برگردان به زبان ساده
چو شاه و ویس و رامین هر سه باهم
دگر باره شدند از مهر بی غم
هوش مصنوعی: شاه و ویس و رامین دوباره با هم به خاطر عشق و دوستی بیغمی که داشتند، reunited شدند.
گناه رفته را پوزش نمودند
به پوزش کینه را از دل زدودند
هوش مصنوعی: به خاطر اشتباهات گذشته از دیگران معذرتخواهی کردند و این اعتراف باعث شد که حس کینه و نفرت از دلها پاک شود.
شه شاهان به پیروزی یکی روز
نشسته شاد با ویس دل افروز
هوش مصنوعی: پادشاه بزرگ به همراه ویس، روزی را با شادی و خوشحالی سپری میکند.
بلورین جام را بر کف نهاده
چه روی ویس در وی لعل باده
هوش مصنوعی: یک جام شفاف و بلورین را در دست دارم که بر روی آن تصویری از ویس نقش بسته و درونش شراب سرخش میدرخشد.
بخواند آزاده رامین را و بنشاند
به روی هر دو کام دل همی راند
هوش مصنوعی: آزاده، رامین را صدا میکند و او را به نشستن دعوت میکند تا به آرامش و خوشی هر دو برسند.
نصیب گوش بودش چنگ رامین
نصیب چشم رخسار نگارین
هوش مصنوعی: صدای چنگ رامین به گوش او رسید و چهره زیبا و دلربای معشوقش را به چشم دید.
چو رامین گه گهی بنواختی چنگ
ز شادی بر سر آب آمدی سنگ
هوش مصنوعی: وقتی که رامین گاهی به شادی چنگ مینواخت و به سر آب میرسید، سنگی را به نثر میآورد.
به حال خود سرود خوش بگفتی
که روی ویس مثل گل شکفتی
هوش مصنوعی: تو به زیبایی و لطافتی اشاره کردی که چهرهات مانند گل درخشان و شکوفا است.
مدار ای خسته دل اندیشه چندین
که نه یکباره سنگینی نه رویین
هوش مصنوعی: ای دل خسته، نگرانیهایت را کنار بگذار، چرا که نه میتوانی همه چیز را یکباره تحمل کنی و نه میتوانی بر تمام مشکلات غلبه کنی.
مکن با دوست چندین ناپسندی
ز دل منمای چندین مستمندی
هوش مصنوعی: با دوست خود اینقدر بد نکن و دل مرا به درد نیاور، زیرا که من به اندازه کافی گرفتار هستم.
زمانی دل به رود و باده خوش دار
به جام باده بنشان گرد تیمار
هوش مصنوعی: مدتی را به خوشی و لذت بگذران، در کنار باده و زیباییها، و از نگرانیها دور شو.
اگر ماندهاست لختی زندگانی
سر آید رنجهای این جهانی
هوش مصنوعی: اگر زمانه به پایان برسد و زندگی به اتمام برسد، دیگر رنج و سختیهای این دنیا به پایان خواهد رسید.
همان گردون که بر تو کرد بیداد
به عذر آید ترا روزی دهد داد
هوش مصنوعی: همان دنیایی که با تو بیرحمی کرد، روزی به تو انصاف خواهد داد و تو را در موقعیتی قرار خواهد داد که حق تو داده شود.
بسا روزا که تو دلشاد باشی
وزین اندیشها آزاد باشی
هوش مصنوعی: بسیاری از روزها هستند که تو شاد و خوشحال هستی و از این افکار آزاد و رها هستی.
اگر حال تو دیگر کرد گیهان
مرو را هم نماند حال یکسان
هوش مصنوعی: اگر حال و روز تو تغییر کند، دیگر جهانی مشابه لحظه قبلی نخواهد بود.
چو شاهنشاه را می در سر آویخت
خرد را مغز او با می برآمیخت
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه جام می را به سر می آورد، عقل و هوش او با می در هم میآمیزد.
ز رامین خوش سرودی خواست دیگر
به حال عشق از آن پیشین نکوتر
هوش مصنوعی: رامین از کسی خواسته که دوباره بر اساس حال و هوای عشق بخواند و این بار زیباتر و دلنشینتر از قبل باشد.
دگر باره سرودی گفت رامین
که از دل برگرفت اندوه دیرین
هوش مصنوعی: رامین بار دیگر شعری سرود و از دلش غمهای قدیمی را دور کرد.
رونده سرو دیدم بوستانی
سخنور ماه دیدم آسمانی
هوش مصنوعی: در جایی سرسبز و دلنشین، درختی بلند و زیبا را دیدم. همچنین، ماهی درخشان و پرنور که آسمان را روشن کرده بود، مشاهده کردم.
شکفته باغ دیدم نوبهاری
سزای آنکه در وی مهر کاری
هوش مصنوعی: در باغی که شکوفهها بهار را جشن میگیرند، کسانی که در آن باغ محبت و تلاش کردهاند، سزاوار جایگاه ویژهای هستند.
گلی دیدم درو اردیبهشتی
نسیم و رنگ او هر دو بهشتی
هوش مصنوعی: در یک روز بهاری، گلی را مشاهده کردم که هم رنگش زیبا بود و هم نسیمی که به آن میوزید، هر دو حالتی بهشتی داشتند.
به گاه غم سزای غمگساری
گه شادی سزای شاد خواری
هوش مصنوعی: در زمان غم، باید به غمها رسیدگی کرد و در زمان شادی، شایسته است که از خوشحالی لذت ببریم.
سپردم دل به مهرش جاودانی
ز هر کاری گزیدم باغبانی
هوش مصنوعی: دل خود را به عشق او سپردم و از هر کاری، باغبانی را انتخاب کردم تا همیشه در کنار او باشم.
همی گردم میان لالهزارش
همی بینم شکفته نو بهارش
هوش مصنوعی: من در میان گلزار لالهها میچرخم و گلهای تازهاش را میبینم که شکوفا شدهاند.
من اندر باغ روز و شاب مجاور
بد اندیشم چو حلقه مانده بر در
هوش مصنوعی: من در باغ روز و شبو شبانه زندگی میکنم، اما افکار من منفی و تاریک است، مانند حلقهای که در در بسته مانده و نمیتواند وارد شود.
حسودان را حسد بردن چه باید
به هر کس آن دهد یزدان که شاید
هوش مصنوعی: حسودان به خاطر حسادت خود به دیگران آسیب میزنند، اما هر کسی را خداوند به آنچه که لایقش است میرساند.
سزاوارست با مه چرخ گردان
ازیرا مه بدو دادهست یزدان
هوش مصنوعی: سزوار است که با ماه در آسمان نشسته، زیرا خداوند به او زیبایی خاصی بخشیده است.
چو بشنید این سرود آزاده خسرو
ز شادی گشت عشق اندر دلش نو
هوش مصنوعی: وقتی خسرو آزاد این سرود را شنید، از خوشحالی در دلش عشق تازهای شکل گرفت.
دریغ هجر ویس از دلْش برخاست
ز ویس ماه پیکر جام مِیْ خواست
هوش مصنوعی: دل از فراق ویس به شدت رنج میبرد و به یاد او، ماه زیبا را میبیند و اشتیاقی برای نوشیدن جام میدارد.
بدان کز مِیْ کند یکباره مستی
فرو شوید ز دل زنگار هستی
هوش مصنوعی: بدان که همین که از شراب بنوشی، ناگهان حالتی از نشئگی به سراغت میآید و غبار و کدورتهای وجودت از بین میرود.
سمنبر ویس گفت ای شاه شاهان
به شادی زی به کام نیکخواهان
هوش مصنوعی: سمن به ویس گفت: ای پادشاه پادشاهان، به خوشی زندگی کن و از لذتهای نیکوکاران بهرهمند شو.
همه روزت به پیروزی چنین باد
همه کارت سزای آفرین باد
هوش مصنوعی: ای کاش هر روزت پر از موفقیت و پیروزی باشد و تمام تلاشهایت شایسته ستایش و تقدیر.
خوشست امروز ما را باده خوردن
به نیکی آفرین بر شاه کردن
هوش مصنوعی: امروز روز خوبی است و ما از نوشیدن شراب لذت میبریم، و بر شاه حکومت باید درود فرستاد.
سزد گر دایه روز ما ببیند
به شادی ساعتی با ما نشیند
هوش مصنوعی: اگر دایه (پرستار) روز ما را ببیند، سزاوار است که برای مدت کوتاهی با ما خوشحال باشد و نشست و برخاست کند.
اگر فرمان دهد پیروزگر شاه
کنیم او را ز حال خویش آگاه
هوش مصنوعی: اگر پادشاه پیروز فرمان دهد، ما او را از وضعیت خود مطلع میکنیم.
