برگردان به زبان ساده
اگرچه یافت رامین مرزبانی
به درگاه برادر پهلوانی
هوش مصنوعی: اگرچه رامین به کمک برادر پهلوانش در جایگاه مرزبانی رسید، ولی باز هم به این مقام دست یافت.
دلش بی ویس با فرمان و شاهی
به سختی بود چود بی آب ماهی
هوش مصنوعی: دلش بدون محبوبش به شدت مضطرب و ناراحت بود، مانند ماهیای که بدون آب نمیتواند زندگی کند.
بگشت او گرد مرز پادشایی
گرفته رای فرمانش روایی
هوش مصنوعی: او در اطراف مرز پادشاهی پرسه زد و برای تصمیمگیری، قدرت و اختیار خود را بهدست گرفت.
به هر شهری و هر جایی گذر کرد
بدان را از جهان زیر و زبر کرد
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به این که هر جا که انسان میرود و در هر مکانی که حضور پیدا میکند، میتواند تأثیر خود را بر آنجا بگذارد و دنیای آن را تحت تأثیر قرار دهد یا متحول کند. به عبارت دیگر، سفر و تجربههای جدید میتواند باعث تغییر و دگرگونی در محیط و جهان اطراف گردد.
چنان بی بیم و ایمن کرد گرگان
که میشان را شبان بودند گرگان
هوش مصنوعی: به قدری گرگان را بیهراس و در امنیت ساخت که گلهداران شبان شده بودند.
عقاب و باز بُد در حد ساری
رفیق و جفت کبگ کوهساری
هوش مصنوعی: عقاب و باز، هر دو در منطقه ساری زندگی میکنند و به عنوان دوستان و همدمان کبکهای کوهستانی به حساب میآیند.
ز بس مِیْ خوردن و خوشی در آمل
تو گفتی بودش آب رودها مل
هوش مصنوعی: به دلیل نوشیدن زیاد شراب و شادی در آمل، گویا آب رودها به رنگ می درآمد.
ز داد او همه مردم به کامش
نشسته روز و شب با عیش و رامش
هوش مصنوعی: از داد او، همه مردم در آسایش و خوشی زندگی میکنند و روز و شب در حال لذت و شادی هستند.
ز بیم تیغ او در مرز گوراب
همی با شیر بیشه خورد گور آب
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از تیغ او، حتی در مرز گوراب، من هم با شیر جنگل روبرو شدم.
نشسته با سپاهی در سپاهان
که بود از مرزها بهتر سپاهان
هوش مصنوعی: در جایی با نیروهایی مستقر شدهام که نسبت به دیگر مناطق در مرزها، از نظر قدرت و استحکام، برتر و ممتازتر است.
ز گرگان تا ری و اهواز و بغداد
بگسترده بساط رامش و داد
هوش مصنوعی: از گرگان تا ری و اهواز و بغداد، محیطی گسترده از شادی و ترویج عدالت فراهم شده است.
جهان چون خفته آسوده ز سختی
همه کس شادمان از نیکبختی
هوش مصنوعی: جهان مانند کسی است که در آرامش خوابیده و از سختیها آزاد است. همه افراد به خاطر شانس و خوشبختی خود خوشحال و راضیاند.
زمانه از نیاز آزاد گشته
ولایت چون بهشت آباد گشته
هوش مصنوعی: زمانه به جایی رسیده که دیگر نیازی به خواستهها و نیازهای دنیوی ندارد و حکومت مانند بهشتی آرام و خوشبخت شده است.
حسودان از جهان دل برگرفته
درختان از سعادت بر گرفته
هوش مصنوعی: حسودان از دنیا دل بریدهاند و درختان از خوشبختی بهرهمند شدهاند.
گرفته روز و شب دست سران جام
به چنگ آورده دولت را سرانجام
هوش مصنوعی: روز و شب را به سختی میگذرانیم و در تلاش هستیم تا با تسلط بر اوضاع، سرانجام به موفقیت و آرامش دست پیدا کنیم.
چو رامین گرد مرز خویش برگشت
چنان آمد که بر گوراب بگذشت
هوش مصنوعی: وقتی رامین به مرز خود بازگشت، طوری آمد که گویی از روی یک خاکسپاری عبور میکند.
سر افرازان چو شاپور و رفیدا
در آن کشور به نام نیک پیدا
هوش مصنوعی: افراد برجسته و بزرگمردانی چون شاپور و رفیدا در آن سرزمین به خاطر نام نیکشان شناخته شدهاند.
یکایک ساختندش میهمانی
ستوده بزمهای خسروانی
هوش مصنوعی: هر یک از آنها به عنوان مهمانهایی شایسته در میهمانیهای باشکوه و مجلل پادشاهان برگزیده شدند.
