گنجور

بخش ۵ - حکایت سه - محمود و ایاز و عنصری

عشقی که سلطان یمین الدوله محمود را بر ایاز ترک بوده است معروف است و مشهور.

آورده‌اند که سخت نیکو صورت نبود لیکن سبز چهرهٔ شیرین بوده است متناسب اعضا و خوش حرکات و خردمند و آهسته و آداب مخلوق پرستی او را عظیم دست داده بوده است و در آن باره از نادرات زمانهٔ خویش بوده است و این همه اوصاف آن است که عشق را بعث کند و دوستی را بر قرار دارد.

و سلطان یمین الدوله مردی دین دار و متقی بود و با عشق ایاز بسیار کشتی گرفتی تا از شارع شرع و منهاج حریت قدمی عدول نکرد.

شبی در مجلس عشرت بعد از آن که شراب در او اثر کرده بود و عشق در او عمل نموده به زلف ایاز نگریست: عنبری دید بر روی ماه غلتان سنبلی دید بر چهرهٔ آفتاب پیچان حلقه حلقه چون زره بند بند چون زنجیر در هر حلقه‌ای هزار دل در هر بندی صد هزار جان.

عشق عنان خویشتن داری از دست صبر او بربود و عاشق‌وار در خود کشید.

محتسب آمنا و صدقنا سر از گریبان شرع برآورد و در برابر سلطان یمین الدوله بایستاد و گفت:

هان محمود عشق را با فسق میامیز و حق را با باطل ممزوج مکن که بدین زلت ولایت عشق بر تو بشورد و چون پدر خویش از بهشت عشق بیوفتی و به عناء دنیای فسق درمانی.

سمع اقبالش در غایت شنوائی بود. این قضیت مسموع افتاد. ترسید که سپاه صبر او با لشکر زلفین ایاز بر نیاید. کارد برکشید و به دست ایاز داد که:

بگیر و زلفین خویش را ببر!

ایاز خدمت کرد و کارد از دست او بستد و گفت:

از کجا ببرم؟

گفت:

از نیمه.

ایاز زلف دو تو کرد و تقدیر بگرفت و فرمان به جای آورد و هر دو سر زلف خویش را پیش محمود نهاد.

گویند آن فرمان برداری عشق را سبب دیگر شد محمود زر و جواهر خواست و افزون از رسم معهود و عادت ایاز را بخشش کرد و از غایت مستی در خواب رفت.

و چون نسیم سحرگاهی بر او وزید بر تخت پادشاهی از خواب درآمد. آنچه کرده بود یادش آمد. ایاز را بخواند و آن زلفین بریده بدید. سپاه پشیمانی بر دل او تاختن آورد و خمار عربده بر دماغ او مستولی گشت. می خفت و می خاست و از مقربان و مرتبان کس را زهرهٔ آن نبود که پرسیدی که سبب چیست.

تا آخر کار حاجب علی قریب که حاجب بزرگ او بود روی به عنصری کرد و گفت:

پیش سلطان درشو و خویشتن را بدو نمای و طریقی بکن که سلطان خوش طبع گردد.

عنصری فرمان حاجب بزرگ به جای آورد و در پیش سلطان شد و خدمت کرد.

سلطان یمین الدوله سر برآورد و گفت:

ای عنصری این ساعت از تو می اندیشیدم می بینی که چه افتاده است ما را در این معنی چیزی بگوی که لائق حال باشد.

عنصری خدمت کرد و بر بدیهه گفت:

کی عیب سر زلف بت از کاستن است
چه جای به غم نشستن و خاستن است
جای طرب و نشاط و می خواستن است
کاراستن سرو ز پیراستن است

سلطان یمین الدوله محمود را با این دو بیتی به غایت خوش افتاد.

بفرمود تا جواهر بیاوردند و سه بار دهان او پر جواهر کرد و مطربان را پیش خواست و آن روز تا به شب بدین دو بیتی شراب خوردند و آن داهیه بدین دو بیتی از پیش او برخاست و عظیم خوش طبع گشت و السلام.

اما بباید دانست که بدیهه گفتن رکن اعلی است در شاعری و بر شاعر فریضه است که طبع خویش را به ریاضت بدان درجه رساند که در بدیهه معانی انگیزد که سیم از خزینه به بدیهه بیرون آید و پادشاه را حسب حال به طبع آرد و این همه از بهر مراعات دل مخدوم و طبع ممدوح می باید و شعرا هر چه یافته‌اند از صلات معظم به بدیهه و حسب حال یافته‌اند.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کیانا زرکوب

