گنجور

بخش ۴ - حکایت سه - طبیب سامانیان

شیخ رئیس حجة الحق ابوعلی سینا حکایت کرد اندر کتاب «مبدأ و معاد» در آخر فصل «امکان وجود امور نادرة عن هذه النفس»، همی گوید که:

به من رسید و بشنودم که حاضر شد طبیبی به مجلس یکی از ملوک سامان و قبول او در آنجا به درجه‌ای رسید که در حرم شدی و نبض محرمات و مخدرات بگرفتی.

روزی با ملک در حرم نشسته بود به جایی که ممکن نبود که هیچ نرینه آنجا توانستی رسید.

ملک خوردنی خواست، کنیزکان خوردنی آوردند.

کنیزکی خوانسالار بود، خوان از سر بر گرفت و دو تا شد و بر زمین نهاد. خواست که راست شود نتوانست شد، همچنان بماند به سبب ریحی غلیظ که در مفاصل او حادث شد.

ملک روی به طبیب کرد که:

«در حال او را معالجت باید کرد به هر وجه که باشد.»

و اینجا تدبیر طبیعی را هیچ وجهی نبود و مجالی نداشت به سبب دوری ادویه. روی به تدبیر نفسانی کرد و بفرمود تا مقنعه از سر وی فرو کشیدند و موی او برهنه کردند تا شرم دارد و حرکتی کند و او را آن حالت مستکره آید که مجامع سر و روی او برهنه باشد. تغیر نگرفت. دست به شنیع‌تر از آن برد و بفرمود تا شلوارش فرو کشیدند. شرم داشت و حرارتی در باطن او حادث شد چنان که آن ریح غلیظ را تحلیل کرد و او راست ایستاد و مستقیم و سلیم بازگشت.

اگر طبیب حکیم و قادر نبودی او را این استنباط نبودی و از این معالجت عاجز آمدی و چون عاجز شدی از چشم پادشاه بیفتادی. پس معرفت اشیاء طبیعی و تصور موجودات طبیعی از این باب است و هو اعلم.

اطلاعات

منبع اولیه: کیانا زرکوب

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شیخ رئیس حجة الحق ابوعلی سینا حکایت کرد اندر کتاب «مبدأ و معاد» در آخر فصل «امکان وجود امور نادرة عن هذه النفس»، همی گوید که:
هوش مصنوعی: شیخ رئيس حجة الحق ابوعلی سینا در کتاب «مبدأ و معاد» در پایان فصل «امکان وجود امور نادرة» داستانی را روایت می‌کند و می‌گوید که:
به من رسید و بشنودم که حاضر شد طبیبی به مجلس یکی از ملوک سامان و قبول او در آنجا به درجه‌ای رسید که در حرم شدی و نبض محرمات و مخدرات بگرفتی.
هوش مصنوعی: خبر به من رسید که طبیبی به مقر یکی از پادشاهان سامان راه پیدا کرده و تا جایی پیش رفته که در حرم او حضور پیدا کرده و نبض زنان حرم را گرفته است.
روزی با ملک در حرم نشسته بود به جایی که ممکن نبود که هیچ نرینه آنجا توانستی رسید.
هوش مصنوعی: روزی در حرم، با یک ملک نشسته بودم در مکانی که هیچ مردی نمی‌توانست به آنجا برسد.
ملک خوردنی خواست، کنیزکان خوردنی آوردند.
هوش مصنوعی: ملک خوراکی خواست و کنیزان خوراکی‌هایی برای او آوردند.
کنیزکی خوانسالار بود، خوان از سر بر گرفت و دو تا شد و بر زمین نهاد. خواست که راست شود نتوانست شد، همچنان بماند به سبب ریحی غلیظ که در مفاصل او حادث شد.
هوش مصنوعی: کنیزکی خوانسالار بود و هنگامی که خوان را برداشت، آن را به دو نیم کرد و روی زمین گذاشت. تلاش کرد که به حالت ایستاده درآید، اما نتوانست و همچنان در حالت خوابیده باقی ماند، به دلیل نفخی غلیظ که در مفاصلش ایجاد شده بود.
ملک روی به طبیب کرد که:
هوش مصنوعی: پادشاه به پزشک رو کرد و گفت:
«در حال او را معالجت باید کرد به هر وجه که باشد.»
هوش مصنوعی: باید به او به هر نحوی که ممکن است درمان صورت گیرد.
و اینجا تدبیر طبیعی را هیچ وجهی نبود و مجالی نداشت به سبب دوری ادویه. روی به تدبیر نفسانی کرد و بفرمود تا مقنعه از سر وی فرو کشیدند و موی او برهنه کردند تا شرم دارد و حرکتی کند و او را آن حالت مستکره آید که مجامع سر و روی او برهنه باشد. تغیر نگرفت. دست به شنیع‌تر از آن برد و بفرمود تا شلوارش فرو کشیدند. شرم داشت و حرارتی در باطن او حادث شد چنان که آن ریح غلیظ را تحلیل کرد و او راست ایستاد و مستقیم و سلیم بازگشت.
هوش مصنوعی: در اینجا هیچ نشانی از تدابیر طبیعی وجود نداشت و به دلیل دوری از ادویه، امکان آن نبود. بنابراین، به تدبیر نفسانی روی آورد و دستور داد تا مقنعه‌اش را از سرش برداشتند و موهایش را به‌طور برهنه نشان دادند تا او احساس شرم کند و واکنشی از خود نشان دهد. اما او تغییری نکرد. بعد از آن، با اقدام دیگری، دستور داد تا شلوارش را پایین بکشند. او شرم کرد و درونش حرارتی ایجاد شد که باعث شد آن بوی ناخوشایند از بین برود. در نهایت، او راست ایستاد و به حالت معمولی و سالم بازگشت.
اگر طبیب حکیم و قادر نبودی او را این استنباط نبودی و از این معالجت عاجز آمدی و چون عاجز شدی از چشم پادشاه بیفتادی. پس معرفت اشیاء طبیعی و تصور موجودات طبیعی از این باب است و هو اعلم.
هوش مصنوعی: اگر پزشک با تجربه و توانا نبودی، نمی‌توانستی این نتیجه‌گیری را انجام دهی و از درمان او ناتوان می‌شدی. زمانی که ناتوان شدی، از نظر پادشاه افت می‌کنی. بنابراین، شناخت چیزهای طبیعی و تصور موجودات طبیعی به همین دلیل است و او از همه داناتر است.

خوانش ها

بخش ۴ - حکایت سه - طبیب سامانیان به خوانش حمیدرضا محمدی