به بزم شاه خوانیمش زمانی
که چون او نیست شه را مهربانی
هوش مصنوعی: در محفل شاه، او را دعوت میکنیم، زمانی که هیچکس مانند او، مهربانی و محبت را برای شاه به ارمغان نیاورد.
پس آنگه دایه را زی شاه خواندند
به پیش ویس بر کرسی نشاندند
هوش مصنوعی: سپس دایه را به حضور شاه دعوت کردند و او را بر روی تخت نشاندند.
شهنشه گفت رامین را تو مِیْ ده
که مِیْ خوردن ز دست دوستان به
هوش مصنوعی: شاه گفت: رامین، بگذار بادهای به تو بدهند، زیرا نوشیدن شراب از دست دوستان بهتر است.
جهان افروز رامین همچنان کرد
به شادی مِیْ همی داد و همی خورد
هوش مصنوعی: رامین، روشنای دنیا، همچنان به شادمانی مشغول بود و مشروب مینوشید و به دیگران هم میداد.
می اندر مغز او بنمود گوهر
دل پر مهر او را گشت یاور
هوش مصنوعی: در ذهن او، مینوشتی که نشاندهنده زیبایی دل مهربانش بود و این موضوع به یاری او آمد.
چو ویس لاله رخ را می همی داد
نهان از شاه گفتش ای پریزاد
هوش مصنوعی: چون ویس با چهرهی لالهای رنگ، به آرامی شراب را به او میداد و پنهانی از شاه میخواست که ای پریزاد (ای دختر زیبا) به او توجه کند.
به شادی و به رامش خور می ناب
که کِشت عشق را از مِیْ دهیم آب
هوش مصنوعی: به خوشی و آرامش، شراب ناب بنوش که ما عشق را از شراب سیراب میکنیم.
دل ویس این سخن نیکو پسندید
نهان از شاه با رامین بخندید
هوش مصنوعی: دل ویس این حرف زیبا را پسندید و به طور پنهانی با رامین خندید.
مرو را گفت بختت راهبر باد
به بوم مهر کشتت نیک بر باد
هوش مصنوعی: برو، بگذار شانس و سرنوشتت تو را راهنمایی کند تا به سرزمین عشق برسی و کشتزار زندگیات به خوبی رشد کند.
همی تا جان ما بر جای باشد
دل ما هر دو مهر افروز باشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که جان ما در این دنیا باقی است، دلهای ما نیز عاشق و پر از محبت خواهند بود.
به دل مگزین تو بر من دیگران را
کجا من بر تو نگزینم روان را
هوش مصنوعی: به دل راه نده که به فکر دیگران باشی، چون من هم دیگران را برای تو نخواهم گذاشت و تنها تو را میخواهم.
تو از من شاد باشی من ز تو شاد
مرا تو یاد باشی من ترا یاد
هوش مصنوعی: اگر تو شاد باشی، من هم شاد میشوم؛ تنها کافی است که تو به یاد من باشی و من هم به یاد تو.
دل ما هر دوان کان خوشی باد
دل موبد ز تیمار آتشی باد
هوش مصنوعی: دل ما همیشه شاد و خوش باد، دل کسی که مثل موبد در آرامش و رسیدگی به آتش است، نیز چنین باد.
شهنشه را به گوش آمد ازیشان
سخنهایی که می گفتند پنهان
هوش مصنوعی: پادشاه از حرفهایی که آنها به طور پنهانی میزدند، باخبر شد.
شنیده کرد بر خود ناشنیده
به مردی داشت دل را آرمیده
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که فردی چیزی را شنیده که در واقع بر او تأثیر عمیقی گذاشته و دلش را آرام کرده است. او به نوعی از این شنیدهها احساس قدرت یا آرامش میکند، بهخصوص در مورد مردی که به او فخر میفروشد یا به او احساس احترام میدهد.
به دایه گفت دایه مِیْ تو بگسار
به رامین گفت رامین چنگ بردار
هوش مصنوعی: به دایه گفت که دیگر از شراب بپرهیز و به رامین گفت که ساز را به دست بگیرد و نوا کند.
سرود عاشقان بر چنگ بِسْرای
سخن کم گوی و شادیمان بیفزای
هوش مصنوعی: عاشقان با شعر و نوا به سرایش بپردازند، کمتر صحبت کنید و شادیمان را بیشتر کنیم.
وزان پس داد دایه می بدیشان
شده رامین ز مهر دل خروشان
هوش مصنوعی: پس از آن، دایه با محبت فراوان به آنها شیر میدهد و رامین را از عشق و احساسات عمیقش سیراب میکند.
سرودی گفت بس شیرین و دلگیر
تو نیز ار می همی گیری چنان گیر
هوش مصنوعی: اگر تو هم میخواهی عطر می را بچشی، پس عطر آن را با تمام وجودت احساس کن و از آن بهرهمند شو.
مرا از داغ هجران زرد شد روی
به می زردی ز روی من فروشوی
هوش مصنوعی: من از جدایی و دوری تو رنگباختهام، با نوشیدن شراب زردی که در چهرهام پیداست، مرا ترک نکن.
می گلگون کند گلگون رخانم
زداید زنگ اندیشه ز جانم
هوش مصنوعی: چهره زیبای معشوقهام، دلانگیز و رنگین است و این زیبایی، فکر و اندیشهام را از مشکلات و دغدغهها پاک میکند.
چو باشد رنگ رویم ارغوانی
نداند دشمنم درد نهانی
هوش مصنوعی: اگر چهرهام به رنگ قرمز باشد، دشمنانم از درد درونیام چیزی نخواهند دانست.
به هر چاره که بتوانم بکوشم
مگر درد دل از دشمن بپوشم
هوش مصنوعی: من هر تلاشی که بتوانم انجام میدهم، به جز اینکه ناراحتیها و درد دلم را از دشمن پنهان کنم.
از آن رو روز و شب مست و خرابم
که جز مستی دگر چاره نیابم
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه هیچ راه دیگری جز مستی ندارم، هر روز و شب در حال مستی و خراب حالی هستم.
چه خوشی باشد آن میخوارگی را
کزو درمان کنی بیچارگی را
هوش مصنوعی: خوشی واقعی در میگساری است که بتواند رنج و مشکلات زندگی را درمان کند.
همیسه مست باشم مِیْ گسارم
بدان تا از غم آگاهی ندارم
هوش مصنوعی: همیشه میخواهم مست باشم و شراب بنوشم تا از غم و اندوه چیزی نفهمم.
خبر دارد تو گویی ماهرویم
که من چونین به داغ مهر اویم
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که محبوب من از احساسات و غمهای من آگاه است، به گونهای که انگار او خود را در خود من میبیند و میداند که من برای عشق او چقدر دلتنگ و ناراحت هستم.
اگر چه من ز شیران جان ستانم
همی بستاند از من عشق جانم
هوش مصنوعی: هرچند که من از شیران (قویترینها) هستم و جانها را میگیرم، اما عشق جانم از من میگیرد.
خدایا چارهٔ بیچارگانی
مرا و جز مرا چاره تو دانی
هوش مصنوعی: خدایا، تنها راه نجات درماندگان را تو میشناسی و فقط تو میتوانی به من کمک کنی.
چنان کز شب برآری روز روشن
ازین محنت برآری شادی من
هوش مصنوعی: شاید از دل شب، روزی روشن بیابی و از این سختیها، شادی به دست آوری.
چو رامین چند گه نالید بر چنگ
همی از نالهٔ او نرم شد سنگ
هوش مصنوعی: رامین به مدتهای زیادی بر روی چنگ ناله و آواز میخواند و صدای دلانگیزش باعث شد که حتی سنگ هم نرم و تحت تأثیر قرار بگیرد.
اگر چه داشت مهر دل نهانی
پدید آمد نهانی را نشانی
هوش مصنوعی: اگرچه عشق و محبت در دل پنهان بود، اما نشانهای از آن عشق به روشنی ظاهر شد.
دلی در تفّ آتش مانده ناکام
چگونه یافتی در آتش آرام
هوش مصنوعی: دل حزین و پریشان چگونه میتواند در میان آتش آرامش پیدا کند؟
چو مستی جفت شد با مهربانی
دو آتش را فروزنده جوانی
هوش مصنوعی: وقتی شور و شوق با محبت همراه میشود، همچون دو آتش است که جوانی را زنده نگه میدارد.
دل رامین صبوری چون نمودی
به چونان جای چون بر جای بودی
هوش مصنوعی: دل رامین، صبر و شکیبایی را نشان داد، زیرا در چنین موقعیتی اگر کسی آرامش داشته باشد، در آنجا ثابت قدم میماند.
