گنجور

بخش ۶۹ - نامهٔ نهم در شرح زارى نمودن

نگارا سرو قدا ماهرویا
بهشتی پیکرا زنجیر مویا
ز بی رحمی مرا تا کی نمایی
دریغ دوری و درد جدایی
به جان تو که این نامه بخوانی
یکایک حالهای من بدانی
مداد و خون دل در هم سرشتم
پس آنگه این جفا نامه نوشتم
جفا نامه نهادم نام نامه
که بر وی خون همی بارید خامه
چو یاد آمد مرا آن بی وفایی
که از تو دیده‌ام روز جدایی
ز هفت اندام من آتش برافروخت
قلمها را در انگشتم همی سوخت
چو بی تدبیر و بی چاره بماندم
ز دیده بر قلم باران فشاندم
بدین چاره رهانیدم قلم را
نبشتم قصهٔ جان دژم را
ببین این حرفهای پژمریده
همه نقطه بریشان خون دیده
خط نامه چو بخت من سیاهست
همان نونش چو پشت من دو تاهست
جهان حلقه شده بر من چو میمش
امید من شکسته همچو جیمش
مرا چون لام، نامه قد دوتاست
ترا همچون الفها قامت راست
من و تو هر دو خواهم مست و خرم
بسان لام الف پیچیده بر هم
جفایت گشت پیشه ای جفا جوی
چو کاف نامه بن بسته یکی کوی
همی گویم که از پیشت گذر نیست
ترا زین کوی بن بسته خبر نیست
سر نامه به نام کردگارست
خداوندی که بر ما کامگارست
در مهر تو بر من او گشاده‌ست
وفا در جان من هم او نهاده‌ست
به کار خویش یاور کردم او را
و با نامه شفیع آوردم او را
اگر دانی شفیع و یاورم را
ببخشای این دل بی داورم را
نه دارم من شفیع از ایزدم بیش
نه خواهشگر فزون از نامهٔ خویش
تو از من پیش ازین زنهار جستی
ز باغ عارضم گلنار جستی
اگر من سر درآوردم به دامت
پذیرفتم همه گونه پیامت
تو نیز اکنون نکن محکم کمانی
به دل یاد آر مهر سالیانی
چو این نامه بخوانی زان بیندیش
که نازم گرگ بود و جان تو میش
کنون از چنگ گرگ من برستی
چو گرگ اندر کنار من نشستی
چو این نامه بخوانی زان به یاد آر
که بختت خفته بود و عشق من مار
کنون از خواب خوش بیدار گشتی
منت خفته شدم تو مار گشتی
بخوان این نامه با زنهار چندین
نگر تا دیده‌ای آزار چندین
من آن یارم چنان بر تو گرامی
که کردم با تو چندان شاد کامی
من آن یارم چنان بر تو نیازی
که کردم با تو چندان عشقبازی
کنون نامه همی باید نوشتن
بدین بیچارگی خرسند گشتن
در آنجایی که بودم شاه و مهتر
ز بخت بد شده‌ستم خوار و کهتر
مرا بینید وز من پند گیرید
دگر در مهر خواهش مه‌پذیرید
مرا بینید هر که هوشیارید
دگر مهر کسان در دل مکارید
نگارا خود ترا آن سرزنش بس
که باشد در جهان نام تو ناکس
چه گوید هر که این نامه بخواند
وزین نامه نهان ما بداند
مرا گوید عفااللّه ای وفادار
که چندین جست مهر بی وفا یار
ترا گوید جزا اللّه ای جفا جوی
که خود در تو نبود از مردمی بوی
رسید این نامهٔ دلبر به پایان
مرا با تو سخن مانده فراوان
بنالیدم بسی از روزگاران
هنوز این نیست یکّی از هزاران
عتابم با تو هرگز سر نیاید
وزین گفتار کامم برنیاید
همی تا با تو گویم یافه گفتار
روم لابه کنم در پیش دادار
شوم فریاد خوانم بر در آن
که نه حاجب بود او را نه دربان
ازو خواهم نه از تو روشنایی
وزو جویم نه از تو آشنایی
دری کاو بست بر من او گشاید
گشاینده جز اویم کس نباید
ببرم دل ز هر چیزی وزو نه
که او از هر چه در گیتی مرا به

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: دانشگاه فرانکفورت

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نگارا سرو قدا ماهرویا
بهشتی پیکرا زنجیر مویا
هوش مصنوعی: ای معشوقه زیبا و همچون سرو، با چهره‌ای چون ماه و بدنی بهشتی، موهایت همچون زنجیر درخشانی است که تو را زیباتر کرده است.
