گنجور

بخش ۱۱۰ - نشستن رامین بر تخت شهنشاهى

چو آگاهی به رامین شد ز موبد
که او را چون فروبرد اختر بد
یکی هفته سران لشکر وی
به سوک اندر نشسته همبر وی
نهانی شکر دادار جهان کرد
که او فرجام موبد را چنان کرد
نه جنگی بود مرگش را بهانه
نه خونی ریخته شد در میانه
سر آمد روز چونان پادشاهی
نبوده هیچ رامین را گناهی
هزاران سجده برد او پیش دادار
همی گفت ای خداوند نکوکار
تو دانی گونه گون درها گشادن
که چونین کارها دانی نهادن
برانی هر کرا خواهی ز گیهان
بر آری هر کرا خواهی به کیوان
بذیرفتم ز تو تا زنده باشم
که خشنودیت را جوینده باشم
میان بندگانت داد جویم
همیشه راست باشم راست گویم
بُوم در پادشاهی داد فرمای
به درویشان ز احسان کام بخشای
توم یاری ده اندر پادشایی
که یاری دادنم را خود تو شایی
توی پشتی توم یاری به هر کار
مرا از چشم و دست بد نگه دار
خداوندم توی من بندهٔ بند
مرا شاهی تو دادی ای خداوند
خداوندم توی من بندهٔ تو
که من خود بندام دارندهٔ تو
کنون کردی چو سالار جهانم
بدار اندر پناه سایبانم
چو لابه کرد لختی پیش دادار
وزین معنی سخنها گفت بسیار
همانگه بار را فرمود بستن
سواران سپه را برنشستن
برآمد بانگ کوس و نالهٔ نای
روان شد همچو جیحون لشکر از جای
روارو در سپاه افتاد چونان
که از باد صبا در ابر نیسان
چو راه حشر گشت آن ره ز غلغل
ز کوه دیلمان تا شهر آمل
جهان افروز رامین با دل افروز
همی آمد همه ره شاد و فیروز
به شادی روز رام و روز شنبد
فرود آمد به لشکرگاه موبد
بزرگان پیش او رفتند یکسر
به دیهیمش برافشاندند گوهر
مرو را پاک شاهنشاه خواندند
ز فر و داد او خیره بماندند
چو ابری بود دستش نوبهاری
همی بارید در شاهواری
یکی هفته به آمل بود خرم
دمادم زد همی رطل دمادم
پس آنگه داد طبرستان به رهام
جوانمرد نکوبخت نکونام
به ایران در نژاد او کیانی
بزرگی در نژادش باستانی
همیدون داد شهر ری به بهروز
که بودش دوستدار و نیک آموز
بدان گاهی که او با ویس بگریخت
به دام شاه موبد درنیاویخت
به ری بهروز کردش میزبانی
به خانه داشتش چندی نهانی
به نیکی لاجرم نیکی جزا بود
کجا او خود به هر نیکی سزا بود
بکن نیکی و در دریاش انداز
که روزی گشته لؤلؤ یابیش باز
وز آن پس داد گرگان را به آذین
که با او یار یکدل بود و دیرین
به درگاهش سپهبد بود ویرو
چو سرهنگ سرایش بود شیرو
دو پیل مست و دو شیر دلاور
به گوهر ویس بانو را برادر
چو هر شهری به شاهی دادگر داد
نگهبانی به هر مرزی فرستاد
به راه افتاد با لشکر سوی مرو
کجا دیدار او بد داروی مرو
خراسان سر به سر آذین ببستند
پری رویان بر آذینها نشستند
همه راهی ورا چون بوستان شد
همه دستی برو گوهر فشان شد
زبانها بود بر وی آفرین خوان
چو دلها در وفای وی گروگان
چو در مرو گزین شد شاه رامین
بهشتی دید در وی بسته آذین
به خوبی همچو نوروز درختان
ز خوشی همچو روز نیک بختان
هزار آوا به دستان رود سازان
شکوفه جامهای دلنوازان
فرازش ابر دود مشک و عنبر
و زو بارنده سیم و زر و گوهر
سه مه آذینها بسته بماندند
وزیشان روز و شب گوهر فشاندند
بدین رامش نه خود مرو گزین بود
کجا یکسر خراسان همچنین بود
ز موبد سالیان سختی کشیدند
پس از مرگش به آسانی رسیدند
چو از بیداد او آزاد گشتند
به داد شاه رامین شاد گشتند
تو گفتی یکسر از دوزخ برستند
به زیر سایهٔ طوبی نشستند
بدان را بد بود روزی سرانجام
بماند نامشان جاوید بد نام