جوان و مست و عاشق چنگ در بر
نشسته یار پیش یار دیگر
هوش مصنوعی: جوانی سرشار از عشق و شیدایی در آغوش محبوب نشسته و دوستش را در کنار محبوب دیگری میبیند.
نباشد بس عجب گر زو نشانی
پدید آید ز حال مهربانی
هوش مصنوعی: این عجب نیست اگر از دل مهربان کسی نشانهای پیدایش شود.
چنان آبی که گردد سخت بسیار
بسنبد زیر بند خویش ناچار
هوش مصنوعی: به قدری آب قوی و خروشان است که حتی اگر تحت فشار قرار بگیرد، باز هم به حرکت ادامه میدهد و نمیتواند متوقف شود.
همیدون مهر چون بسیار گردد
به پیشش پند و دانش خوار گردد
هوش مصنوعی: وقتی عشق و محبت به حد زیادی افزایش پیدا کند، در برابر آن، نصیحت و دانایی کمارزش میشود.
چو از می مست شد پیروزگر شاه
به شادی در شبستان رفت با ماه
هوش مصنوعی: وقتی که شاه از شراب مست و پیروز شد، به شادی به میان شبستان رفت و در کنار ماه نشست.
به جای خویش شد آزاده رامین
مرو را خار بستر سنگ بالین
هوش مصنوعی: رامین که آزاد و رها شده است، به جای خود در کنار مرو، در حالی که بر روی سنگ سخت و خاری میخوابد.
دل موبد ز ویسه بود پر درد
در آن مستی مرو را سرزنش کرد
هوش مصنوعی: دل روحانی از عشق ویسه پر از درد بود و در آن حال مستی، مرو را سرزنش کرد.
بدو گفت ای دریغ این خوبرویی
که با او نیست لختی مهرجویی
هوش مصنوعی: به او گفت: ای کاش این چهره زیبا که در کنار ما نیست، کمی بیشتر در کنار ما بود.
تو چون زیبا درختی آبداری
شکفته نغز در باغ بهاری
هوش مصنوعی: تو مانند درختی زیبا و پرآب هستی که در باغ بهاری شکوفا شده و تماشایی است.
گل و برگت نکو باشد ز دیدن
و لیکن تلخ باشد درچشیدن
هوش مصنوعی: گل و برگ تو زیبا و خوشایند است وقتی که به آنها نگاه میکنم، اما وقتی آنها را میچشم، طعم تلخی دارند.
به شکر ماندت گفتار و دیدار
به حنظل ماندت آیین و کردار
هوش مصنوعی: گفتار و رفتار تو شکرین و خوشبو است، اما آداب و کارهایت مانند تلخی حنظل است.
بسی شوخان بی شرمان بدیدم
یکی چون تو نه دیدم نه شنیدم
هوش مصنوعی: بسیاری از آدمهای بیشرم را دیدهام، اما فردی مانند تو نه دیدهام و نه شنیدهام.
بسی دیدم به گیتی مهربانان
گرفته گونهگونه دوستگانان
هوش مصنوعی: در دنیا افراد مهربانی را دیدم که هرکدام به شیوهای دوست داشتنی و با محبت رفتار میکنند.
ندیدم چون تو رسوا مهربانی
نه همچون دوستگانت دوستگانی
هوش مصنوعی: تو را مانند خودت رسوا و مهربان ندیدهام و نه دوستانت را مانند دوستانت.
نشسته راست پیش من چنانید
که پندارید تنها هردوانید
هوش مصنوعی: او به صورت مستقیم و بیواسطه در مقابل من نشسته است، چنان که گویی تنها هستیم و هیچکس دیگری اطراف ما نیست.
همیشه بخت عاشق شور باشد
ز بخت شور چشمش کور باشد
هوش مصنوعی: عاشق همیشه در شور و شوق است، ولی اگر بختش بد باشد، نمیتواند زیباییهای دنیا را ببیند.
بود پیدا و پندارد نه پیداست
ابا صد یار پندارد که تنهاست
هوش مصنوعی: هرچند که او در جمع یارانش به نظر میرسد، اما احساس تنهایی میکند و تصور میکند که کسی او را نمیبیند.
کلوخی را که او در پس نشیند
مرو را چون کُهِ البرز بیند
هوش مصنوعی: کلوخی که او پشت آن نشسته، تو را مثل کوه البرز میبیند.
شما هر دو به عشق اندر چندینید
خوشی بینید و رسوایی نبینید
هوش مصنوعی: شما هر دو در عشق غرق شدهاید، در شادی و خوشی به سر میبرید و از رسواییها بیخبر هستید.
مباش ای بت چنین گستاخ بر من
که گستاخی کند از دوست دشمن
هوش مصنوعی: ای معشوق، به طور بیادبانهای با من رفتار نکن، چرا که چنین بیاحترامی از دشمنان میآید، نه از دوستان.
اگر گرددت روزی پادشا خر
مکن گستاخی و منشین برو بر
هوش مصنوعی: اگر روزی به مقام سلطنت رسیدی، از خودخواهی و گستاخی پرهیز کن و فراموش نکن که افتادن به غرور و خودبینی عاقبت نیکو ندارد.
مثال پادشا چون آتش آمد
به طبع آتش همیشه سرکش آمد
هوش مصنوعی: پادشاه مانند آتش است که طبیعتش همیشه سرکش و خشمگین است.
اگر با زور پیل و طبع شیری
مکن با آتش سوزان دلیری
هوش مصنوعی: اگر نمیتوانی با قدرت و زور وجودی بزرگ و نیرومند مانند فیل و با طبیعتی شجاع همچون شیر مقابله کنی، پس نباید با آتش و شعلههایی که سوزانندهاند، شجاعتی از خود نشان دهی.
بدان منگر که دریا رام باشد
بدان گه بین که بی آرام باشد
هوش مصنوعی: به این نکته توجه نکن که آب دریا همیشه آرام است. وقتی طوفان و ناآرامی پیش میآید، حقیقت دریا را بهتر خواهی دید.
اگر چه آب او را رام یابی
چو برجوشد تو با جوشش نتابی
هوش مصنوعی: هرچند که تو بتوانی او را تحت کنترل درآوری، اما وقتی که او به جوش بیفتد، تو نمیتوانی با جوش و خروش او مقابله کنی.
مکن با من چنین گستاخواری
که تو با خشم من طاقت نداری
هوش مصنوعی: با من اینقدر بیاحترامی نکن، زیرا تو از خشم من برنخواهی آمد.
مکن بنیاد این بررفته دیوار
کجا بر تو فرود آید به یک بار
هوش مصنوعی: این دیواری که بالا رفته، باعث نشوید که یکباره بر سرتان فرود آید.
من از مهرت بسی سختی بدیدم
ز هجرانت بسی تلخی چشیدم
هوش مصنوعی: من برای عشق تو苦یهای زیادی را تحمل کردم و از نبودنت تلخیهای زیادی را تجربه کردم.
مرا تا کی بدین سان بسته داری
به تیغ کین دلم را خسته داری
هوش مصنوعی: من را تا چه زمانی به این شکل تحت فشار و با حس انتقام نگه میداری؟ دلم از این وضعیت بسیار خسته شده است.
مکن با من چنین نامهربانی
کجا زین هم ترا دارد زیانی
هوش مصنوعی: لطفاً با من چنین بیرحمی نکن، که هیچ کس از این رفتار تو ضرر نمیبیند.
اگر روزی ز بندم برگشایی
ستیزه بفگنی مهرم نمایی
هوش مصنوعی: اگر روزی از دست من رهایی یابی، میخواهی با من جدل کنی و محبت را به من نشان دهی.
وفا و مهر تو بر جان نگارم
ترا بخشم ز شادی هرچه داری
هوش مصنوعی: در عشق و محبت تو، به خاطر شادیام، هرچه که دارم را به تو تقدیم میکنم.
ترا بخشم خراسان و کهستان
تو باشی آفتابم در شبستان
هوش مصنوعی: من خراسان و کوهستان را به تو میدهم، زیرا تو برای من مانند خورشیدی هستی که در شبنشینی میتابی.
جهان را جز به چشم تو نبینم
تو باشی مایهٔ تخت و نگینم
هوش مصنوعی: من جز با نگاه تو، به جهان چیزی نمیبینم. تویی که پایهٔ آرامش و زینت زندگیام هستی.
ترا باشد همه شاهی و فرمان
مرا یک دست جامه یک شکم نان
هوش مصنوعی: تو همه قدرت و سلطنت را داری، اما من تنها به یک دست لباس و یک شکم نان نیاز دارم.
چو بشنید این سخنها ویس دلکش
فتاد اندر دلش سوزنده آتش
هوش مصنوعی: وقتی ویس این حرفها را شنید، آتش سوزانی در دلش ایجاد شد که احساساتش را پر از هیجان کرد.
