گنجور

بخش ۳۴ - رفتن رامین به همدان به جهت ویس

چو بیرون آمد از دروازه خرم
شد از تیمار هجرش نیمه‌ای کم
چو بادی از کهستان بردمیدی
بهشتی بوی خوش زی او رسیدی
خوشا راها که باشد راه ایشان
که دارند در سفر هنجار جانان
اگر چه صعب راهی پیش دارند
مران را گلشن و طارم شمارند
هر آن کش راه باشد بی کران‌تر
به روی دوست باشد شادمان‌تر
اگر چه راه ناپدرام باشد
بپدرامد چو خوش فرجام باشد
چنان چون راه مهر افزای رامین
چو کاری تلخ کش انجام شیرین
و زو ناکام ویس ماه پیکر
بپژمرده چو برگ از ماه آذر
زمین ماه بر وی چاه گشته
گل رویش به رنگ کاه گشته
سراسر زیور از تن برگشاده
همه پیرایه‌ها یک سو نهاده
ز خورد و خواب و از شادی بریده
هوای دل برو پرده دریده
همه کار جهان در دل شکسته
دل از کام و لبان از خنده بسته
به چشمش روی مادر مار گشته
همیدون مهر ویرو خوار گشته
به روزش مهر بودی مونس روز
چو روی رام تابان و دل افروز
شب تاریک بودی غمگسارش
ز مشکین موی رامین یادگارش
نشسته روز و شب بالای ایوان
بمانده چشم در راه خراسان
همی گفتی چه بودی گر یکی روز
ازین راه آمدی باد دل افروز
سحر گاهان نسیمی خوش دمیدی
پگاه بام رامین دررسیدی
ز پشت رخش رسته چون سهی سرو
مرو را روی بر من پشت بر مرو
گرازان رخش چون طاووس صد رنگ
به پشتش بر نشسته نقش ارتنگ
درین اندیشه مانده ویس هموار
سپرده تن به رنج و دل به تیمار
یکی روزی نشسته بر لب بام
پگه آنگه که خور بیرون نهد گام
دو خورشید از خراسان روی بنمود
که از گیتی دو گونه زنگ بزدود
یکی بزدود زنگ شب ز گیهان
یکی بزدود زنگ غم ز جانان
چنان آمد به نزد ویس بانو
که آید دردمندی پیش دارو
بپیچیدند بر هم مُرد و شمشاد
ز شادی هر دوان را گریه افتاد
ببوسیدند هر دو ارغون را
پس آنگه بسدّین نوشین لبان را
ز شادی هر دو چون گل برشکفتند
گرفته دست هم در خانه رفتند
به رامین گفت ویس ماه پیکر
رسیدت دل به کام و کان به گوهر
ترا باد این سرای خسروانی
درو بنشین به ناز و شادمانی
گهی در خانه زلف و جام می گیر
گهی در دشت مرغان گیر و نخچیر
به نخچیر آمده‌ستی از خراسان
به پیش آمد ترا نخچیر آسان
ترا من هم گوزنم هم تذروم
چو هم شمشادم و هم زاد سروم
گهی بنشین به پای سرو و شمشاد
به نخچیری چو من می‌کن دلت شاد
من و تو روز در شادی گذاریم
ز فردا هیچ گونه یاد ناریم
چو روز خوش بود خرم نشینیم
که خود جز خرمی کاری نبینیم
به روز پاک جام نوش گیریم
به شب معشوق در آغوش گیریم
زمانی دل ز شادی برنتابیم
همه کامی بجوییم و بیابیم
هوای دل به پیروزی برانیم
که هم پیروز بخت و هم جوانیم
پس آنگه هر دو کام دل براندند
به شادی هفت مه با هم بماندند
زمستان بود و سرمای کهستان
دو عاشق مست و خرم در شبستان
میان نعمت و فرمانروایی
نشاط عاشقی و پادشایی
نگر تا کام دل چون خوش براندند
ز شادی ذره‌ای باقی نماندند

