بخش ۳۶ - پاسخ فرستادن ویرو پیش موبد
پس آنگه پاسخی کردش بآیین
به پایان تلخ و از آغاز شیرین
مرو را گفت شاها نیکناما
بزرگا کینه جویا خویشکاما
چه پیش آمد ترا از خویش کامی
بجز اندهگنی و زشت نامی
تو شاه و شهریار و پادشایی
به کام خویشتن فرمان روایی
چنان باید که تو آهسته باشی
همه کاری نکو دانسته باشی
تو از ما مهتری باید که گفتار
نگویی جز بآیین و سزاوار
خردمندان سخن بر داد گویند
همیشه نام نیک از داد جویند
خرد از هر کسی بیش داری
چرا دل را ز کینه ریش داری
میان ما همی کینه نباید
که کین با دوستی درخور نیاید
اگر تو یافه گویی ما نگوییم
وگر تو کینه جویی ما نجوییم
تو بفرستادهای زن را ز خانه
چه بندی بر کسی دیگر بهانه؟
نه نامه باید ایدر نه پیمبر
زن اینک هر کجا خواهی همی بر
اگر فرمان دهی فرمانپرستم
مرو را در زمان زی تو فرستم
به جان من که تا ایدر رسیدم
مگر او را سه بار افزون ندیدم
و گر بینم چه ننگ آید ز دیدن
مرا از خواهرم نتوان بریدن
چو باشد بانوی تو خواهر من
چه باشد گر نشیند هم بر من
نگر تا بر من این تهمت نبندی
که هرگز ناید از من ناپسندی
اگر عقلت مرا نیکو بسنجد
بداند کاین سخن در من نکنجد
ز ویسه پاسخ این آمد که دادم
تو خود دانی که من بر راه دادم
سخن اکنون ز نام خویش گوییم
که هر یک در هنرها نامجوییم
سخن آن گو چه با دشمن چه با دوست
که هر کو بشنود گوید که نیکوست
بدین نامه که کردی سوی کهتر
تو خود تنها شدهستی پیش داور
زدهستی لافهای گونهگونه
بسی گفته سخنهای نمونه
به جنگ دینور تو فخر کردی
مرا بوده درو آیین مردی
مرا گفتی همان تیغم به جایست
که از روی زمین دشمن زدایست
اگر تیغ تو از پولاد کردند
نه شمشیر من از شمشاد کردند
اگر تیغ تو برّد خود و خفتان
ببرّد تیغ من خارا و سندان
مرا گفتی مگر کردی فراموش
که زخمم چون ببرد از جان تو هوش
مگر زخم مرا در خواب دیدی
که در بیداریش نایاب دیدی
سخنها کان مرا بایست گفتن
به نام خویش و نام تو نهفتن
درین نامه تو گفتهستی سراسر
نهادهستی کله بر جای افسر
دو چشم شوخ به باشد ز دو گنج
بگوید هر چه خواهد شوخ بیرنج
گر این نامه به لشکر بربخوانی
شود پیدا بسی ننگ نهانی
دگر طعنه زدی بر گوهر من
که بهتر بد ز بابم مادر من
گهر مردان ز نام خویش گیرند
چو مردی و خرد را پیش گیرند
به گاه رزم گوهر چون پژوهند
ز گرز و خنجر و ژوپین شکوهند
اگر پیش آییم بر دشت پیگار
تو خود بینی که با تو چون کنم کار
به آب تیغ گوهر را بشویم
کنم مردی به کردار و نگویم
چه گوهر چه سخن، دانگی نیرزند
در آن میدان که گردان کینهورزند
به یک سو نِه سخن، مردی بیاور
که ما را مردی است امروز یاور
به جا آریم هر یک نام و کوشش
که تا خود چون کند دادار بخشش
چو پیگ از نزد ویرو شد برِ شاه
مرو را یافت با لشکرش در راه
هوا چون بیشه دید از رمح و نیزه
چو سُرمه گشته در ره سنگریزه
چو شاه آن پاسخ دلگیر برخواند
از آن پاسخ به کار خویش درماند
کجا او را گمان آمد که ویرو
کند با وی ز بهر ویس نیرو
چو در نامه سخانها دید چونان
شد از آزار و از تندی پشیمان
همان گه نزد ویرو کس فرستاد
که ما را کردی از اندیشه آزاد
ترا زی من به زشتی یاد کردند
بدانستم که بر بیداد کردند
کنون از پشت رخش کین بجستم
به خنگ مهربانی برنشستم