دلش آن شاه بیدل را ببخشود
جوابش را به شیرینی بیالود
هوش مصنوعی: دل آن شاه بیدل را با محبت و شیرینی پاسخ داد.
بدو گفت ای گرانمایه خداوند
مَبُرّاد از توم یک روز پیوند
هوش مصنوعی: به او گفت: ای بزرگ و با ارزش، خداوند، از تو یک روزی جدایی نداشته باشم.
مرا پیوند تو خوشتر ز کامست
دگر پیوندها بر من حرامست
هوش مصنوعی: رابطه و پیوند من با تو برایم خوشایندتر از هر لذتی است که از ارتباطات دیگر ببرم، و برای من هرگونه پیوند دیگری ممنوع است.
نهم بر خاک پای تو جهانبین
که خاک پای تو بهتر ز رامین
هوش مصنوعی: من بر زمین پای تو، که جهان را مینگرد، سجده میکنم؛ چون خاک پای تو برای من از تمام زیباییهای رامین ارزشمندتر است.
نگر تا تو نپنداری که هرگز
به من خرم بود رامین گر بز
هوش مصنوعی: مراقب باش که فکر نکنی همیشه در زندگی خوشحال بودم، حتی اگر ظاهراً شاد به نظر میرسیدم.
مرا در پیش چون تو آفتابی
چرا جویم فروغ ماهتابی
هوش مصنوعی: چرا باید دنبال نوری بگردم که به پای روشنایی تو نمیرسد، زمانی که تو خود همچون یک خورشید در برابر من هستی؟
توی دریا و شاهان جویبارند
تو خورشیدی و شاهان گل ببارند
هوش مصنوعی: در دریا، شاهان مانند جویبارها هستند و تو مانند خورشیدی هستی که بهترینها را به ارمغان میآوری.
اگر من پرستاری را سزایم
ازین پس تو مرایی من ترایم
هوش مصنوعی: اگر من در این حالت به پرستاری نیاز داشته باشم، تو هم باید به من توجه کنی و مراقب من باشی.
نگر تا در دل اندیشه نداری
که تو بینی ز من زنهار خواری
هوش مصنوعی: مواظب باش که در دل هیچ اندیشهای نداشته باشی، زیرا میبینی که من با شرمندگی و خواری در چه وضعیتی هستم.
مرا مهر تو با جان هست یکسان
تو خود دانی که بی جان زیست نتوان
هوش مصنوعی: عشق تو برای من به اندازهی جانم ارزشمند است و خودت میدانی که بدون جان نمیتوان زندگی کرد.
یکی تا موی اندام تو بر من
گرامیتر ز هر دو چشم روشن
هوش مصنوعی: هر گاه موی بدن تو برای من عزیزتر از هر دو چشمان روشن من باشد.
گذشته رفت شاها بودنی بود
ازین پس دارمت خود کام و خشنود
هوش مصنوعی: گذشته سپری شده است و اکنون فقط تو را از خودم میخواهم که خوشحال و راضی باشی.
شهنشه را شکفت آمد ز دلبر
ز گفتار چنان زیبا و در خور
هوش مصنوعی: شاه بلافاصله تحت تأثیر سخنان زیبا و شایسته محبوبش قرار گرفت و از این بابت شادمان شد.
یکی بادش به دل بر جست چونان
که خوشتر زان نباشد باد نیسان
هوش مصنوعی: فردی به دلش حس خوبی دست داده است، به گونهای که هیچ چیزی نمیتواند آن حس را بهتر از آن باد خوشی که در بهار وزیده، احساس کند.
امیدش تازه شد چون شاخ نسرین
ز مستی در ربودش خواب شیرین
هوش مصنوعی: امید او مانند شاخ گل نسرین دوباره جوان شد و از سراندیشگی به خواب شیرینش پایان داد.
شهنشه خفته بود و ویس بیدار
ز رامین و ز موبد بر دلش بار
هوش مصنوعی: شاه در خواب بود و ویس در بیداری، دلش پر از اندیشههای رامین و موبد بود.
گهی زان کرد اندیشه گهی زین
نبودش هیچ کس همتای رامین
هوش مصنوعی: گاه به این فکر میکنم، گاه به آن فکر؛ اما کسی همتای رامین ندارد.
در آن اندیسه جنبش آمد از بام
مگر بر بامش آمد خسته دل رام
هوش مصنوعی: در آن تفکر، تحرک و پویایی به وجود آمد، مگر اینکه بر روی بام کسی که دلش شکست و خسته است، نیامده باشد.
هوا او را ز بستر بر جهانده
ز دل صبر و دیده خواب رانده
هوش مصنوعی: هوا او را از بستر بلند کرده و دلش را از صبر خالی کرده و خواب را از چشمانش دور کرده است.
شبی تاریک همچون جان مهجور
ز مشکین ابر او بارنده کافور
هوش مصنوعی: شبی تاریک و غمانگیز مانند دل کسی که محبوبش را گم کرده است، از ابرهای سیاه، بارانی که بوی کافور دارد میبارد.
سراپرده کشیده ابر دی ماه
چو روی ویس گشته پردگی ماه
هوش مصنوعی: در اینجا تصویری زیبا از آسمان دی ماه به تصویر کشیده شده است. ابرها مانند پوششی بر روی آسمان کشیده شدهاند و این حالت شباهت به پوشش چهرهی زیبای یک زن دارد. این تصویر، حس زیبایی و دل انگیزی را به ما منتقل میکند.
هوا چون چشم رامین گشته گریان
به درد آنکه زو شد ماه پنهان
هوش مصنوعی: هوا به مانند چشمان رامین به درد و اندوه است، چرا که آن محبوبش، که مانند ماه میدرخشد، ناپدید شده است.
نهفته ماه در ابر زمستان
چو روی ویس بانو در شبستان
هوش مصنوعی: در این بیت، تصویر زیبایی از ماه در ابرهای زمستانی ترسیم شده است. این ماه همچون ویس بانو، در دل شب و در فضایی خاص و زیبا قرار دارد. بهعبارتی، وجود آن به تنهایی موجب روشنی و جذابیت است، مشابه حضور یک شخصیت دلربا در یک محیط دلنشین و عاشقانه.
نشسته بر کنار بام رامین
امید اندر دلش مانده چو ژوپین
هوش مصنوعی: در کنار بام، رامین نشسته و در دلش امیدی باقی مانده که همچون جویباری جاری است.
ز مهر ویس برف او را گل افشان
شب تاریک او را روز رخشان
هوش مصنوعی: از عشق ویس، برف سرما را به گل تبدیل کرده و شب تاریک را به روز روشن مبدل میکند.
کنار بام وی را کاخ و طارم
زمین پر گل او را جز و ملحم
هوش مصنوعی: در کنار بام خانهاش، کاخی زیبا و فضایی دلانگیز با گلهای فراوان وجود دارد که به آن زیبایی و شکوه میبخشد.
اگرچه دور بود از روی دلبر
هنی آمد به مغزش بوی دلبر
هوش مصنوعی: هرچند که معشوق دور از چشمش بود، اما بوی او به مغزش رسید و او را سرشار از یاد محبوب کرد.
چو با دلبر نبودش روی پیوند
به بوی جانفزایش بود خرسند
هوش مصنوعی: وقتی که محبوب در کنار نیست و چهرهاش را نمیبینم، تنها عطر و بوی خوش او مرا خوشحال میکند.
چه دانی خوشتر از عشقی بدین سان
که باشد عاسق از بدخواره ترسان
هوش مصنوعی: چه میدانی که چه عشقی خوشتر از این است که در آن، عاشق حتی از بدکاران و بدخواهان نیز میترسد.
ازان ترسد که روزی بد سگالش
بداند ناگهان با دوست حالش
هوش مصنوعی: او از این میترسد که روزی دوستش متوجه حال و روز بد او شود.
پس آنگه دوست را آید ملامت
ورا آن روز بر خیزد قیامت
هوش مصنوعی: در آن روزی که دیگران را سرزنش میکند، دوست خود را نیز مشمول ملامت میبیند و آن روز مانند قیامت خواهد بود.
چو رامین چند گه بر بام بنشست
شب تاریک با سرما بپیوست
هوش مصنوعی: رامین چند بار به روی بام نشسته و در تاریکی شب، سرما را احساس کرده است.
نبود او را زیان از برف و باران
که اندر جانش آتش بود سوزان
هوش مصنوعی: او از برف و باران آسیب نمیبیند، زیرا در دلش آتش عشق فروزان است.
اگر هر قطرهای صد رود گشتی
از آن آتش یکی اخگر نکشتی
هوش مصنوعی: اگر هر قطرهای تبدیل به صد رود شود، باز هم از آن آتش فقط یک جرقه کوچک برنمیخیزد.
