گنجور

بخش ۱۷ - آمدن شاه موبد به گوراب به جهت ویس

چو خورشید بتان ویس دلارام
تن خود دید همچون مرغ در دام
به فندق مشک را از سیم برکند
ز نرگس بر سمن گوهر پراگند
خروشان زار با دایه همی گفت
به زاری نیست در گیتی مرا جفت
ندانم زاری خود با که گویم
ندانم چارهٔ خویش از که جویم
بدین هنگام فریاد از که خواهم
ز بیداد جهان داد از که خواهم
به ویرو خویشتن را چون رسانم
ز موبد جان خود را چون رهانم
به چه روز و به چه طالع بزادم
که تا زادم به سختی اوفتادم
چرا من جان ندادم پیش قارن
ز پیش از آنکه دیدم کام دشمن
پدر مرد و برادر شد ز من دور
بماندم من چنین ناکام و رنجور
ز بدبختی چه بد دیدم ندانم
چه خواهم دید گر زین پس بمانم
از این بدتر چه باشد مر مرا بد
که ناکام اوفتم در دست موبد
چو بخروشم خروشم نشنود کس
نه در سختی مرا یاور بود کس
بوم تا من زیم حیران و رنجور
به کام دشمنان از دوستان دور
همی گفت آن صنم با دایه چونین
همی بارید بر رخ سیل خونین
رسولی آمد از پیش شهنشاه
پیام آورد ازو نزدیک آن ماه
سخنهای به شیرینی چو شکر
ز نیکویی بدان رخسار درخور
چنین دادش پیام از شاه شاهان
که دل خرسند کن ای ماه ماهان
مزن پیلستکین دو دست بر روی
مکن از ماه تابان عنبرین موی
که نتوانی ز بند چرخ جستن
ز تقدیری که یزدان کرد رستن
نگر تا در دلت ناری گمانی
که کوشی با قضای آسمانی
اگر خواهد به من دادن ترا بخت
چه سود آید ترا از کوشش سخت
قضا رفت و قلم بنوشت فرمان
ترا جز صبر دیگر نیست درمان
من از بهر تو ایدر آمده‌ستم
کجا در مهر تو بیدل شده‌ستم
اگر باشی به نیکی مر مرا یار
ترا از من برآید کام بسیار
کنم با تو به مهر امروز پیمان
کزین پس‌مان دو سر باشد یکی جان
همه کامی ز خشنودیت جویم
به فرمان تو گویم هر چه گویم
کلید گنجها پیش تو آرم
کم و بیشم به دست تو سپارم
چنان دارم ترا با زرّ و زیور
که بر روی تو کس آرد مه و خور
دل و جان مرا دارو تو باشی
شبستان مرا بانو تو باشی
ز کام تو بیاراید مرا کام
ز نام تو بیفزاید مرا نام
بدین پیمان کنم با تو یکی بند
درستیها به مهر و خط و سوگند
همی تا جان من باشد به تن در
ترا با جان خود دارم برابر

