گنجور

بخش ۳ - حکایت دو - بختیشوع

بختیشوع یکی از نصارای بغداد بود. طبیبی حاذق و مشفقی صادق بود و مرتب به خدمت مأمون.

مگر از بنی هاشم از اقرباء مأمون یکی را اسهال افتاد. مأمون را بدان قریب دلبستگی تمام بود.

بختیشوع را بفرستاد تا معالجت او بکند. او بر پای خاست و جان بر میان بست از جهت مأمون، و به انواع معالجت کرد. هیچ سود نداشت و از نوادر معالجت آنچه یاد داشت بکرد، البته فایدت نکرد و کار از دست بشد و از مأمون خجل می‌بود.

و مأمون به جای آورد که بختیشوع خجل می‌ماند. گفت:

«یا بختیشوع! خجل مباش! تو جهد خویش و بندگی خویش به جای آوردی، مگر خدای عز و جل نمی‌خواهد. به قضا رضا ده که ما دادیم.»

بختیشوع چون مأمون را مأیوس دید گفت:

«یک معالجت دیگر مانده است، به اقبال امیرالمؤمنین بکنم، اگر چه مخاطره است اما باشد که باری تعالی راست آرد.»

و بیمار هر روز پنجاه شصت بار می‌نشست. پس مسهل بساخت و به بیمار داد. آن روز که مسهل خورد زیادت شد. دیگر روز باز ایستاد.

اطبا از او سؤال کردند که:

«این چه مخاطره بود که تو کردی؟»

جواب داد که:

«مادت این اسهال از دماغ بود و تا از دماغ فرود نیامدی این اسهال منقطع نگشتی. و من ترسیدم که اگر مسهل دهم نباید که قوت به اسهال وفا نکند. چون دل بر گرفتند گفتم آخر در مسهل امید است و در نا دادن هیچ امید نه، بدادم و توکل بر خدای کردم که او تواناست، و باری تعالی توفیق داد و نیکو شد و قیاس درست آمد، زیرا که در مسهل نا دادن مرگ متوقع بود و در مسهل دادن مرگ و زندگانی هر دو متوقع بود، مسهل دادن اولیتر دیدم.»

اطلاعات

منبع اولیه: کیانا زرکوب

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بختیشوع یکی از نصارای بغداد بود. طبیبی حاذق و مشفقی صادق بود و مرتب به خدمت مأمون.
هوش مصنوعی: بختیشوع یکی از مسیحیان بغداد بود. او پزشک ماهری بود که از صمیم قلب به بیمارانش کمک می‌کرد و همواره در خدمت مأمون بود.
مگر از بنی هاشم از اقرباء مأمون یکی را اسهال افتاد. مأمون را بدان قریب دلبستگی تمام بود.
هوش مصنوعی: یکی از بستگان مأمون از خاندان هاشم دچار اسهال شد و مأمون به او بسیار علاقه‌مند بود.
بختیشوع را بفرستاد تا معالجت او بکند. او بر پای خاست و جان بر میان بست از جهت مأمون، و به انواع معالجت کرد. هیچ سود نداشت و از نوادر معالجت آنچه یاد داشت بکرد، البته فایدت نکرد و کار از دست بشد و از مأمون خجل می‌بود.
هوش مصنوعی: بختیشوع را فرستادند تا به درمان او بپردازد. او بلند شد و جانش را به خاطر مأمون در خطر انداخت و تلاش‌های مختلفی برای درمان انجام داد. اما هیچ نتیجه‌ای نداشت و از نقاط ضعف درمانی که به یاد داشت، استفاده کرد، اما هیچ تأثیری نداشت و وضعیت از کنترل خارج شد و او از دست مأمون شرمنده بود.
و مأمون به جای آورد که بختیشوع خجل می‌ماند. گفت:
هوش مصنوعی: مأمون به این موضوع توجه داشت که بختیشوع در موقعیتی ناخوشایند قرار می‌گیرد. او گفت:
«یا بختیشوع! خجل مباش! تو جهد خویش و بندگی خویش به جای آوردی، مگر خدای عز و جل نمی‌خواهد. به قضا رضا ده که ما دادیم.»
هوش مصنوعی: ای بختیشوع! ناراحت نباش! تو تلاش و خدمت خود را به خوبی انجام دادی، آیا خداوند عز و جل نمی‌خواهد چنین باشد؟ پس به قضا و سرنوشت راضی باش، چون ما هم راضی هستیم.
بختیشوع چون مأمون را مأیوس دید گفت:
هوش مصنوعی: بختیشوع، زمانی که دید مأمون ناامید شده، به او گفت:
«یک معالجت دیگر مانده است، به اقبال امیرالمؤمنین بکنم، اگر چه مخاطره است اما باشد که باری تعالی راست آرد.»
هوش مصنوعی: یک درمان دیگر باقی مانده است و من می‌خواهم به شانس امیرالمؤمنین تکیه کنم. هرچند که این کار خطرناک است، اما امیدوارم که خداوند به نتیجه مثبت برساند.
و بیمار هر روز پنجاه شصت بار می‌نشست. پس مسهل بساخت و به بیمار داد. آن روز که مسهل خورد زیادت شد. دیگر روز باز ایستاد.
هوش مصنوعی: بیمار هر روز بین پنجاه تا شصت بار نشسته بود. بنابراین، دارویی ملین آماده کردند و به بیمار دادند. روزی که بیمار آن دارو را مصرف کرد، وضعیتش بدتر شد و روز بعد دوباره به حالت اولیه برگشت.
اطبا از او سؤال کردند که:
هوش مصنوعی: پزشکان از او پرسیدند که شما تا چه تاریخی اطلاعات دارید.
«این چه مخاطره بود که تو کردی؟»
هوش مصنوعی: «این چه خطری بود که تو به جان خریدی؟»
«مادت این اسهال از دماغ بود و تا از دماغ فرود نیامدی این اسهال منقطع نگشتی. و من ترسیدم که اگر مسهل دهم نباید که قوت به اسهال وفا نکند. چون دل بر گرفتند گفتم آخر در مسهل امید است و در نا دادن هیچ امید نه، بدادم و توکل بر خدای کردم که او تواناست، و باری تعالی توفیق داد و نیکو شد و قیاس درست آمد، زیرا که در مسهل نا دادن مرگ متوقع بود و در مسهل دادن مرگ و زندگانی هر دو متوقع بود، مسهل دادن اولیتر دیدم.»
هوش مصنوعی: ماده‌ اصلی این اسهال از بینی بود و تا زمانی که از بینی خارج نشود، این اسهال قطع نمی‌شود. من نگران شدم که اگر داروی مسهل بدهم، ممکن است تأثیر نداشته باشد. چون دل به این کار داشتم، به این نتیجه رسیدم که امیدوارم مسهل تأثیر بگذارد و در عدم دادن آن هیچ امیدی نیست. به همین دلیل، دارو را دادم و به خدا توکل کردم که او قادر است. در نهایت، خداوند کمک کرد و وضعیت بهبود یافت. در اینجا نتیجه‌گیری درست بود، زیرا در صورت عدم دادن مسهل احتمال مرگ وجود داشت، اما با دادن مسهل هم احتمال مرگ بود و هم احتمال زندگی، بنابراین دادن مسهل را بهتر دیدم.

خوانش ها

بخش ۳ - حکایت دو - بختیشوع به خوانش حمیدرضا محمدی