گنجور

بخش ۱۱ - حکایت نه - فردوسی

استاد ابو القاسم فردوسی از دهاقین طوس بود از دیهی که آن دیه را باژ خوانند و از ناحیت طبران است. بزرگ دیهی است و از وی هزار مرد بیرون آید. فردوسی در آن دیه شوکتی تمام داشت چنان که به دخل آن ضیاع از امثال خود بی نیاز بود. و از عقب یک دختر بیش نداشت. و شاهنامه بنظم همی کرد و همه امید او آن بود که از صلهٔ آن کتاب جهاز آن دختر بسازد.

بیست و پنج سال در آن کتاب مشغول شد که آن کتاب تمام کرد. و الحق هیچ باقی نگذاشت. و سخن را به آسمان علیین برد و در عذوبت به ماء معین رسانید.

و کدام طبع را قدرت آن باشد که سخن را بدین درجه رساند که او رسانیده است، در نامه‌ای که زال همی نویسد به سام نریمان بمازندران در آن حال که با رودابه دختر شاه کابل پیوستگی خواست کرد:

یکی نامه فرمود نزدیک سام
سراسر درود و نوید و خرام
نخست از جهان آفرین یاد کرد
که هم داد فرمود و هم داد کرد
وزو باد بر سام نیرم درود
خداوند شمشیر و کوپال و خود
چمانندهٔ چرمه هنگام گرد
چرانندهٔ کرکس اندر نبرد
فزایندهٔ باد آوردگاه
فشانندهٔ خون ز ابر سیاه
به مردی هنر در هنر ساخته
سرش از هنر گردن افراخته

من در عجم سخنی بدین فصاحت نمی‌بینم و در بسیاری از سخن عرب هم.

چون فردوسی شاهنامه تمام کرد نساخ او علی دیلم بود و راوی ابودلف و وشکرده حیی قتیبه که عامل طوس بود و بجای فردوسی ایادی داشت. نام این هر سه بگوید:

از این نامه از نامداران شهر
علی دیلم و بودلف راست بهر
نیامد جز احسنتشان بهره‌ام
بکفت اندر احسنتشان زهره‌ام
حیی قتیبه‌ست از آزادگان
که از من نخواهد سخن رایگان
نیم آگه از اصل و فرع خراج
همی غلطم اندر میان دواج

حیی قتیبه عامل طوس بود و اینقدر او را واجب داشت و از خراج فرو نهاد. لا جرم نام او تا قیامت بماند و پادشاهان همی‌خوانند.

پس شاهنامه علی دیلم در هفت مجلد نبشت و فردوسی بودلف را برگرفت و روی به حضرت نهاد به غزنین، و به پایمردی خواجهٔ بزرگ احمد حسن کاتب عرضه کرد و قبول افتاد.

و سلطان محمود از خواجه منتها داشت اما خواجهٔ بزرگ منازعان داشت که پیوسته خاک تخلیط در قدح جاه او همی‌انداختند. محمود با آن جماعت تدبیر کرد که:

فردوسی را چه دهیم؟

گفتند:

پنجاه هزار درم و این خود بسیار باشد که او مردی رافضی است و معتزلی مذهب و این بیت بر اعتزال او دلیل کند که او گفت:

به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را

و بر رفض او این بیتها دلیل است که او گفت:

خردمند گیتی چو دریا نهاد
برانگیخته موج از او تند باد
چو هفتاد کشتی در او ساخته
همه بادبانها برافراخته
میانه یکی خوب کشتی عروس
برآراسته همچو چشم خروس
پیمبر بدو اندرون با علی
همه اهل بیت نبی و وصی
اگر خلد خواهی به دیگر سرای
به نزد نبی و وصی گیر جای
گرت زین بد آید گناه من است
چنین دان و این راه راه من است
بر این زادم و هم بر این بگذرم
یقین دان که خاک پی حیدرم

و سلطان محمود مردی متعصب بود. در او این تخلیط بگرفت [و] مسموع افتاد.

