بخش ۶۷ - نامهٔ هفتم اندر گریستن به جدایى و نالیدن به تنهایى
الا ای ابر گرینده به نوروز
بیا گریه ز چشم من بیاموز
اگر چون اشک من باشدت باران
جهان گردد به یک بارانت ویران
همی بارم چنین و شرم دارم
همی خواهم که صد چندین ببارم
بدین غم در خورد چندین وزین بیش
و لیکن مفلسی آید مرا پیش
گهی خوناب و گاهی خون بگریم
چو زین هردو بمانم چون بگریم
هر آن روزی که زین هر دو بمانم
به جای خون ببارم دیدگانم
مرا چشم از پی دیدنت باید
وگر دیده نباشد بی تو، شاید
بگریم تا کنم هامون چو دریا
منالم تا کنم چون سرمه خارا
عفااللّه زین دو چشم سیل بارم
که در روزی چنین هستند یارم
نه چون صبرند عاصی گشته بر من
و یا چون دل شده بدخواه دشمن
به چونین روز جوید هر کسی یار
مرا یاران ز من گشتند بیزار
اگر صبرست، با من نیست همپشت
و گر بختست خود بختم مرا کشت
مرا دل در بلا ماندهست ناکام
کنون صبرم به دل کردهست پیغام
که من صبرم یکی شاخ بهشتی
مرا بردی و در دوزخ بکشتی
دلا تو دوزخی پر آتش و دود
ازیرا من ز تو بگریختم زود
دلا تا جان تو بر تو وبالست
مرا از صبر نالیدن محالست
به هر دردی که باشد صبر نیکوست
به چونین حال صبر از عاشق آهوست
نخواهم روی صبرم را که بینم
بهل تا هم به بی صبری نشینم
تو از من رفتهای یار دلارام
مرا درخور نباشد صبر و آرام
اگر خرسند گردم در جدایی
ز من باشد نشان بی وفایی
من اندر کار تو کردم دل و جان
تو دانی هر چه خواهی کن بدیشان
هر آن عاشق که کار مهر ورزد
دو صد جان پیش وی نانی نیرزد
چنین باید که باشد مهرکاری
چنین باید که باشد دوستداری
اگر درد من از جور تو آید
همی تا این فزاید آن فزاید
به نیکی یاد باد آن روزگاری
که بود اندر کنارم چون تو یاری
قضا در خواب بود و بخت بیدار
بد اندیش اندک و امید بسیار
جهان این کار دارد جاویدانه
خوشی برّد به شمشیر زمانه
ترا از چشم من ناگه ببرید
دو چشمم زین بریدن خون ببارید
ازیرا خون همی بارم ز دیده
که خون آید ز اندام بریده
مرا بی روی تو ناله ندیمست
دریغ هجر در جانم مقیمست
ز درد من همه همسایگانم
فغان برداشتند از بس فغانم
همی گویند ازین ناله بیاسای
دل ما سوختی بر ما ببخشای
به گیتی عاشقان بسیار دیدیم
نه چون تو مستمندی زار دیدیم
مرا بگذاشت آن بت روی جانان
چو آتش را به دشت اندر شبانان
مرا تنها بماند اینجا به خواری
چو خان راه مرد رهگذاری
نه بس بود آنکه از پیشم سفر کرد
که رفت اندر سفر یار دگر کرد
اگر نالم همی بر داد نالم
که اینست از جفای دوست حالم
دلم گوید مرا از بس که نالی
به ناله بر، نالان را همالی
به تخت کامرانی بر نشسته
چو نخچیرم به چنگ شیر خسته
اگر زین آمد ای عاشق ترا درد
که یارت در سفر یار دگر کرد
ندانی تو که یارت هست خورشید
همه کسی را به خورشیدست امید
گهی نزدیک باشد گه ز تو دور
ترا و دیگران را زو رسد نور
نگارا من ز دلتنگی چنانم
که خود با تو چه میگویم ندانم
به سان مادرم گم کرده فرزند
ز غم بر دل دو صد کوه دماوند
چو دیوانه به کوه و دشت پویان
ز هر سو در جهان فرزند جویان
ندارم آگهی از درد و آزار
اگر ناگه مرا بر دل خلد خار
عجب دارم که بر من چون پسندی
چنین زاری و چونین مستمندی
به چندین کز تودیدم رنج و آزار
دلم ندهد که نالم پیش دادار
بترسم از قضای آسمانی
نیام کرد بر تو دلگرانی
ز بس خواری که هجر آرد به رویم
ز دلتنگی همین مایه بگویم
ترا بی من مبادا شادمانی
مرا بی تو مبادا زندگانی
بخش ۶۶ - نامهٔ ششم اندر نواختن و خواندن دوست: نگارینا ز پیش من برفتیبخش ۶۸ - نامهٔ هشتم اندر خبر دوست پرسیدن: دلی دارم به داغ دوست بریان
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: دانشگاه فرانکفورت
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
الا ای ابر گرینده به نوروز
بیا گریه ز چشم من بیاموز
هوش مصنوعی: ای ابر بارانزا، در نوروز به من ملحق شو و از اشک من وادار به گریه شو.