سحرگاهان همه بهشکار رفتند
به گاه نیم روزان مِیْ گرفتند
هوش مصنوعی: صبح زود همه به شکار رفتند و در وقت ظهر برای نوشیدن شراب جمع شدند.
گهی در صید گه با تیر و خنجر
گهی در بزمگه با رود و ساغر
هوش مصنوعی: وقتی در حال شکار هستم، زمانی با تیر و خنجر به شکار میروم و گاهی در مهمانیها با موسیقی و نوشیدنیها سرگرم میشوم.
گهی شیران گرفتند از نیستان
کهی جام نبید اندر گلستان
هوش مصنوعی: گاهی شیران از بینیدان در میان نیستان، جام نبید را در گلستان مینوشند.
بدین خوبی که گفتم روزگاری
به سر بردند در عیش و شکاری
هوش مصنوعی: آنها سالها را در خوشی و لذت سپری کردند و از زندگی خود لذت بردند.
دل رامین به هشیاری و مستی
چو ناز آگنده بود از درد و سستی
هوش مصنوعی: دل رامین در حالت هشیاری و مستی قرار داشت؛ حالتی که از درد و ناتوانی پر شده و به شیوهای نازک و لطیف احساساتش را بروز میدهد.
گر او تیری به نخچیری فگندی
هوای دل برو تیری فگندی
هوش مصنوعی: اگر او تیری را به تیرک کمانت پرتاب کند، دل تو نیز در پی او تیر دیگری پرتاب میکند.
به شب کز دوستان تنها بماندی
ز خون دیدگان دریا براندی
هوش مصنوعی: وقتی شب فرا رسید و تو به تنهایی از دوستانت ماندی، چشمانت مانند دریا پر از اشک بود.
بدین سان بود حالش تا یکی روز
به ره بر، دید خورشید دل افروز
هوش مصنوعی: خلاصه حال او این گونه بود که روزی در مسیر، خورشید زیبایی را دید.
نگاری نوبهاری غمگساری
ستمگاری به دل بردن سواری
هوش مصنوعی: دختری زیبا و دلنشین که در بهار میآید، با خود اندوه و رنجهایی به دل میآورد و سوار بر اسب، دلها را میبرد.
به خوبی پادشایی دل ربایی
به بوسه جان فزایی دلگشایی
هوش مصنوعی: به زیبایی و به خوبی، محبت تو دلها را میرباید و با بوسهای که جان را تقویت میکند، روح را شاداب میسازد.
به دو رخ بوستانی گلستانی
میان گلستان شکر ستانی
هوش مصنوعی: در دو صورت زیبای تو مانند باغی پر از گل و خوشبو است که در آن شکر میپاشند.
دو زلفش خوانده نقش هر فسونی
گرفته تاب هر جیمی و نونی
هوش مصنوعی: دو زلف او همچون نقشی زیبا، قدرت و جاذبهای دارند که میتوانند توجه هر بینندهای را به خود جلب کنند و به نوعی سحر و جادو را به نمایش بگذارند. زلفهای او به قدری دلفریباند که هر نوع زیبایی را تحت تاثیر قرار میدهند.
لبش گشته شفای هر گزندی
ببرده آب هر شهدی و قندی
هوش مصنوعی: لبهای او بهبود دهندهی هر آسیبی هستند و آب و طعم هر شیرینی را از بین میبرند.
دهان تنگ چون میمی عقیقین
درو دندان بسان سین سیمین
هوش مصنوعی: دهانش کوچک و تنگ مانند میمی است، ولی دندانهایش مانند سکههای نقرهای میدرخشند.
به چشم آورده تیر افگن ز ابخاز
به زلف آورده جراره ز اهواز
هوش مصنوعی: چشمانش مانند تیرهایی است که از ابخاز شلیک میشوند و موهایش زلفهایی هستند که از اهواز به دست آمدهاند.
رخانش تخت دیباهای ششتر
لبانش تنگ شکرهای عسکر
هوش مصنوعی: صورتش مانند پارچههای نرم و لطیف است و لبهایش همچون شهد شیرین و خوشمزه به نظر میرسند.
یکی چون گل که بر وی مشک بیزد
یکی چون در که در وی باده ریزد
هوش مصنوعی: کسی مانند گل است که بوی خوشی از خود منتشر میکند و کسی دیگر مانند یک جام شراب است که درونش نوشیدنی ریخته شده است.
زره را در میان پروین فگنده
کمان را توزهٔ مشکین فگنده
هوش مصنوعی: زره را در میان ستارههای پروین پراکنده و کمان را در جلوهگری عطر مشک ریخته است.