در جمله بیست هزار درم بفردوسی رسید. به غایت رنجور شد و به گرمابه رفت و برآمد. فقاعی بخورد و آن سیم میان حمامی و فقاعی قسم فرمود. سیاست محمود دانست. بشب از غرنین برفت و به هری به دکان اسمعیل وراق پدر ازرقی فرود آمد و شش ماه در خانهٔ او متواری بود تا طالبان محمود به طوس رسیدند و بازگشتند. و چون فردوسی ایمن شد از هری روی به طوس نهاد و شاهنامه برگرفت و به طبرستان شد به نزدیک سپهبد شهریار که از آل باوند در طبرستان پادشاه او بود. و آن خاندانی است بزرگ نسبت ایشان بیزدگرد شهریار پیوندند.

پس محمود را هجا کرد در دیباچه بیتی صد و بر شهریار خواند و گفت:

من این کتاب را از نام محمود به نام تو خواهم کردن که این کتاب همه اخبار و آثار جدان توست.

شهریار او را بنواخت و نیکوئیها فرمود و گفت:

یا استاد محمود را بر آن داشتند و کتاب ترا بشرطی عرضه نکردند و ترا تخلیط کردند و دیگر تو مرد شیعیئی و هر که تولی به خاندان پیامبر کند او را دنیاوی به هیچ کاری نرود که ایشان را خود نرفته است. محمود خداوندگار من است. تو شاهنامه به نام او رها کن و هجو او به من ده تا بشویم و تو را اندک چیزی بدهم. محمود خود تو را خواند و رضای تو طلبد و رنج چنین کتاب ضایع نماند.

و دیگر روز صد هزار درم فرستاد و گفت:

هر بیتی به هزار درم خریدم. آن صد بیت به من ده و با محمود دل خوش کن.

فردوسی آن بیتها فرستاد. بفرمود تا بشستند. فردوسی نیز سواد بشست و آن هجو مندرس گشت و از آن جمله شش بیت بماند:

مرا غمز کردند کان پرسخن
به مهر نبی و علی شد کهن
اگر مهرشان من حکایت کنم
چو محمود را صد حمایت کنم
پرستار زاده نیاید بکار
وگر چند باشد پدر شهریار
از این در سخن چند رانم همی
چو دریا کرانه ندانم همی
به نیکی نبد شاه را دستگاه
وگرنه مرا برنشاندی بگاه
چو اندر تبارش بزرگی نبود
ندانست نام بزرگان شنود

الحق نیکو خدمتی کرد شهریار مر محمود را، و محمود از او منتها داشت.

در سنهٔ اربع عشرة و خمسمایة به نشابور شنیدم از امیر معزی که او گفت:

از امیر عبدالرزاق شنیدم به طوس که او گفت وقتی محمود بهندوستان بود و از آنجا بازگشته بود و روی به غزنین نهاده مگر در راه او متمردی بود و حصاری استوار داشت. و دیگر روز محمود را منزل بر در حصار او بود.

پیش او رسولی بفرستاد که فردا باید که پیش آئی و خدمتی بیاری و بارگاه ما را خدمت کنی و تشریف بپوشی و باز گردی.

دیگر روز محمود بر نشست و خواجهٔ بزرگ بر دست راست او همی راند که فرستاده بازگشته بود و پیش سلطان همی آمد. سلطان با خواجه گفت:

چه جواب داده باشد؟

خواجه این بیت فردوسی بخواند:

اگر جز بکام من آید جواب
من و گرز و میدان و افراسیاب

محمود گفت:

این بیت کراست که مردی ازو همی زاید؟

گفت:

بیچاره ابوالقاسم فردوسی راست که بیست و پنج سال رنج برد و چنان کتابی تمام کرد و هیچ ثمره ندید!