اگر چون اشک من باشدت باران
جهان گردد به یک بارانت ویران
هوش مصنوعی: اگر باران دنیا به اندازهی اشک من باشد، آن وقت جهان با یک بارندگی ویران میشود.
همی بارم چنین و شرم دارم
همی خواهم که صد چندین ببارم
هوش مصنوعی: من به همین شکل ادامه میدهم و شرمنده هستم، اما در عین حال میخواهم که به مراتب بیشتر از این، بارش داشته باشم.
بدین غم در خورد چندین وزین بیش
و لیکن مفلسی آید مرا پیش
هوش مصنوعی: به خاطر این غم، تحمل چندان سختی برایم ممکن نیست و با این حال، فقر و بیچارهگی به سراغم میآید.
گهی خوناب و گاهی خون بگریم
چو زین هردو بمانم چون بگریم
هوش مصنوعی: گاهی از شدت درد و اندوه به گریه میافتم و گاهی از شدت خوشحالی؛ اما در هر دو حالت، نمیدانم چگونه باید احساساتم را بیان کنم.
هر آن روزی که زین هر دو بمانم
به جای خون ببارم دیدگانم
هوش مصنوعی: هر زمانی که از این دو عاطفه و احساس دور بمانم، به جای اشک، از چشمانم خون میریزد.
مرا چشم از پی دیدنت باید
وگر دیده نباشد بی تو، شاید
هوش مصنوعی: چشمم باید به دنبال دیدن تو باشد، وگرنه اگر بدون تو ببینم، شاید هیچ چیز نباشد.
بگریم تا کنم هامون چو دریا
منالم تا کنم چون سرمه خارا
هوش مصنوعی: به خاطر درد و اندوه، میخواهم گریه کنم تا بتوانم سرزمین خشک هامون را مانند دریا پرآب کنم و از شدت ناله و فریاد، حالت درونم را به وضوح مانند سرمه مشکی کنم.
عفااللّه زین دو چشم سیل بارم
که در روزی چنین هستند یارم
هوش مصنوعی: خدایا، ببخش این دو چشم من را که در روزی مانند امروز، به یاد تو اشک بارانند و غمگین.
نه چون صبرند عاصی گشته بر من
و یا چون دل شده بدخواه دشمن
هوش مصنوعی: من نه از صبر و تحمل خود به ستوه آمدهام و نه به خاطر کینهای که از دشمن میورزم، این حال من نیست.
به چونین روز جوید هر کسی یار
مرا یاران ز من گشتند بیزار
هوش مصنوعی: در چنین روزی هر کس به دنبال یاری میگردد، اما دوستان من از من دور شدند و از من بیزار گشتهاند.
اگر صبرست، با من نیست همپشت
و گر بختست خود بختم مرا کشت
هوش مصنوعی: اگر صبر داری، در کنارت نیست و اگر خوشبختی هست، خود خوشبختی من را از پا درآورد.
مرا دل در بلا ماندهست ناکام
کنون صبرم به دل کردهست پیغام
هوش مصنوعی: دل من در گرفتارِ مشکلات و سختیها مانده است و حالا صبرم به خاطر دلبرم پیغامهایی میفرستد.
که من صبرم یکی شاخ بهشتی
مرا بردی و در دوزخ بکشتی
هوش مصنوعی: من صبر و تحملم را به حدی رسیده که یک نعمت بزرگ بهشتی را از من گرفتهای و به بدبختی و عذابی شبیه دوزخ رساندهای.
دلا تو دوزخی پر آتش و دود
ازیرا من ز تو بگریختم زود
هوش مصنوعی: ای دل، تو در آتش و دود دوزخ قرار داری، چون من به زودی از تو فرار کردم.
دلا تا جان تو بر تو وبالست
مرا از صبر نالیدن محالست
هوش مصنوعی: ای دل، وقتی که جان تو به دوش تو سنگینی میکند، از من انتظار صبر و تحمل نداشته باش.