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: دانشگاه فرانکفورت

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو بیرون آمد از دروازه خرم
شد از تیمار هجرش نیمه‌ای کم
هوش مصنوعی: زمانی که از دروازه بیرون آمد، به شادی و خوشحالی رسید و از درد جدایی‌اش کمی کاسته شد.
چو بادی از کهستان بردمیدی
بهشتی بوی خوش زی او رسیدی
هوش مصنوعی: اگر بادی از دامن کوه بیفتد، بوی خوش بهشتی از آن به مشام می‌رسد.
خوشا راها که باشد راه ایشان
که دارند در سفر هنجار جانان
هوش مصنوعی: خوشا راه‌هایی که در سفر، همراهان آن، از اصول و قاعده‌های محبت و مهربانی پیروی کنند.
اگر چه صعب راهی پیش دارند
مران را گلشن و طارم شمارند
هوش مصنوعی: هرچند راهی که در پیش دارند دشوار است، اما آن را به مانند باغ و سرسبزی تصور می‌کنند.
هر آن کش راه باشد بی کران‌تر
به روی دوست باشد شادمان‌تر
هوش مصنوعی: هر کسی که راهی بی‌پایان داشته باشد، شادتر خواهد بود اگر که آن راه به سوی دوست باشد.
اگر چه راه ناپدرام باشد
بپدرامد چو خوش فرجام باشد
هوش مصنوعی: اگرچه مسیر ممکن است دشوار و پرخطر باشد، اما اگر پایان آن خوشایند باشد، باید به آن ادامه داد.
چنان چون راه مهر افزای رامین
چو کاری تلخ کش انجام شیرین
هوش مصنوعی: آدمی در زندگی ممکن است با دشواری‌ها و تلخی‌ها مواجه شود، اما اگر تلاش و عشق را در دل داشته باشد، در پایان نتیجه کارش شیرین و دلپذیر خواهد بود.
و زو ناکام ویس ماه پیکر
بپژمرده چو برگ از ماه آذر
هوش مصنوعی: ویس، که در زیبایی و شکل به ماه شباهت دارد، از نرسیدن به آرزوی خود ناامید و پژمرده شده، مانند برگ‌هایی که در ماه آذر به رنگ و حالت خود را از دست می‌دهند.
زمین ماه بر وی چاه گشته
گل رویش به رنگ کاه گشته
هوش مصنوعی: زمین مانند قمر دورش می‌چرخد و چاه‌ها به وجود آمده‌اند، در حالی که چهره‌اش به رنگ کاهی تغییر کرده است.
سراسر زیور از تن برگشاده
همه پیرایه‌ها یک سو نهاده
هوش مصنوعی: تمام زینت و زیور بدن را کنار گذاشته و همه تزیینات را به کناری نهاده است.
ز خورد و خواب و از شادی بریده
هوای دل برو پرده دریده
هوش مصنوعی: از خوردن و خوابیدن و شادی فاصله گرفته‌ام، دل‌تنگم و به دنبال آنچه در دل دارم می‌روم.
همه کار جهان در دل شکسته
دل از کام و لبان از خنده بسته
هوش مصنوعی: تمام کارهای دنیا با دل شکسته انجام می‌شود و لب‌ها از خنده دورند.
به چشمش روی مادر مار گشته
همیدون مهر ویرو خوار گشته
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت چشم‌ها اشاره دارد و می‌گوید که حتی مادر مار نیز در مقابل زیبایی چشم‌ها کم‌رنگ و ناتوان به نظر می‌رسد. در حقیقت، زیبایی و محبت در این چشم‌ها به قدری زیاد است که همه چیز را تحت تأثیر قرار می‌دهد و عظمت و شکوه آن را نشان می‌دهد.
به روزش مهر بودی مونس روز
چو روی رام تابان و دل افروز
هوش مصنوعی: در روز روشن، تو مانند خورشید، همراه و همدم روز هستی، چون چهره‌ای درخشان و خوشایند که دل را با شادی پر می‌کند.
شب تاریک بودی غمگسارش
ز مشکین موی رامین یادگارش
هوش مصنوعی: در شب تاریکی، اندوه او به خاطر یادگار رامین با موهای مشکی‌اش بود.
نشسته روز و شب بالای ایوان
بمانده چشم در راه خراسان
هوش مصنوعی: روزها و شب‌ها در بالای ایوان نشسته‌ام و چشمانم را به راه خراسان دوخته‌ام.
همی گفتی چه بودی گر یکی روز
ازین راه آمدی باد دل افروز
هوش مصنوعی: بسیاری از اوقات انسان به خیال پردازی دربارهٔ آینده و آنچه ممکن است در زندگی‌اش رخ دهد مشغول است. او به این فکر می‌کند که اگر روزی از مسیری خاص وارد زندگی‌اش شود، چقدر روحیه‌اش شاداب و دلشاد خواهد شد. این تفکر به او انرژی و امید می‌دهد و باعث می‌شود به زیبایی‌ها و شادی‌های احتمالی آینده فکر کند.
سحر گاهان نسیمی خوش دمیدی
پگاه بام رامین دررسیدی
هوش مصنوعی: در سپیده‌دم نسیمی دلپذیر وزید و صبح در کنار رامین آمد.
ز پشت رخش رسته چون سهی سرو
مرو را روی بر من پشت بر مرو
هوش مصنوعی: از پشت چهره‌ی تو که مانند سرو خوش‌قد و قامت است، به مرو، روی بر نگردان.
گرازان رخش چون طاووس صد رنگ
به پشتش بر نشسته نقش ارتنگ
هوش مصنوعی: گرازان مانند طاووس با رنگ‌های مختلف بر روی حیوان دیگری نشسته‌اند و تصویر زیبایی ایجاد کرده‌اند.
درین اندیشه مانده ویس هموار
سپرده تن به رنج و دل به تیمار