منم مهمان تو یک ماه در ماه
چنان چون دوستداران نکوخواه
بکن اکنون تو ساز میزبانی
در آن ایوان و باغ خسروانی
که من یک ماه زی تو میهمانم
ترا یک سال از آن پس میزبانم
نگر تا در دل آزارم نداری
هم اکنون ویسه را پیش من آری
که ویسم خواهر آمد تو برادر
همان شهرو جهان افروز مادر
چو آمد پاسخ موبد به ویرو
درود و هدیهٔ بیمر به شهرو
دگر ره دیو کینه روی بنهفت
گل شادی به باغ مهر بشکفت
دو چشم رامش از خواب اندر آمد
به جوی آشتی آب اندر آمد
دگر ره ویس بانو را ببردند
چو خورشیدی به شاهنشه سپردند
دل هر کس بدیشان شادمان بود
تو گفتی خود عروسی آن زمان بود
یکی مه شادی و نخچیر کردند
گهی چوگان زدند گه باده خوردند
پس از یک مه ره خانه گرفتند
ز بوم ماه سوی مرو رفتند
بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس: چو آگه گشت شاهنشاه موبدبخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را: چو در مرو گزین شد شاه شاهان
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: دانشگاه فرانکفورت
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پس آنگه پاسخی کردش بآیین
به پایان تلخ و از آغاز شیرین
هوش مصنوعی: سپس او پاسخ داد که این کار به شکل به پایان تلخی انجام شد، اما از ابتدا حالتی شیرین داشت.
مرو را گفت شاها نیکناما
بزرگا کینه جویا خویشکاما
هوش مصنوعی: میگوید: ای بزرگ، به تو میگویم که نباید به کینهطلبی و خودخواهی تن بدهی.
چه پیش آمد ترا از خویش کامی
بجز اندهگنی و زشت نامی
هوش مصنوعی: چه اتفاقی برای تو افتاده که جز اندوه و بدنامی چیزی برایت نمانده است؟
تو شاه و شهریار و پادشایی
به کام خویشتن فرمان روایی
هوش مصنوعی: تو فرمانروایی هستی بزرگ و مقتدر که به میل و خواستهات حکمرانی میکنی.
چنان باید که تو آهسته باشی
همه کاری نکو دانسته باشی
هوش مصنوعی: باید به گونهای رفتار کنی که آرام و با حوصله باشی و همه کارهایت را به خوبی انجام دهی.
تو از ما مهتری باید که گفتار
نگویی جز بآیین و سزاوار
هوش مصنوعی: شما باید به عنوان یک بزرگتر از ما، تنها سخنانی بگویید که مطابق با اصول و شایستگی باشد.
خردمندان سخن بر داد گویند
همیشه نام نیک از داد جویند
هوش مصنوعی: افراد باهوش و فرزانه همیشه در صحبتهای خود انصاف را رعایت میکنند و به دنبال کسب نام و شهرت نیکو هستند.
خرد از هر کسی بیش داری
چرا دل را ز کینه ریش داری
هوش مصنوعی: تو از دیگران هوش و خرد بیشتری داری، پس چرا هنوز در دل خود کینه و رنجش را نگه میداری؟
میان ما همی کینه نباید
که کین با دوستی درخور نیاید
هوش مصنوعی: بین ما نباید کینهای وجود داشته باشد، زیرا کینه با دوستی سازگار نیست.
اگر تو یافه گویی ما نگوییم
وگر تو کینه جویی ما نجوییم
هوش مصنوعی: اگر تو چیزی را بیان کنی، ما چیزی نخواهیم گفت و اگر تو عقدهای داشته باشی، ما هم به دنبال آن نخواهیم رفت.
تو بفرستادهای زن را ز خانه
چه بندی بر کسی دیگر بهانه؟
هوش مصنوعی: تو برای کسی دیگری بهانهای نیاوردهای که او را از خانهات دور کنی؟
نه نامه باید ایدر نه پیمبر
زن اینک هر کجا خواهی همی بر
هوش مصنوعی: نه نیازی به نامهنگاری است و نه به پیامبری ضرورت دارد، اینک هر جا که میخواهی برو و اقدام کن.