محمود گفت:

سره کردی که مرا از آن یاد آوردی که من از آن پشیمان شده‌ام. آن آزادمرد از من محروم ماند. به غزنین مرا یاد ده تا او را چیزی فرستم.

خواجه چون به غزنین آمد بر محمود یاد کرد سلطان گفت:

شصت هزار دینار ابوالقاسم فردوسی را بفرمای تا به نیل دهند و به اشتر سلطانی به طوس برند و از او عذر خواهند.

خواجه سالها بود تا در این بند بود. آخر آن کار را چون زر بساخت و اشتر گسیل کرد.

و آن نیل به سلامت به شهر طبران رسید. از دروازهٔ رودبار اشتر در می‌شد و جنازهٔ فردوسی به دروازهٔ رزان بیرون همی‌بردند.

در آن حال مذکری بود در طبران تعصب کرد و گفت:

من رها نکنم تا جنازهٔ او در گورستان مسلمانان برند که او رافضی بود!

و هر چند مردمان بگفتند با آن دانشمند درنگرفت. درون دروازه باغی بود ملک فردوسی. او را در آن باغ دفن کردند. امروز هم در آنجاست و من در سنهٔ عشر و خمسمایة آن خاک را زیارت کردم.

گویند از فردوسی دختری ماند سخت بزرگوار. صلت سلطان خواستند که بدو سپارند قبول نکرد و گفت: بدان محتاج نیستم.

صاحب برید به حضرت بنوشت و بر سلطان عرضه کردند.

مثال داد که آن دانشمند از طبران برود بدین فضولی که کرده است و خانمان بگذارد.

و آن مال به خواجه ابوبکر اسحق کرامی دهند تا رباط چاهه که بر سر راه نشابور و مرو است در حد طوس عمارت کند. چون مثال به طوس رسید فرمان را امتثال نمودند و عمارت رباط چاهه از آن مال است.