مکن بد در جهان و بد میندیش
کجا گر بد کنی بد آیدت پیش
چه نیکو گفت خسرو کِهبدان را
ز دوزخ آفرید ایزد بدان را
از آن گوهر که‌شان آورد ز آغاز
به پایان هم بدان گوهر برد باز
چو رامین دادجوی و دادگر شد
جهان از خفتگان آسوده‌تر شد
سپهداران او هر جا که رفتند
به فر او همه گیتی گرفتند
چو رنج دشمنانش بود بی بر
جهان او را شد از چین تا به بربر
به هر شهری شد از وی شهریاری
به هر مرزی شد از وی مرزداری
همه ویرانها آباد کردند
هزاران شهر و ده بنیاد کردند
بداندیشان همه بر دار بودند
و یا در چاه و زندان خوار بودند
به هر راهی رباطی کرد و خانی
نشانده بر کنارش راهبانی
جهان آسوده گشت از دزد و طرار
ز کرد و لور و از ره گیر و عیار
ز بس کاو داد سیم و زر سبیلی
نماند اندر جهان نام بخیلی
ز بس کاو داد زر و سیم و گوهر
همه گشتند درویشان توانگر
ز دلها گشت بیدادی فراموش
توانگر شد هر آن کاو بود بی توش
نه جستی گرگ بر میشی فزونی
نه کردی میش گرگی را زبونی
به هر هفته سپه را بار دادی
به نیکی پندشان بسیار دادی
به داورگه نشاندی داوران را
بکندی بیخ و بن بد گوهران را
به داورگاه او بر شاه و چاکر
یکی بودی و درویش و توانگر
چه پیش او شدی شاهی جهانگیر
به گاه داد جستن چه زنی پیر
ور آمد پیش او مرد خدایی
ستوده بود همچون پادشایی
به نزدش مرد پر فرهنگ و دانا
گرامی بود همچون چشم بینا
در ایران هر کسی دانش بیاموخت
بدان تا راز خود نزدش برافروخت
صد و ده سال رامین در جهان بود
از آن هشتاد و سه شاه زمان بود
میان ملک و جاه و حشمت و مال
بماند آن نامور هشتاد و سه سال
زمین از داد او آباد گشته
زمان از فر او دلشاد گشته
به فرش گشته سه چیز از جهان کم
یکی رنج و دوم درد وسوم غم
گهی جان را خورش دادی ز دانش
گهی تن را جوان کردی به رامش
گهی کردی تماشا در خراسان
گهی نخچیر کردی در کهستان
گهی بودی به طبرستان آباد
گهی رفتی به خوزستان و بغداد
هزاران چشمه و کاریز بگشاد
بریشان شهر و ده بسیار بنهاد
یکی زان شهرها اهواز مانده‌ست
کش او آنگاه شهر رام خوانده‌ست
کنونش گرچه هم اهواز خوانند
به دفتر رام شهرش نام دانند
شهی خوش زندگی بوده‌ست خوش نام
که خود در لطف ایشان خوش بود رام
نه چون او بد به شاهی سرفرازی
نه چون او بد به رامش رود سازی
نگر تا چنگ چون نیکو نهاده‌ست
نکوتر زان نهادی که گشاده‌ست
نشانست این که چنگ بافرین کرد
که او را نام چنگ رامتین کرد
چو بر رامین مقرر گشت شاهی
ز دادش گشت پُر مَهتابه ماهی
جهان در دست ویس سیمتن کرد
مرو را پادشاه خویشتن کرد
دو فرزند آمدش زان ماه پیکر
چو مامک خوب و چون بابک دلاور
دو خسرو نامشان خورشید و جمشید
جهان در فر هر دو بسته اومید
زمین خاوران دادش به خورشید
زمین باختر دادش به جمشید
یکی را سغد و خوارزم و چغان داد
یکی را شام و مصر و قیروان داد
جهان در دست ویس دلستان بود
و ڵیکن خاصش آذربایگان بود
همیدون کشور ارّان و ارمن
سراسر بد به دست آن سمن تن
به شاهی سالیان با هم بماندند
به نیکی کام دل یکسر براندند
مهار عمر خود چندان کشیدند
که فرزندان فرزندان بدیدند

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: دانشگاه فرانکفورت

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو آگاهی به رامین شد ز موبد
که او را چون فروبرد اختر بد
هوش مصنوعی: وقتی رامین از موبد باخبر شد که او چگونه تحت تاثیر ستاره‌های ناپسند قرار گرفته است.