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشقی که سلطان یمین الدوله محمود را بر ایاز ترک بوده است معروف است و مشهور.
هوش مصنوعی: اینکه سلطان یمین الدوله محمود علاقه زیادی به ایاز ترک داشت، در تاریخ معروف و شناخته شده است.
آورده‌اند که سخت نیکو صورت نبود لیکن سبز چهرهٔ شیرین بوده است متناسب اعضا و خوش حرکات و خردمند و آهسته و آداب مخلوق پرستی او را عظیم دست داده بوده است و در آن باره از نادرات زمانهٔ خویش بوده است و این همه اوصاف آن است که عشق را بعث کند و دوستی را بر قرار دارد.
هوش مصنوعی: گفته‌اند که او به لحاظ ظاهر چندان زیبا نبود، اما چهره‌ای سبز و دلنشین داشت و اعضا و حرکاتش متناسب و زیبا بودند. همچنین فردی خردمند و آرام بود و آداب مخلوق‌پرستی را به خوبی رعایت می‌کرد که این ویژگی‌ها او را در زمانه‌اش منحصر به فرد می‌ساخت. تمام این خصوصیات باعث می‌شود که عشق را برانگیزد و دوستی را برقرار کند.
و سلطان یمین الدوله مردی دین دار و متقی بود و با عشق ایاز بسیار کشتی گرفتی تا از شارع شرع و منهاج حریت قدمی عدول نکرد.
هوش مصنوعی: سلطان یمین الدوله فردی پرهیزگار و دیندار بود و به خاطر عشق به ایاز، تلاش زیادی کرد تا از اصول دین و راه آزادی خارج نشود.
شبی در مجلس عشرت بعد از آن که شراب در او اثر کرده بود و عشق در او عمل نموده به زلف ایاز نگریست: عنبری دید بر روی ماه غلتان سنبلی دید بر چهرهٔ آفتاب پیچان حلقه حلقه چون زره بند بند چون زنجیر در هر حلقه‌ای هزار دل در هر بندی صد هزار جان.
هوش مصنوعی: یک شب در محفل خوش‌گذرانی، پس از اینکه تأثیر شراب به جانش نشست و عشق در دلش جان گرفت، به زلف ایاز نگاه کرد. نگاهی به زیبایی‌اش انداخت و دید که همچون عطر عنبر، چهره‌اش درخشان است و شبیه به سبلتی زیبا بر صورت آفتاب درخشانی پیچیده شده است. زلف‌هایش به صورت حلقه‌هایی در آمده که مانند زره می‌درخشد، و در هر حلقه‌اش هزار دل نهفته و در هر بندش صد هزار جان به سر می‌بردند.
عشق عنان خویشتن داری از دست صبر او بربود و عاشق‌وار در خود کشید.
هوش مصنوعی: عشق کنترل خود را از دست صبرش گرفت و او را به حالتی عاشقانه درون خود فرو برد.
محتسب آمنا و صدقنا سر از گریبان شرع برآورد و در برابر سلطان یمین الدوله بایستاد و گفت:
هوش مصنوعی: محتسب به صورت جدی و با احترامی خاص از زیر چادر خود خارج شد و در حضور سلطان یمین الدوله ایستاد و گفت:
هان محمود عشق را با فسق میامیز و حق را با باطل ممزوج مکن که بدین زلت ولایت عشق بر تو بشورد و چون پدر خویش از بهشت عشق بیوفتی و به عناء دنیای فسق درمانی.
هوش مصنوعی: محمود، عشق را با گناه و ناراستی ترکیب نکن و حق را با باطل مخلوط نکن؛ زیرا در این صورت عشق واقعی تو را خواهد فرید و اگر همچون پدرت از بهشت عشق دور شوی، در دنیای پر از گناه و فساد درمانی نخواهی یافت.
سمع اقبالش در غایت شنوائی بود. این قضیت مسموع افتاد. ترسید که سپاه صبر او با لشکر زلفین ایاز بر نیاید. کارد برکشید و به دست ایاز داد که:
هوش مصنوعی: او به شدت شنوا بود و همه چیز را می‌شنید. این موضوع به او رسید و او نگران شد که نتواند در برابر لشکر زیبایی‌های ایاز مقاومت کند. بنابراین، چاقویی را بیرون آورد و به ایاز داد.
بگیر و زلفین خویش را ببر!
هوش مصنوعی: موهایت را بگیر و به همراه خود ببر!
از کجا ببرم؟
هوش مصنوعی: من باید از کجا شروع کنم؟
ایاز زلف دو تو کرد و تقدیر بگرفت و فرمان به جای آورد و هر دو سر زلف خویش را پیش محمود نهاد.
هوش مصنوعی: ایاز دو رشته زلف تو را به سرنوشت سپرد و به آن عمل کرد و هر دو سر زلفش را در برابر محمود قرار داد.
گویند آن فرمان برداری عشق را سبب دیگر شد محمود زر و جواهر خواست و افزون از رسم معهود و عادت ایاز را بخشش کرد و از غایت مستی در خواب رفت.
هوش مصنوعی: حکایت است که محمود به دلیل عشق و محبت تصمیم دیگری گرفت. او از ایاز خواسته بود که زر و جواهر بیشتری به او بدهد و فراتر از آنچه که معمول بود، به ایاز بخشش کرد و در اوج شگفتی و خوشحالی به خواب رفت.