اگر فرمان دهی فرمانپرستم
مرو را در زمان زی تو فرستم
هوش مصنوعی: اگر تو دستور بدهی، من به عنوان فرمانبر تو، دستور تو را در زمان حیاتت به انجام میرسانم.
به جان من که تا ایدر رسیدم
مگر او را سه بار افزون ندیدم
هوش مصنوعی: به جان خودم قسم که تا به اینجا رسیدم، او را سه بار بیشتر ندیدم.
و گر بینم چه ننگ آید ز دیدن
مرا از خواهرم نتوان بریدن
هوش مصنوعی: اگر ببینم که چه شرمآور است وقتی مرا میبیند، نمیتوانم از خواهرم جدا شوم.
چو باشد بانوی تو خواهر من
چه باشد گر نشیند هم بر من
هوش مصنوعی: اگر خواهر من، بانوی تو باشد، چه جای نگرانی است اگر او هم کنار من بنشیند؟
نگر تا بر من این تهمت نبندی
که هرگز ناید از من ناپسندی
هوش مصنوعی: لطفاً مراقب باش که این تهمت را به من نزنید که هرگز از من ناراحتی یا ناپسندی سر نمیزند.
اگر عقلت مرا نیکو بسنجد
بداند کاین سخن در من نکنجد
هوش مصنوعی: اگر فکر تو به خوبی به مسألهای بپردازد، متوجه میشود که این حرفها در وجود من جا نمیگیرد.
ز ویسه پاسخ این آمد که دادم
تو خود دانی که من بر راه دادم
هوش مصنوعی: پاسخ من این است که من به تو گفتم، تو خود بهتر میدانی که من در مسیر حقیقت حرکت کردم.
سخن اکنون ز نام خویش گوییم
که هر یک در هنرها نامجوییم
هوش مصنوعی: اکنون دربارهی نام و شهرت خود سخن میگوییم، زیرا هر یک از ما در جستجوی هنری منحصر به فرد هستیم.
سخن آن گو چه با دشمن چه با دوست
که هر کو بشنود گوید که نیکوست
هوش مصنوعی: کلام خود را به گونهای بیان کن که هم برای دشمن و هم برای دوست شنیدنی و پسندیده باشد، زیرا هر کسی که آن را بشنود، آن را خوب خواهد دانست.
بدین نامه که کردی سوی کهتر
تو خود تنها شدهستی پیش داور
هوش مصنوعی: با این نامهای که به سوی کسی فرستادی، حالا خودت به تنهایی در مقابل داور قرار گرفتهای.
زدهستی لافهای گونهگونه
بسی گفته سخنهای نمونه
هوش مصنوعی: تو حرفهای بسیاری زدهای و به خود میبالید، اما در واقع سخنهای تو در بین همهی این ادعاها نمونهای نیست.
به جنگ دینور تو فخر کردی
مرا بوده درو آیین مردی
هوش مصنوعی: تو به جنگ دینور افتخار کردی، در حالی که من در آنجا اصول مردانگی را رعایت کردهام.
مرا گفتی همان تیغم به جایست
که از روی زمین دشمن زدایست
هوش مصنوعی: تو به من گفتی که من همانند تیغی هستم که دشمنان را از روی زمین برمیدارد و از بین میبرد.
اگر تیغ تو از پولاد کردند
نه شمشیر من از شمشاد کردند
هوش مصنوعی: اگر تیغ تو را از فلز سخت ساختند، شمشیر من هم از چوب نرم تهیه شده است.
اگر تیغ تو برّد خود و خفتان
ببرّد تیغ من خارا و سندان
هوش مصنوعی: اگر شمشیر تو تند و بران باشد و به یاری آن دشمنی را نابود کنی، من نیز در برابر تو با تمام قدرت و استقامت خود میایستم و نمیگذارم که آسیب ببینم.
مرا گفتی مگر کردی فراموش
که زخمم چون ببرد از جان تو هوش
هوش مصنوعی: شما به من گفتید که آیا فراموش کردهای؟ در حالی که زخم من به قدری عمیق است که حتی هوش و حواسم را از من میبرد.
مگر زخم مرا در خواب دیدی
که در بیداریش نایاب دیدی
هوش مصنوعی: آیا در خواب زخم من را مشاهده کردی که در بیداری نتوانستی آن را پیدا کنی؟
سخنها کان مرا بایست گفتن
به نام خویش و نام تو نهفتن
هوش مصنوعی: من برای گفتن مطالبی نیاز دارم که به نام خودم بیان کنم و نام تو را در پس این سخنان پنهان کنم.