یکی بر سنبلش گشته زرهگر
یکی بر نرگسش گشته کمانور
هوش مصنوعی: یک نفر به خاطر زیبایی سنبل مانندش به زره درآمده و دیگری به خاطر زیبایی نرگس مانندش به کماندار تبدیل شده است.
رهی گشته دلش را سنگ و فولاد
چنان چون قد او را سرو و شمشاد
هوش مصنوعی: دل او سخت و استوار شده است، مانند سنگ و فولاد، و قد او همانند سرو و شمشاد بلند و زیباست.
رخش را نام شد گلنار بربر
دو زلفش را لقب زنجیر دلبر
هوش مصنوعی: اسب او به نام گلنار شناخته میشود و دو زلف او به زنجیر دلبر تشبیه شده است.
یکی را چشمهٔ نوش آب داده
یکی را دست فتنه تاب داده
هوش مصنوعی: یکی به آب حیات دسترسی یافته و به زندگی سرشار از خوشبختی رسیده است، در حالی که دیگری به فتنه و مشکل گرفتار شده و در حال چرخش و سرگردانی است.
ز برف و شیر و خون و مِیْ رخانی
ز قند و نوش و شهد و دُر دهانی
هوش مصنوعی: از ترکیب زیبای برف، شیر، خون و شراب، رنگی همچون قند و نوشیدنی شیرین و دُر یافته در کام را تصویر میکند.
یکی را بر کران مشکین جراره
یکی را بر میان رخشان ستاره
هوش مصنوعی: یکی درخشش و زیبایی خاصی دارد که به اوج رسیده و مانند سمندی است که بر سرش مشکینی جلوهگر شده، و دیگری به زیبایی درخشانش میدرخشد و همچون ستارهای در میانه وجودش، دلنوازی میکند.
نهفته در قصب اندام چون سیم
چو اندر آب روشن ماهی شیم
هوش مصنوعی: اندام او نهفته و پنهان است، مانند سیمی که درون آب زلال و شفاف همچون ماهی میدرخشد.
به سر بر افسری از مشک و عنبر
فرازش افسری از زر و گوهر
هوش مصنوعی: بر سرش کلاهی از عطر و خوشبویی دارد و بالای آن، کلاهی از طلا و جواهر میدرخشد.
فروهشته ز سر تا پای گیسوی
به بوی مشک و رنگ جان جادوی
هوش مصنوعی: موهای او که بوی خوش مشک و رنگی جادویی دارد، از سر تا پایش به دل نشسته و زیبایی خاصی دارد.
چنان آویخته شب از شباهنگ
و یا از مشک بر مه بسته اورنگ
هوش مصنوعی: شب مانند نگینی درخشان از تاریکی آویزان شده است و به مانند مشک، ماه را با زیبایی خاصی در بر گرفته است.
بنا گوشش چو دیبای پر از گل
طرازی کرده بر دیبا ز سنبل
هوش مصنوعی: گوشش مانند پارچهای لطیف و زیبا است که با گلهای خوشبو و زینتی تزئین شده، درست همانطور که روی پارچهای دیبا، گلهای سنبل به زیبایی دوخته شدهاند.
برین سان تن گدازی دل نوازی
خوش آوازی سرافرازی بنازی
هوش مصنوعی: بدن بیحالت را به ناز و نوازش زینت ببخش و زیبایی را با خوشصدایی و سربلندی بیفزای.
چو باغی از مه و پروین بهارش
بهاری از گل و سوسن نگارش
هوش مصنوعی: مانند باغی پر از مه و ستاره، بهار تو هم پر از گل و سوسن است که زیباییهایت را به نمایش میگذارد.
نگاری بود بنگاریده دادار
بت آرایش نگاریده دگر بار
هوش مصنوعی: دختری بود که به زیبایی و هنر آفریده شده بود و دوباره به زیبایی خود میبالید.
تنش دیبا و درپوشیده دیبا
رخش زیبا و بنگاریده زیبا
هوش مصنوعی: بدن او مانند پارچهای نرم و لطیف است و رویش را با زیبایی ویژهای تزئین کردهاند.
ز بس زیور جو گنجی پر ز زیور
ز بس گوهر چو کانی پر ز گوهر
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و زرق و برق بسیار، گنجی سرشار از زیور آلات و جواهرات خیرهکننده است. مانند کانیهایی که پر از گوهر و جواهرند.
همی باریدش از مر غول عنبر
چنان کز نقش جامه دُرّ و گوهر
هوش مصنوعی: بارش او настолько فراوان بود که گویی از بدن عظیم یک غول عطر و بوی خوش میریزد، به طوری که مانند زیبایی نقش و نگار لباسهای گرانبها و جواهرات میدرخشید.