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: دانشگاه فرانکفورت

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو خورشید بتان ویس دلارام
تن خود دید همچون مرغ در دام
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید، زیبایی و آرامش دل را در تن خود مشاهده کرد، مانند پرنده‌ای بود که در دام گرفتار شده است.
به فندق مشک را از سیم برکند
ز نرگس بر سمن گوهر پراگند
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و شگفتی های طبیعت اشاره می کند. او می‌گوید که خوبی و زیبایی های طبیعی مانند گل نرگس و سمن وجود دارند و همزمان، نعمت های خوشبو و قیمتی مانند مشک و گوهر نیز در دل طبیعت قرار دارند. در مجموع، شاعر از هماهنگی و دلنشینی زیبایی‌های طبیعت و عطرهای خوش در آن صحبت می‌کند.
خروشان زار با دایه همی گفت
به زاری نیست در گیتی مرا جفت
هوش مصنوعی: در حالتی غمگین و دلbroken، زار از دایه‌اش می‌خواهد که بگوید در این دنیا کسی برای او وجود ندارد که همدم و همراهش باشد.
ندانم زاری خود با که گویم
ندانم چارهٔ خویش از که جویم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم درد و غم خود را با کی در میان بگذارم و نمی‌دانم راه حل مشکلاتم را از کجا باید برسم.
بدین هنگام فریاد از که خواهم
ز بیداد جهان داد از که خواهم
هوش مصنوعی: در این لحظه به چه کسی شکایت کنم از ظلمی که در جهان است؟ از چه کسی عدالت بخواهم؟
به ویرو خویشتن را چون رسانم
ز موبد جان خود را چون رهانم
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم خود را به او برسانم و جانم را از چنگ موبد آزاد کنم؟
به چه روز و به چه طالع بزادم
که تا زادم به سختی اوفتادم
هوش مصنوعی: به چه وضع و حال و چه سرنوشتی به دنیا آمده‌ام که از همان لحظه‌ی تولد با سختی و دشواری مواجه شدم.
چرا من جان ندادم پیش قارن
ز پیش از آنکه دیدم کام دشمن
هوش مصنوعی: چرا من جانم را در مقابل قارن ندادم، قبل از اینکه دشمن را ببینم و بدانم چه خواسته‌ای دارد؟
پدر مرد و برادر شد ز من دور
بماندم من چنین ناکام و رنجور
هوش مصنوعی: پدرم فوت کرد و برادر در دوردستی قرار گرفت. من به تنهایی در این وضعیت ناامید و رنجور ماندم.
ز بدبختی چه بد دیدم ندانم
چه خواهم دید گر زین پس بمانم
هوش مصنوعی: از بدبختی‌هایی که کشیده‌ام، نمی‌دانم چه چیزهای دیگری در انتظارم است اگر همچنان در این وضعیت بمانم.
از این بدتر چه باشد مر مرا بد
که ناکام اوفتم در دست موبد
هوش مصنوعی: بدتر از این برای من چه اتفاقی می‌تواند بیفتد که در دستان کسی بیفتam که قدرت و تسلط دارد و من ناکام مانده‌ام؟
چو بخروشم خروشم نشنود کس
نه در سختی مرا یاور بود کس
هوش مصنوعی: وقتی که من به خروش و فریاد در می‌آیم، هیچ‌کس صدایم را نمی‌شنود و در هنگام سختی، هیچ یاری برای من وجود ندارد.
بوم تا من زیم حیران و رنجور
به کام دشمنان از دوستان دور
هوش مصنوعی: من در اینجا به شدت گیج و آشفته‌ام و در چنین شرایطی از دوستانم دور و در دام دشمنانم گرفتار شده‌ام.
همی گفت آن صنم با دایه چونین
همی بارید بر رخ سیل خونین
هوش مصنوعی: آن معشوق با دایه می‌گفت که پیوسته بر چهره‌اش، همچون سیل خونین، اشک می‌بارد.
رسولی آمد از پیش شهنشاه
پیام آورد ازو نزدیک آن ماه
هوش مصنوعی: پیامبری از طرف پادشاهی آمد و خبری آورد از سوی او نزدیک آن دختر زیبا.
سخنهای به شیرینی چو شکر
ز نیکویی بدان رخسار درخور
هوش مصنوعی: سخنان زیبا و شیرین مانند شکر، به دلیل خوبی و زیبایی آن چهره، شایسته است.
چنین دادش پیام از شاه شاهان
که دل خرسند کن ای ماه ماهان
هوش مصنوعی: پادشاه بزرگ به او پیامی فرستاد که ای بزرگ ماه، دل را شاد کن.
مزن پیلستکین دو دست بر روی
مکن از ماه تابان عنبرین موی
هوش مصنوعی: با صدای بلند فریاد نزن و دست‌هایت را به هم نزن. زیبایی چهره‌ات و موهای درخشان و خوشبو، مانند ماهی است که نیازی به حواشی ندارد.
که نتوانی ز بند چرخ جستن
ز تقدیری که یزدان کرد رستن
هوش مصنوعی: تو نمی‌توانی از بند و زنجیر تقدیر خود رها شوی، چرا که این سرنوشت را خداوند مقرر کرده است.
نگر تا در دلت ناری گمانی
که کوشی با قضای آسمانی
هوش مصنوعی: مراقب باش که در دل خود ناراحتی و نگرانی نداشته باشی، زیرا این احساسات، کارهایی که از سرنوشت و مقدر بودن است را تحت تأثیر قرار نمی‌دهند.
اگر خواهد به من دادن ترا بخت
چه سود آید ترا از کوشش سخت
هوش مصنوعی: اگر تقدیر بخواهد که تو را به من بدهد، پس تلاش و کوشش سخت چه فایده‌ای برای تو خواهد داشت؟
قضا رفت و قلم بنوشت فرمان
ترا جز صبر دیگر نیست درمان
هوش مصنوعی: سرنوشت رقم خورده و تقدیر حاکم شده، تنها چاره‌ای که برای تو باقی مانده صبر است.
من از بهر تو ایدر آمده‌ستم
کجا در مهر تو بیدل شده‌ستم
هوش مصنوعی: من به خاطر تو به اینجا آمده‌ام و در عشق تو دلم بی‌خبر و بی‌تاب شده است.
اگر باشی به نیکی مر مرا یار
ترا از من برآید کام بسیار
هوش مصنوعی: اگر تو با خوبی کنار من باشی، من نیز می‌توانم خواسته‌های زیادی را برآورده کنم.
کنم با تو به مهر امروز پیمان
کزین پس‌مان دو سر باشد یکی جان
هوش مصنوعی: من امروز با تو پیمانی محبت‌آمیز می‌بندم که از این پس، ما دو نفر یک جان خواهیم بود و مانند یکدیگر خواهیم زیست.
همه کامی ز خشنودیت جویم
به فرمان تو گویم هر چه گویم
هوش مصنوعی: من به خاطر رضایت تو همه چیز را می‌طلبم و هر چیزی که بگویم، به فرمان تو خواهد بود.
کلید گنجها پیش تو آرم
کم و بیشم به دست تو سپارم
هوش مصنوعی: تمام گنج‌های من را به تو می‌دهم و در دست تو می‌گذارم، هرچند که ممکن است کم و زیاد باشد.
چنان دارم ترا با زرّ و زیور
که بر روی تو کس آرد مه و خور
هوش مصنوعی: من به قدری تو را با ارزش و زیبا می‌بینم که هیچ کس نتواند با تو مقایسه کند، حتی ماه و خورشید نیز در برابر تو ناچیزند.
دل و جان مرا دارو تو باشی
شبستان مرا بانو تو باشی
هوش مصنوعی: ای تو، که در تاریکی شب، مایه آرامش دل و جان من هستی و به عنوان زن زندگی‌ام، در این خانه‌ام حضور داری.
ز کام تو بیاراید مرا کام
ز نام تو بیفزاید مرا نام
هوش مصنوعی: سخن از لذت و شادی است که از وجود تو برایم به وجود می‌آید و همچنین نام تو باعث افزایش آن لذت و خوشی در زندگی‌ام می‌شود.
بدین پیمان کنم با تو یکی بند
درستیها به مهر و خط و سوگند
هوش مصنوعی: من با تو پیمان می‌بندم که یکدیگر را به راستگویی، محبت و قسمی مستحکم متعهد کنیم.
همی تا جان من باشد به تن در
ترا با جان خود دارم برابر
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگی در من جاری باشد، دوستت دارم و روح و جانم را در برابر تو قرار می‌دهم.