جهان را بود آن شب بیم طوفان
که اشک چشم او شد جفت باران
هوش مصنوعی: در آن شب، جهان نگران طوفانی بود و اشکهای او مانند باران جاری شد.
دل اندر تاب و جان در یوبهٔ جفت
غریوان با دل نالان همی گفت
هوش مصنوعی: دل در حال تلاطم و جان در وضعیت بیقراری است و در کنار دل غمگین، چیزی را با هم میگویند.
نگارینا روا داری بدین سان
تو در خانه من اندر برف و باران
هوش مصنوعی: ای معشوقه، آیا شایسته است که تو در این وضعیت در خانه من، در میان برف و باران، به سر بری؟
تو دیگر دوست را در برگرفته
میان قاقم و سنجاب خفته
هوش مصنوعی: شما دیگر دوست خود را در آغوش گرفتهاید، در حالی که درختان و سنجابها در کنار شما آرام خوابیدهاند.
من اینجا بی کس و بی یار مانده
دو پای اندر گل تیمار مانده
هوش مصنوعی: من در اینجا تنها و بدون همراه ماندهام و پاهایم در گلی که مرا دچار مشکل کرده، گیر کرده است.
تو در خوابی و آگاهی نداری
که عاشق چون همی گرید به زاری
هوش مصنوعی: تو در خواب به سر میبری و نمیدانی که عاشق از شدت عشق چقدر میگرید و ناراحت است.
ببار ای برف برف بر جان من آتش
که بی دل را همه رنجی بود خوش
هوش مصنوعی: ببار ای برف بر سر و جان من، که آتش درونم را فرو نشان! کسی که دل ندارد، هر دردی را خوش میگذرانند.
گر آهی بر زنم ابرت بسوزد
جهان همواره ز آتش برفروزد
هوش مصنوعی: اگر من آهی بزنم، ابرها به آتش خواهند سوخت و جهان همیشه به خاطر این آتش گرم خواهد شد.
الا ای باد تندی کن زمانی
در آن تندی به هم بر زن جهانی
هوش مصنوعی: ای باد، کمی تندتر بسوز و دنیا را به هم بریز!
بجنبان گیسوانش را ز بالین
ز چشمش زاستر کن خواب نوشین
هوش مصنوعی: به او بگو که گیسوانش را از روی تشک بلند کند و خواب شیرینش را با زیبایی چشمانش تجدید کند.
به گوشش درفگن آواز زارم
بگو با وی که من چون دل فگارم
هوش مصنوعی: به او بگو که من در شرایط بدی هستم و دلbroken دارم. صدای زاری من را بشنود و در گوشش برساند.
به تنهایی نشسته بر چه حالم
به برف اندر به کام بد سگالم
هوش مصنوعی: در حالتی تنها نشستهام و در دلم حس خوبی ندارم، گویی که برف سردی من را گرفته است و حال خوبی ندارم.
مگر لختی دلش بر من بسوزد
که بر من خود دل دشمن بسوزد
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که دل او برای من یک لحظه بسوزد، تا اینکه دل دشمن خود او نیز برای من بسوزد؟
اگر زین ابر بیرون آید اختر
به درد من ز من گرید فزونتر
هوش مصنوعی: اگر این ابر کنار برود و ستارهای درخشان به آسمان بیاید، ستاره به خاطر درد من بیشتر از من گریه خواهد کرد.
چو ویس آگاه شد از جنبش بام
به گوش آمد مرو را زاری رام
هوش مصنوعی: وقتی ویس از حرکت بام مطلع شد، صدای زاری مرو را شنید.
شتاب دوستی در جانش افتاد
همان دم دایه را پیشش فرستاد
هوش مصنوعی: او به سرعت احساس دوستی و محبت در دلش شکل گرفت و در همان لحظه از دایه خواست که نزد او بیاید.
همی تا دایه باز آمد چنان بود
که گفتی بی شکیب و بی روان بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که دایه برگردد، به نظر میرسد که او بیتاب و بیقرار است.
فرود آمد به زودی دایه از بام
ز رامین داشت نزد ویس پیغام
هوش مصنوعی: دایه به سرعت از بام پایین آمد و پیامی از رامین برای ویس آورد.
نگارا ماهرویا زود سیرا
به خون عاشقان خوردن دلیرا
هوش مصنوعی: ای زیبای ماهرو، دلهای عاشقان به سرعت به خون آغشته میشود.
جرا یکباره بر من چیر گشتی
چه خوردی تا ز مهرم سیر گشتی
هوش مصنوعی: چرا ناگهان بر من تسلط پیدا کردی؟ چه چیزی به تو رسید که از عشق من بیزار شدی؟
من آنم در وفا و مهربانی
که تو دیدی، چرا پس تو نه آنی
هوش مصنوعی: من در وفاداری و مهربانی چیزی هستم که تو نمونهاش را دیدهای، پس چرا تو اینگونه نیستی؟
من اندر برف و تو در خز و دیبا
من از تو ناشکیبا تو شکیبا
هوش مصنوعی: من در سرما و برف هستم و تو در لباس نعمت و گرما، من به خاطر تو بیتاب و ناآرامم ولی تو آرام و خونسردی.
تو در شادی و من در رنج و تیمار
تو با خوشی و من با درد و آزار
هوش مصنوعی: تو در حال خوشی و شادی هستی، در حالی که من در غم و رنج به سر میبرم. تو از زندگی لذت میبری و من با درد و آزار دست و پنجه نرم میکنم.
مگر دادارمان قسمت چنین کرد
ترا آسودگی داد و مرا درد
هوش مصنوعی: گویا سرنوشت ما را به گونهای رقم زده است که تو آرامش و راحتی را داری و من به درد و رنج دچار هستم.
اگر یزدان همه کامی ترا داد
مرا شاید، همیشه همچنین باد
هوش مصنوعی: اگر خداوند همه نعمتها و موفقیتها را به تو عطا کند، برای من هم همین طور باشد.
ازو خواهم که هر کامی بیابی
که تو نازک دلی غم برنتابی
هوش مصنوعی: از او میخواهم که هر نوع خوشحالی و شادی که میخواهی بدست آوری، همانطور که تو دل نازکی داری، غم و اندوه را تحمل نکنی.
مرا باید همیشه بندگی کرد
مرا باید همیشه اندهان خورد
هوش مصنوعی: همیشه باید به من خدمت کرد و در نظر من باید همیشه احترام گذاشت.
تو شادی کن که شادی را سزایی
بران کامت که بر من پادشایی
هوش مصنوعی: شادی کن که شایستهی شادی هستی، زیرا این خوشحالی تو به من نیز میرسد و برای من مانند سلطنتی است.
همی دانی که من چون مستمندم
به دل در بند آن مشکین کمندم
هوش مصنوعی: میدانی که من چگونه به خاطر عشق یک دختر سیاهچشمی، خود را در بند و اسیری احساس میکنم.
شب تاریک و من بی صبر و بی کام
ز دیده خواب رفته وز دل آرام
هوش مصنوعی: در شب تاریکی که همهجا خاموش است، من به شدت بیتاب و ناآرام هستم. چشمانم خواب دیده ولی قلبم آرامش ندارد.
چو دیوانه دوان بر بام و دیوار
شده جمله جهان بر چشم من تار
هوش مصنوعی: مانند یک دیوانه، به سمت دیوارها و بامها میدوم و به همین دلیل همه چیز در دنیاست، در نظرم تار و مبهم شده است.
به دیدارت همی امید دارم
مسوزان این دل امیدوارم
هوش مصنوعی: من امیدوارم که دوباره تو را ببینم، پس این دل امیدوارم را نرنجان.
شب تاریک بر من روز گردان
کنار تو مرا جان بوز گردان
هوش مصنوعی: در شب تاریک، حضور تو برای من مانند روز روشن است و این حضور، جانم را تازه و سرشار از حیات میکند.
به سرمای جنین سخت جهان سوز
نشاید جز کنار دوست جان بوز
هوش مصنوعی: در آغوش دوستی، میتوان بر سختیها و سردیهای دنیا غلبه کرد و تنها در کنار اوست که میتوان از درد و رنج رهایی یافت.
مرا بنمای روی جان فزایت
به من برسای زلف مشکسایت
هوش مصنوعی: به من چهرهات را نشان بده، چهرهای که جانم را زنده میکند، و زلفهای خوشبویت را بر من بگستر.
بر سیمینت بر زرین برم نه
کجا خود سیم و زر هر دو به هم به
هوش مصنوعی: من بر روی نقره و طلا قدم میزنم، اما نه در جایی که خود نقره و طلا در کنار هم باشند.
