فضل بن یحیی برمکی را بر سینه قدری برص پدید آمد.
عظیم رنجور شد و گرمابه رفتن به شب انداخت تا کسی بر آن مطلع نشود.
پس ندیمان را جمع کرد و گفت:
«امروز در عراق و خراسان و شام و پارس کدام طبیب را حاذقتر میدانند و بدین معنی که مشهورتر است؟»
گفتند:
«جاثلیق پارس!»
به شیراز کس فرستاد و حکیم جاثلیق را از پارس به بغداد آورد و با او به سر بنشست و بر سبیل امتحان گفت:
«مرا در پای فتوری میباشد، تدبیر معالجت همی باید کرد!»
[حکیم جاثلیق گفت]:
«از کل لبنیات و ترشیها پرهیز باید کردن و غذا نخود آب باید خوردن به گوشت ماکیان یک ساله و حلوا زردهٔ مرغ را به انگبین باید کردن و از آن خوردن. چون ترتیب این غذا تمام نظام پذیرد من تدبیر ادویه بکنم.»
فضل گفت:
«چنین کنم.»
پس فضل بر عادت آن شب از همه چیزها بخورد و زیربای معقد ساخته بودند همه به کار داشت و از کوامخ و رواصیر هیچ احتراز نکرد.
دیگر روز جاثلیق بیامد و قاروره بخواست و بنگریست.
رویش بر افروخت و گفت:
«من این معالجت نتوانم کرد! تو را از ترشیها و لبنیات نهی کردهام، تو زیربای خوری و از کامه و انبجات پرهیز نکنی! معالجت موافق نیفتد.»
پس فضل بن یحیی بر حدس و حذاقت آن بزرگ آفرین کرد و علت خویش با او در میان نهاد و گفت:
«تو را بدین مهم خواندم و این امتحانی بود که کردم.»
جاثلیق دست به معالجت برد و آنچه درین باب بود بکرد.
روزگاری برآمد هیچ فایده نداشت و حکیم جاثلیق بر خویش همی پیچید که این چندان کار نبود و چندین بکشید.
تا روزی با فضل بن یحیی نشسته بود گفت:
«ای خداوند بزرگوار! آنچه معالجت بود کردم هیچ اثر نکرد مگر پدر از تو ناخشنود است پدر را خشنود کن تا من این علت از تو ببرم.»
فضل آن شب برخاست و به نزدیک یحیی رفت و در پای او افتاد و رضای او بطلبید و آن پدر پیر از او خشنود گشت.
[و جاثلیق اورا به همان انواع معالجت همی کرد. روی به بهبودی گذارد و چندی بر نیامد که شفاء کامل یافت].
پس فضل از جاثلیق پرسید که:
«تو چه دانستی که سبب علت ناخشنودی پدر است؟»
جاثلیق گفت:
«من هر معالجتی که بود بکردم سود نداشت. گفتم این مرد بزرگ لگد از جائی خورده است. بنگریستم هیچ کس نیافتم که شب از تو ناخشنود و به رنج خفتی، بلکه از صدقات و صلات و تشریفات تو بسیار کس همی آسوده است، تا خبر یافتم که پدر از تو بیازرده است و میان تو و او نقاری هست من دانستم که از آن است. این علاج بکردم برفت و اندیشهٔ من خطا نبود.»
و بعد از آن فضل بن یحیى جاثلیق را توانگر کرد و به پارس فرستاد.
برگردان به زبان ساده
فضل بن یحیی برمکی را بر سینه قدری برص پدید آمد.
هوش مصنوعی: فضل بن یحیی برمکی دچار بیماری پوستی به نام برص شد که بر روی سینهاش ظاهر گردید.
عظیم رنجور شد و گرمابه رفتن به شب انداخت تا کسی بر آن مطلع نشود.
هوش مصنوعی: عظیم بیمار شد و تصمیم گرفت که به شب برود حمام تا کسی از این موضوع باخبر نشود.