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کیانا زرکوب

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

استاد ابو القاسم فردوسی از دهاقین طوس بود از دیهی که آن دیه را باژ خوانند و از ناحیت طبران است. بزرگ دیهی است و از وی هزار مرد بیرون آید. فردوسی در آن دیه شوکتی تمام داشت چنان که به دخل آن ضیاع از امثال خود بی نیاز بود. و از عقب یک دختر بیش نداشت. و شاهنامه بنظم همی کرد و همه امید او آن بود که از صلهٔ آن کتاب جهاز آن دختر بسازد.
هوش مصنوعی: استاد ابو القاسم فردوسی از روستای دهاقین طوس بود که نام آن روستا باژ است و در ناحیه طبران قرار دارد. این روستا بزرگ است و هزار مرد از آن بیرون می‌آید. فردوسی در آن جا مقام و شوکتی بسزا داشت، به حدی که از درآمد زمین‌هایش به دیگران محتاج نبود. او فقط یک دختر داشت و تمام امیدش این بود که با درآمد حاصل از شاهنامه‌ای که در حال نظم کردن آن بود، جهاز این دختر را تهیه کند.
بیست و پنج سال در آن کتاب مشغول شد که آن کتاب تمام کرد. و الحق هیچ باقی نگذاشت. و سخن را به آسمان علیین برد و در عذوبت به ماء معین رسانید.
هوش مصنوعی: پس از بیست و پنج سال کار بر روی آن کتاب، به پایان رساند. به راستی هیچ نقصی در آن باقی نگذاشت. مطالب را به اوج بلاغت رساند و به لطافت و شیرینی خاصی دست یافت.
و کدام طبع را قدرت آن باشد که سخن را بدین درجه رساند که او رسانیده است، در نامه‌ای که زال همی نویسد به سام نریمان بمازندران در آن حال که با رودابه دختر شاه کابل پیوستگی خواست کرد:
هوش مصنوعی: چه کسی می‌تواند ادعا کند که توانایی رساندن سخن را به این درجه دارد که این شخص رسانده است؟ در نامه‌ای که زال به سام نریمان در مازندران می‌نویسد، در حالتی که به دنبال پیوندی با رودابه، دختر شاه کابل است، چنین مسائلی مطرح شده است.
یکی نامه فرمود نزدیک سام
سراسر درود و نوید و خرام
هوش مصنوعی: شخصی نامه‌ای نوشت و آن را به سمت سام فرستاد که پر از سلام، تبریک و خوشحالی بود.
نخست از جهان آفرین یاد کرد
که هم داد فرمود و هم داد کرد
هوش مصنوعی: در ابتدا به یاد خداوندی می‌افتد که هم فرمان داده و هم رحم و بخشش نموده است.
وزو باد بر سام نیرم درود
خداوند شمشیر و کوپال و خود
هوش مصنوعی: این بیت به معنای سلام و درود خداوند به سام نیرم، پدر رستم است، و همچنین اشاره به قدرت و جنگاوری او دارد. در آن، به ویژگی‌های جنگی مانند شمشیر و کلاهی که بر سر دارد اشاره شده است، که نشان دهنده شجاعت و جنگ‌آوری اوست.
چمانندهٔ چرمه هنگام گرد
چرانندهٔ کرکس اندر نبرد
هوش مصنوعی: در این بیت، به جنگ و نبرد اشاره شده است. چمانندهٔ چرمه، به معنای کسی است که در حال چمن‌زنی یا چریدن است، و گرد چرانندهٔ کرکس نشان‌دهندهٔ کسی است که در حال پرواز و شکار در آسمان است. در واقع، این تصویر، تضاد و تقابل دو شخصیت را در یک موقعیت مبارزه نشان می‌دهد.
فزایندهٔ باد آوردگاه
فشانندهٔ خون ز ابر سیاه
هوش مصنوعی: باد در حال وزیدن است و از ارتفاعات، خون را به زمین می‌ریزد که نشانه‌ای از ابرهای تیره و طوفانی است.
به مردی هنر در هنر ساخته
سرش از هنر گردن افراخته