درین نامه تو گفتهستی سراسر
نهادهستی کله بر جای افسر
هوش مصنوعی: در این نامه نوشتهای که تمام حرفها و مطالبی که گفتهای، به خوبی و با دقت بیان شده و در واقع همه چیز به درستی قرار گرفته است.
دو چشم شوخ به باشد ز دو گنج
بگوید هر چه خواهد شوخ بیرنج
هوش مصنوعی: دو چشم شوخ و شیطون در واقع بیپروا و آزاد هستند و میتوانند هر چه بخواهند بگویند و احساسات خود را بدون هیچ محدودیتی ابراز کنند. این بیان به شیطنت و آزادی در بیان احساسات اشاره دارد.
گر این نامه به لشکر بربخوانی
شود پیدا بسی ننگ نهانی
هوش مصنوعی: اگر این نامه را در میان لشکر بخوانی، بسیاری از عیبهای پنهان نمایان خواهد شد.
دگر طعنه زدی بر گوهر من
که بهتر بد ز بابم مادر من
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو به ارزش و هستی من طعنه زدهای، در حالی که اصل و نسب من از خانوادهای بهتر و مهمتر است.
گهر مردان ز نام خویش گیرند
چو مردی و خرد را پیش گیرند
هوش مصنوعی: مردان بزرگ و با ارزش، پیشرفت و اعتبار خود را از نام و شهرتشان به دست میآورند و در کنار آن، خرد و دانایی را نیز در نظر میگیرند.
به گاه رزم گوهر چون پژوهند
ز گرز و خنجر و ژوپین شکوهند
هوش مصنوعی: در زمان جنگ و نبرد، ارزش و عظمت دلاوری و شجاعت افراد به اندازهای میباشد که در برابر سلاحهایی چون گرز، خنجر و زره، خود را نشان میدهد.
اگر پیش آییم بر دشت پیگار
تو خود بینی که با تو چون کنم کار
هوش مصنوعی: اگر به دشت پیگار بیایی، خودت خواهی دید که با تو چه کاری میتوانم انجام دهم.
به آب تیغ گوهر را بشویم
کنم مردی به کردار و نگویم
هوش مصنوعی: با استفاده از تیغ آب، گوهر را شستم و به خاطر رفتارم، خود را مردی میدانم و چیزی نمیگویم.
چه گوهر چه سخن، دانگی نیرزند
در آن میدان که گردان کینهورزند
هوش مصنوعی: هیچ ارزش و اهمیتی ندارد که انسان چه سخنان یا دانشی دارد، زمانی که در محیطی قرار میگیرد که فقط کینه و دشمنی حاکم است.
به یک سو نِه سخن، مردی بیاور
که ما را مردی است امروز یاور
هوش مصنوعی: سخن را کنار بگذار و مردی را بیاور که امروز در کنار ما باشد و یاری دهد.
به جا آریم هر یک نام و کوشش
که تا خود چون کند دادار بخشش
هوش مصنوعی: هر یک از ما باید نام و تلاش خود را به خوبی انجام دهیم تا بتوانیم مانند خدای بخشش عمل کنیم.
چو پیگ از نزد ویرو شد برِ شاه
مرو را یافت با لشکرش در راه
هوش مصنوعی: پیگ پس از آنکه از پیش ویرو دور شد، در راه با لشکر شاه مرو ملاقات کرد.
هوا چون بیشه دید از رمح و نیزه
چو سُرمه گشته در ره سنگریزه
هوش مصنوعی: هوا مانند جنگل شده است و با تیغههای نیزه و رمح، به رنگ سیاه و تیره درآمده، درست مانند رنگ سُرم. در مسیر سنگریزهها، چنین حالتی پیدا کرده است.
چو شاه آن پاسخ دلگیر برخواند
از آن پاسخ به کار خویش درماند
هوش مصنوعی: وقتی که شاه سخن ناخوشایندی را شنید، از آن پاسخ دلسرد شد و دیگر نتوانست به کارهای خود ادامه دهد.