ز بی رحمی مرا تا کی نمایی
دریغ دوری و درد جدایی
هوش مصنوعی: تا کی می‌خواهی با بی‌رحمی‌ات مرا آزار بدهی؟ دوری و درد جدایی دیگر چه دردی است که باید تحمل کنم؟
به جان تو که این نامه بخوانی
یکایک حالهای من بدانی
هوش مصنوعی: اگر این نامه را بخوانی، به جان تو، تمام حال‌ها و وضعیت‌های من را متوجه می‌شوی.
مداد و خون دل در هم سرشتم
پس آنگه این جفا نامه نوشتم
هوش مصنوعی: من مداد و خون دل را در هم آمیختم و پس از آن این نامه را که پر از بی‌مهری و ناراحتی است، نوشتم.
جفا نامه نهادم نام نامه
که بر وی خون همی بارید خامه
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر از نامه‌ای سخن می‌گوید که در آن درد و رنج و غم هایش را نوشته است. او با اشاره به اینکه خون بر این نامه جاری است، نشان می‌دهد که احساسات عمیق و غم‌انگیز او همچون خون بر کاغذ می‌ریزد و این بیانگر شدت احساساتی است که در دلش دارد.
چو یاد آمد مرا آن بی وفایی
که از تو دیده‌ام روز جدایی
هوش مصنوعی: وقتی به یاد آن بی‌وفایی می‌افتم که در روز جدایی از تو تجربه کرده‌ام، احساس غم و دلتنگی به سراغم می‌آید.
ز هفت اندام من آتش برافروخت
قلمها را در انگشتم همی سوخت
هوش مصنوعی: از تمام وجودم شعله‌هایی از آتش زبانه کشید و قلم‌ها در انگشتانم به آتش افتادند.
چو بی تدبیر و بی چاره بماندم
ز دیده بر قلم باران فشاندم
هوش مصنوعی: زمانی که بی‌تدبیر و ناامید ماندم، از چشم‌هایم اشک مانند باران بر کاغذ ریختم.
بدین چاره رهانیدم قلم را
نبشتم قصهٔ جان دژم را
هوش مصنوعی: به این روش، من قلم را از قید و بند رها کردم و داستان غم‌انگیز جانم را نوشتم.
ببین این حرفهای پژمریده
همه نقطه بریشان خون دیده
هوش مصنوعی: ببین، این سخنان غم‌انگیز همه نشانه‌هایی از درد و رنج را به همراه دارند.
خط نامه چو بخت من سیاهست
همان نونش چو پشت من دو تاهست
هوش مصنوعی: نامه‌ام مانند بخت بد من تیره و تار است و نانش نیز همچون پشت من، سنگین و دوشوار.
جهان حلقه شده بر من چو میمش
امید من شکسته همچو جیمش
هوش مصنوعی: دنیا برای من مانند حلقه‌ای بسته شده است و امید من نیز مانند حرف "جیم" شکسته و ناتمام مانده است.
مرا چون لام، نامه قد دوتاست
ترا همچون الفها قامت راست
هوش مصنوعی: من مثل حرف "لام" ناقص و ناتمام هستم، اما تو مثل حرف "الف" کامل و راست قامت هستی.
من و تو هر دو خواهم مست و خرم
بسان لام الف پیچیده بر هم
هوش مصنوعی: من و تو هر دو باید خوش و شاد باشیم، مانند حرف "لام" که به زیبایی پیچیده شده و به هم مرتبط است.
جفایت گشت پیشه ای جفا جوی
چو کاف نامه بن بسته یکی کوی
هوش مصنوعی: دردسر و بدرفتاری تو تبدیل به عادت شده است، به‌طوری که مثل کاف که نامه را در گم‌کرده‌ای محبوس کرده، حالا فقط یک راه را انتخاب کرده‌ای.