یکی هفته سران لشکر وی
به سوک اندر نشسته همبر وی
هوش مصنوعی: یک هفته سران لشکر دور هم نشسته‌اند و در حال بحث و تصمیم‌گیری هستند.
نهانی شکر دادار جهان کرد
که او فرجام موبد را چنان کرد
هوش مصنوعی: به طور پنهانی، خداوند به خویش شکر و سپاس گزارد که پایان کار موبد را به این صورت رقم زد.
نه جنگی بود مرگش را بهانه
نه خونی ریخته شد در میانه
هوش مصنوعی: نه جنگی بود که مرگ او را توجیه کند و نه خونی در وسط این موضوع ریخته شد.
سر آمد روز چونان پادشاهی
نبوده هیچ رامین را گناهی
هوش مصنوعی: روز به پایان رسید و هیچ گناهی بر گردن رامین نبود؛ به شکلی که انگار او پادشاهی است که از هیچ خطایی مبراست.
هزاران سجده برد او پیش دادار
همی گفت ای خداوند نکوکار
هوش مصنوعی: هزاران بار به خاک افتاد و در برابر خداوند نیکوکار، دعا و نیایش می‌کرد.
تو دانی گونه گون درها گشادن
که چونین کارها دانی نهادن
هوش مصنوعی: تو می‌دانی که چگونه می‌توان درهای مختلف را گشود و کارهای مختلف را به انجام رساند.
برانی هر کرا خواهی ز گیهان
بر آری هر کرا خواهی به کیوان
هوش مصنوعی: اگر بخواهی می‌توانی هر کسی را از دنیا دور کنی و اگر بخواهی نیز می‌توانی او را به آسمان ببری.
بذیرفتم ز تو تا زنده باشم
که خشنودیت را جوینده باشم
هوش مصنوعی: من از تو هر آنچه در خورم بود پذیرفتم تا وقتی زنده‌ام در جستجوی رضایت تو باشم.
میان بندگانت داد جویم
همیشه راست باشم راست گویم
هوش مصنوعی: من در میان بندگانت همیشه به دنبال حق و عدالت هستم و همواره می‌کوشم که راستگو و درستکار باشم.
بُوم در پادشاهی داد فرمای
به درویشان ز احسان کام بخشای
هوش مصنوعی: پرنده‌ای در پادشاهی، به درویش‌ها به خاطر نیکی، بخشش کرد و لطف خود را به آن‌ها ارزانی داشت.
توم یاری ده اندر پادشایی
که یاری دادنم را خود تو شایی
هوش مصنوعی: برای من یاری کن در سلطنتی که تو خود توانایی یاری دادن را داری.
توی پشتی توم یاری به هر کار
مرا از چشم و دست بد نگه دار
هوش مصنوعی: در دل آرامش تو، دوستانی هستند که در هر کاری مرا از بدی ها و آسیب ها دور نگه می‌دارند.
خداوندم توی من بندهٔ بند
مرا شاهی تو دادی ای خداوند
هوش مصنوعی: ای خداوند، تو به من که بندهٔ توام، مقام والا و سلطنتی عطا کرده‌ای.
خداوندم توی من بندهٔ تو
که من خود بندام دارندهٔ تو
هوش مصنوعی: خدایا، من بنده تو هستم و در وجودم نشان‌دهنده تو هستم؛ زیرا من خودم تنها نماینده تو هستم.
کنون کردی چو سالار جهانم
بدار اندر پناه سایبانم
هوش مصنوعی: اکنون همان‌طور که رهبری جهان را بر عهده‌داری، مرا در زیر سایه‌ات حفظ کن.
چو لابه کرد لختی پیش دادار
وزین معنی سخنها گفت بسیار
هوش مصنوعی: زمانی که او لحظاتی در برابر پروردگار خودش زاری کرد و از عمق وجودش سخنان زیادی را با مفهوم عمیق بیان کرد.