«امروز در عراق و خراسان و شام و پارس کدام طبیب را حاذقتر میدانند و بدین معنی که مشهورتر است؟»
هوش مصنوعی: در حال حاضر، در عراق، خراسان، شام و پارس، کدام پزشک را از نظر مهارت و توانایی بهتر میدانند و اینکه چه کسی معروفتر است؟
«جاثلیق پارس!»
هوش مصنوعی: «جاثلیق پارس!» به معنای مقام یا عنوان دینی در تاریخ است که به رهبر مذهبی مسیحیان در قلمرو پارس (ایران) اطلاق میشود. این عنوان از کلیسای شرقی نشأت گرفته و نشاندهنده تحصیلات و مسؤولیتهای او نسبت به جامعه مسیحی آن زمان است. جاثلیق به طور کلی وظیفه نظارت بر کلیساها، آموزش و ترویج آموزههای مسیحی را بر عهده داشت و نقش مهمی در ارتباطات مذهبی و سیاسی در منطقه ایفا میکرد.
به شیراز کس فرستاد و حکیم جاثلیق را از پارس به بغداد آورد و با او به سر بنشست و بر سبیل امتحان گفت:
هوش مصنوعی: او فردی را به شیراز فرستاد و حکیم جاثلیق را از پارس به بغداد آورد و سپس با او نشست و برای آزمایش گفت:
«مرا در پای فتوری میباشد، تدبیر معالجت همی باید کرد!»
هوش مصنوعی: من در شرایط سختی قرار دارم و باید راهی برای درمان این مشکل پیدا کنم.
«از کل لبنیات و ترشیها پرهیز باید کردن و غذا نخود آب باید خوردن به گوشت ماکیان یک ساله و حلوا زردهٔ مرغ را به انگبین باید کردن و از آن خوردن. چون ترتیب این غذا تمام نظام پذیرد من تدبیر ادویه بکنم.»
هوش مصنوعی: باید از تمامی لبنیات و ترشیها اجتناب کرد و تنها غذاهایی مانند نخودآب مصرف شود. همچنین، گوشت مرغ یک ساله و حلوا زردهٔ مرغ با عسل باید تهیه و مورد استفاده قرار گیرد. وقتی که این برنامه غذایی بهطور کامل رعایت شود، من میتوانم دربارهٔ داروها تدابیری اتخاذ کنم.
«چنین کنم.»
هوش مصنوعی: من این کار را انجام میدهم.
پس فضل بر عادت آن شب از همه چیزها بخورد و زیربای معقد ساخته بودند همه به کار داشت و از کوامخ و رواصیر هیچ احتراز نکرد.
هوش مصنوعی: در آن شب، فضیلت بر عادت حکومت کرد و همه چیز تحت تأثیر آن بود. همه مشغول کار بودند و از هیچ چیزی خودداری نکردند.
دیگر روز جاثلیق بیامد و قاروره بخواست و بنگریست.
هوش مصنوعی: روزی دیگر، جاثلیق آمد و درخواست کرد که قاروره را بیاورند و به آن نگریست.
«من این معالجت نتوانم کرد! تو را از ترشیها و لبنیات نهی کردهام، تو زیربای خوری و از کامه و انبجات پرهیز نکنی! معالجت موافق نیفتد.»
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به تو درمانی بدهم! من تو را از خوردن ترشیها و محصولات لبنی منع کردهام، اما تو همچنان به غذاهای مضر و پرخوری ادامه میدهی! درمان تو جواب نخواهد داد.
پس فضل بن یحیی بر حدس و حذاقت آن بزرگ آفرین کرد و علت خویش با او در میان نهاد و گفت:
هوش مصنوعی: فضل بن یحیی به خاطر نبوغ و ذکاوت آن شخصیت بزرگ ستایش کرد و دلیل خود را با او در میان گذاشت و گفت:
«تو را بدین مهم خواندم و این امتحانی بود که کردم.»
