گنجور

بخش ۶۴ - نامهٔ چهارم خشنودى نمودن از فراق و امید بستن بر وصل

چه خوش روزی بود روز جدایی
اگر با وی نباشد بی وفایی
اگر چه تلخ باشد فرقت یار
درو شیرین بود امید دیدار
خوشست اندوه تنهایی کشیدن
اگر باشد امید یار دیدن
وصال دوست را آهوست بسیار
عتاب و خشم و ناز و جنگ و آزار
بتر آهو به عشق اندر، ملالست
یکی میوه که شاخ او وصالت
فراق دوست سر تا سر امیدست
ز روز خرمی دل را نویدست
دلم هرگه که بی صبری سگالد
ز تنهایی و بی یاری بنالد
همی گویم دلا گر رنج یابی
روا باشد که روزی گنج یابی
چو دیماه فراق ما سرآید
بهار وصلت و شادی درآید
چه باشد گر خوری یک سال تیمار
چو بینی دوست را یک لحظه دیدار
اگر یک روز با دلبر خوری نوش
کنی اندوه صد ساله فراموش
نیی ای دل تو کم از باغبانی
نه مهر تو کمست از گلستانی
نیینی باغبان چون گل بکارد
چه مایه غم خورد تا گل برآرد
به روز و شب بود بی صبر و بی خواب
گهی پیراید او را گه دهد آب
گهی از بهر او خوابش رمیده
گهی خارش به دست اندر خلیده
به امید آن همه تیمار بیند
که تا روزی برو گل بار بیند
نبینی آنکه دارد بلبلی را
که از بانگش طرب خیزد دلی را
دهد او را شب و روز آب و دانه
کند از عود و عاجش ساز خانه
بدو باشد همیشه خرم و گش
بدان امید کاو بانگی کند خوش
نبینی آنکه در دریا نشیند
چه مایه زو نهیب و رنج بیند
همیشه بی خور و بی خواب باشد
میان موج و باد و آب باشد
نه با این ایمنی بیند نه با آن
گهی از خواسته ترسد گه از جان
به امید آن همه دریا گذارد
که تا سودی بیابد زانچه دارد
نبینی آنکه جوهر جوید از کان
به کان در، آزماید رنج چندان
نه شب خسپد نه روز آرام گیرد
نه روزی رنج او انجام گیرد
همیشه سنگ و آهن بار دارد
همیشه کوه کندن کار دارد
به امید آن همه آزار یابد
که شاید گوهری شهوار یابد
اگر کار جهان امید و آزست
همه کس را بدین هر دو نیازست
همیشه تا برآید ماه و خورشید
مرا باشد به مهرت آز و امید
مرا در دل درخت مهربانی
به چه ماند به سرو بوستانی
نه شاخش خشک گردد گاه گرما
نه برگش زرد گردد گاه سرما
همیشه سبز و نغز و آبدارست
تو پنداری که هر روزش بهارست
ترا در دل درخت مهربانی
به چه ماند بر اشجار خزانی
برهنه گشته و بی بار مانده
گل و برگش برفته خار مانده
همی دارم امید روزگاری
که باز آید ز مهرش نوبهاری
وفا باشد خجسته برگ و بارش
گل صد برگ باشد خشک خارش
سه چندان کز منست امیدواری
ز تو بینم همی نومیدواری
منم چون شاخ تشنه در بهاران
توی همچون هوا با ابر باران
منم درویش با رنج و بلا جفت
توی قارون بی بخشایش و زفت
همی گریم به درد و زین بتر نیست
که جز گریه مرا کار دگر نیست
چه بیچاره بود آن سوکواری
که جز گریه ندارد هیچ کاری
چو بیمارم که در زاری و سستی
نبرّد جانش امید از درستی
چنان مرد غریبم در جهان خوار
به یاد زادبوم خویش بیمار
نشسته چون غریبان بر سر راه
همی پرسم ز حالت گاه و بی گاه
مرا گویند زو امید بَردار
که نومیدی امیدت ناورد بار
همی گویم به پاسخ تا به جاوید
به امیدم به امیدم به امید
نبرّم از تو امید ای نگارین
که تا از من نبرّد جان شیرین
مرا تا عشق صبر از دل برانده‌ست
بدین امید جان من بمانده‌ست
نسوزد جان من یکباره در تاب
که امیدت زند گه‌گه برو آب
گر امیدم نماند وای جانم
که بی امید یک ساعت نمانم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: دانشگاه فرانکفورت