همانگه بار را فرمود بستن
سواران سپه را برنشستن
هوش مصنوعی: در همان زمان، فرمان داد که بارها را ببندند و سواران نیز بر اسب‌ها بنشینند.
برآمد بانگ کوس و نالهٔ نای
روان شد همچو جیحون لشکر از جای
هوش مصنوعی: صدای طبل و ناله ساز بلند شد و لشکر مانند جیحون از مکانی که بودند حرکت کرد.
روارو در سپاه افتاد چونان
که از باد صبا در ابر نیسان
هوش مصنوعی: در میان جمعیت، به مانند وزش نسیم بهاری در ابرهای بارانی، به حرکت درآمد.
چو راه حشر گشت آن ره ز غلغل
ز کوه دیلمان تا شهر آمل
هوش مصنوعی: وقتی که روز قیامت به پا شود، آن مسیر به قدری شگفت‌انگیز و پر سر و صدا خواهد بود که صدای آن از کوه‌های دیلمان تا شهر آمل شنیده می‌شود.
جهان افروز رامین با دل افروز
همی آمد همه ره شاد و فیروز
هوش مصنوعی: رامین که نور امید را به دوش می‌کشد، با دل شادی‌آفرین خود در حال آمدن است و همه‌جا را شاد و خوشبخت می‌کند.
به شادی روز رام و روز شنبد
فرود آمد به لشکرگاه موبد
هوش مصنوعی: در روز شادی، رام (خداوند) و روز شنبد، به لشکرگاه موبد (دولت) نازل شدند.
بزرگان پیش او رفتند یکسر
به دیهیمش برافشاندند گوهر
هوش مصنوعی: مردم بزرگ و محترم به نزد او آمدند و یکدست تاجی را بر سرش گذاشتند که به آن جواهرات زینت می‌داد.
مرو را پاک شاهنشاه خواندند
ز فر و داد او خیره بماندند
هوش مصنوعی: مرو را به عنوان پایتخت و مرکز حکومت شاهنشاه نامیدند و مردم همچنان به قدرت و عدل او حیرت‌زده ماندند.
چو ابری بود دستش نوبهاری
همی بارید در شاهواری
هوش مصنوعی: دست او مانند ابر بود و در فصل بهار، همواره رحمت و برکت می‌بارید.
یکی هفته به آمل بود خرم
دمادم زد همی رطل دمادم
هوش مصنوعی: در یک هفته در آمل، روزها به آرامی و خوشحالی گذشت و لحظات شاد و دل‌انگیز به‌طور مداوم ادامه داشت.
پس آنگه داد طبرستان به رهام
جوانمرد نکوبخت نکونام
هوش مصنوعی: پس از آن، طبرستان را به جوانمرد نیک‌نام و خوشبخت رهام سپردند.
به ایران در نژاد او کیانی
بزرگی در نژادش باستانی
هوش مصنوعی: در نژاد او، که از خاندان کیانیان است، عظمت و بزرگی نهفته است که ریشه در تاریخ باستانی دارد.
همیدون داد شهر ری به بهروز
که بودش دوستدار و نیک آموز
هوش مصنوعی: همانطور که می‌دانی، در شهر ری به بهروز خبر دادند که او دوستدار و دارای دانایی خوب است.
بدان گاهی که او با ویس بگریخت
به دام شاه موبد درنیاویخت
هوش مصنوعی: بدان روزی که او با ویس فرار کرد، به دام شاه موبد گرفتار شد.
به ری بهروز کردش میزبانی
به خانه داشتش چندی نهانی
هوش مصنوعی: به روزبه، میزبانی از مهمانانی داشت که مدت کوتاهی در خانه‌اش پنهان بودند.
به نیکی لاجرم نیکی جزا بود
کجا او خود به هر نیکی سزا بود
هوش مصنوعی: نیکی همیشه پاداش نیکی را به همراه دارد، زیرا نیکویی خود سزاوار پاداش است.
بکن نیکی و در دریاش انداز
که روزی گشته لؤلؤ یابیش باز
هوش مصنوعی: کار خوب انجام بده و اثرش را در دریا بینداز، زیرا روزی مرواریدهایی از آن به دست می‌آید.