به یک فرسنگ او را روشنایی
همی شد با نسیم آشنایی
هوش مصنوعی: با وزش نسیمی آشنا، او را از دور یک فرسنگ روشنایی میرسید.
مهش از تاج و مهر از روی تابان
سهیل از گردن و پروین ز دندان
هوش مصنوعی: ماهش مانند تاجی زیبا و خورشیدش مانند رویی درخشان است. سهیل از گردن او و پروین از دندان او پیدا هستند.
ز خوشی همچو شاهی و جوانی
ز شیرینی چو کام و زندگانی
هوش مصنوعی: از سر خوشی مانند پادشاهی و در جوانی مانند آن که از شیرینی لذت میبرد و زندگی میکند.
ز خوبی همچو باغ نوبهاری
ز گُشی چون گوزن مرغزاری
هوش مصنوعی: زیبایی او مانند باغی در بهار است و او مانند گوزنی در مرتع سرحال و شاداب است.
ز خوبان گرد او هشتاد دلبر
بتان چین و روم و هند و بربر
هوش مصنوعی: از میان زیباها، هشتاد دلبر به دور او جمع شدهاند که همگی از سرزمینهای چین، روم، هند و بربر آمدهاند.
همه گردش چو گرد سرو نسرین
همه پیشش چو پیش ماه پروین
هوش مصنوعی: تمامی زیباییها و جذابیتها در برابر او مانند درخت سرو و گل نسرین هستند، و همه به چشم او همانند ستارههای ماه پروین مینمایند.
چو رامین دید آن سرو روان را
بت با جان و ماه با روان را
هوش مصنوعی: رامین وقتی آن سرو زیبا را دید، که با جان و روحش ترکیب شده و به مانند ماه درخشان است، تحت تاثیر قرار گرفت.
تو گفتی دید خورشید جهان تاب
که از دیدار او چشمش گرفت آب
هوش مصنوعی: تو گفتی که وقتی خورشید دنیا را روشن میکند، چشمانش چنان درخشان میشود که از تماشای آن آنقدر غرق در حیرت میشود که به حالت خواب میرود.
دو پایش سست شد خیره فروماند
ز سستی تیرها از دست بفشاند
هوش مصنوعی: دو پایش ضعیف و ناپایدار شد و به شدت در حالت تحیر و گیجی مانده است. از شدت سستی، تیرها از دستش رها شده و به زمین میافتند.
نبودش دیده را دیدار باور
که بت بیند همی یا ماه یا خور
هوش مصنوعی: در غیاب یک نفر، دیده نمیتواند آن شخص را ببیند و تنها تصویری که در ذهن میآید، میتواند شبیه به یک بت، ماه یا خورشید باشد. یعنی وقتی کسی نیست، تنها تصورات ما از او باقی میماند که حتی ممکن است ناشی از خیالات ما باشد.
بهشتست این که دیدم یا بهارست
بهشتی حور یا چینی نگارست
هوش مصنوعی: آنچه من میبینم بهشتی به نظر میرسد یا شاید بهار است که اینگونه زیباست. آیا این حوری است یا نگاری چینی که اینچنین دلرباست؟
به باغ دلبری آزاده سروست
به دشت خرمی نازان تذروست
هوش مصنوعی: در باغ، دلبری آزاد و زیبا به صورت سرو درخشان است و در دشت، خوشحالی و زیبایی همچون پرندهای نازک و لطیف وجود دارد.
بتان چون لشکرند او شاه ایشان
ویا چون اخترند او ماه ایشان
هوش مصنوعی: بتها مانند لشکری هستند که او شاه آنهاست، یا مانند ستارههایی هستند که او ماه آنهاست.
درین اندیشه بود آزاده رامین
که آمد نزد او آن سرو سیمین
هوش مصنوعی: رامین آزادانه در فکر بود و در این حین، آن سرو زیبای نقرهای نزد او آمد.
تو گفتی بود دیرین دوستدارش
فراز آمد گرفت اندر کنارش
هوش مصنوعی: تو گفتی که دوست دیرین تو با شوق و دوستداشتن به سراغش آمده و در کنار او قرار گرفته است.
بدو گفت ای جهان را نامور شاه
ز تو چون ماه روشن کشور ماه
هوش مصنوعی: به او گفت: ای پادشاه معروف جهان، کشور تو مانند ماه روشن و درخشان است.
شب آمد تو به نزد ما فرود آی
غمین گشتی یکی ساعت بیاسای
هوش مصنوعی: شب فرا رسید و تو به نزد ما آمدی، کمی استراحت کن تا غمت کم شود.