دلم در مهر تو گمراه گشتهست
براهم بر فراقت چاه گشتهست
هوش مصنوعی: دل من در عشق تو سرگردان شده و به خاطر دوری تو، احساس میکنم مانند چاهی عمیق در دل خود دارم.
به درد من مشو یکباره خرسند
مرا در چاه رنج افتاده مپسند
هوش مصنوعی: به من آسیب نرسان، زیرا در حال حاضر در وضعیتی بد قرار دارم و نمیخواهم که کسی از خوشحالی من بهرهبرداری کند.
گر امیدم ز دیدارت ببری
هم اکنون پردهٔ صبرم بدری
هوش مصنوعی: اگر امید دیدنت را از من بگیری، همین حالا صبر و شکیباییام را از بین میبرد.
مزن بر جان من تیغ جفایت
مبر امیدم از مهر و وفایت
هوش مصنوعی: مرا با سختی و بیرحمی نرنجان و امیدم را از محبت و وفاداریت مگیر.
که من تا در زمانه زنده باشم
به پیش بندگانت بنده باشم
هوش مصنوعی: من تا زمانی که در این دنیا زندگی میکنم، خدمتگزار بندگان تو خواهم بود.
چو ویس دلبر این پیغام بشنید
دلش چون شیره بی آتش بجوشید
هوش مصنوعی: وقتی ویس این پیام را شنید، دلش مثل شیرهای که بر اثر گرما به جوش بیاید، به شدت حرکت کرد و به تپش درآمد.
به دایه گفت چار من تو دانی
مرا از دست موبد چون رهانی
هوش مصنوعی: به دایه گفت: تو میدانی که من چگونه از دست موبد نجات پیدا کنم؟
که او خفتهست اگر بیدار گردد
سراسر کار ما دشخوار گردد
هوش مصنوعی: اگر او بیدار شود و از خواب بر خیزد، تمام کارهای ما دچار مشکل و سختی خواهد شد.
اگر تنها درین خانه بماند
شود بیدار و حال من بداند
هوش مصنوعی: اگر در این خانه تنها بماند، بیدار خواهد شد و حال من را متوجه خواهد شد.
ترا با وی بباید جفت ناچار
بر آیینی که خسپد یار با یار
هوش مصنوعی: برای تو باید که با او جفت شوی، ناگزیر باید به روش و حالتی حرکت کنی که یار در کنار یار خود آرام بگیرد.
بدو کن پشت و رو از وی بگردان
که او مستست و باشد مست نادان
هوش مصنوعی: از او دوری کن و به او پشت کن، زیرا او در حال مستی است و همچنان در نادانیاش باقی میماند.
تن تو بر تن من نیک ماند
اگر بپسایدت کی باز داند
هوش مصنوعی: اگر بدن تو بر بدن من خوب باقی بماند، اگر بخواهد از بین برود، هیچکس متوجه نمیشود.
بدان مستی و بیهوشی همی کاوست
چگونه باز داند پوست از پوست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فرد مست و بیهوش نمیتواند به راحتی تفاوت میان چیزها را تشخیص دهد. او وقتی در حال مستی و گیجی است، نمیتواند به خوبی واقعیتها را درک کند و از یک چیز به چیز دیگر تمییز قائل شود.
بگفت این و چراغ از خانه برداشت
به چاره دایه را با شوی بگذاشت
هوش مصنوعی: او این را گفت و چراغ را از خانه برداشت و دایه را با شوهرش تنها گذاشت تا به کارهایش رسیدگی کند.
به پیش دوست شد سرمست و خرم
به بوسه ریش او را ساخت مرهم
هوش مصنوعی: شخصی به پیش دوستش میرود و شاد و سرمست است، و با بوسیدن ریش او، به او آرامش و تسکین میدهد.
بر آهخت از بر سیمینش سنجاب
بگستردش میان آن گل و آب
هوش مصنوعی: سنجابی که بر روی پوست نقرهای نشسته بود، با ظرافتی خاص آن را به آرامی بر روی گل و آب کشید.
سیه روباهی از بالا برافگند
ز تن جامه ز دل اندوه برکند
هوش مصنوعی: روباهی سیاه، از بلندی به پایین پرتاب کرد و لباس خود را از تن درآورد و از دل اندوهش رها شد.
گل و نرگس به هم دیدی به نوروز
چنان بودند آن هر دو دل افروز
هوش مصنوعی: گل و نرگس در نوروز به همدیگر نگاه کردند و هر دو زیبایی خاصی داشتند که دلها را شاد میکرد.
به سان مشتری پیوسته با ماه
ویا چون دانشی پیوسته با جاه
هوش مصنوعی: مانند سیاره مشتری که همیشه در کنار ماه قرار دارد، یا مانند دانشمندی که همیشه در کنار مقام و اعتبارش است.
زمین پر لاله بود از روی ایشان
هوا پر مشک بود از بوی ایشان
هوش مصنوعی: زمین به خاطر وجود آنها مملو از لاله شده بود و هوا به دلیل عطر آنها پر از بوی مشک گردیده بود.
برفت ابر و پدید آمد ستاره
همانا شد به بازیشان نظاره
هوش مصنوعی: ابرها رفتند و ستارهها نمایان شدند، حالا با دیدن آنها در حال بازی، نظارهگر شگفتیشان هستیم.
هوا چون آن دو گوهر دید شهوار
ببرد از شرمشان ابر گهربار
هوش مصنوعی: هوا وقتی آن دو جواهر را دید، از شرم آنها ابرهایی پر از باران را به حرکت درآورد.
دو عاشق در خوشی همراز گشته
به خوشی هر دوان انباز گشته
هوش مصنوعی: دو عاشق در کنار هم خوشحال و شاداب هستند و هر دو در این خوشی شریک و همدلند.
گهی بودی ز دست ویسه بالین
گهی از دست مهرافزای رامین
هوش مصنوعی: گاهی در کنار ویسه آرامش داشتی و گاهی از دست مهرافزا، رامین به دور بودی.
تو گفتی شیر و می بودند در هم
ویا بر هم فگنده خز و ملحم
هوش مصنوعی: تو فرمودی که آب و شراب در کنار هم قرار دارند یا به هم آمیختهاند، مانند خز و ملحم.
بپیچیده به هم چون مار بر مار
چه خوش باشد که پیچید یار با یار
هوش مصنوعی: چقدر زیباست که یاران به هم نزدیک شوند و در آغوش هم بپیچند، مانند دو مار که به دور هم حلقه میزنند.
لب اندر لب نهاده روی بر روی
نگنجیدی میان هر دوان موی
هوش مصنوعی: لبها به هم نزدیک شدهاند و چهرهها روی هم قرار گرفتهاند، اما در میان این دو، موها جا نمیشود.
همه شب هر دوان در راز بودند
گهی در راز و گه در ناز بودند
هوش مصنوعی: در طول شب، هر دو نفر در حال گفتمان و گفتگو بودند، گاه به مسائل جدی و رازهای زندگی پرداخته و گاه به تحریک و دلربایی مشغول بودند.
هم از بوسه شکر بسیار خوردند
هم از بازی خوشی بسیار کردند
هوش مصنوعی: آنها هم از بوسههای شیرین بهرهمند شدند و هم از بازی و لذتهای شاداب زیادی برخوردار شدند.
چو از مستی در آمد شاه شاهان
نبود اندر کنارش ماه ماهان
هوش مصنوعی: وقتی کسی از حالت مستی خارج میشود، دیگر در کنار او هیچکسی به بزرگی و زیبایی او نیست.
به دست اندام هم بسترش بپسود
به جای سرو سیمین خشک نی بود
هوش مصنوعی: آن شخص به خاطر دستهای معشوقش در کنار او قرار گرفت و به جای یک سرو نازک و زیبا، به زندگی خود ادامه داد.
چه مانستی به ویسه دایهٔ پیر
کجا باشد کمان مانندهٔ تیر
هوش مصنوعی: چرا به دایهی پیر و ناتوان خود تکیه کردهای که دیگر قادر به انجام کارهایی چون کشیدن کمان و انداختن تیر نیست؟
به دستش دایه بود از ویس دیدار
بلی دیدار باشد ملحم از خار
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده که گاهی اوقات انسان در پی یک ملاقات یا دیدار به سختیهایی برمیخورد، اما این دیدار میتواند ارزش آن را داشته باشد. مثل اینکه گاهی برای رسیدن به چیزی زیبا باید از موانع و مشکلات عبور کنیم.
بجست از خواب شاهنشاه چون ببر
ز خشم دل خروشان گشته چون ابر
هوش مصنوعی: پس از بیدار شدن شاهنشاه، او مانند ببر که از خشم برمیخیزد، به شدت غمگین و برآشفته شده است، مانند ابری که ناگهان طوفانی گردد.