وز آن پس داد گرگان را به آذین
که با او یار یکدل بود و دیرین
هوش مصنوعی: پس از آن، گرگان را به زینت و زیبایی آراستند، زیرا آن فردی که با او همدل و دوست قدیمی بود، در کنار او قرار داشت.
به درگاهش سپهبد بود ویرو
چو سرهنگ سرایش بود شیرو
هوش مصنوعی: در حضور او، فرمانده‌ای مانند ویرو است، همان‌طور که سرهنگی در دژ خود شجاع و دلیر است.
دو پیل مست و دو شیر دلاور
به گوهر ویس بانو را برادر
هوش مصنوعی: دو فیل سرحال و دو شیر شجاع، خواهر ویس بانو را به عنوان برادر در کنار خود دارند.
چو هر شهری به شاهی دادگر داد
نگهبانی به هر مرزی فرستاد
هوش مصنوعی: هر شهری که به پادشاه عادل خود نزدیک شد، نگهبانی را به هر مرز و سرزمین خود فرستاد تا آنجا را حفظ کند.
به راه افتاد با لشکر سوی مرو
کجا دیدار او بد داروی مرو
هوش مصنوعی: او با سپاه خود به سمت مرو حرکت کرد، جایی که قرار بود او داروی مرو را ملاقات کند.
خراسان سر به سر آذین ببستند
پری رویان بر آذینها نشستند
هوش مصنوعی: خراسان به طور کامل به زینت‌هایی آراسته شد و دختران زیبا بر این زینت‌ها نشسته‌اند.
همه راهی ورا چون بوستان شد
همه دستی برو گوهر فشان شد
هوش مصنوعی: همه به سمت او رفته‌اند و مانند یک باغ گل و زیبایی به وجود آورده‌اند، هر کسی به نحوی دست در کار شده و چیزهای باارزشی را به او تقدیم می‌کند.
زبانها بود بر وی آفرین خوان
چو دلها در وفای وی گروگان
هوش مصنوعی: زبان‌ها در ستایش او بودند، همان‌طور که دل‌ها در وفاداری‌اش اسیر شده‌اند.
چو در مرو گزین شد شاه رامین
بهشتی دید در وی بسته آذین
هوش مصنوعی: وقتی شاه رامین وارد مرو شد، بهشتی را مشاهده کرد که در آنجا آراسته و زیبا است.
به خوبی همچو نوروز درختان
ز خوشی همچو روز نیک بختان
هوش مصنوعی: همچون نوروز که بهار را به ارمغان می‌آورد و شادابی درختان را نشان می‌دهد، خوشی و شادی نیز مانند روزهای خوشبختی در زندگی درخشان و شاداب است.
هزار آوا به دستان رود سازان
شکوفه جامهای دلنوازان
هوش مصنوعی: هزاران صدا به دستان نوازندگان می‌رسد و مانند شکوفه‌هایی در جام‌های دل‌نوازان می‌درخشند.
فرازش ابر دود مشک و عنبر
و زو بارنده سیم و زر و گوهر
هوش مصنوعی: ابرهای معطر و زیبا که از دود مشک و عنبر پر شده‌اند، باران‌های گرانبها و درخشانی مانند نقره، طلا و جواهر را می‌بارند.
سه مه آذینها بسته بماندند
وزیشان روز و شب گوهر فشاندند
هوش مصنوعی: سه ماه به زیبایی زینت شده بودند و از آنها در روز و شب، مانند جواهراتی می‌درخشیدند.
بدین رامش نه خود مرو گزین بود
کجا یکسر خراسان همچنین بود
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که در این خوشی و شادی، خود را رها نکنید و بی‌دلیل انتخاب نکنید، چراکه تمام خراسان نیز به همین شکل است.
ز موبد سالیان سختی کشیدند
پس از مرگش به آسانی رسیدند
هوش مصنوعی: مردم مدت‌ها با زحمت و سختی زندگی کردند و پس از مرگ او، به آسانی و آرامش دست یافتند.
چو از بیداد او آزاد گشتند
به داد شاه رامین شاد گشتند
هوش مصنوعی: وقتی که مردم از ظلم و ستم او رهایی یافتند، با عدل و قضاوت شاه رامین خوشحال شدند.
تو گفتی یکسر از دوزخ برستند
به زیر سایهٔ طوبی نشستند
هوش مصنوعی: تو گفتی که همه از جهنم رهایی یافته و زیر سایه درخت طوبی نشسته‌اند.