همی گویم که از پیشت گذر نیست
ترا زین کوی بن بسته خبر نیست
هوش مصنوعی: من می‌گویم که از تو هیچ خبری نیست، از این کوی بسته دیگر نمی‌توان گذشت.
سر نامه به نام کردگارست
خداوندی که بر ما کامگارست
هوش مصنوعی: در ابتدای نامه به نام خداوند شروع شده است؛ خدایی که همیشه به ما خوشبختی هدیه می‌دهد.
در مهر تو بر من او گشاده‌ست
وفا در جان من هم او نهاده‌ست
هوش مصنوعی: در دوستی و محبت تو به من، وفاداری وجود دارد و همین وفاداری در جان من نیز قرار دارد.
به کار خویش یاور کردم او را
و با نامه شفیع آوردم او را
هوش مصنوعی: من او را در کار خود شریک و یاور ساختم و با نوشتاری از او حمایت کردم.
اگر دانی شفیع و یاورم را
ببخشای این دل بی داورم را
هوش مصنوعی: اگر می‌دانی که چه کسی شفیع و یاور من است، لطفاً این دل بی‌سرپرست مرا ببخش.
نه دارم من شفیع از ایزدم بیش
نه خواهشگر فزون از نامهٔ خویش
هوش مصنوعی: من نه کسی را برای شفاعت از خدا دارم و نه خواسته‌ای بیشتر از آنچه که در نامهٔ سرنوشت خودم نوشته شده است، دارم.
تو از من پیش ازین زنهار جستی
ز باغ عارضم گلنار جستی
هوش مصنوعی: تو پیش از این از من دوری کردی، گویی به باغ عارضم گل سرخ را جستجو کردی.
اگر من سر درآوردم به دامت
پذیرفتم همه گونه پیامت
هوش مصنوعی: اگر من در عشق تو به نتیجه برسم، هر پیام و نشانه‌ای که به من برسانی را با کمال میل می‌پذیرم.
تو نیز اکنون نکن محکم کمانی
به دل یاد آر مهر سالیانی
هوش مصنوعی: اکنون هم به خاطر داشته باش که مانند کمان به دل خود فشار نیاور، بلکه یاد محبت و عشق سال‌های گذشته را زنده کن.
چو این نامه بخوانی زان بیندیش
که نازم گرگ بود و جان تو میش
هوش مصنوعی: وقتی این نامه را بخوانی، به این موضوع فکر کن که اگر من چون گرگی ناز و نازک بودم، جان تو مانند گوسفند بود.
کنون از چنگ گرگ من برستی
چو گرگ اندر کنار من نشستی
هوش مصنوعی: اکنون از چنگال گرگ رهایی یافتم، مانند اینکه خود گرگ در کنار من نشسته است.
چو این نامه بخوانی زان به یاد آر
که بختت خفته بود و عشق من مار
هوش مصنوعی: وقتی این نامه را می‌خوانی، به یاد داشته باش که شانس تو خوابیده بود و عشق من مانند ماری در دل تو جای داشت.
کنون از خواب خوش بیدار گشتی
منت خفته شدم تو مار گشتی
هوش مصنوعی: اکنون که از خواب شیرین بیدار شده‌ای، من در حال انتظار مانده‌ام و تو به زهر مار تبدیل شده‌ای.
بخوان این نامه با زنهار چندین
نگر تا دیده‌ای آزار چندین
هوش مصنوعی: این نامه را با احتیاط بخوان؛ چرا که در آن خیلی از دردها و زخم‌ها نهفته است که ممکن است تو را آسیب بزند.
من آن یارم چنان بر تو گرامی
که کردم با تو چندان شاد کامی
هوش مصنوعی: من به تو محبت و ارادت زیادی دارم، همان‌طور که در گذشته با تو لحظات خوشی را سپری کرده‌ام.
من آن یارم چنان بر تو نیازی
که کردم با تو چندان عشقبازی
هوش مصنوعی: من آنقدر به تو وابسته‌ام که هر چه برای نزدیکی و عشق ورزی با تو انجام دادم، بسیار بوده است.