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه خوش روزی بود روز جدایی
اگر با وی نباشد بی وفایی
هوش مصنوعی: چه روز خوبی خواهد بود روز جدایی اگر بی‌وفایی او در آن نباشد.
اگر چه تلخ باشد فرقت یار
درو شیرین بود امید دیدار
هوش مصنوعی: اگرچه جدا شدن از معشوق تلخ و دردناک است، اما امید به دیدار دوباره او شیرینی خاصی دارد.
خوشست اندوه تنهایی کشیدن
اگر باشد امید یار دیدن
هوش مصنوعی: تحمل تنهایی اگر با امید دیدن یار همراه باشد، لذت‌بخش است.
وصال دوست را آهوست بسیار
عتاب و خشم و ناز و جنگ و آزار
هوش مصنوعی: دوستی و نزدیک شدن به محبوب، مانند آهوست که همزمان نشانه هایی از رفت و آمدهای پرشور، خشم، ناز و کشمکش های خارجی را به همراه دارد.
بتر آهو به عشق اندر، ملالست
یکی میوه که شاخ او وصالت
هوش مصنوعی: در عشق، آهو در آتش اشتیاق می‌سوزد؛ همانند میوه‌ای که شاخ آن به وصال و ملاقات می‌انجامد، اما در این راه احساس دل‌شکستگی و غم نیز وجود دارد.
فراق دوست سر تا سر امیدست
ز روز خرمی دل را نویدست
هوش مصنوعی: جدایی از دوست، تمام امیدها را زنده نگه داشته و روزهای شادابی دلی را به ارمغان می‌آورد.
دلم هرگه که بی صبری سگالد
ز تنهایی و بی یاری بنالد
هوش مصنوعی: هر بار که دلم از تنهایی و نبودن همدم ناراحت و بی‌تاب می‌شود، صدای ناله‌اش را می‌شنوم.
همی گویم دلا گر رنج یابی
روا باشد که روزی گنج یابی
هوش مصنوعی: ای دل، اگر در این دنیا رنج و سختی بکشی، اشکالی ندارد، زیرا روزی به پاداشی بزرگ دست می‌یابی.
چو دیماه فراق ما سرآید
بهار وصلت و شادی درآید
هوش مصنوعی: وقتی که سرمای دی‌ماه و دوری ما به پایان برسد، بهار ملاقات و شادی به زندگی‌امان خواهد آمد.
چه باشد گر خوری یک سال تیمار
چو بینی دوست را یک لحظه دیدار
هوش مصنوعی: چه اشکالی دارد اگر به مدت یک سال سختی و غم را تحمل کنی، وقتی که می‌توانی فقط برای یک لحظه دوستی را ببینی؟
اگر یک روز با دلبر خوری نوش
کنی اندوه صد ساله فراموش
هوش مصنوعی: اگر روزی با معشوق خوش بگذرانی و نوشیدنی بنوشی، تمام غم و اندوهی که به مدت صد سال در دل داشتی را فراموش خواهی کرد.
نیی ای دل تو کم از باغبانی
نه مهر تو کمست از گلستانی
هوش مصنوعی: ای دل، تو هم به اندازه یک باغبان ارزشمندی، فقط محبت و عشق تو به اندازه گلستان نیست.
نیینی باغبان چون گل بکارد
چه مایه غم خورد تا گل برآرد
هوش مصنوعی: باغبان وقتی گل می‌کارد، هر چقدر هم که نگران و غمگین باشد، در نهایت باید صبر کند تا گل جوانه بزند و شکوفا شود.
به روز و شب بود بی صبر و بی خواب
گهی پیراید او را گه دهد آب
هوش مصنوعی: او همواره بی‌صبر و ناآرام است و در روز و شب به طور مداوم در تلاش است؛ گاهی به او خوشبختی می‌رسد و گاهی هم دچار سختی و دشواری می‌شود.
گهی از بهر او خوابش رمیده
گهی خارش به دست اندر خلیده
هوش مصنوعی: گاهی برای او خوابش پریشان می‌شود و گاهی هم خارش دستش را به سوی او می‌کشاند.
به امید آن همه تیمار بیند
که تا روزی برو گل بار بیند
هوش مصنوعی: امیدوارم که همه مشکلات و سختی‌ها برای او برطرف شود تا روزی بتواند زیبایی‌های زندگی را تجربه کند.
نبینی آنکه دارد بلبلی را