و چون نسیم سحرگاهی بر او وزید بر تخت پادشاهی از خواب درآمد. آنچه کرده بود یادش آمد. ایاز را بخواند و آن زلفین بریده بدید. سپاه پشیمانی بر دل او تاختن آورد و خمار عربده بر دماغ او مستولی گشت. می خفت و می خاست و از مقربان و مرتبان کس را زهرهٔ آن نبود که پرسیدی که سبب چیست.
هوش مصنوعی: وقتی نسیم صبحگاهی به او وزید، از خواب بیدار شد. به یاد آورد که چه کارهایی انجام داده است. ایاز را فراخواند و زلف‌های بریده را دید. احساس پشیمانی تمام وجودش را فرا گرفت و حالتی مستی ناشی از خشم در او پیدا شد. او در حالتی گیج و ناآگاه بود و هیچ‌کدام از نزدیکان و دوستانش جرئت نداشتند از او بپرسند که چه بر سرش آمده است.
تا آخر کار حاجب علی قریب که حاجب بزرگ او بود روی به عنصری کرد و گفت:
هوش مصنوعی: حاجب علی قریب که بزرگ‌ترین حاجب او بود، تا پایان کار به عنصری روی کرد و گفت:
پیش سلطان درشو و خویشتن را بدو نمای و طریقی بکن که سلطان خوش طبع گردد.
هوش مصنوعی: پیش پادشاه برو و خودت را به او نشان بده و طوری عمل کن که او خوشحال شود.
عنصری فرمان حاجب بزرگ به جای آورد و در پیش سلطان شد و خدمت کرد.
هوش مصنوعی: یک فرد به عنوان پیشکار بزرگ به فرمان رئیس خود عمل کرد و به حضور سلطان رفت و خدمت کرد.
سلطان یمین الدوله سر برآورد و گفت:
هوش مصنوعی: سلطان یمین الدوله سرش را بالا آورد و گفت: شما تا دسامبر 2023 آموزش دیده‌اید.
ای عنصری این ساعت از تو می اندیشیدم می بینی که چه افتاده است ما را در این معنی چیزی بگوی که لائق حال باشد.
هوش مصنوعی: ای عنصر عزیز، هم‌اکنون به تو فکر می‌کنم و می‌بینم که چه پیش آمده است. لطفاً چیزهایی بگو که با وضعیت ما متناسب باشد.
کی عیب سر زلف بت از کاستن است
چه جای به غم نشستن و خاستن است
هوش مصنوعی: نمی‌توان عیب و نقصی از زیبایی و سر زلف معشوق کاست. پس چه فایده‌ای دارد که در غم و اندوه نشسته یا برخیزیم؟
جای طرب و نشاط و می خواستن است
کاراستن سرو ز پیراستن است
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که برای لذت و شادی و نوشیدن شراب، سروری و زیبایی وجود دارد. این فضا نشان‌دهنده شگفتی و دل‌نشینی است که برای به دست آوردن زیبایی و نشاط باید تلاش کرد. در واقع، برای رسیدن به شادی و زیبایی، باید کار و تلاش صورت گیرد.
سلطان یمین الدوله محمود را با این دو بیتی به غایت خوش افتاد.
هوش مصنوعی: سلطان یمین الدوله محمود از این دو بیت شعر به شدت خوشش آمد.
بفرمود تا جواهر بیاوردند و سه بار دهان او پر جواهر کرد و مطربان را پیش خواست و آن روز تا به شب بدین دو بیتی شراب خوردند و آن داهیه بدین دو بیتی از پیش او برخاست و عظیم خوش طبع گشت و السلام.
هوش مصنوعی: دستور دادند که جواهرها را بیاورند و سه بار دهان او را پر از جواهر کردند. سپس خواستند که مطربان بیایند و آن روز تا شب به همراه آن دو بیتی شراب نوشیدند. در پایان، آن داهیه با خوشحالی از پیش او رفت و داستان به پایان رسید.
اما بباید دانست که بدیهه گفتن رکن اعلی است در شاعری و بر شاعر فریضه است که طبع خویش را به ریاضت بدان درجه رساند که در بدیهه معانی انگیزد که سیم از خزینه به بدیهه بیرون آید و پادشاه را حسب حال به طبع آرد و این همه از بهر مراعات دل مخدوم و طبع ممدوح می باید و شعرا هر چه یافته‌اند از صلات معظم به بدیهه و حسب حال یافته‌اند.
هوش مصنوعی: بداهه‌گویی یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های شعر است و شاعر باید توانایی خود را به گونه‌ای پرورش دهد که در لحظه بتواند معانی و احساسات جدیدی را خلق کند. این توانایی باید به حدی باشد که شاعر بتواند احساسات و حال و هوای حاکم را به خوبی به صورت شعر درآورد. تمامی این تلاش‌ها به خاطر رضایت دل مخاطب و حفظ جایگاه و شأن آنها است، زیرا شاعران بیشتر از این طریق به موفقیت و شهرت رسیده‌اند.

خوانش ها

بخش ۵ - حکایت سه - محمود و ایاز و عنصری به خوانش حمیدرضا محمدی