اطلاعات
منبع اولیه: کیانا زرکوب
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در عهد ملکشاه و بعضی از عهد سنجر فیلسوفی بود به هرات و او را ادیب اسماعیل گفتندی. مردی سخت بزرگ و فاضل و کامل، اما اسباب او و معاش او از دخل طبیبی بودی و او را از این جنس معالجات نادره بسیار است.
هوش مصنوعی: در زمان ملکشاه و برخی از زمانهای سنجر، فیلسوفی به نام ادیب اسماعیل در هرات زندگی میکرد. او مردی بزرگ، فاضل و به اصطلاح کامل بود. اما درآمد و معیشت او از حرفه پزشکیاش تأمین میشد و در این زمینه، معالجات نادری را انجام میداد.
مگر وقتی به بازار کشتاران بر میگذشت، قصابی گوسفندی را سلخ میکرد و گاه گاه دست در شکم گوسفند کردی و پیه گرم بیرون کردی و همیخورد.
هوش مصنوعی: تنها زمانی که به بازار کشتار میرفت، قصابی شروع به ذبح گوسفندی میکرد و گاهی دستش را در شکم گوسفند میکرد و چربی داغ را بیرون میآورد و آن را میخورد.
خواجه اسماعیل چون آن حالت بدید در برابر او بقالی را گفت که:
هوش مصنوعی: خواجه اسماعیل وقتی آن وضعیت را دید، به بقالی گفت:
«اگر وقتی این قصاب بمرد پیش از آن که او را به گور کنند مرا خبر کن.»
هوش مصنوعی: «اگر زمانی که این قصاب بمیرد، قبل از اینکه او را به خاک بسپارند، مرا خبر کن.»
«سپاس دارم.»
هوش مصنوعی: من از شما قدردانی میکنم.
چون این حدیث را ماهی پنج شش بر آمد یکی روز بامدادی خبر افتاد که دوش فلان قصاب بمرد به مفاجا، بی هیچ علت و بیماری که کشید، و این بقال به تعزیت شد، خلقی دید جامه دریده و جماعتی در حسرت او همی سوختند که جوان بود و فرزندان خرد داشت.
هوش مصنوعی: در یکی از روزهای صبح، خبری به گوش رسید که فلان قصاب به طور ناگهانی و بدون هیچ دلیلی و بیماری فوت کرده است. این بقال به خاطر فوت او تسلیت گفت و تعدادی از افراد را دید که لباسهای خود را چاک کرده و در غم او سوگواری میکنند، زیرا او جوان بوده و فرزندان کوچک داشته است.
پس آن بقال را سخن خواجه اسماعیل یاد آمد، بدوید و وی را خبر کرد. خواجه اسماعیل گفت:
هوش مصنوعی: پس آن بقال به یاد سخنان خواجه اسماعیل افتاد و به سرعت به سوی او رفت و خبر را به او رساند. خواجه اسماعیل پاسخ داد:
«دیر مرد!»
هوش مصنوعی: «خدایا! چقدر دیر شد!»
پس عصا بر گرفت و بدان سرای شد و چادر از روی مرده بر داشت و [نبض او در دست بگرفت و یکی را فرمود تا عصا بر پشت پای او همیزد، پس از ساعتی وی را گفت:
هوش مصنوعی: پس عصا را برداشت و به آن خانه رفت. چادر را از روی مرده کنار زد و نبض او را در دست گرفت. سپس به یکی از همراهانش دستور داد که با عصا به پشت پای مرده بزند. بعد از مدتی به او گفت:
«بسنده است»].
هوش مصنوعی: این عبارت به معنای "کافی است" یا "به اندازه کافی مناسب است" میباشد. در واقع، نشاندهنده این است که چیزی به میزان لازم و کافی وجود دارد و نیازی به اضافه کردن یا انجام بیشتر نیست.
پس علاج سکته آغاز کرد و روز سوم مرده برخاست و اگر چه مفلوج شد سالها بزیست.
هوش مصنوعی: پس از اینکه درمان سکته شروع شد، در روز سوم او دوباره به زندگی برگشت و با وجود اینکه فلج شده بود، سالها به زندگی ادامه داد.
پس از آن مردمان عجب داشتند و آن بزرگ از پیش دیده بود که او را سکته خواهد بود.
هوش مصنوعی: پس از آن، مردم شگفتزده شدند و آن مرد بزرگ قبلاً پیشبینی کرده بود که دچار سکته خواهد شد.
حاشیه ها
سلام
در بعضی روایتها این قصه منصوب به ابوعلی سینا آورده شده،کما اینکه در سریال ابن سینا با نقش آفرینی مرحوم امین تارخ به تصویر کشیده شده است