که از بانگش طرب خیزد دلی را
هوش مصنوعی: آیا نمی‌بینی کسی را که بلبلی دارد و صدایش دلی را شاد و سرزنده می‌کند؟
دهد او را شب و روز آب و دانه
کند از عود و عاجش ساز خانه
هوش مصنوعی: او به او روز و شب زندگی می‌بخشد و با چیزهایی مثل چوب و عاج، برایش خانه‌ای می‌سازد.
بدو باشد همیشه خرم و گش
بدان امید کاو بانگی کند خوش
هوش مصنوعی: او همیشه باید شاد و سرزنده باشد و به امید آن کسی باشد که صدایی خوش و دل‌نواز از خود بلند می‌کند.
نبینی آنکه در دریا نشیند
چه مایه زو نهیب و رنج بیند
هوش مصنوعی: اگر کسی در دریا نشسته باشد، نمی‌تواند بفهمد که چقدر درد و رنج می‌کشد و چه خطراتی او را تهدید می‌کند.
همیشه بی خور و بی خواب باشد
میان موج و باد و آب باشد
هوش مصنوعی: همواره در میان امواج و باد و آب، در شرایط سخت و بی‌خوابی و بدون بهانه‌ای برای فرار، باقی بماند.
نه با این ایمنی بیند نه با آن
گهی از خواسته ترسد گه از جان
هوش مصنوعی: انسان در زندگی همیشه با احساسات و ترس‌های مختلف مواجه است. گاهی ممکن است از خواسته‌هایی که دارد دچار نگرانی شود و گاهی هم از خود زندگی و جانش بترسد. به همین دلیل، نمی‌تواند به راحتی از امنیت و آرامش برخوردار باشد.
به امید آن همه دریا گذارد
که تا سودی بیابد زانچه دارد
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال نفع و فایده‌ای است، باید امید و انتظار داشته باشد که همه چیز را رها کند و به سوی هدفش برود.
نبینی آنکه جوهر جوید از کان
به کان در، آزماید رنج چندان
هوش مصنوعی: آیا نمی‌بینی که انسانی که به دنبال گنج و ارزش‌های پنهان است، چقدر زحمت می‌کشد و رنج می‌برد؟
نه شب خسپد نه روز آرام گیرد
نه روزی رنج او انجام گیرد
هوش مصنوعی: نه شب خوابش می‌برد و نه روز به او آرامش می‌دهد؛ و نه روزی رنجش به پایان می‌رسد.
همیشه سنگ و آهن بار دارد
همیشه کوه کندن کار دارد
هوش مصنوعی: همیشه باید سختی‌ها و چالش‌ها را تحمل کرد و برای رسیدن به اهداف بزرگ، تلاش و کوشش لازم است.
به امید آن همه آزار یابد
که شاید گوهری شهوار یابد
هوش مصنوعی: امیدوار است که همه درد و رنج ها را تحمل کند، شاید به این وسیله به لذتی ناب و بااهمیت دست یابد.
اگر کار جهان امید و آزست
همه کس را بدین هر دو نیازست
هوش مصنوعی: در دنیای ما، امید و انتظار برای هر فردی ضروری است و همه به این دو نیاز دارند.
همیشه تا برآید ماه و خورشید
مرا باشد به مهرت آز و امید
هوش مصنوعی: در هر لحظه که ماه و خورشید طلوع کنند، همیشه به محبت تو امیدوارم و آرزومندم.
مرا در دل درخت مهربانی
به چه ماند به سرو بوستانی
هوش مصنوعی: درخت مهربانی در دل من مانند سروی است که در باغی زیبا می‌روید.
نه شاخش خشک گردد گاه گرما
نه برگش زرد گردد گاه سرما
هوش مصنوعی: در گرما شاخه‌های درخت خشک نمی‌شوند و در سرما هم برگ‌های آن زرد نمی‌گردند.
همیشه سبز و نغز و آبدارست
تو پنداری که هر روزش بهارست
هوش مصنوعی: اینجا اشاره به این دارد که همیشه نشاط و سرزندگی وجود دارد و به نظر می‌رسد که هر روز مانند روزهای بهاری است.
ترا در دل درخت مهربانی
به چه ماند بر اشجار خزانی
هوش مصنوعی: محبت تو در دل من مانند درختی است که در پاییز خشک و بی‌برگ می‌شود.