به هر دردی که باشد صبر نیکوست
به چونین حال صبر از عاشق آهوست
هوش مصنوعی: هر نوع دردی که پیش بیاید، تحمل و صبر خوب است؛ در این شرایط، صبر عاشق شبیه به صبر آهوست.
نخواهم روی صبرم را که بینم
بهل تا هم به بی صبری نشینم
هوش مصنوعی: من صبر خود را نمیخواهم ببینم، زیرا اگر آن را ببینم، به بیصبری میپردازم.
تو از من رفتهای یار دلارام
مرا درخور نباشد صبر و آرام
هوش مصنوعی: تو از من رفتهای و دیگر نمیتوانم صبر کنم و آرامش بگیرم چون تحمل دوریات را ندارم.
اگر خرسند گردم در جدایی
ز من باشد نشان بی وفایی
هوش مصنوعی: اگر من در جدایی از تو خوشحال شوم، این نشانهای از بیوفایی است.
من اندر کار تو کردم دل و جان
تو دانی هر چه خواهی کن بدیشان
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را در راه تو صرف کردم و حالا هر کاری که بخواهی بکن، آنها را میدانی.
هر آن عاشق که کار مهر ورزد
دو صد جان پیش وی نانی نیرزد
هوش مصنوعی: هر عاشقی که محبت و عشق ورزد، جانهای فراوانش نیز در برابر لقمهای نان ارزشی ندارد.
چنین باید که باشد مهرکاری
چنین باید که باشد دوستداری
هوش مصنوعی: باید همانگونه باشد که عشق و محبت ورزیدن به یکدیگر ضروری است.
اگر درد من از جور تو آید
همی تا این فزاید آن فزاید
هوش مصنوعی: اگر درد من به خاطر ستم تو باشد، پس این درد هر چه بیشتر شود، من هم بیشتر احساس درد میکنم.
به نیکی یاد باد آن روزگاری
که بود اندر کنارم چون تو یاری
هوش مصنوعی: خداوند آن دوران را به خیر بیند که مانند تو دوستی در کنارم بود.
قضا در خواب بود و بخت بیدار
بد اندیش اندک و امید بسیار
هوش مصنوعی: سرنوشت در خواب به سر میبرد و شانس بیدار است. اندیشههای منفی کم و امیدها بسیار است.
جهان این کار دارد جاویدانه
خوشی برّد به شمشیر زمانه
هوش مصنوعی: دنیا به طور همیشگی در حال راستی و خوشی است، حتی اگر به نظر برسد که زمان بر آن تأثیر میگذارد و چالشهایی را به وجود میآورد.
ترا از چشم من ناگه ببرید
دو چشمم زین بریدن خون ببارید
هوش مصنوعی: چشمم ناگاه از تو دور شد و این جدایی باعث شد تا از چشمانم اشک بریزد.
ازیرا خون همی بارم ز دیده
که خون آید ز اندام بریده
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه اشکهایم مانند خون از چشمانم میریزد، زیرا که خون از اندامهای بریدهام میچکد.
مرا بی روی تو ناله ندیمست
دریغ هجر در جانم مقیمست
هوش مصنوعی: بدون دیدن تو، در من نالهای وجود ندارد و افسوس که درد جدایی در جانم جا گرفته است.
ز درد من همه همسایگانم
فغان برداشتند از بس فغانم
هوش مصنوعی: همه همسایگانم از درد و نالهام به شدت ناراحت شدند و هر یک فریاد اعتراض کردند.
همی گویند ازین ناله بیاسای
دل ما سوختی بر ما ببخشای
هوش مصنوعی: همه میگویند که از این ناله و فریاد آرام بگیر، اما دل ما از غم سوخت و اکنون از تو خواهش میکنیم که ما را ببخشی.
به گیتی عاشقان بسیار دیدیم
نه چون تو مستمندی زار دیدیم
هوش مصنوعی: در میان عاشقان بسیار دیدهایم، اما مانند تو که اینگونه پریشان و دردمند باشی، هرگز ندیدهایم.
مرا بگذاشت آن بت روی جانان
چو آتش را به دشت اندر شبانان
هوش مصنوعی: او معشوق زیبایم را بهطور ناگهانی ترک کرد، همانطور که آتش در دل دشت تاریک شب برای شبنشینان بیخبر میسوزد.
مرا تنها بماند اینجا به خواری
چو خان راه مرد رهگذاری
هوش مصنوعی: من اینجا به حالتی ذلتبار تنها ماندهام، مانند خان زادهای که در راه، مسافری را ملاقات میکند.