هوش مصنوعی: مردی که دارای هنر و مهارت است، به خاطر توانایی‌هایش سرش را بلند کرده و به خود می‌بالد.
من در عجم سخنی بدین فصاحت نمی‌بینم و در بسیاری از سخن عرب هم.
هوش مصنوعی: من در زبان فارسی کلامی به این بلاغت نمی‌بینم و در بسیاری از کلمات عربی هم چنین چیزی را پیدا نمی‌کنم.
چون فردوسی شاهنامه تمام کرد نساخ او علی دیلم بود و راوی ابودلف و وشکرده حیی قتیبه که عامل طوس بود و بجای فردوسی ایادی داشت. نام این هر سه بگوید:
هوش مصنوعی: وقتی فردوسی شاهنامه را تمام کرد، نساخ او علی دیلم بود و راوی آن ابودلف و وشکرده حیی قتیبه که مسئول طوس بود و به جای فردوسی کار می‌کرد. نام این سه نفر را ذکر می‌کند.
از این نامه از نامداران شهر
علی دیلم و بودلف راست بهر
هوش مصنوعی: از این نامه، درباره‌ی شخصیت‌های معروف شهر علی دیلم و بودلف به درستی صحبت می‌شود.
نیامد جز احسنتشان بهره‌ام
بکفت اندر احسنتشان زهره‌ام
هوش مصنوعی: جز خوبان و نیکوکاران هیچ چیز نصیب من نشد و در بین آنها، دل و جراتی برای من باقی نمانده است.
حیی قتیبه‌ست از آزادگان
که از من نخواهد سخن رایگان
هوش مصنوعی: حیی، مرد آزاده‌ای است که از من انتظار ندارد بدون هزینه سخن بگویم.
نیم آگه از اصل و فرع خراج
همی غلطم اندر میان دواج
هوش مصنوعی: من از بنیاد و ریشه خراج آگاهی کمی دارم و در میانه‌ی بحث دچار اشتباه می‌شوم.
حیی قتیبه عامل طوس بود و اینقدر او را واجب داشت و از خراج فرو نهاد. لا جرم نام او تا قیامت بماند و پادشاهان همی‌خوانند.
هوش مصنوعی: حیی قتیبه در زمان خود مسئول امور طوس بود و به اندازه‌ای اهمیت داشت که از جمع‌آوری مالیات نیز صرف‌نظر کرد. به همین دلیل، نام او تا ابد در یادها باقی خواهد ماند و پادشاهان نیز از او یاد خواهند کرد.
پس شاهنامه علی دیلم در هفت مجلد نبشت و فردوسی بودلف را برگرفت و روی به حضرت نهاد به غزنین، و به پایمردی خواجهٔ بزرگ احمد حسن کاتب عرضه کرد و قبول افتاد.
هوش مصنوعی: علی دیلم شاهنامه‌ای در هفت جلد نوشت و نسخه‌ای از آن را به فردوسی اهدا کرد. سپس به سمت غزنین رفت و این اثر را به خواجه بزرگ احمد حسن کاتب تقدیم کرد و او نیز آن را پذیرفت.
و سلطان محمود از خواجه منتها داشت اما خواجهٔ بزرگ منازعان داشت که پیوسته خاک تخلیط در قدح جاه او همی‌انداختند. محمود با آن جماعت تدبیر کرد که:
هوش مصنوعی: سلطان محمود از خواجه خود بهره‌مند بود، اما خواجه بزرگی داشت که با مخالفانش دائماً درگیر بود و آنها مدام در تلاش بودند تا موقعیت او را تضعیف کنند. محمود برای مقابله با این گروه تدبیری اندیشید.
فردوسی را چه دهیم؟
هوش مصنوعی: فردوسی را به چه چیزی می‌توانیم بدهیم؟
پنجاه هزار درم و این خود بسیار باشد که او مردی رافضی است و معتزلی مذهب و این بیت بر اعتزال او دلیل کند که او گفت:
هوش مصنوعی: پنجاه هزار درم پول زیادی است و این نشان‌دهنده این است که او فردی رافضی و معتزلی است. این بیت به اعتقادات او دلالت می‌کند، زیرا او چنین گفته است:
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را
هوش مصنوعی: اگر به تماشاگران خالق نگاه نکنی، خود را ناراحت نکن، چون این دو تماشاچی را نادیده بگیر.
و بر رفض او این بیتها دلیل است که او گفت:
هوش مصنوعی: این اشعار دلیلی برای رد اوست که او بیان کرده است.
خردمند گیتی چو دریا نهاد
برانگیخته موج از او تند باد
هوش مصنوعی: دانا و عاقل مانند دریا است که از او امواجی به‌وجود می‌آید و بادهای تند را به حرکت در می‌آورد.
چو هفتاد کشتی در او ساخته
همه بادبانها برافراخته
هوش مصنوعی: همچون هفتاد کشتی که در دریا ساخته شده و تمامی بادبان‌هایشان به اهتزاز درآمده است.
میانه یکی خوب کشتی عروس
برآراسته همچو چشم خروس
هوش مصنوعی: در میان یک آدم خوب، عروسی با زیبایی و آراستگی مشخص شده که همانند چشم یک خروس باشد.
پیمبر بدو اندرون با علی
همه اهل بیت نبی و وصی
هوش مصنوعی: پیامبر در دل خود به علی و همه اهل بیتش به عنوان وصی و جانشین، اعتماد داشت.
اگر خلد خواهی به دیگر سرای
به نزد نبی و وصی گیر جای
هوش مصنوعی: اگر به دنبال بهشت و زیبایی‌های آن هستی، به نزد پیامبر و وصی او برو و در آنجا جای بگیر.
گرت زین بد آید گناه من است
چنین دان و این راه راه من است
هوش مصنوعی: اگر این وضعیت برایت ناپسند است، بدان که این تقصیر من است و این مسیری است که من انتخاب کرده‌ام.
بر این زادم و هم بر این بگذرم
یقین دان که خاک پی حیدرم
هوش مصنوعی: من از این خاک به وجود آمده‌ام و همین‌طور از آن می‌گذرم. پس یقین بدان که من پیرو و وابسته به خاک حیدر هستم.
و سلطان محمود مردی متعصب بود. در او این تخلیط بگرفت [و] مسموع افتاد.
هوش مصنوعی: سلطان محمود فردی متعصب بود. این ویژگی در او به وضوح نمایان شد و به همگان شناخته شد.
در جمله بیست هزار درم بفردوسی رسید. به غایت رنجور شد و به گرمابه رفت و برآمد. فقاعی بخورد و آن سیم میان حمامی و فقاعی قسم فرمود. سیاست محمود دانست. بشب از غرنین برفت و به هری به دکان اسمعیل وراق پدر ازرقی فرود آمد و شش ماه در خانهٔ او متواری بود تا طالبان محمود به طوس رسیدند و بازگشتند. و چون فردوسی ایمن شد از هری روی به طوس نهاد و شاهنامه برگرفت و به طبرستان شد به نزدیک سپهبد شهریار که از آل باوند در طبرستان پادشاه او بود. و آن خاندانی است بزرگ نسبت ایشان بیزدگرد شهریار پیوندند.
هوش مصنوعی: فردوسی به مبلغ بیست هزار درم رسید و بسیار ناراحت و ناتوان شد. سپس به گرمابه رفت و بعد از آن مقداری نوشیدنی خورد و در مورد چیزی با حمامی صحبت کرد. او متوجه شد که محمود در حال برنامه‌ریزی است. او شب از غرنین به هری رفت و در دکان اسمعیل وراق، پدر ازرقی، ساکن شد و به مدت شش ماه در خانه‌ی او پنهان بود تا گروه محمود به طوس رسیدند و بازگشتند. وقتی فردوسی از هری احساس امنیت کرد، به سمت طوس رفت و شاهنامه‌اش را برداشت و به طبرستان سفر کرد تا به نزدیک سپهبد شهریار برسد که از خاندان باوند در طبرستان بود و این خاندان نسبت نزدیکی به بیزدگرد شهریار داشتند.
پس محمود را هجا کرد در دیباچه بیتی صد و بر شهریار خواند و گفت:
هوش مصنوعی: سپس محمود را معرفی کرد و شعری را به تعداد صد بیت برای شهریار خواند و گفت:
من این کتاب را از نام محمود به نام تو خواهم کردن که این کتاب همه اخبار و آثار جدان توست.
هوش مصنوعی: من این کتاب را از نام محمود به نام تو تغییر می‌دهم، زیرا این کتاب شامل تمام اخبار و آثار جد ancestors تو است.