حاشیه ها

1389/05/07 12:08
منصور محمدزاده

خواهشمند است ابیات زیر را بدین صورت اصلاح فرمایید:
ندانم زاری خود با که گویم
ندانم چارهء خویش از که جویم
چنین دادش پیام از شاه شاهان
که دل خرسند کن ای ماه ماهان
مزن پیلستکین(؟) دو دست بر روی
مکن از ماه تابان عنبرین موی
نگر تا در دلت ناری گمانی
که کوشی با قضای آسمانی
چنان دارم ترا با زرّ و زیور
که بر روی تو رشک آرد مه و خور

پاسخ: با تشکر از زحمت شما برای ذکر غلطهای چند بخش، متأسفانه شیوه‌ای که شما در ذکر اغلاط داشتید تصحیحش بسیار زمانبر بود و از عهدهٔ من خارج بود، چون باید شعر را کامل می‌خواندم تا محل بیتهایی را که ذکر می‌فرمودید پیدا کنم. لطفاً از این به بعد برای تصحیح غلطها، محل بیت مشکلدار (شمارهٔ بیت)، مورد غلط و درستش را ذکر کنید تا بدون نیاز به بازخوانی شعر بشود آن را تصحیح کرد.

1392/05/26 14:07
امین کیخا

پیلستگین یعنی از جنس عاج در بیت 18 اشتباه نگاشته شده است

1392/05/26 14:07
امین کیخا

بیت 17 اول و اخرش یک ص از هر دو طرف زیاد است

1392/05/26 14:07
امین کیخا

بیت 18 عنبرین غلت نگاشته شده است