نه بس بود آنکه از پیشم سفر کرد
که رفت اندر سفر یار دگر کرد
هوش مصنوعی: این خوب نیست که فقط به خاطر رفتن کسی از پیش من، به دیگران فکر کنم. این رفتن باعث نشده که او در سفر دیگری به دنبال یاری دیگر باشد.
اگر نالم همی بر داد نالم
که اینست از جفای دوست حالم
هوش مصنوعی: اگر من گلایه کنم، باید بدانید که علت این نالهام به خاطر بدرفتاری و بیمهری دوستی است که به او دلبستهام.
دلم گوید مرا از بس که نالی
به ناله بر، نالان را همالی
هوش مصنوعی: دل من میگوید که به خاطر فریادهای بیپایانم، کسانی که همیشه در حال ناله هستند، حال و روزی مشابه خودم دارند.
به تخت کامرانی بر نشسته
چو نخچیرم به چنگ شیر خسته
هوش مصنوعی: من اکنون بر فراز کامیابی نشستهام، مانند کسی که در شکار در دستی به شیر خسته و ضعیف دست یافته است.
اگر زین آمد ای عاشق ترا درد
که یارت در سفر یار دگر کرد
هوش مصنوعی: اگر ای عاشق، از این وضعیت ناراحت هستی، به خاطر این است که محبوبت در سفر به سر میبرد و با کسی دیگر رابطه دارد.
ندانی تو که یارت هست خورشید
همه کسی را به خورشیدست امید
هوش مصنوعی: آیا میدانی که محبوبت، مانند خورشید است؟ همه به او امید دارند و نور او راهنمایشان است.
گهی نزدیک باشد گه ز تو دور
ترا و دیگران را زو رسد نور
هوش مصنوعی: گاهی آدمی به نزدیکی حقیقی و درک عمیق از معنای وجود میرسد، و گاهی نیز از آن دور میشود. در این میان، ممکن است دیگران از این نور و آگاهی برخوردار شوند.
نگارا من ز دلتنگی چنانم
که خود با تو چه میگویم ندانم
هوش مصنوعی: عزیزم، من از شدت دلتنگی به حالتی رسیدهام که حتی خودم نمیدانم درمورد تو چه چیزی میخواهم بگویم.
به سان مادرم گم کرده فرزند
ز غم بر دل دو صد کوه دماوند
هوش مصنوعی: مانند مادری که فرزندش را گم کرده، قلبش پر از غم و اندوه است و این درد به اندازهٔ کوههای دماوند در دلش سنگینی میکند.
چو دیوانه به کوه و دشت پویان
ز هر سو در جهان فرزند جویان
هوش مصنوعی: شخصی مانند یک دیوانه در کوه و دشت در حال حرکت است و از هر جهتی در دنیا به دنبال فرزند خود میگردد.
ندارم آگهی از درد و آزار
اگر ناگه مرا بر دل خلد خار
هوش مصنوعی: من از درد و رنجی که میکشم بیخبرم، اما اگر ناگهان در دل بهشت، خار و درد دیگری به من برسد، آن را احساس میکنم.
عجب دارم که بر من چون پسندی
چنین زاری و چونین مستمندی
هوش مصنوعی: تعجب میکنم که چطور توانستهای چنین حالتی از زاری و نیازمندی را بر من بگذرانی.
به چندین کز تودیدم رنج و آزار
دلم ندهد که نالم پیش دادار
هوش مصنوعی: من از رنج و آزارهایی که از تو دیدهام، دیگر دلزده نمیشوم و نمیخواهم در برابر خدای دادگر، شکایت کنم.
بترسم از قضای آسمانی
نیام کرد بر تو دلگرانی
هوش مصنوعی: من از سرنوشت آسمانی میترسم که دل شاد تو را تحت تأثیر قرار دهد و ناراحت کند.
ز بس خواری که هجر آرد به رویم
ز دلتنگی همین مایه بگویم
هوش مصنوعی: به خاطر رنج و اندوهی که جدایی به من میآورد، از دلتنگی همین مقدار را میتوانم بگویم.
ترا بی من مبادا شادمانی
مرا بی تو مبادا زندگانی
هوش مصنوعی: ای کاش که تو را بدون من شاد نبینی و بدون تو، من هم شادمانی نداشته باشم.
حاشیه ها
1390/11/01 13:02
یاسر
باسلام
مصرع دوم بیت ماقبل آخر بنظر صحیح نمیآید.
باتشکر
1398/03/15 01:06
آژمان
گهی نزدیک باشد گه ز تو دور
ترا و دیگران را زو رسد نور
درست میباشد
سپاسگذارم