ز ما بپذیر یک شب میهمانی
که داریمت به ناز و شادمانی
هوش مصنوعی: از تو خواهش میکنم که یک شب به مهمانی من بیایی، چون من تو را با محبت و شادی پذیرایی میکنم.
می گلگونت آرم روشن و خوش
که دارد بوی مشک و رنگ آتش
هوش مصنوعی: من گل زیبای تو را در مکان روشنی میگذارم، زیرا بوی خوش مشک و رنگی همچون آتش دارد.
ز بیشه شنبلید آرمت خود روی
بنفشه آرمت همچون تو خوش بوی
هوش مصنوعی: از جنگل بوی خوشی به مشام میرسد، و تو نیز مانند گل بنفشه، خوشبو و زیبا هستی.
ز بیشه مرغ و دُراج بهاری
ز کوه آرمت کبگ کوهساری
هوش مصنوعی: از جنگل پرندگان و بلبلان بهاری، از کوه کبک کوهسار آرزو میکنم.
ز باغ آرم گل و آزاده سوسن
کنم مجلس چو دیبای ملون
هوش مصنوعی: از باغ گلی میآورم و سوسنی آزاد را به مجلس میآورم، مانند دنبالهای رنگارنگ و زیبا.
گرامی دارمت چون جان شیرین
که خود میهمان داریم چونین
هوش مصنوعی: من تو را همچون جان عزیزم گرامی میدارم، زیرا که خود میهمانانی از این دست داریم.
جهان افروز رامین گفت ای ماه
مرا از نام و از گوهر کن آگاه
هوش مصنوعی: رامین به ماه میگوید که مرا از نام و ویژگیهای خود آگاه کن تا بتوانم درخشندگی و زیباییات را بهتر بشناسم.
به گوراب از کدامین تخم زادی
تن سیمین بدادی یا ندادی
هوش مصنوعی: این بیت به بررسی ریشه و نژاد کسی میپردازد و این سؤال را مطرح میکند که آیا او از نژاد nobler (مقدستری) به دنیا آمده است یا نژادی عادی داشته و به نوعی به مقام و ارزشی رسیده است. در واقع، شاعر به این موضوع اشاره دارد که ممکن است ظاهر زیبا و بدن سیمین او، نشاندهنده خواستگاه والا و یا خاستگاه خاصی باشد.
چه نامی وز کدامین جایگاهی
مرا خواهی به جفتی یا نخواهی
هوش مصنوعی: آیا میخواهی نامی از من بگویی و بگویی از کجا آمدهام، یا اصلاً نمیخواهی چیزی بگویی؟
اگر با تو کسی پیوند جوید
ازو مادرت کاوین چند جوید
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد با تو ارتباط برقرار کند، بداند که مادرش نیز از او بهرهمند خواهد شد.
لب شیرین تو پر شهد و قندست
نگویی تا ازان قندی به چندست
هوش مصنوعی: لبهای شیرین تو مانند شهد و قند میباشد، که نمیتوانی بگویی این شیرینی به چه مقدار است.
اگر قند ترا باشد بها جان
به جان تو که باشد سخت ارزان
هوش مصنوعی: اگر قند برای تو ارزشمند باشد، جان تو چه ارزشی پیدا میکند؟ پس جان تو بسیار ناچیز است.
جوابش داد خورشید سخنگوی
سروش دلکش آن حور پریروی
هوش مصنوعی: خورشید به او جواب داد و با صدای دلنشین و زیبا، سخن گفت.
نه آنم من که پوشیدهست نامم
کسی را گفت باید من کدامم
هوش مصنوعی: من آن کسی نیستم که نامم را پنهان کردهام؛ باید بگویم که من کیستم.
که مهر از هیچ کس پنهان نماند
همه کس مهر تابان را بداند
هوش مصنوعی: که عشق و محبت هیچگاه از دید پنهان نمیماند و همه افراد به روشنایی و نشانههای محبت آگاه هستند.
مرا مامک گهر بابا رفیدا
درین کشور به نام نیک پیدا
هوش مصنوعی: من در این سرزمین به خوبی شناخته شدهام که به خاطر بابا رفیدا، فرزند مرحوم، گوهری هستم.
مرا فرخ برادر مرزبانست
که آذربایگان را پهلوانست
هوش مصنوعی: برادر من، فرخ، نگهبان مرزهاست و او در آذربایجان به عنوان یک قهرمان شناخته میشود.
مرا مادر به زیر گل بزادهست
گل خوشبوی نام من نهادهست
هوش مصنوعی: مادر من مرا در زیر گل به دنیا آورده است و نام من را گل خوشبو گذاشته است.
ستوده گوهرم از مام و از باب
که این از همدانست آن ز گوراب
هوش مصنوعی: من به خاطر اصل و نژادم از مادر و پدرم شکرگزارم، زیرا یکی از آنها از همدان است و دیگری از گوراب.