کنون نامه همی باید نوشتن
بدین بیچارگی خرسند گشتن
هوش مصنوعی: اکنون باید نامه‌ای نوشت تا در این وضعیت ناامیدکننده، به نوعی خوشحال شویم.
در آنجایی که بودم شاه و مهتر
ز بخت بد شده‌ستم خوار و کهتر
هوش مصنوعی: در مکانی که من بودم، به خاطر بخت بد، شاه و بزرگ‌مردان مرا تحقیر کرده و در نظر دیگران بی‌ارزش کرده‌اند.
مرا بینید وز من پند گیرید
دگر در مهر خواهش مه‌پذیرید
هوش مصنوعی: به من نگاه کنید و از من درس بگیرید. دیگر در عشق و محبت خواسته‌هایتان را برآورده کنید.
مرا بینید هر که هوشیارید
دگر مهر کسان در دل مکارید
هوش مصنوعی: به من نگاه کنید، هر کسی که هوشیار است، دیگران را در دل خود با محبت نگاه ندارید.
نگارا خود ترا آن سرزنش بس
که باشد در جهان نام تو ناکس
هوش مصنوعی: ای دلبر، تو را همین اندک سرزنش کافی است که در دنیا نام تو بی‌ارزش و ناکام باشد.
چه گوید هر که این نامه بخواند
وزین نامه نهان ما بداند
هوش مصنوعی: هر کس که این نامه را بخواند، چه خواهد گفت و چه چیزهایی از ما در این نامه پنهان است را خواهد دانست.
مرا گوید عفااللّه ای وفادار
که چندین جست مهر بی وفا یار
هوش مصنوعی: دوست وفادار به من می‌گوید که چرا همچنان به دنبال محبت بی‌وفا و ناپایدار هستی.
ترا گوید جزا اللّه ای جفا جوی
که خود در تو نبود از مردمی بوی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که به تو ظلم می‌کند، به خاطر خودخواهی و نادانی‌اش به تو بد می‌گوید، در حالی که خود او نیز احساس خوبی ندارد و از انسانیت بوی خوشی نمی‌برد.
رسید این نامهٔ دلبر به پایان
مرا با تو سخن مانده فراوان
هوش مصنوعی: این نامه‌ای که از طرف محبوبم آمده، به سرانجام رسید و با تو هنوز موضوعات بسیاری برای صحبت کردن دارم.
بنالیدم بسی از روزگاران
هنوز این نیست یکّی از هزاران
هوش مصنوعی: من بارها و بارها از سختی‌های زندگی شکایت کردم، اما هنوز این یکی از مشکلات، هیچ‌کدام از هزاران مشکل دیگر نیست.
عتابم با تو هرگز سر نیاید
وزین گفتار کامم برنیاید
هوش مصنوعی: هرگز دعوای من با تو به پایان نخواهد رسید و از این صحبت چیزی جز ناراحتی نصیبم نخواهد شد.
همی تا با تو گویم یافه گفتار
روم لابه کنم در پیش دادار
هوش مصنوعی: تا وقتی که با تو سخن بگویم، می‌خواهم در حضور خداوند بگویم و از او درخواست کنم.
شوم فریاد خوانم بر در آن
که نه حاجب بود او را نه دربان
هوش مصنوعی: من فریاد می‌زنم بر در کسی که نه کسی پاسبان اوست و نه دربان.
ازو خواهم نه از تو روشنایی
وزو جویم نه از تو آشنایی
هوش مصنوعی: من از او نور و روشنایی می‌خواهم و از تو انتظار ندارم که مرا بشناسی یا آشنا کنی.
دری کاو بست بر من او گشاید
گشاینده جز اویم کس نباید
هوش مصنوعی: اگر در را بر من ببندند، همان کسی که در را بسته باید آن را باز کند و جز او هیچ کس دیگری قادر به این کار نیست.
ببرم دل ز هر چیزی وزو نه
که او از هر چه در گیتی مرا به
هوش مصنوعی: دل را از هر چیزی می‌برم و به او می‌سپارم، زیرا او از هر چیز دیگر در دنیا برای من مهم‌تر است.