گنجور

بخش ۲ - گفتار اندر ستایش محمد مصطفى علیه السلام

کنون گویم ثناهای پیمبر
که ما را سوی یزدانست رهبر
چو گمراهی ز گیتی سر برآورد
شب بی دانشی سایه بگسترد
بیامد دیو و دام کفر بنهاد
همه گیتی بدان دام اندر افتاد
ز عمری هر کسی چون گاو و خر بود
همه چشمی و گوشی کور و کر بود
یکی ناقوس در دست و چلیپا
یکی آتش پرست و زند و استا
یکی بت را خدای خویش کرده
یکی خورشید و مه را سجده برده
گرفته هر یکی راه نگونسار
که آن ره را به دوزخ بوده هنجار
به فصل خویش یزدان رحمت آورد
ز رحمت نور در گیتی بگسترد
برآمد آفتاب راست گویان
خجسته رهنمای راه جویان
چراغ دین ابوالقاسم محمد
رسول خاتم و یاسین و احمد
به پاکی سید فرزند آدم
به نیکی رهنمای خلق عالم
خدا از آفرینش آفریدش
ز پاکان و گزینان برگزیدش
نبوت را بدو داده دو برهان
یکی فرقان و دیگر تیغ بران
سخن گویان از آن خیره بماندند
هنر جویان بدین جان برفشاندند
کجا در عصر او مردم که بودند
فصاحت با شجاعت می‌نمودند
بجو در شعرها گفتار ایشان
ببین در نامها کردار ایشان
سخن‌شان در فصاحت آبدارست
هنرشان در شجاعت بیشمارست
چنان قومی بدان کردار و گفتار
زبان‌شان در نثار و تیغ خونبار
چو بشنیدند فرقان از پیمبر
بدیدندش به جنگ بدر و خیبر
بدانستند کان هر دو خدایی‌ست
پذیرفتنش جان را روشنایی‌ست
سران ناکام سر بر خط نهادند
دوال از بند گیتی برگشادند
ز چنگ دیو بد گوهر برستند
بتان مکه را در هم شکستند
به نور دین زدوده گشت ظلمت
وز ابر حق فرو بارید رحمت
بشد کیش بت آمد دین یزدان
زمین کفر بستد تیغ ایمان
سپاس و شکر ایزد چون گزاریم
مگر جان را به شکر او سپاریم
بدین دین همایون کاو به ما داد
بدین رهبر که بهر ما فرستاد
رسول آمد رسالتها رسانید
جهانی را ز خشم او رهانید
چه بخشاینده و مشفق خداییست
چه نیکوکار و چه رحمت‌نماییست
که بر بیچارگی ما ببخشود
رسولی داد و راه نیک بنمود
پذیرفتیم وی را به خدایی
رسولش را به صدق و رهنمایی
نه با وی دیگری انباز گیریم
نه جز گفتار او چیزی پذیریم
به دنیی و به عقبی روی با اوست
بجز اومان ندارد هیچ کس دوست
اگر شمشیر بارد بر سر ما
جزین دینی نباید درخور ما
نگه داریم دین تا روح داریم
به یزدان روح و دین با هم سپاریم
خدایا آنچه بر ما بود کردیم
تن و جان را به فرمانت سپردیم
ز پیغمبر پذیرفتیم دینت
بیفزودیم شُکر و آفرینت
و لیکن این تن ما تو سرشتی
قضای خویش بر ما تو نوشتی
گر ایدون کز تن ما گاهگاهی
پدید آید خطایی یا گناهی
مزن کردار ما را بر سر ما
مکن پاداش ما را درخور ما
که ما بیچارگان تو خداییم
همیدون ز امتان مصطفاییم
اگر چه با گناه بی شماریم
به فضل و رحمتت امیدواریم
ترا خوانیم و شاید گر بخوانیم
که ما ره جز به در گاهت ندانیم
کریمان مر ضعیفان را نرانند
بخاصه چون به زاریشان بخوانند
کریمی تو بخوان ما را به در گاه
چو خوانیمت به زاری گاه و بیگاه
ضعیفانیم شاید گر بخوانی
گنهکاریم شاید گر نرانی
ز تو نشگفت فضل و بردباری
چنان کز ما جفا و زشتکاری
ترا احسان و رحمت بیکرانست
شفیع ما همیدون مهربانست
چو پیش رحمتت آید محمد
امید ما ز فضلت کی شود رد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: دانشگاه فرانکفورت

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1389/05/06 10:08
منصور محمدزاده

خواهشمند است موارد زیر را اصلاح فرمایید:
1ـ بیت چهارم را به صورت زیر اصلاح فرمایید:
ز عمری هر کسی چون گاو و خر بود
همه چشمی و گوشی کور و کر بود
2ـ این بیت را به صورت زیر اصلاح فرمایید:
که بر بیچارگی ما ببخشود
رسولی داد و راه نیک بنمود
3ـ این بیت را به صورت زیر اصلاح فرمایید:
کجا در عصر او مردم که بودند
فصاحت با شجاعت می نمودند
4ـ این ابیات را به صورت زیر اصلاح فرمایید:
اگر چه با گناه بی شماریم
به فضل و رحمتت امیدواریم
ترا خوانیم و شاید گر بخوانیم
که ما ره جز به در گاهت ندانیم
کریمان مر ضعیفان را نرانند
بخاصه چون به زاریشان بخوانند
ضعیفانیم شاید گر بخوانی
گنهکاریم شاید گر نرانی
چو پیش رحمتت آید محمد
امید ما ز فضلت کی شود رد
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1392/03/11 01:06
امین کیخا

سه بیت به اخر فضل است نه فصل

1392/03/11 01:06
امین کیخا

بیت 31 نا با وی دیگری انباز گیریم درست است نه انبار

1395/10/28 19:12

@iran_music_day

1397/10/30 15:12
میرزایی

سلام
ز تو نشگفت فصل و بردباری
به نظر باید اصلاح بشه
ز تو نشگِفت( شگفت نیست) فضل ( نه فصل) و بردباری

1399/02/20 16:05
علی

این بیت را اصلاح فرمایید:
و لیکن این تن ما تو سرشتی
قصای خویش بر ما تو نوشتی
قصا غلط است. قضا درست است.

1399/02/20 16:05
علی

این بیت هم اشتباه است:
ز تو نشگفت فصل و بردباری
چنان کز ما جفا و زشتکاری
اصلاح فرماییدک
فضل درست است
یعنی از تو فضل و بردباری عجیب و شگفت نیست همانطور که متاسفانه از ما جفا کاری و انجام کارهای زشت به سبب انسان بودن عجیب نیست.

1402/08/09 09:11
پریسا تاج میری

به نظرم این که یک داستان باستانی و وابسته به دین زرتشتی رو با حضرت محمد و دین اسلام اغاز کرده یک ناهماهنگی ایجاد کرده و تناسبی ندارند.