بدان را بد بود روزی سرانجام
بماند نامشان جاوید بد نام
هوش مصنوعی: بدان که در آینده، سرانجام روزی برای آنان که بدی کرده‌اند، نامی جاودانه به یادگار نخواهد ماند و نامشان به زشتی ثبت خواهد شد.
مکن بد در جهان و بد میندیش
کجا گر بد کنی بد آیدت پیش
هوش مصنوعی: در زندگی بدی نکن و به چیزهای بد فکر نکن، زیرا اگر بدی کنی، بدی به سراغت خواهد آمد.
چه نیکو گفت خسرو کِهبدان را
ز دوزخ آفرید ایزد بدان را
هوش مصنوعی: خسرو به خوبی گفت که خداوند دوزخ را برای کافران و طغیانگران خلق کرده است.
از آن گوهر که‌شان آورد ز آغاز
به پایان هم بدان گوهر برد باز
هوش مصنوعی: از آن جواهری که از ابتدا تا انتها بوده، دوباره همان جواهر را برمی‌گرداند.
چو رامین دادجوی و دادگر شد
جهان از خفتگان آسوده‌تر شد
هوش مصنوعی: وقتی رامین، که دادخواه و دادگر است، به عهده‌داری امور برمی‌خیزد، دنیا برای کسانی که در خواب و غفلت بودند، آرامش و آسودگی بیشتری پیدا می‌کند.
سپهداران او هر جا که رفتند
به فر او همه گیتی گرفتند
هوش مصنوعی: فرماندهان او در هر مکانی که حضور یافتند، با شکوه و عظمت خود تمامی جهان را تسخیر کردند.
چو رنج دشمنانش بود بی بر
جهان او را شد از چین تا به بربر
هوش مصنوعی: وقتی که دشواری‌های دشمنانش بر او تحمیل شد، از چین تا بربر (مناطق دوردست) بر او غمی بزرگ وارد آمد.
به هر شهری شد از وی شهریاری
به هر مرزی شد از وی مرزداری
هوش مصنوعی: در هر شهری که او رفت، مردم آنجا به رهبری او دست یافتند و در هر ناحیه‌ای که حضور پیدا کرد، امنیت و حفظ مرزها به او سپرده شد.
همه ویرانها آباد کردند
هزاران شهر و ده بنیاد کردند
هوش مصنوعی: همه مکان‌های خراب را دوباره ساختند و هزاران شهر و روستا را پایه‌گذاری کردند.
بداندیشان همه بر دار بودند
و یا در چاه و زندان خوار بودند
هوش مصنوعی: بداندیشان یا در بالای دار قرار داشتند و یا در چاه و زندان به شدت ذلیل و خوار بودند.
به هر راهی رباطی کرد و خانی
نشانده بر کنارش راهبانی
هوش مصنوعی: او در هر ظرفیتی و به هر روشی یک راه را انتخاب کرده و در کنار آن افرادی را قرار داده که راهنمایی کنند و به او یاری رسانند.
جهان آسوده گشت از دزد و طرار
ز کرد و لور و از ره گیر و عیار
هوش مصنوعی: جهان از وجود دزدان و حقه‌بازان رها شد و آرامش پیدا کرد.
ز بس کاو داد سیم و زر سبیلی
نماند اندر جهان نام بخیلی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به خاطر دل‌دادن و تلاش برای جمع‌آوری نقره و طلا، هیچ نشانه‌ای از بخیل بودن در جهان باقی نمانده است. به عبارت دیگر، کسی که به جمع‌آوری مال و ثروت می‌پردازد، از خود هیچ نشانه‌ای از بخیل بودن نشان نمی‌دهد.
ز بس کاو داد زر و سیم و گوهر
همه گشتند درویشان توانگر
هوش مصنوعی: به خاطر بخشش‌های بی‌دریغ او، همه ی آن‌ها که روزی فقیر بودند، اکنون ثروتمند و توانگر شدند.
ز دلها گشت بیدادی فراموش
توانگر شد هر آن کاو بود بی توش
هوش مصنوعی: از دل‌ها درد و رنج فراموش شد و هر کسی که بی‌نوا بود، حالا توانگر و برخوردار گشت.
