بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
خواهشمند است ابیات زیر را بدین صورت اصلاح فرمایید:
چو شاخ مُرد بر وی برگ گلنار
چو برگ نار بر وی دانهء نار
چو بر جان دلیران شد قضا چیر
یکی گور دمنده شد یکی شیر
که من زنگ از گهر خواهم زدودن
به کینه رستخیز او را نمودن
یکی تاریکی از گیتی بر آمد
که پیش از شب رسیدن شب در آمد
سنان نیزه گفتی بابزهن(؟) بود
برو بر مرغ مرد تیغ زن بود
ز بس گرز و ز بس شمشیر خونبار
جهان پر دود و آتش بود هموار
نمودش تیره شب راه رهایی
ز تاریکی بُد او را روشنایی
گمان بودش که شاهنشاه بگریخت
به دام تنگ و رسوایی در آویخت
دگر ره خنجر پر خون بر آهیخت
به جنگ شاه دیلم لشکر انگیخت
چنان بشتاب لشکر را همی رانگ
که باد اندر هوا زو باز پس پیکر(؟ کل بیت)
پاسخ: با تشکر از زحمت شما برای ذکر غلطهای چند بخش، متأسفانه شیوهای که شما در ذکر اغلاط داشتید تصحیحش بسیار زمانبر بود و از عهدهٔ من خارج بود، چون باید شعر را کامل میخواندم تا محل بیتهایی را که ذکر میفرمودید پیدا کنم. لطفاً از این به بعد برای تصحیح غلطها، محل بیت مشکلدار (شمارهٔ بیت)، مورد غلط و درستش را ذکر کنید تا بدون نیاز به بازخوانی شعر بشود آن را تصحیح کرد.
بیت سوم دیو کین همان ااوشما است به پهلوی که لغت خشم باقی مانده دری ان است . باز نشان اگاهی اسعد از زبان پهلوی
سپیل صدای مرغان باشد
جوشنوران مانند کینور نیست بلکه ور اینجا یعنی بر و سینه جوشنوران یعنی انانکه جوشن به بر دارند
بیت اخر باید به راند و ماند ختم شود
زیبا ترین شکار این صفحه سپیل یا سپیر است که همان صفیر شده است زهی خوزستان و شکرستان اسعد گرگانی ! شادکامم کرد به ناز و کام و خواسته ! به قول خودش !
بیت 116 لشکر انگیخت درست است
گاودم تازیانه بوده شبیه دم گاو
گاودم گرز است میگوید شیپور از سویی و گرز هم از سویی نوا میپرداختند و گرز کوچک را برای کوبیدن کوس و دهل نیز بکار میبردند شاید گاو دم را برای دهل گفته -گاو دم هنوز در استان فارس هم میگویند گرچه بجای گاو دم ، دم گاویی میگویند
فر هم پیشوند بیشی و والایی است اینجا فرزا نه یعنی بسیار داند
فرزانه برابر است با پردانا
بیت 27 به فکر واداشتم .اسب سیاه و مرد جوان بر اثر پاشیده شدن گرد خنگ که فکر میکنم گرد ماه!باشد بصورت اسب خنگ که میشود اسب سیاه با لکه های سفید و مرد پیر در آمدند .اینجاست که باید گفت زهی شکر پارسی و زهی فخر الدین اسعد
خنگ سپید است گوید بسی اسب سیاه و مرد جوان که از بس گرد برانان نشسته بود گویی اسب سپید و مرد پیر شده
آدم یاد گریم های آبکی فیلم های ژانر دفاع مقدس می افتد ..
چو آتش در سپاه دشمن افتاد زآتش هم کمی سوزنده تر شد
درفشان اول :جمع درفش
درفشان دوم: درخشان
صحرا از آن همه درفش مانند یک سروستان شده و از دیبای درفشها ، ماه درخشان شده است
بهار میگوید ماهِ علم از دیبای درفش مشعشع شده است
کسروی میگوید: چو دیبای درفشان مه درفشان
ماه مانند حریر پرچم ها درخشان بود
این به معنی قرابت دارد اول اینکه ماه از دیبای پرچم ها درخشان نمیشود و دوم اینکه نقش هیچ کدام از پرچم ها ماه نبوده بلکه اشاره دارد به پرندگان و شیر .اسمی از ماه علم نیست
سلام
معنی مصراع اول را در نمی یابم
رسولانی که از دل راه جستند
همی در چشم یا در دل نشستند
هم آن شیپور بر صد راه نالان
به سان بلبل اندر آپسالان
آپسال = بهار و آپسالان =بهاران است ابسال یعنی اغاز سال خود بهار نیز نیز نخست بسار بود چنان که سال نیز سارد بود
در مینوگ خرد میگوید
پد هیچ نیکی گیتیگ گستاخ مباش
چه نیکی گیتیگ ایدون هماناگ چیون ابری پد« ابسالان روز» آید کی پد ایچ کوه اباز نپاید.
همچنین ابونواس شاعر ایرانی عرب در سروده هایش میگوید
بحق المهرجان و نوکروز
و فرخروز ابسال الکبیسی
-
سوگند به مهرجان و نوروز و فرخ روز ابسال
و ابسال الوهار
و خرّه ایرانشار
به ابسال بهار و فر ایرانشهر
--
در ختنی نیز بهار را پساله و در پشتو پسرلَی پسالَی گویند