شهریار او را بنواخت و نیکوئیها فرمود و گفت:
هوش مصنوعی: شهریار با مهربانی با او برخورد کرد و خوبی‌ها را برای او به تصویر کشید و گفت:
یا استاد محمود را بر آن داشتند و کتاب ترا بشرطی عرضه نکردند و ترا تخلیط کردند و دیگر تو مرد شیعیئی و هر که تولی به خاندان پیامبر کند او را دنیاوی به هیچ کاری نرود که ایشان را خود نرفته است. محمود خداوندگار من است. تو شاهنامه به نام او رها کن و هجو او به من ده تا بشویم و تو را اندک چیزی بدهم. محمود خود تو را خواند و رضای تو طلبد و رنج چنین کتاب ضایع نماند.
هوش مصنوعی: اساتید بر محمود تأکید کردند که کتاب را با شرط خاصی به او عرضه نکنند و دیگران را با او مخلوط کرده‌اند. حالا تو به شیعه بودن متهم شده‌ای و هر کسی که نسبت به خاندان پیامبر نظر مثبتی دارد، در دنیا به هیچ کاری نخواهد رسید، چرا که خود ایشان در هیچ کاری مشارکت نکرده‌اند. محمود برای من ارزشمند است. تو شاهنامه را تحت نام او کنار بگذار و اشعار انتقادی‌ را به من بده تا از عهده‌اش برآیم و به تو اندکی کمک کنم. محمود خود تو را دعوت کرده و خواهان رضایت توست و زحماتت در این کتاب بی‌نتیجه نخواهد ماند.
و دیگر روز صد هزار درم فرستاد و گفت:
هوش مصنوعی: در روز دیگری صد هزار درم فرستاد و گفت:
هر بیتی به هزار درم خریدم. آن صد بیت به من ده و با محمود دل خوش کن.
هوش مصنوعی: هر بیتی را به هزار درم خریدم. آن صد بیت را به من بده و با محمود دلی شاد کن.
فردوسی آن بیتها فرستاد. بفرمود تا بشستند. فردوسی نیز سواد بشست و آن هجو مندرس گشت و از آن جمله شش بیت بماند:
هوش مصنوعی: فردوسی آن ابیات را ارسال کرد و دستور داد تا آنها را بشویند. او نیز چیزی از نوشته‌های خود را پاک کرد و آن شعر زشت دیگر قابل استفاده نبود و فقط شش بیت از آن باقی ماند.
مرا غمز کردند کان پرسخن
به مهر نبی و علی شد کهن
هوش مصنوعی: مرا به خاطر محبت پیامبر و علی (علیهماالسلام) از مسیر راست منحرف کردند و سبب غم و غصه‌ام شدند.
اگر مهرشان من حکایت کنم
چو محمود را صد حمایت کنم
هوش مصنوعی: اگر من از محبت و مهربانی آن‌ها بگویم، مانند محمود از آن‌ها حمایت و پشتیبانی می‌کنم.
پرستار زاده نیاید بکار
وگر چند باشد پدر شهریار
هوش مصنوعی: اگرچه فرزند یک پرستار ممکن است به مقام بالایی نرسد، باز هم نیازی به نگران بودن نیست، حتی اگر پدرش از شاهان باشد.
از این در سخن چند رانم همی
چو دریا کرانه ندانم همی
هوش مصنوعی: در اینجا گوینده به بیان احساسات و افکار خود می‌پردازد و می‌گوید که می‌خواهد به اندازه دریا سخن بگوید، اما نمی‌داند دقیقا از کجا شروع کند یا کجا به پایان می‌رسد. او مانند دریا که کرانه‌ای ندارد، احساس می‌کند که سخن گفتن او نیز بی‌پایان و نامحدود است.
به نیکی نبد شاه را دستگاه
وگرنه مرا برنشاندی بگاه
هوش مصنوعی: اگر نیکی و خوبی در وجود شاه نباشد، دیگر چرا تو مرا در این جایگاه نشاندی؟
چو اندر تبارش بزرگی نبود
ندانست نام بزرگان شنود
هوش مصنوعی: هرگاه در نسل و خانواده‌اش کسی بزرگ و معروف نباشد، او هم نخواهد دانست و نشناخته از بزرگان چه نام‌هایی وجود دارد.