نه جستی گرگ بر میشی فزونی
نه کردی میش گرگی را زبونی
هوش مصنوعی: نه تو به گرگ بودن خود افتخار کردی و نه میش از ترس گران بودنش تغییر رفتار داد.
به هر هفته سپه را بار دادی
به نیکی پندشان بسیار دادی
هوش مصنوعی: هر هفته سپاهیان را به خوبی آموختی و نصیحت‌های زیادی به آنان کردی.
به داورگه نشاندی داوران را
بکندی بیخ و بن بد گوهران را
هوش مصنوعی: تو در محضر قضاوت قرار دادی قضاوت‌کنندگان را و پایه‌های بدی را از ریشه برکندی.
به داورگاه او بر شاه و چاکر
یکی بودی و درویش و توانگر
هوش مصنوعی: در پیشگاه او، هیچ تفاوتی بین شاه و خدمتکار، و همچنین بین فقیر و ثروتمند وجود ندارد؛ همه در برابر او یکسان هستند.
چه پیش او شدی شاهی جهانگیر
به گاه داد جستن چه زنی پیر
هوش مصنوعی: در برابر او، شاهی عظیم که به هنگام طلب حق و عدالت چه باید گفت؟ حتی اگر انسان پیر و ناتوان شود، باید به حق بایستد.
ور آمد پیش او مرد خدایی
ستوده بود همچون پادشایی
هوش مصنوعی: مردی محبوب و مورد ستایش، به حضور او آمد که مانند یک پادشاه به نظر می‌رسید.
به نزدش مرد پر فرهنگ و دانا
گرامی بود همچون چشم بینا
هوش مصنوعی: در نزد او، مردی با فرهنگ و دانش ارزشمند بود که به اندازۀ چشم بینا قابل احترام و گرامی محسوب می‌شد.
در ایران هر کسی دانش بیاموخت
بدان تا راز خود نزدش برافروخت
هوش مصنوعی: در ایران، هر کسی که به یادگیری علم می‌پردازد، باید به این نکته توجه کند که تا زمان دست‌یابی به رازهای خودش، باید از دانش خود بهره‌برداری کند.
صد و ده سال رامین در جهان بود
از آن هشتاد و سه شاه زمان بود
هوش مصنوعی: رامین در طول زندگی‌اش صد و ده سال در دنیا بوده و از این مدت، هشتاد و سه سال را به عنوان پادشاه گذرانده است.
میان ملک و جاه و حشمت و مال
بماند آن نامور هشتاد و سه سال
هوش مصنوعی: در میان قدرت، مقام، ثروت و شکوه، تنها نام اوست که بعد از هشتاد و سه سال هنوز پایدار مانده است.
زمین از داد او آباد گشته
زمان از فر او دلشاد گشته
هوش مصنوعی: زمین به خاطر عدالت او شکوفا شده و زمان به واسطه‌ی لطف او شاداب و خوشحال گشته است.
به فرش گشته سه چیز از جهان کم
یکی رنج و دوم درد وسوم غم
هوش مصنوعی: از دنیا سه چیز از بین رفته: یکی رنج، دیگری درد و سومی غم.
گهی جان را خورش دادی ز دانش
گهی تن را جوان کردی به رامش
هوش مصنوعی: گاه به واسطه دانش، جان انسان را زندگانی می‌بخشی و گاه با لذت‌های زندگی، جسم او را جوان و سرزنده می‌کنی.
گهی کردی تماشا در خراسان
گهی نخچیر کردی در کهستان
هوش مصنوعی: گاهی به تماشای زیبایی‌های خراسان پرداختی و گاهی هم به شکار در کوهستان‌ها رفتی.
گهی بودی به طبرستان آباد
گهی رفتی به خوزستان و بغداد
هوش مصنوعی: گاهی در طبرستان، دیاری سرسبز و آباد زندگی می‌کردی، و گاهی به خوزستان و بغداد سفر می‌کردی.
هزاران چشمه و کاریز بگشاد
بریشان شهر و ده بسیار بنهاد
هوش مصنوعی: هزاران چشمه و کانال آب برای آنها فراهم کرد و شهرها و روستاهای زیادی ساخت.
یکی زان شهرها اهواز مانده‌ست
کش او آنگاه شهر رام خوانده‌ست
هوش مصنوعی: یکی از شهرها که هنوز باقی مانده، اهواز است که آن را بعداً به نام رام نامیده‌اند.