گرفته دست آن چادو همی گفت
چه دیوی تو که هستی در برم جفت
هوش مصنوعی: دست آن فرد را گرفته بود و میگفت: «تو چه موجود عجیبی هستی که در کنار من هستی؟»
ترا اندر کنار من که افگند
مرا با دیو چون افتاد پیوند
هوش مصنوعی: تو که در کنار من هستی، من را به درون تاریکیها و کمینگاههای دیوان میافکنی.
بسی از پیشکاران سرایی
چراغ و شمع جست و روشایی
هوش مصنوعی: بسیاری از خدمتگزاران نمایندگی در جستجوی چراغ و شمع بودند تا روشنی لازم را تأمین کنند.
بسی پرسید وی را تو کدامی
بگو نا تو چه چیزی و چه نامی
هوش مصنوعی: بسیار از او پرسید که تو کیستی، بگو که تو چه چیزی هستی و نامت چیست.
نه دایه هیچگونه پاسخش داد
نه کس بشنید چندان بانگ و فریاد
هوش مصنوعی: هیچکس پاسخ نداد و کسی صدای بلند و فریاد او را نشنید.
مگر رامین که بود اندر بر یاد
بخفته یار او او مانده بیدار
هوش مصنوعی: آیا تنها رامین است که در دل خود به یاد معشوقش بیدار مانده، در حالی که او خوابی عمیق دارد؟
همی بوسید بیجاده به شکر
همی بارید بر گلنار گوهر
هوش مصنوعی: به آرامی و با محبت، همچنان که باران بر گلها میبارد، او نیز بر میوهها بوسه میزند و آنها را نوازش میکند.
ز بام و روز اندیشه همی کرد
که چون بام آید انده بایدش خورد
هوش مصنوعی: او در حال فکر کردن درباره روز و شب بود که وقتی روز سر برسد، باید غم و اندوه را تحمل کند.
سرودی سخت خوش با دل همی گفت
به درد آنکه تنها ماند از جفت
هوش مصنوعی: موسیقی دلنوازی با دل به آرامی گفته میشود برای کسی که به خاطر جدایی از یار، دچار درد و رنج است.
شبا بس خرمی، بس دلفروزی
همه کس را شبی ما را چو روزی
هوش مصنوعی: شبها پر از شادی و سرزندگی است، اما برای همه کس، شبی مانند روزی روشن وجود ندارد.
چو هر کس را برآید روز روشن
ز تاریکی پدید آمد شب من
هوش مصنوعی: هر کس در روز روشن به وضوح میبیند و از تاریکی خارج میشود، اما برای من، شب همچنان ادامه دارد.
به نزدیک آمد اینک بام شبگیر
دلا بپسیچ تا بر دل خوری تیر
هوش مصنوعی: به نزدیکی صبح رسیدهایم، ای دل! تا جایی بر آتش عشق و درد خود بنشینی و بر دل محبوب تیر عشق بزنی.
خوشا کارا که بودی آشنایی
اگر با وی نبودهستی جدایی
هوش مصنوعی: خوش به حال کسانی که با او آشنا بودهاند، زیرا اگر با او آشنایی نداشتند، جدایی و دوری از او برایشان سختتر بود.
جهانا جز بدی کردن ندانی
دهی شادی و بازش میستانی
هوش مصنوعی: در این دنیا بیشتر از آنچه که خوبی باشد، بدی وجود دارد. تو به دیگران شادی میدهی و سپس همان شادی را از آنها میگیری.
گر از نوشم دهی یک بار کامی
به پایانش دهی از زهر جامی
هوش مصنوعی: اگر یک بار به من اجازه دهی که از نوشیدی لذت ببرم، میخواهی آن را با تلخی پایان دهی.
بدا روزا که بود آن روز پیشین
که عشق اندر دل من گشت شیرین
هوش مصنوعی: آه از روزهایی که آن روزهای گذشته بود، وقتی عشق در دل من به sweetness و لذت تبدیل شده بود.
من آنگه کشتی اندر موج بردم
که دل بر هر بدی خرسند کردم
هوش مصنوعی: من وقتی توانستم بر موجهای زندگی غلبه کنم که دل خود را نسبت به هرچه بدی است، آرام و راضی کردم.
قضای بد مرا در مهری افگند
فزون از مهر مام و مهر فرزند
هوش مصنوعی: بدی سرنوشت من را در عشق و محبت غرق کرده است، بیشتر از محبتی که به مادر و فرزند خود دارم.
چه دردست اینکه نتوان گفت با کس
کرا گویم که تو فریاد من رس
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساس غم و تنهایی عمیق است. گوینده به اینکه نمیتواند درد و رنج خود را با کسی تقسیم کند، اشاره میکند و به دنبال کسی است که بتواند صدای او را بشنود و به او کمک کند. او در احساس ناامیدی است که نمیتواند با کسی ارتباط برقرار کند و این وضعیت برایش بسیار سخت و آزاردهنده است.
چو نزدیکم همی ترسم ز دوری
چو دورم نیست بر دردم صبوری
هوش مصنوعی: هرگاه که نزدیک تو هستم، از جدایی میترسم و وقتی هم که دور هستم، صبر بر درد و نگرانیم آسانتر میشود.
نه همچون خویشتن دانم اسیری
نه جز دادار دانم دستگیری
هوش مصنوعی: من نه به حال خودم آگاهی دارم و نه جز خدا کسی را برای کمک و حمایت میشناسم.
خدایا هم تو فریاد دلم رس
که جز تو نیست در گیتی مرا کس
هوش مصنوعی: ای خدا، دردی که در دل دارم را تو فقط میفهمی و غیر از تو هیچکس را در این دنیا ندارم که به فریادم برسد.
همی نالید رامین بر دل ریش
به اندیشه فزایان انده خویش
هوش مصنوعی: رامین با دل شکسته و پریشان، از درد و اندوهی که دارد، ناله میکند و به تفکر و تراشیدن غمهایش مشغول است.
ربوده دلبرش را خواب نوشین
پر از گلنار و سنبل کرده بالین
هوش مصنوعی: دلبرش در خواب شیرین و پر از گل و خوشبو خوابیده و سرشان را بر روی گلی زیبا گذاشته است.
خروش شاه بشنید از شبستان
شده آگه از آن نیرنگ و دستان
هوش مصنوعی: شاه صدای بلندی را از درون شبستان شنید و از آن نیرنگ و حقه آگاه شد.
تو گفتی ناگه آتش در دلش ریخت
ز نوشین خواب دلبر را برانگیخت
هوش مصنوعی: تو گفتی ناگهان آتش عشق در دل او شعله ور شد و خواب شیرین محبوب را از او گرفت.
بدو گفت ای نگارین زود برخیز
ببود آن بد کزو کردیم پرهیز
هوش مصنوعی: به او گفت: ای زیبای من، سریعاً بیدار شو، زیرا مدت زیادی از آن بدی که از آن پرهیز کردیم گذشته است.
تو از مستی شدی در خواب نوشین
زهی بیدار و دلخسته به بالین
هوش مصنوعی: تو از خوشحالی و سرمستی در خواب غرق شدهای، حال آنکه من با بیداری و دلدرد در کنار تو نشستهام.
در آن غم مانده کز تو دور مانم
دلم امید بگسسته ز جانم
هوش مصنوعی: در آن اندوهی که به خاطر دوری تو دارم، امیدم از دل و جانم رخت بربسته است.
من از یک بد چنین ترسان و لرزان
بدی دیگر پدید آمد بتر زان
هوش مصنوعی: من از یک بدی بسیار ترسیده و لرزان هستم و حالا یک بدی دیگر به وجود آمده که از آن بدی اول هم بدتر است.
خروش و بانگ شه آمد به گوشم
جدا کرد از دلم یکباره هوشم
هوش مصنوعی: صدای رسا و دلنشین شاه به گوشم رسید و ناگهان خرد و آگاهیام را از دل جدا کرد.
همی گوید درین ساعت مرا دل
که بر کش پای خود یکباره از گل
هوش مصنوعی: در این لحظه، دلم به من میگوید که با یک جهش از گل جدا شوم و قدمی به جلو بگذارم.
فرو رو سرش را از تن بینداز
جهان را زین فرو مایه بپرداز
هوش مصنوعی: سرش را از تن جدا کن و به زندگیات ادامه بده، تا از این روحیهی پست و بیارزش رها شوی.
به جان من که خون این برادر
ز خون گربهای بر من سبکتر
هوش مصنوعی: به جانم سوگند که خون این برادر، برای من از خون یک گربه هم کماهمیتتر است.
جوابش داد ویس و گفت مشتاب
بر آتش ریز لختی از خرد آب
هوش مصنوعی: ویس به او پاسخ داد و گفت: نگران نباش، کمی آب روی آتش بریز تا کمکم خاموش شود.