منم گلبرگ گلبوی گلاندام
گلم چهره گلم گونه گلم نام
هوش مصنوعی: من مانند گلبرگ گلی هستم که زیبایی و جاذبهام نظیر گل است. چهرهام همچون گل و با ناز و نرمشهایی همانند یک گلبرگ است و حتی نامم هم با زیبایی گل آشناست.
به من شد هر که در گوراب خستو
که من هستم کنون گوراب بانو
هوش مصنوعی: هر کسی که در گوراب از من خسته شده باشد، باید بداند که من اکنون از جنس گوراب و بانوی آن هستم.
مرا هست این نکویی مادر آورد
مرا دایه به مهر و ناز پرورد
هوش مصنوعی: من از خوبیهای مادر بهرهمند شدم، او مرا با عشق و محبت بزرگ کرد.
مرا گردن بلورین سینه سیمین
به نرمی قاقم و بر بوی نسرین
هوش مصنوعی: شانههای زیبا و لطیف من مانند بلور درخشان است و سینهام همچون نازکی گل صدتومانی عطرآگین میباشد.
چه پرسی از من و از خاندانم
که من نام و نژادت نیک دانم
هوش مصنوعی: از من و خانوادهام چه سوالی میکنی که من به خوبی از نام و نسل تو باخبر هستم؟
تو رامینی شهنشه را برادر
که مهر ویس با جانت برابر
هوش مصنوعی: تو همچون برادری هستی برای شاه، زیرا محبت ویس با جان تو برابر است.
تو بشکیبی ز دیدارش به گوراب
اگر هرگز شکیبد ماهی از آب
هوش مصنوعی: اگر تو به خاطر دیدار با او تحمل کنی و حتی در گوراب هم باشی، هرگز از ماهی انتظار نداشته باش که از آب بیرون بیاید.
جدا مانی تو زان شمشاد آزاد
اگر دجله جدا ماند ز بغداد
هوش مصنوعی: اگر تو از آن شمشاد آزاد دور باشی، همانطور که دجله از بغداد جداست، دیگر هیچ ارتباطی با آن نخواهی داشت.
شود شسته ز جانت این تباهی
گر از زنگی شود شسته سیاهی
هوش مصنوعی: اگر این آلودگی از جانت برطرف شود، همچون زنگی که پاک شود، تیرهگویی و ناراحتیهای درونت نیز از بین خواهد رفت.
دلت بستهست بر وی دایهٔ پیر
به افسون ساخته مسمار و زنجیر
هوش مصنوعی: دلت به محبت و مراقبت مادری پیر بسته شده و او با استفاده از جادو و فریب تو را به زنجیر کشیده و گرفتار کرده است.
تو نتوانی که از وی بازگردی
و با یار دگر انباز گردی
هوش مصنوعی: تو نمیتوانی از او جدا شوی و با دوست دیگری رابطه برقرار کنی.
چو زو نشکیبی او را باش تنها
تو زو رسوا و او نیز از تو رسوا
هوش مصنوعی: وقتی که تو او را تنها گذاشتی و به تحمل او نپرداختی، هم خودت رسوا خواهی شد و هم او.
شهنشه از تو ننگ آلود گشته
خدا از هر دو ناخشنود گشته
هوش مصنوعی: شاه از ننگ تو خجالتزده شده و خدا نیز از هر دو سمت ناخرسند است.
چو بشنید این سخن آزاده رامین
به دل مر بیدلی را کرد نفرین
هوش مصنوعی: وقتی رامین این حرف را شنید، با دل پر از ناامیدی، فردی آزاداندیش را به باد نفرین گرفت.
کجا از بیدلی گشت او علامت
شنید از هر که در گیتی ملامت
هوش مصنوعی: او در عالم بیدلی و دلشکستگی به نشانهای از هر کسی که در دنیا ملامت میکرد، دست نیافت.
دگر باره به نرمی گفت با ماه
سخنهایی که برد او را دل از راه
هوش مصنوعی: او دوباره به آرامی با ماه صحبت کرد و حرفهایی زد که دل او را به شدت تحت تاثیر قرار داد.
بدو گفت ای نگار سرو بالا
بت خورشید چهر ماه سیما
هوش مصنوعی: او به معشوقهاش گفت: ای زیبای با قامت بلند، تو همچون خورشید میدرخشی و چهرهات به زیبایی ماه میماند.
مکن مرد بلا دیده ملامت
ز یزدان خواه تا یابد سلامت
هوش مصنوعی: برای کسی که در سختی و بلا به سر میبرد، نباید از خداوند سرزنش کرد، بلکه باید دعا کرد تا از آن مشکلات نجات یابد و به آرامش برسد.