هوش مصنوعی: ویس در این فکر است که تن خود را به زحمت و دلش را به درد و رنج سپرده است.
یکی روزی نشسته بر لب بام
پگه آنگه که خور بیرون نهد گام
هوش مصنوعی: روزی کسی بر لبه بام نشسته بود و وقتی خورشید طلوع کرد، از جا برخاست.
دو خورشید از خراسان روی بنمود
که از گیتی دو گونه زنگ بزدود
هوش مصنوعی: دو خورشید از خراسان طلوع کردند و با نور خود دو نوع تاریکی را از روی زمین زدودند.
یکی بزدود زنگ شب ز گیهان
یکی بزدود زنگ غم ز جانان
هوش مصنوعی: شخصی به دنبال کسی است که شب‌های تاریک و غم‌هایش را از او برطرف کند و به زندگی‌اش روشنایی و شادی ببخشد.
چنان آمد به نزد ویس بانو
که آید دردمندی پیش دارو
هوش مصنوعی: چنان وارد شد که گویی یک بیمار برای درمان به نزد پزشک می‌رود.
بپیچیدند بر هم مُرد و شمشاد
ز شادی هر دوان را گریه افتاد
هوش مصنوعی: در اینجا توصیف می‌شود که دو نفر به هم نزدیک می‌شوند و از شادی همدیگر به شدت تحت تأثیر قرار می‌گیرند. این احساس خوشحالی چنان عمیق است که باعث می‌شود از سر شوق و شادی، هر دو نفر به گریه بیفتند.
ببوسیدند هر دو ارغون را
پس آنگه بسدّین نوشین لبان را
هوش مصنوعی: هر دو به آرامی یکدیگر را بوسیدند و سپس به لبان شیرین و خوش‌رنگشان توجه کردند.
ز شادی هر دو چون گل برشکفتند
گرفته دست هم در خانه رفتند
هوش مصنوعی: از خوشحالی، هر دو مانند گل شکوفا شدند و با دست هم در خانه رفتند.
به رامین گفت ویس ماه پیکر
رسیدت دل به کام و کان به گوهر
هوش مصنوعی: رامین به ویس گفت: ای دختری به زیبایی ماه، اکنون دل من شاد و خوشحال است و می‌توانم به riches (خزانه‌ای از گوهر) دست یابم.
ترا باد این سرای خسروانی
درو بنشین به ناز و شادمانی
هوش مصنوعی: تو در این کاخ سلطنتی به آرامش و شادی زندگی کن و از لذت‌های آن بهره‌مند شو.
گهی در خانه زلف و جام می گیر
گهی در دشت مرغان گیر و نخچیر
هوش مصنوعی: گاهی در آرامش و لذت‌های عاشقانه غوطه‌ور می‌شوی و زمانی دیگر به دنیای طبیعت و شکار می‌روی و از آن لذت می‌بری.
به نخچیر آمده‌ستی از خراسان
به پیش آمد ترا نخچیر آسان
هوش مصنوعی: به شکار آمده‌ای و از خراسان به دست تو شکار به راحتی جلوه‌گری می‌کند.
ترا من هم گوزنم هم تذروم
چو هم شمشادم و هم زاد سروم
هوش مصنوعی: من هم مانند تو، در ظاهر نیرومند و قوی هستم و هم در باطن، ضعف و آسیب‌پذیری دارم. مشابه زنجیری در دستانت، که هم می‌تواند به کار آید و هم به دردسر بیفتد.
گهی بنشین به پای سرو و شمشاد
به نخچیری چو من می‌کن دلت شاد
هوش مصنوعی: گاهی بنشین و کنار درختان زیبا مثل سرو و شمشاد، لحظه‌ای شاد باش، مثل من که دلم را شاد می‌کنم.
من و تو روز در شادی گذاریم
ز فردا هیچ گونه یاد ناریم
هوش مصنوعی: ما روزها را در شادی و خوشحالی سپری می‌کنیم و هیچ یاد و خاطره‌ای از فردا و نگرانی‌های آن نداریم.
چو روز خوش بود خرم نشینیم
که خود جز خرمی کاری نبینیم
هوش مصنوعی: وقتی روز خوشی باشد، با شادابی و سرزندگی زندگی می‌کنیم، زیرا در آن زمان جز خوشحالی و خوش‌بختی چیز دیگری نمی‌بینیم.
به روز پاک جام نوش گیریم
به شب معشوق در آغوش گیریم
هوش مصنوعی: در روزهای خوب و خوش، از لذتهای زندگی بهره می‌گیریم و در شب‌های عاشقانه، عشق و محبت را در آغوش هم تجربه می‌کنیم.
زمانی دل ز شادی برنتابیم
همه کامی بجوییم و بیابیم
هوش مصنوعی: زمانی دل ما از خوشحالی اینقدر پر می‌شود که نمی‌توانیم آن را تحمل کنیم و در جستجوی خوشبختی و موفقیت هستیم تا آنها را به دست آوریم.
هوای دل به پیروزی برانیم
که هم پیروز بخت و هم جوانیم
هوش مصنوعی: دل را به سمت پیروزی هدایت می‌کنیم، زیرا هم خوش‌شانس هستیم و هم جوان.
پس آنگه هر دو کام دل براندند
به شادی هفت مه با هم بماندند
هوش مصنوعی: سپس هر دو به آرزوی خود رسیدند و به خوشحالی برای مدت هفت ماه کنار هم ماندند.
زمستان بود و سرمای کهستان
دو عاشق مست و خرم در شبستان
هوش مصنوعی: در فصل زمستان و سرمای شدید، دو عاشق سرمست و شاد در کنار هم در یک شب سرد قرار دارند.
میان نعمت و فرمانروایی
نشاط عاشقی و پادشایی
هوش مصنوعی: میان داشتن نعمت و قدرت، شادابی عشق و سلطنت وجود دارد.
نگر تا کام دل چون خوش براندند
ز شادی ذره‌ای باقی نماندند
هوش مصنوعی: نگران باش که وقتی به آرزوهای دل رسیدی، شادی به قدری در تو تاثیر خواهد گذاشت که هیچ نشانه‌ای از غم و اندوه باقی نخواهد ماند.