کنونش گرچه هم اهواز خوانند
به دفتر رام شهرش نام دانند
هوش مصنوعی: اکنون هرچند که به اهواز مشهور شده، در کتب و اسناد، نام شهرش را رام می‌دانند.
شهی خوش زندگی بوده‌ست خوش نام
که خود در لطف ایشان خوش بود رام
هوش مصنوعی: شاهی با زندگی زیبا و نام نیک وجود داشته است که خودش نیز در محبت و لطف آن‌ها آرام و راضی بوده است.
نه چون او بد به شاهی سرفرازی
نه چون او بد به رامش رود سازی
هوش مصنوعی: نه کسی مانند او در مقام سلطنت سربلند است و نه کسی همانند او در هنر موسیقی و سرودسازی.
نگر تا چنگ چون نیکو نهاده‌ست
نکوتر زان نهادی که گشاده‌ست
هوش مصنوعی: نگاه کن که چگونه چنگ (ساز موسیقی) به خوبی قرار داده شده است؛ بهتر از آنچه که خود را گشوده نشان می‌دهد.
نشانست این که چنگ بافرین کرد
که او را نام چنگ رامتین کرد
هوش مصنوعی: این نشانگر این است که چنگی ساخته شده است و به همین دلیل نام چنگ به آن داده شده است.
چو بر رامین مقرر گشت شاهی
ز دادش گشت پُر مَهتابه ماهی
هوش مصنوعی: وقتی که رامین به مقام شاهی رسید، به خاطر عدالتش، دل مردم مانند ماهی در ظرف پر از نور ماه روشن و شاداب شد.
جهان در دست ویس سیمتن کرد
مرو را پادشاه خویشتن کرد
هوش مصنوعی: جهان به دست ویس سیمتن قرار گرفت و او مرو را به عنوان پادشاه خود برگزید.
دو فرزند آمدش زان ماه پیکر
چو مامک خوب و چون بابک دلاور
هوش مصنوعی: دو فرزند برای او به دنیا آمدند؛ یکی مانند مامک زیبا و دیگری همچون بابک دلیر و شجاع.
دو خسرو نامشان خورشید و جمشید
جهان در فر هر دو بسته اومید
هوش مصنوعی: دو پادشاه به نام‌های خورشید و جمشید وجود دارند که جهان در کمر هر دو آن‌ها امید بسته است.
زمین خاوران دادش به خورشید
زمین باختر دادش به جمشید
هوش مصنوعی: زمین شرقی خود را به خورشید و زمین غربی خود را به جمشید سپرد.
یکی را سغد و خوارزم و چغان داد
یکی را شام و مصر و قیروان داد
هوش مصنوعی: به یکی سرزمین‌های آبادی همچون سغد، خوارزم و چغان عطا کردند و به دیگری مناطق دیگری مانند شام، مصر و قیروان بخشیدند.
جهان در دست ویس دلستان بود
و ڵیکن خاصش آذربایگان بود
هوش مصنوعی: جهان به دست ویس دلربا بود، اما آذربایجان خاص او بود.
همیدون کشور ارّان و ارمن
سراسر بد به دست آن سمن تن
هوش مصنوعی: کشور آذربایجان و ارمنستان به طور کامل تحت فرمان آن شخص با هیکل زیبا قرار دارند.
به شاهی سالیان با هم بماندند
به نیکی کام دل یکسر براندند
هوش مصنوعی: سال‌ها با یکدیگر در حکمرانی زندگی کردند و به خوبی خواسته‌های دل خود را برآورده ساختند.
مهار عمر خود چندان کشیدند
که فرزندان فرزندان بدیدند
هوش مصنوعی: آن‌ها به اندازه‌ای در زندگی خود احتیاط و تدبیر کردند که توانستند نسل‌های بعدی را نیز ببینند.

حاشیه ها

1396/09/12 05:12
بهزاد

درود بر شما
شاید درست خط آخر شعر چنین باشد
مهار عمر خود چندان کشیدند
که فرزندانِ، فرزندان بدیدند

1404/01/22 18:03
به

ز کُرد و لور و از رهگیر و عیار

1404/01/22 18:03
به

مینورسکی باور دارد که اینجا لور همان لر هست حال اینها لولیان هستند یا لرها؟شاید بخاطر وزن شعر باشد