همه کار خدای از خلق رازست
قضا را دست بر مردم درازست
هوش مصنوعی: تمام کارهای خداوند از روی راز و رمز است و قضا و قدر به نحوی بر زندگی مردم تاثیر میگذارد.
مرا بر سر مزن کم کار زشتست
قصا بر من مگر چونین نبشتهست
هوش مصنوعی: مرا بر سر مزن، کار زشت و ناپسند است؛ اما اگر چنین چیزی در سر من نوشته شده باشد، چه کنم؟
مکن یاد گذشته کار گیهان
که کار رفته را دریافت نتوان
هوش مصنوعی: به یاد گذشته نباش و به کارهایی که انجام شدهاند فکر نکن، چرا که نمیتوان کاری که گذشته است را تغییر داد یا به دست آورد.
اگر فرمان بری ماه دو هفته
نباشی یاد گیر از کار رفته
هوش مصنوعی: اگر به دستورات و احکام عمل کنی، حتی اگر در این مسیر به مدت دو هفته نتوانی موفق شوی، میتوانی از اشتباهات قبلی خود درس بگیری و پیشرفت کنی.
ز دی نندیشی و امروز بینی
مرا از هر که بینی برگزینی
هوش مصنوعی: به گذشته فکر نکن و به کنون توجه کن؛ من را از میان همه کسانی که میبینی، انتخاب خواهی کرد.
به نیکی مر مرا انباز گردی
به انبازی مرا دمساز گردی
هوش مصنوعی: تو با خوبی و نیکی همراه من میشوی و در نزدیکیام، مرا به همدلی و همگامی دعوت میکنی.
تو باشی آفتاب اندر حصارم
رخت باشد بهار اندر کنارم
هوش مصنوعی: تو مانند آفتابی و من در حصار تو هستم. وجود تو برای من مانند بهاری است که در کنارم حضور دارد.
اگر من یابم از تو کامگاری
بیابی تو ز من کامی که داری
هوش مصنوعی: اگر من از تو بهرهمند شوم، تو نیز از من بهرهمند خواهی شد.
ترا نگزیرد از بخشنده شاهی
مرا نگزیرد از رخشنده ماهی
هوش مصنوعی: تو هیچگاه از محبت و لطف خداوند جدا نخواهی شد، همانطور که من نیز از زیبایی و درخشندگی ماه دور نخواهم بود.
تو باش اکنون به کام دل مرا ماه
که من باشم به کام دل ترا شاه
هوش مصنوعی: حالا تو به آرزوی قلبی من پاسخ بده، ای ماه! چرا که من هم خواستهات را برآورده میکنم، ای شاه!
ترا بخشم ز گیتی هر چه دارم
و گر جانم بخوانی پیشت آرم
هوش مصنوعی: هر آنچه که دارم از دنیا را به تو میبخشم و اگر جانم را هم بخواهی، با کمال میل آن را پیش تو میآورم.
سرایم را نباشد جز تو بانو
روانم را نباشد جز تو دارو
هوش مصنوعی: در خانهام جز تو هیچکس نیست و روح من بدون تو هیچ آرامشی ندارد.
هر آنگاهی که یابم از تو پیوند
خورم بر راستی پیش تو سوگند
هوش مصنوعی: هر بار که نگاهی از تو به دست آورم، با تمام وجود به تو متصل میشوم و در حقیقت بر تو سوگند میخورم.
که تا باشد به گیتی کوه و صحرا
رود جیحون و دجله سوی دریا
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دنیا کوهها و دشتها وجود داشته باشد و رودخانههایی مانند جیحون و دجله به سمت دریا جاری شوند.
ز چشمه آب خیزد زاب ماهی
نماید خور فروغ و شب سیاهی
هوش مصنوعی: از چشمه، آب به بیرون میجوشد و ماهی آن را به شگفتی مینگرد. این آب در روز نورانی و در شب تاریک است.
بتابد مهر و ماه آسمانی
ببالد زادسرو بوستانی
هوش مصنوعی: تابش خورشید و ماه بر آسمان باعث رشد و شکفتگی درخت سرو در باغ میشود.
جهد باد صبا بر کوهساران
چرد گور ژیان در مرغزاران
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش باد یا نسیم صبحگاهی بر روی کوهها، همچون تلاش حیات و زندگی در دشتها و علفزارهاست.
تو با من باشی و من با تو جاوید
به مهر یکدگر داریم اومید
هوش مصنوعی: اگر تو در کنار من باشی و من نیز در کنار تو، همیشه به عشق و محبت یکدیگر امیدوار خواهیم بود.