حاشیه ها

1402/09/05 13:12
احمد خرم‌آبادی‌زاد

در مورد بیت شماره 33 یعنی

ترا من هم گوزنم هم تذروم/چو هم شمشادم و هم زاد سروم

باید گفت که واژه «هم» نه در جایگاه پیشوند، بلکه دقیقا به معنی «نیز» به کار برده شده است؛ یعنی ویس خودش را گوزن، تذرو، شمشاد و سرو توصیف می‌کند. بنابراین، نمی‌توان مصرع دوم را به شکل «چو هم شمشادم و همزادِ سروم» نوشت. از سوی دیگر، نگارش آن به شکل کنونی، هم معنی درستی ندارد و هم وزن شعر را خراب می‌کند! از این گذشته، نسخه کلکته (با همه ایرادهایش)، مصرع دوم را چنین نوشته است: «که هم شمشاد و هم آزاده سروم». چنین نگارشی، وزن شعر، ظرافت گفتار شاعر و معنی مصرع را تامین می‌کند.

1402/09/05 13:12
رضا از کرمان

سلام 

 آیا در نسخه ای که فرمودید  شمشادم  درج شده ، بنظرم حرف میم در شمشادم اگر نباشد  وزن شعر با تعبیر صحیحی که حضرتعالی از معنای بیت فرمودید اصلاح میشه یعنی میشه 

ترا من هم گوزنم هم تذروم

چو هم شمشاد و، هم آزاده سروم 

شاد باشی عزیز

1402/09/05 19:12
احمد خرم‌آبادی‌زاد

با انجام ویرایش، مصرع دوم بیت شماره 33 طبق نسخه کلکته تصحیح شد؛ یعنی:

 ترا من هم گوزنم هم تذروم/که هم شمشاد و هم آزاد سروم