کجا او را گمان آمد که ویرو
کند با وی ز بهر ویس نیرو
هوش مصنوعی: کجا او فکر میکرد که به خاطر ویس، نیرویی به او کمک کند؟
چو در نامه سخانها دید چونان
شد از آزار و از تندی پشیمان
هوش مصنوعی: وقتی در نامه سخنان را دید، به خاطر آزار و شدتش پشیمان شد.
همان گه نزد ویرو کس فرستاد
که ما را کردی از اندیشه آزاد
هوش مصنوعی: در آن لحظه کسی را به سراغ او فرستادند که به او بگوید تو ما را از نگرانی و فکر آزاد کردی.
ترا زی من به زشتی یاد کردند
بدانستم که بر بیداد کردند
هوش مصنوعی: آنها تو را به بدی یاد کردند و من متوجه شدم که بر تو ناحق و ستم کردهاند.
کنون از پشت رخش کین بجستم
به خنگ مهربانی برنشستم
هوش مصنوعی: اکنون از پشت چهرهاش کینهای را پیدا کردم و بر اسب مهربانیاش نشستم.
منم مهمان تو یک ماه در ماه
چنان چون دوستداران نکوخواه
هوش مصنوعی: من در این یک ماه مهمان تو هستم، مانند دوستداران خوب که با محبت و نیکی مهمان یکدیگر میشوند.
بکن اکنون تو ساز میزبانی
در آن ایوان و باغ خسروانی
هوش مصنوعی: اکنون باید بستر میزبانی را در آن ایوان و باغ سلطنتی آماده کنی.
که من یک ماه زی تو میهمانم
ترا یک سال از آن پس میزبانم
هوش مصنوعی: من تنها یک ماه مهمان تو هستم، اما تو یک سال بعد میزبان من خواهی بود.
نگر تا در دل آزارم نداری
هم اکنون ویسه را پیش من آری
هوش مصنوعی: مراقب باش که اکنون در دل من ناراحتی نداشته باشی، وگرنه ویسه را پیش من بیاور.
که ویسم خواهر آمد تو برادر
همان شهرو جهان افروز مادر
هوش مصنوعی: این بیت به ارتباط نزدیک و نزدیکی بین خواهر و برادر اشاره دارد و نشاندهنده عشق و محبت خانوادگی است. خواهر به برادرش نزدیک میشود و از یکدیگر حمایت میکنند، با یادآوری مادرشان که نور و روشنی بخش زندگیشان است.
چو آمد پاسخ موبد به ویرو
درود و هدیهٔ بیمر به شهرو
هوش مصنوعی: زمانی که موبد به ویران (مردم شهر) جواب داد، با سلام و یک هدیهٔ ارزشمند به طرف شاه رفت.
دگر ره دیو کینه روی بنهفت
گل شادی به باغ مهر بشکفت
هوش مصنوعی: دیو کینه توز دیگری در راهی قرار دارد و گل شادی در باغ مهر شکوفا شده است.
دو چشم رامش از خواب اندر آمد
به جوی آشتی آب اندر آمد
هوش مصنوعی: دو چشم آرامش از خواب بیدار شد و به سمت جوی آب که نماد صلح و آشتی است حرکت کرد.
دگر ره ویس بانو را ببردند
چو خورشیدی به شاهنشه سپردند
هوش مصنوعی: دیگر راه ویس بانو را بستند و او را مانند خورشیدی به شاهنشاه سپردند.
دل هر کس بدیشان شادمان بود
تو گفتی خود عروسی آن زمان بود
هوش مصنوعی: دل هر کسی که به آنها خوشحال بود، انگار خود عروسی در آن زمان بود.
یکی مه شادی و نخچیر کردند
گهی چوگان زدند گه باده خوردند
هوش مصنوعی: در یک روز شاد و خوش، گروهی جمع شدند و به بازی چوگان پرداختند و گاهی هم نوشیدنی نوشیدند.
پس از یک مه ره خانه گرفتند
ز بوم ماه سوی مرو رفتند
هوش مصنوعی: پس از مدت زمانی، به منزل بازگشتند و از سرزمین ماه به سمت مرو حرکت کردند.
حاشیه ها
1392/05/28 01:07
امین کیخا
پایین یعنی پیوسته و مربوط به پا
1392/05/28 01:07
شادی
شکوهیدن میشود ترسیدن و ژوپین هم سلاحی سرد است مانند نیزه ولی کوچک و پرتلب کردنیست