برهنه گشته و بی بار مانده
گل و برگش برفته خار مانده
هوش مصنوعی: گل و برگ درختان بی‌پوشش و بی‌محصول مانده‌اند و فقط خاری از آن‌ها باقی مانده است.
همی دارم امید روزگاری
که باز آید ز مهرش نوبهاری
هوش مصنوعی: من امیدوارم روزی بیاید که دوباره از محبت او به من روزهای خوش و زیبایی به همراه داشته باشم.
وفا باشد خجسته برگ و بارش
گل صد برگ باشد خشک خارش
هوش مصنوعی: وفا به معنای وفاداری و صداقت، مانند برگ‌های خرم و گل‌های زیباست، در حالی که خیانت و بی‌وفایی مانند خارهایی خشک و سوزنده است که خوشایند نیستند.
سه چندان کز منست امیدواری
ز تو بینم همی نومیدواری
هوش مصنوعی: من امید زیادی از تو دارم، اما تو به من احساس ناامیدی می‌دهی.
منم چون شاخ تشنه در بهاران
توی همچون هوا با ابر باران
هوش مصنوعی: من مانند شاخی تشنه در بهار هستم که به هوای بارانی تو دل بسته‌ام.
منم درویش با رنج و بلا جفت
توی قارون بی بخشایش و زفت
هوش مصنوعی: من یک درویش هستم که در رنج و سختی زندگی می‌کنم، ولی تو مانند قارون هستی که بی‌رحمی و ثروتت به تو کمک کرده است.
همی گریم به درد و زین بتر نیست
که جز گریه مرا کار دگر نیست
هوش مصنوعی: من به خاطر درد فراوانی که دارم، به شدت گریه می‌کنم و هیچ کار دیگری جز گریه کردن برایم نمی‌ماند.
چه بیچاره بود آن سوکواری
که جز گریه ندارد هیچ کاری
هوش مصنوعی: آن شخص بیچاره‌ای که فقط می‌تواند گریه کند و کار دیگری از دستش برنمی‌آید، واقعاً در وضعیت سختی قرار دارد.
چو بیمارم که در زاری و سستی
نبرّد جانش امید از درستی
هوش مصنوعی: مثل بیماری که در رنج و ضعف به سر می‌برد، امیدش به بهبودی و سلامت از بین نمی‌رود.
چنان مرد غریبم در جهان خوار
به یاد زادبوم خویش بیمار
هوش مصنوعی: من در این دنیا مانند یک مرد غریب و بی‌کس هستم و به یاد زادگاه خود دچار اندوه شده‌ام.
نشسته چون غریبان بر سر راه
همی پرسم ز حالت گاه و بی گاه
هوش مصنوعی: من مانند غریبان کنار راه نشسته‌ام و بی‌وقفه از حال و روز دیگران می‌پرسم.
مرا گویند زو امید بَردار
که نومیدی امیدت ناورد بار
هوش مصنوعی: به من می‌گویند که از او قطع امید کنم، زیرا ناامیدی هیچ‌گاه در بر نخواهد داشت و باری به دوش نخواهد گذاشت.
همی گویم به پاسخ تا به جاوید
به امیدم به امیدم به امید
هوش مصنوعی: همواره در پاسخ می‌گویم که به دور از ناامیدی به آینده امیدوارم.
نبرّم از تو امید ای نگارین
که تا از من نبرّد جان شیرین
هوش مصنوعی: ای نگار زیبا، از تو امیدی ندارم، چون می‌ترسم که در این میان جان شیرینم را نیز از من بگیری.
مرا تا عشق صبر از دل برانده‌ست
بدین امید جان من بمانده‌ست
هوش مصنوعی: عشق باعث شده که من تمام صبر و شکیبایی‌ام را از دست بدهم، ولی به خاطر این امید که زندگی‌ام ادامه پیدا کند، هنوز زنده‌ام.
نسوزد جان من یکباره در تاب
که امیدت زند گه‌گه برو آب
هوش مصنوعی: جان من در این گرما نمی‌سوزد، چرا که امید تو همچنان به من زندگی می‌بخشد.
گر امیدم نماند وای جانم
که بی امید یک ساعت نمانم
هوش مصنوعی: اگر امیدی در دل نداشته باشم، وای به حال من! که بدون امید حتی یک ساعت هم نمی‌توانم ادامه دهم.