هوش مصنوعی: «من تو را به عنوان یک فرد مهم در نظر گرفتم و این یک آزمایش بود که انجام دادم.»
جاثلیق دست به معالجت برد و آنچه درین باب بود بکرد.
هوش مصنوعی: جاثلیق وارد عمل شد و تلاش کرد تا آنچه را که لازم بود انجام دهد.
روزگاری برآمد هیچ فایده نداشت و حکیم جاثلیق بر خویش همی پیچید که این چندان کار نبود و چندین بکشید.
هوش مصنوعی: زمانی بیفایده بود و حکیم جاثلیق در اندیشه بود که این کار چندان مهم نیست و چندین بار آن را انجام داد.
تا روزی با فضل بن یحیی نشسته بود گفت:
هوش مصنوعی: روزی با فضل بن یحیی نشسته بود و صحبت میکرد.
«ای خداوند بزرگوار! آنچه معالجت بود کردم هیچ اثر نکرد مگر پدر از تو ناخشنود است پدر را خشنود کن تا من این علت از تو ببرم.»
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ! من هر کاری که برای درمان انجام دادم، هیچ نتیجهای نداشت، مگر اینکه پدر از تو ناراضی است. پس پدر را راضی کن تا من این مشکل را از تو برطرف کنم.
فضل آن شب برخاست و به نزدیک یحیی رفت و در پای او افتاد و رضای او بطلبید و آن پدر پیر از او خشنود گشت.
هوش مصنوعی: فضل در آن شب نزد یحیی رفت و در پای او زانو زد و خواست که رضایت او را جلب کند. یحیی، پدر پیر، از این وضعیت راضی و خوشنود شد.
[و جاثلیق اورا به همان انواع معالجت همی کرد. روی به بهبودی گذارد و چندی بر نیامد که شفاء کامل یافت].
هوش مصنوعی: جاثلیق (رئیس کلیسا) به او با همان روشهای درمانی ادامه داد. او به سمت بهبودی پیش رفت و بعد از مدتی، به طور کامل بهبود یافت.
پس فضل از جاثلیق پرسید که:
هوش مصنوعی: فضل از جاثلیق پرسید که:
«تو چه دانستی که سبب علت ناخشنودی پدر است؟»
هوش مصنوعی: تو چگونه متوجه شدی که چه چیزی باعث ناراحتی پدر شده است؟
جاثلیق گفت:
هوش مصنوعی: جاثلیق گفت: شما بر اساس دادههایی تا سپتامبر 2023 آموزش دیدهاید.
«من هر معالجتی که بود بکردم سود نداشت. گفتم این مرد بزرگ لگد از جائی خورده است. بنگریستم هیچ کس نیافتم که شب از تو ناخشنود و به رنج خفتی، بلکه از صدقات و صلات و تشریفات تو بسیار کس همی آسوده است، تا خبر یافتم که پدر از تو بیازرده است و میان تو و او نقاری هست من دانستم که از آن است. این علاج بکردم برفت و اندیشهٔ من خطا نبود.»
هوش مصنوعی: تمام درمانهایی که انجام دادم بیفایده بود. به خودم گفتم این مرد به خاطر چیزی ناراحت است. خوب نگاه کردم و هیچ کس را نیافتم که شبش را به خاطر تو ناراحت و در زحمت گذرانده باشد؛ بلکه خیلیها از خیرات و نمازها و احترامهایی که تو انجام میدهی، آسوده خاطر هستند. تا اینکه خبر رسید که پدر تو از تو دلخور است و بین شما کدورتی وجود دارد. فهمیدم که ناراحتی او از این موضوع است. وقتی این را درمان کردم، او رفت و فکری که داشتم درست بود.
و بعد از آن فضل بن یحیى جاثلیق را توانگر کرد و به پارس فرستاد.
هوش مصنوعی: سپس فضل بن یحیی را توانگر کرد و به سرزمین پارس فرستاد.