نگیرم جز تو یاری را در آغوش
کنم آن را که دیدهستم فراموش
هوش مصنوعی: من هیچ کسی را جز تو در آغوش نمیگیرم و تنها به یاد کسی میافتم که فراموشش کردهام.
نبود از ویس نیکوتر مرا یار
به دو گیتی شدم زو نیز بیزار
هوش مصنوعی: از ویس خوبتر یاری برای من نیست، به همین خاطر در این دنیا هم از او بیزار شدم.
جوابش داد خورشید گلاندام
منه راما مرا از جادوی دام
هوش مصنوعی: خورشید زیبا به من گفت که مرا از جادوی اسارت نجات بده.
نه آنم من که در دام تو آیم
چنین بی رنج در کام تو آیم
هوش مصنوعی: من آن شخصی نیستم که به سادگی در دام تو بیفتم و بدون تلاش به خواستههایت دست پیدا کنم.
مرا از تو نیاید پادشایی
نه خودکامی و نه فرمان روایی
هوش مصنوعی: من از تو هیچ قدرت و سلطنتی ندارم، نه خودخواهی و نه حاکمیت بر دیگران.
نه میدانی پر از آشوب لشکر
نه ایوانی پر از دینار و گوهر
هوش مصنوعی: نه تو از شور و آشفتگی جنگ و نبرد خبر داری و نه از ثروت و داراییهای بسیار در قصر و کاخ.
مرا کامیست از تو گر بیابم
سر از فرمان و رایت برنتابم
هوش مصنوعی: اگر بتوانم از دستورات و سلطنت تو سرپیچی کنم، از تو بهرهای خواهم برد.
تو باشی پیش من شاه جهاندار
چو من باشم به پیش تو پرستار
هوش مصنوعی: اگر تو پیش من باشی و حکومت کنی، من هم در مقابل تو همچون پرستار و خدمتگزار خواهم بود.
اگر مهرم بپروردن توانی
وفای من به سر بردن توانی
هوش مصنوعی: اگر بتوانی محبت من را پرورش دهی، میتوانی وفای من را از بین ببری.
نیابی در جهان چون من یکی یار
وفاورز و وفاجوی و وفادار
هوش مصنوعی: در دنیا مانند من کسی را پیدا نخواهی کرد که همچنان وفا دار باشد و در جستجوی وفاداری از او باشی.
نباید مر ترا مرز خراسان
هم ایدر باش دل شاد و تن آسان
هوش مصنوعی: نباید به مرز خراسان فقط فکر کنی، چرا که دل شاد و تن راحتی در اینجا وجود دارد.
مشو دیگر به نزد ویس جادو
زن موبد کجا باشدت بانو
هوش مصنوعی: به جادوگر ویس نرو دیگر، چرا که بانو در آنجا برای تو نخواهد بود.
مکن زو یاد گرچه مهربانست
کجا چیز کسان زان کسانست
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که حتی اگر او مهربان است، از یاد او غافل نشو، زیرا ارزش انسانها به عمل و کردارشان است.
بکن پیمان که نه مهرش پرستی
نه پیغامش دهی نه کس فرستی
هوش مصنوعی: پیمان بگزار که نه او را دوست داشته باشی، نه پیامی برایش بفرستی و نه کسی را به دنبال او بفرستی.
اگر با من کنی زین گونه پیمان
تن ما را دو سر باشد یکی جان
هوش مصنوعی: اگر با من به این شکل پیمان ببندی، تن ما دو بخش خواهد داشت و یکی از آنها جان است.
چو بشنید این سخن رامین از آن ماه
زبان خود ز پاسخ کرد کوتاه
هوش مصنوعی: زمانی که رامین این حرف را شنید، از آن ماه زیبا با زبانش پاسخ کوتاهی داد.
پذیره کرد از گل این بهانه
گرفتش دست و بردش سوی خانه
هوش مصنوعی: گل بهانهای برای استقبال از او ایجاد کرد و دستی را گرفت و به سمت خانه برد.
چو رامین شد در ایوان رفیدا
گرفته دست ماه سرو بالا
هوش مصنوعی: رامین در ایوان رفیدا قرار دارد و دست ماه که به مانند سروی بلند است را گرفته است.
گهی صد جام در پایش فشاندند
به گاهِ زرنگارش برنشاندند
هوش مصنوعی: گاهی به او چندین جام شراب مینوشاندند و گاهی به هنگام مهر و محبت او را بر تخت مینشاندند.
در و دیوار در دیبا گرفتند
زمین در عنبر سارا گرفتند
هوش مصنوعی: در و دیوار با پارچههای نرم و فاخر پوشانده شدهاند و زمین با عطر خوش بوی عنبر معطر گردیده است.