چو رنجت را سرآید روز هنگام
ابی خون خود برآید مر ترا کام
هوش مصنوعی: وقتی که رنج و سختی تو به پایان برسد، در آن زمان دیگر نیازی به خون دل نخواهی داشت و به آرزوهای خود خواهی رسید.
پس آنگه همچو گوری جسته از شیر
ز بام گوشک تازان آمد او زیر
هوش مصنوعی: سپس او مانند گوری که از چنگال شیر فرار کرده، به سرعت از بام پایین آمد.
نگه کن تا چه نیکو ساخت دستان
ز ناگه رفت پنهان در شبستان
هوش مصنوعی: به دقت نگاه کن که چگونه دستان به زیبایی کار کردهاند و ناگهان در تاریکی شب ناپدید شدهاند.
شهنشه بد هنوز از باده سر مست
سمنبر رفت و بر بالینش بنشست
هوش مصنوعی: پادشاه هنوز از نوشیدن شراب سرمست بود و به سمت سمنبر رفت و در کنار بستر او نشسته شد.
مرو را گفت دستم ریش کردی
ز بس کاو را کشیدی و فشردی
هوش مصنوعی: به کسی میگوید که چون به او فشار آورده و سختی و مشکلات زیادی را متحمل شده است، حالا دیگر نمیتواند بیشتر از این تحمل کند و از او میخواهد که دست از فشار بردارد و او را رها کند.
یکی ساعت بگیر این دست دیگر
پس آنگه هر کجا خواهی همی بر
هوش مصنوعی: یک ساعت به دست بگیر و با دست دیگر هر جا که میخواهی برو.
شهنشه چون شنید آواز بت روی
نبود آنگه ز محکم چارهٔ اوی
هوش مصنوعی: وقتی شاه صدای معشوق را شنید، متوجه شد که باید تدبیری قوی برای رسیدن به او بیندیشد.
رها کرد از دو دستش دست دایه
بجست از دام رسوایی بلایه
هوش مصنوعی: او به سرعت از دو دست دایه جدا شد و از دام رسوایی و بلا فرار کرد.
سمنبر ویس را گفت ای نگارین
چرا بودی همی خاموش چندین
هوش مصنوعی: در این بیت، سخن از یک معشوق زیبایی است که به او گفته میشود چرا اینقدر ساکت و خاموش هستی. گویا این خاموشی و سکوت توجه و پرسش را برمیانگیزد و بر زیبایی او تأکید دارد. این تعجب و کنجکاوی نشاندهندهی عشق و علاقهای عمیق نسبت به معشوق است.
چرا چون خواندمت پاسخ ندادی
دلم بیهوده بر آتش نهادی
هوش مصنوعی: چرا وقتی که صدایت کردم، جواب ندادید؟ چرا دل من را بیهوده در آتش قرار دادی؟
چو دایه رسته گشت از دام تیمار
دلیری یافت ویس ماه رخسار
هوش مصنوعی: وقتی پرستار از نگرانی و مراقبت جدا شد، ویس با چهرهٔ ماهمانندش شجاعت پیدا کرد.
فغان در بست و گفت ای وای بر من
که هستم سال و مه در دست دشمن
هوش مصنوعی: زاری و نالهای بلند سر داد و گفت ای وای بر من که زمان و ماه در چنگال دشمن است.
چو مار کج روم گرچه روم راست
نشان رفتنم ناراست پیداست
هوش مصنوعی: هرچند که من به سمت راست حرکت میکنم، اما مانند یک مار کج و معوج میروم. در واقع، مسیر من نادرست است و این موضوع کاملاً واضح است.
مبادا هیچ زن را رشکبر شوی
که شوی رشکبر باشد بلا جوی
هوش مصنوعی: مبادا که هیچ زنی نسبت به شوهرش حسادت کند، زیرا شوهر هم به زودی به دردسر خواهد افتاد.
به بستر خفتهام با شوی خودکام
به رسوایی همی از من برد نام
هوش مصنوعی: من در بستر خوابیدهام و همسرم با جبر و خویشخواهی خود باعث شده که آبرویم برود و نامم در خطر رسوایی بیفتد.
به پوزش گفت وی را شاه موبد
مکن با من گمان دوستی بد
هوش مصنوعی: موبد شاه به او گفت: مرا مورد اتهام نکن و فکر نکن که با من دوستی بدی داری.
که تو جانی مرا وز جان فزونی
که جانم را به شادی رهنمونی
هوش مصنوعی: تو برای من مثل جانی هستی و وجودت بر جان من افزوده است، بهطوریکه شادیات را به جانم منتقل میکنی.
ز مستی کردم این کاری که کردم
چرا می خوردم و ژوپین نخوردم
هوش مصنوعی: در حالتی که مست بودم، کارهایی انجام دادم که حالا نمیدانم چرا آنها را انجام دادم. چرا به جای نوشیدنی دیگری، آن را نوشیدم؟
مرا در بزمگه می بیش دادی
از آن بیشی بلای خویش دادی
هوش مصنوعی: در مجالس شادمانی، تو به من انعام و نعمت زیادی عطا کردی، اما در عوض، درد و بلای عشق خود را به من هدیه کردی.
به نیکی در مبادم زندگانی
اگر من بر تو بد دارم گمانی
هوش مصنوعی: اگر در آینده زندگی من نیکو باشد، حتی اگر من تصور بدی از تو داشته باشم، مهم نیست.
بخواهم عذر اگر کردم گناهی
نکو کن عذر چون من عذر خواهی
هوش مصنوعی: اگر بخواهم عذرخواهی کنم، خواهش میکنم که عذر من را به خوبی بپذیری، چون من به خوبی از اشتباهم آگاه هستم و از آن عذر میخواهم.
گناه آید به نادانی ز مستان
چو عذر آرند ازیشان داد مستان
هوش مصنوعی: وقتی که مستها از نادانی خود گناهی مرتکب میشوند و به بهانههای مختلف از خود دفاع میکنند، عذر آنها پذیرفته نمیشود.
خرد را مِیْ ببندد چشم را خواب
گنه را عذر شوید جامه را آب
هوش مصنوعی: خرد را مست میکند و خواب چشم را میپوشاند، گناه را میتوان با عذر موجه ساخت و لباس را با آب میشویند.
چو شاهنشاه پوزش کرد بسیار
ازو خشنود شد ویس گنهکار
هوش مصنوعی: زمانی که شاهنشاه فراوان از او عذرخواهی کرد، ویس گنهکار از این رفتار بسیار خوشحال شد.
به عشق اندر چنین بسیار باشد
همیشه مرد عاشق خوار باشد
هوش مصنوعی: عشق به قدری فراوان و زیاد است که همیشه عاشق در آن به نوعی ذلت و زبونی دچار میشود.
گناه دوست را پوزش نماید
چو نپذیرد به پوزش در فزاید
هوش مصنوعی: اگر دوست از ما گناهی کرده باشد و ما از او عذرخواهی کنیم، اما او عذرخواهی ما را نپذیرد، این باعث میشود که مشکل و کدورت میان ما بیشتر شود.
بسا آهو که دیدم مرغزاری
خروشان پیش وی شیر شکاری
هوش مصنوعی: به تعداد زیادی آهو که دیدهام، در دل چراگاهی پرجنبوجوش، شیر شکارچی در مقابل آنها حاضر است.
بسا دل سوخته دیدم خداوند
فگنده مهر بنده بر دلش بند
هوش مصنوعی: بسیاری از دلهای سوخته را دیدم که خداوند محبت خود را بر دل آنها قرار داده است.
اگر عاشق شود شیر دژآگاه
به عشق اندر شود همطبع روباه
هوش مصنوعی: اگر شیر قوی و دلیر دژآگاه عاشق شود، در عشق به گونهای رفتار میکند که شبیه روباه حیلهگر و زیرک میشود.
ز مهر دل شود تیزیش کندی
نیارد کرد با معشوق تندی
هوش مصنوعی: از روی عشق، دل انسان تند و تیز میشود و نمیتواند نسبت به معشوقش تند و تندخو باشد.
هر آن کاو عشق را نیکو نداند
اسیر عشق را دیوانه خواند
هوش مصنوعی: هر کس که عشق را درک نکند و اهمیت آن را نبیند، به کسانی که عاشق شدهاند و دچار جنون عشق هستند، با تمسخر نگاه میکند و آنها را دیوانه مینامد.
مکاراد کاو ایچ کس در دل نهالش
که زود آن کِشته بار آرد وبالش
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند که چه کسی در دل نهال خود را پرورش میدهد و به زودی آن کشت خواهد به بار نشست و رشد خواهد کرد.