خشک و بی بر
هوش مصنوعی: سلامی از من به آن درخت صنوبر که مانند من، بی‌ثمر و خشک است.
درود از من بدان گلبرگ خندان
که دارد مر مرا همواره گریان
هوش مصنوعی: سلام به آن گلبرگ شادی که همیشه مرا غمگین و گریان می‌کند.
درود از من بدان خود روی لاله
که دارد چشمم آگنده به ژاله
هوش مصنوعی: سلامی به تو ای گل لاله که چشمانم پر از اشک است.
درود از من بدان دو رسته گوهر
درود از من بدان دو خوشه عنبر
هوش مصنوعی: سلام و درود به تو، ای دو دسته از گوهر و ای دو خوشه عطری که مانند عنبر هستند.
درود از من بدان عیار سرکش
که دارد مرمرا در خواب ناخوش
هوش مصنوعی: سلام به تو ای شخص با استعداد و سرکش که من را در خواب ناخوشی رها کرده‌ای.
درود از من بدان دیبای رنگین
درود از من بدان مهتاب و پروین
هوش مصنوعی: سلامی از من به تو که همچون دیبا و پارچه‌ای رنگین هستی، سلامی از من به تو که مانند مهتاب و ستاره‌های پروین زیبا و درخشان هستی.
درود از من بدان سرو گل اندام
که دارد مر مرا دل خسته مادام
هوش مصنوعی: سلامی به آن دختر زیبا و خوش اندام که همیشه دلم برای او تنگ است.
درود از من بدان زلفین عطار
که زو مر مشک را بشکست بازار
هوش مصنوعی: سلامی از من به آن زلف‌های عطار که به خاطر آن، بازار عطر و مشک رونق یافته است.
درود از من بدان چشم فسونگر
که دارد مر مرا بی خواب و بی خور
هوش مصنوعی: سلامی بر تو ای چشم جادویی که مرا به خواب و خوراک نمی‌گذارد.
درود از من بدان رخسار مهوش
که دارد جانم از محنت بر آتش
هوش مصنوعی: سلامی از من به چهره دلربایت که جانم به خاطر اندوه بر آتش است.
درود از من بدان ماه دو هفته
که دارد مر مرا بیهوش و تفته
هوش مصنوعی: سلام من بر آن ماهی که در دو هفته گذشته مرا به حالت بیهوشی و سرخوشی انداخته است.
درود از من بدان مشهور آفاق
که دارد مر مرا از کام دل طاق
هوش مصنوعی: سلام و درود من به آن کسی که در دنیا به خوبی شناخته شده است و به خاطر او من به تمامی خواسته‌هایم رسیده‌ام.
درود از من بدان گلروی خوشبوی
که دارد سال و ماهم در تگ و پوی
هوش مصنوعی: سلام و درود من بر تو ای زیبای خوشبو که سال و ماه من با تو پر از حرکت و شادابی است.
درود از من بدان زلف رسن باز
که دارد مر مرا مشهور شیراز
هوش مصنوعی: سلامی از من به آن زلفی که مانند ریسمان باز شده است و به خاطر آن، من در شیراز معروف هستم.
درود از من بدان ناز و عتابش
که آبم برد زنخدان خوشابش
هوش مصنوعی: سلامی از جانب من به ناز و نوع رفتار او، که زیبایی لبانش مرا بسیار تحت تأثیر قرار داده است.
درود از من بدان آیین و آن فر
که دارد رویم از تیمار چون زر
هوش مصنوعی: سلامی از من به آن کسی که به خوبی و زیبایی شناخته می‌شود و مانند زر با ارزش است، در حالتی که نازک‌دل است و از رنج‌ها به دور نیست.
درود از من بدان گنج نکویی
که دارد پیشه با من کینه جویی
هوش مصنوعی: سلام به آن گنجینه‌ی نیکی که با من دشمنی می‌کند.
درود از من بدان خورشید تابان
که دارد حسن بر خورشید گیهان
هوش مصنوعی: سلامی از من به آن خورشید درخشان که زیبایی‌اش برتر از خورشیدهای جهان است.
درود از من بدان روی چو گلبرگ
که از شرم رخش ریزد ز گل برگ
هوش مصنوعی: سلام من به آن چهره زیبا همچون گلبرگ، که به خاطر شرم صورتش، گلبرگ‌ها بر روی هم می‌ریزند.
درود از من بدان سرو سمن‌روی
که ندهد همچو بوی او سمن بوی
هوش مصنوعی: سلام و درود من به آن دختر زیبا و خوش بویی که هیچ چیزی نمی‌تواند بوی او را با بوی سمن مقایسه کند.
درود از من بدان پیروزگر شاه
درود از من بدان بیدادگر ماه
هوش مصنوعی: سلامی از جانب من به آن پادشاه پیروز و موفق و سلامی به آن ظلم کرده و ستمگر چون ماه.
درود از من بدان تاج سواران
درود از من بدان رشک بهاران
هوش مصنوعی: سلام و درود من به تو ای تاجدار سواران، درود من به تو که مانند بهارها حسرت‌برانگیزی.
درود از من بدان جان جهانم
درود از من بدان جفت جوانم
هوش مصنوعی: سلام من به تو که جان و جهان منی، سلام من به تو که همراه جوانی و عشق منی.
درود از من بدان ماه سمن‌بوی
درود از من بدان یار جفا جوی
هوش مصنوعی: سلامی به تو ای ماه خوشبوی، سلامی به تو ای یار ستمگر!
درود از من بدان کاورا درودست
مرا بی او دو دیده چون دو رودست
هوش مصنوعی: سلامی از من به تو، زیرا بدون تو، چشمانم مانند دو رود جاری می‌شود.
درود از من فزون از هر شماری
درود از من فزون از هر بهاری
هوش مصنوعی: به شما سلامی پر از محبت و خیر ارائه می‌دهم که بیشتر از هر شماره‌ای از سلام‌هاست و بیشتر از هر بهاری از سرزندگی و شادابی است.
فزون از ریگ کهسار و بیابان
فزون از قطرهٔ دریا و باران
هوش مصنوعی: بیش از تعداد ریگ‌های کوه‌ها و بیابان‌ها، و بیشتر از قطرات دریا و باران‌ها.
فزون از رستنی بر کوه و صحرا
فزون از جانور بر خشک و دریا
هوش مصنوعی: بیش از گیاهان در کوه و دشت و بیش از جانوران در خشکی و دریا، چیزهایی وجود دارند.
فزون از روزگار هردو دوران
فزون از اختران چرخ گردان
هوش مصنوعی: بیش از عصر و زمانه، هر دو دوران برتر هستند، و فراتر از ستاره‌های درخشان در آسمان گردشگر.
فزون از گونه گونه تخم عالم
فزون از نر و ماده نسل آدم
هوش مصنوعی: عالم پر از تنوع و گوناگونی است و نسل آدم نیز بیشتر از هر چیز دیگری است که در طبیعت وجود دارد.
فزون از پر مرغ و موی حیوان
فزون از حرف دفترهای دیوان
هوش مصنوعی: بیشتر از پرهای پرنده و موهای حیوانات، بیشتر از کلماتی که در دفترهای رسمی نوشته می‌شود.
فزون از فکرت و اندیشهٔ ما
فزون از وهم و کیش و پیشهٔ ما
هوش مصنوعی: فراتر از افکار و اندیشه‌های ما، بسیار بیشتر از تصورات و باورها و شغل‌های ما است.
ترا از من درود جاودانی
مرا از تو وفا و مهربانی
هوش مصنوعی: تو از من همیشه سلام و احترام داری و من از تو انتظار وفا و محبت می‌کنم.
ترا از من درود آشنایی
مرا از ماه رویت روشنایی
هوش مصنوعی: سلامتی و دوستی تو، نورانی است و زیبایی صورت تو باعث روشنی دل من شده است.
هزاران بار چونین باد چونین
دعا از من ز بخت نیک آمین
هوش مصنوعی: چندین بار از ته دل چنین دعایی برای خودم کرده‌ام که خوشبختی و بخت خوب نصیبم شود.