حاشیه ها

1391/01/13 22:04
مهران

در کتاب ویس و رامین به اهتمام محمد جعفر عرب بیت 10 و 11 چنین است:
چه باشد گرخورم صد سال تیمار
چو بینم دوست را یک روز دیدار
اگر یک روز با دلبر خوری نوش
کنی تیمار صد ساله فراموش

1394/04/22 02:06
استاد

خلیده به معنای زخمی شدن است چه مایه یعنی چقدر و چه اندازه
کش دارای دو معنی است هم به معنی اغوش و هم به معنی شادی و خوشحال مثلا در بیت
دست در کش کرد با اتش به هم خویشتن گم کرد با او خوش به هم کش به معنای اغوش و بغل است
اما در بیتی از همین شعر به معنای خوشحال است
اما تفسیر تمام ابیات در یک کلمه خلاصه میشود
امید وصال به معشوق
لازم به ذکر است این منظومه.در حوزه ادبیات تعلیمی قرار دارد

1394/04/22 02:06
استاد

معذرت میخواهم در حوزه ادبیات غنایی قرار دارد

1395/12/03 20:03
کیانوش

باسلام
به نظر میرسد در بیت چهارم به جای "وصل" باید "وصال" باشد

1395/12/03 20:03
کیانوش

بیت 22 "ایمنی" به جای "ایمانی" به نظر درست تر است

1396/09/25 14:11
دانیال

به روز و شب بودی صبر و بی خواب

1396/09/25 14:11
دانیال

به روز و شب بود بی صبر و بی خواب

1397/06/11 20:09
عباسی - فسا

سلام و درود
در بیت:
به روز و شب بودی صبر و بی خواب
گهی پیراید او را گه دهد آب
باید بشود
به روز و شب بُوَد بی صبر و بی خواب

1397/09/08 08:12
ابوحمزه

پر از غلط املایی

1399/12/15 11:03
محمد خراسانی

سلام، اینجا بجای «لحظه» به اشتباه نوشتید «لخظه»
چو بینی دوست را یک لخظه دیدا

1400/05/05 00:08
طوقدار
امید وصال را بر رسیدن به وصال ترجیح میدم. یکی وصل و یکی هجران پسندد. ودرد را بر درمان. مرد را دردی اگر باشد خوش است. به امید لطفش.
1400/08/07 16:11
مسعود جمالی

متاسفانه اشتباهات زیادی در متن وجود دارد

۱- بیت ۵ مصراع دوم: در انتهای مصراع وصالت اشتباه و وصالست درست است.

۲-بیت ۱۱ مصراع دوم: بجای اندوه کلمه تیمار باید باشد.

۳- بیت ۲۲ بجای ایمانی باید ایمنی باشد و در مصراع دوم در بعضی نسخه ها بجای خواسته مال توشته شده است.

۴- بیت ۲۵ مصراع دوم: در بعضی نسخه ها بجای (نه) در اول مصراع (که) نوشته شده که درستتر بنظر می آید: نه شب خسبد نه روز آرام گیرد      که روزی رنج او انجام گیرد

۵- بیت ۲۶ مصزاع اول: بجای آگن بایستی آهن نوشته شود.

۶- بیت ۳۲ مصراع دوم: باید به این صورت باشد: تو پنداری که هر روزش بهارست

۷- بیت ۳۳ مصراع دوم: در بعضی نسخه ها بجای اشجار گلزار نوشته شده است.

۸- بیت ۳۴ ابتدای بیت: برهند نوشته شده که درست آن برهنه است

۹- بیت ۳۹ ابتدای بیت: تویی درست است که توی نوشته شده.

۱۰- بیت ۴۵ مصراع دوم: بایستی اینگونه باشد: که امید تو نومیدی دهد بار

۱۱- بیت ۴۶ مصراع اول: باید به این صورت نوشته شود: همی گویم به پاسخشان به جاوید

۱۲- بیت ۴۸ انتهای مصراع دوم: بجای نماندست بایستی بماندست نوشته شود.

۴-

1402/03/04 00:06
جباری

من اکنون نسخ ویس و رامین را در اختیار ندارم که حکم قطعی بنمایم. اما در بیت سوم، به جای«یار دیدن»، «بازدیدن» آشناتر می‌نماید.

1402/03/04 00:06
جباری

با درود و سپاس، در بیت سی و سه، «بر» باید «به» شود؛ زیرا ماندن به چیزی (شباهت) متعارف است نه ماندن بر!

1403/02/12 02:05
نیلوفر کاردان

بیت ۱۳  اشتباه تایپی دارد. "نبینی" اشتباه نوشته شده است. "نیینی" تایپ شده.

لطفا تصحیح گردد.

من نسخ چاپی رو هم نگاه کردم. سایت اشتباه تایپی داره. نسخ درسته.