گنجور

بخش ۲۰ - آگاهى یافتن ویرو از بردن شاه ویس را

چو ویرو از شهنشاه آگاهی یافت
ز تارم باز گشت و تیره بشتافت
چو او آمد شهنشه بود رفته
به چاره ماهرویش را گرفته
هزاران گوهر زیبا سپرده
به جای او یکی گوهر ببرده
بخورده با پسر زنهار شهرو
نهاده آتش اندر جان ویرو
دل ویرو پر از پیکان تیمار
هم از مادر هم از خواهر به آزار
هم از باغ وفا رفته بهارش
هم از کاخ صفا رفته نگارش
حصارش درج و در افتاده از درج
کنارش برج و ماه افتاده از برج
چو کان سیم بود از ویس جانش
قضا پرداخته از سیم کانش
اگرچه کان سیمین بی گهر شد
ز گوهر چشم او کان دگر شد
دل ویرو ز هجران بود نالان
دل موبد ز جانان بود بالان
گهی بارید چشمش بر گل زرد
گهی نالید جانش از غم و درد
چنان بگسست غم رنگ از رخانش
که گفتی از تنش بگسست جانش
جدایی پردهٔ صبرش بدرید
ز مغزش هوش چون مرغی بپرید
بسی نفرید بر گشت زمانه
که کردش تیر هجران را نشانه
ازو بستد نیازی دلبرش را
به خاک افگند ناگه اخترش را
ولیکن گرچه با ویرو جفا کرد
بدان کردار با موبد وفا کرد
ازو بستد دلارام و بدو داد
یکی بیداد برد از وی یکی داد
یکی را خانهٔ شادی کَشُفته
یکی را باغ پیروزی شکفته
یکی را سنگ بر دل خاک بر سر
یکی را جام بر کف دوست در بر

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: دانشگاه فرانکفورت

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو ویرو از شهنشاه آگاهی یافت
ز تارم باز گشت و تیره بشتافت
هوش مصنوعی: وقتی ویرو از فرمانروای بزرگ خبر پیدا کرد، به سرعت از تاریکیش بازگشت و به سمت تاریکی شتافت.
چو او آمد شهنشه بود رفته
به چاره ماهرویش را گرفته
هوش مصنوعی: وقتی او آمد، چون پادشاهی بود که برای حل مشکل خود، به زیبایی ماهرویش روی آورد.
هزاران گوهر زیبا سپرده
به جای او یکی گوهر ببرده
هوش مصنوعی: هزاران جواهر زیبا را جایگزین او کرده‌اند، ولی تنها یک جواهر را از دست داده‌اند.
بخورده با پسر زنهار شهرو
نهاده آتش اندر جان ویرو
هوش مصنوعی: با پسر، زنهار! شهر را به آتش کشیده و در جان ویرو شعله‌اش را افروخته است.
دل ویرو پر از پیکان تیمار
هم از مادر هم از خواهر به آزار
هوش مصنوعی: دل او پر از درد و رنج است که هم به خاطر مادرش و هم به خاطر خواهرش او را آزار می‌دهند.
هم از باغ وفا رفته بهارش
هم از کاخ صفا رفته نگارش
هوش مصنوعی: بهار زیبایی و وفای باغ رفته و زیبایی کاخ نیز دیگر وجود ندارد.
حصارش درج و در افتاده از درج
کنارش برج و ماه افتاده از برج
هوش مصنوعی: محیط و حاشیه‌اش از هم جدا شده، به طوری که برج و ماه به نحوی از هم فاصله گرفته‌اند.
چو کان سیم بود از ویس جانش
قضا پرداخته از سیم کانش
هوش مصنوعی: چون سیمی که از آن جانش ساخته شده، تقدیرش نیز از همان سیم است که از آن شکل گرفته.
اگرچه کان سیمین بی گهر شد
ز گوهر چشم او کان دگر شد
هوش مصنوعی: هرچند که آن زیور نقره‌ای بدون گوهر شده است، اما به دلیل زیبایی چشم او، آن را تبدیل به جواهری دیگر کرده است.
دل ویرو ز هجران بود نالان
دل موبد ز جانان بود بالان
هوش مصنوعی: دل او به خاطر دوری محبوبش بسیار ناراحت و غمگین است، اما دل پیرمغان از عشق و وصل محبوبش شاد و سرزندگی دارد.
گهی بارید چشمش بر گل زرد
گهی نالید جانش از غم و درد
هوش مصنوعی: چشمش گاهی به شدت اشک می‌ریزد و بر روی گل زرد می‌افتد و گاهی دلش از غم و درد به ناله درمی‌آید.
چنان بگسست غم رنگ از رخانش
که گفتی از تنش بگسست جانش
هوش مصنوعی: چنان غم از چهره‌اش زدوده شد که گویی جانش از بدنش جدا شده است.
جدایی پردهٔ صبرش بدرید
ز مغزش هوش چون مرغی بپرید
هوش مصنوعی: جدایی باعث شد که صبرش در هم شکسته شود و عقلش به هم ریخته، مثل مرغی که ناگهان از قفص بیرون بپرد.
بسی نفرید بر گشت زمانه
که کردش تیر هجران را نشانه
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم از بازگشت روزگار سرزنش می‌کنند، زیرا نشان تیر جدایی را بر دل ها می‌زند.
ازو بستد نیازی دلبرش را
به خاک افگند ناگه اخترش را
هوش مصنوعی: دلبر او ناگهان نیازش را گرفت و به زمین انداخت، گویی که ستاره‌اش را از او ستانده است.
ولیکن گرچه با ویرو جفا کرد
بدان کردار با موبد وفا کرد
هوش مصنوعی: اما گرچه او با کسی به بدی رفتار کرده است، اما به خاطر همین کردار به موبدی وفادار مانده است.
ازو بستد دلارام و بدو داد
یکی بیداد برد از وی یکی داد
هوش مصنوعی: دلارام را از او گرفتند و به کسی دیگر دادند، همچنین یکی از ظلم‌ها را از او برداشتند و به او بخشی از حقوقش را واگذار کردند.
یکی را خانهٔ شادی کَشُفته
یکی را باغ پیروزی شکفته
یکی خانهٔ شادی‌اش پریشان، یکی باغ پیروزی‌اش شکوفا
یکی را سنگ بر دل خاک بر سر
یکی را جام بر کف دوست در بر
هوش مصنوعی: یک نفر با غم و درد زندگی می‌کند و بر دلش سنگینی می‌کند، در حالی که دیگری با خوشحالی و شادمانی زندگی می‌کند و در دستش جامی دارد که نشان‌دهنده لذت و دوستی است.

حاشیه ها

1392/05/26 17:07
باران

بیت 10 بالان خیلی زیباست یعنی بالنده

1392/05/26 17:07
شیرو

بیت 11 کلمه دوم به گمانم بارید باشد و نه آرید

1392/05/27 00:07
امین کیخا

نفریدن یعنی نفرین کردن !

1392/05/27 00:07
امین کیخا

بالان معنی تله هم می دهد