حاشیه ها

1392/01/15 20:04

با درود و سپاس از دوستان گنجور. گمان کنم در بیت دوم از پایین کلمه "آتشنایی" اشتباه تایپ شده است و شاید درست آن "آشنایی" است. از نازک اندیشی دوستان خوش حال و بسیار سپاسگزارم.
دلشاد باشید و تندرست

1397/09/05 14:12
abbas raee

با سلام به همه کسانی که زحمت سرپا و سر زنده بودن گنجور را می کشند.
متاسفانه در این ابیات فوق غلط املایی بسیار است و ظاهرا بعد از اولین تایپ هیچگونه غلط گیری نشده است!!

1399/01/01 13:04
مجید آخته

درود بر پاس‌دارندگان گنجینه‌ی ارزشمند و گهربار ادب پارسی!
با سپاس از دارنده‌ی سایت گران‌ارج گنجور و همیاران و گردانندگان پرتلاش آن!
اینک که این سایت، گنجینه و مرجعی برای جستارهای اینترنتی ادب‌دوستان به‌شمار می‌رود، جای آن دارد که این مجموعه‌ی گرانبها با بازبینی و ویرایشی علمی، از کژی‌ها و نوشتار شتاب‌زده و نادرست، پیراسته گردیده، منبع علمی قابل استنادی در گستره‌ی لدب پارسی را برای جویندگان این زر ناب فراهم آورد.
باز هم بیکران سپاس‌ها!

1399/05/03 10:08
محمد قاضی

بخشی از این ابیات در اپرای عروسکی خیام از زبان موسی نیشابوری و معشوقش رودبه به زیبایی اجرا شده است
وحید تاج: موسی نیشابوری
رها یوسفی: رودبه

1402/08/16 15:11
جهن یزداد

به خاور بر نیارد آمدن روز