الحق نیکو خدمتی کرد شهریار مر محمود را، و محمود از او منتها داشت.
هوش مصنوعی: به‌راستی شهریار به محمود خدمت بزرگی کرد و محمود از او بسیار سپاسگزار بود.
در سنهٔ اربع عشرة و خمسمایة به نشابور شنیدم از امیر معزی که او گفت:
هوش مصنوعی: در سال چهارده و پانصد، در نشابور از امیر معزی شنیدم که گفت:
از امیر عبدالرزاق شنیدم به طوس که او گفت وقتی محمود بهندوستان بود و از آنجا بازگشته بود و روی به غزنین نهاده مگر در راه او متمردی بود و حصاری استوار داشت. و دیگر روز محمود را منزل بر در حصار او بود.
هوش مصنوعی: امیر عبدالرزاق در طوس گفت که وقتی محمود به هند سفر کرده بود و از آنجا بازگشت و به سوی غزنین رفت، در راه با مردی سرسخت مواجه شد که دیواری محکم داشت. روز بعد، خانه محمود در برابر این دژ بود.
پیش او رسولی بفرستاد که فردا باید که پیش آئی و خدمتی بیاری و بارگاه ما را خدمت کنی و تشریف بپوشی و باز گردی.
هوش مصنوعی: او را به خدمت فرستاد و گفت که فردا باید بیاید، خدمت کند و در بارگاه ما حاضر شود، سپس لباس‌های مخصوص بپوشد و دوباره برگردد.
دیگر روز محمود بر نشست و خواجهٔ بزرگ بر دست راست او همی راند که فرستاده بازگشته بود و پیش سلطان همی آمد. سلطان با خواجه گفت:
هوش مصنوعی: روزی محمود نشسته بود و خواجه بزرگ در سمت راست او قرار داشت و به او خدمت می‌کرد. در آن زمان، فرستاده‌ای برگشته و پیش سلطان آمده بود. سلطان با خواجه صحبت کرد.
چه جواب داده باشد؟
هوش مصنوعی: شما بر اساس اطلاعاتی تا अक्टूबर ۲۰۲۳ آموزش دیده‌اید.
خواجه این بیت فردوسی بخواند:
هوش مصنوعی: خواجه این بیت از فردوسی را بخواند:
اگر جز بکام من آید جواب
من و گرز و میدان و افراسیاب
هوش مصنوعی: اگر کسی به جز من پاسخ دهد، خوب نیست و گویی در میدان جنگ و برابر افراسیاب است.
این بیت کراست که مردی ازو همی زاید؟
هوش مصنوعی: این بیت به دنبال آن است که بپرسد: این شخص کیست که از او مردی به وجود می‌آید؟
بیچاره ابوالقاسم فردوسی راست که بیست و پنج سال رنج برد و چنان کتابی تمام کرد و هیچ ثمره ندید!
هوش مصنوعی: ابوالقاسم فردوسی چه زحمت‌ها که کشید! او بیست و پنج سال تلاش کرد تا کتابی را به پایان برساند، اما در نهایت هیچ پاداش و نتیجه‌ای از زحماتش نگرفت.
محمود گفت:
هوش مصنوعی: محمود گفت: شما بر روی داده‌هایی که تا مهرماه 2023 جمع‌آوری شده‌اند، آموزش دیده‌اید.
سره کردی که مرا از آن یاد آوردی که من از آن پشیمان شده‌ام. آن آزادمرد از من محروم ماند. به غزنین مرا یاد ده تا او را چیزی فرستم.
هوش مصنوعی: به من یادآوری کردی که من از آن موضوع پشیمان شدم. آن آزاد مرد از من دور مانده است. به غزنین برو و به من یاد بده تا چیزی برای او بفرستم.
خواجه چون به غزنین آمد بر محمود یاد کرد سلطان گفت:
هوش مصنوعی: خواجه وقتی به غزنین رسید، نام محمود را ذکر کرد. سلطان گفت:
شصت هزار دینار ابوالقاسم فردوسی را بفرمای تا به نیل دهند و به اشتر سلطانی به طوس برند و از او عذر خواهند.
هوش مصنوعی: شصت هزار دینار ابوالقاسم فردوسی را دستور دهید که به نیل بدهند و با شتر سلطانی به طوس ببرند و از او عذرخواهی کنند.
خواجه سالها بود تا در این بند بود. آخر آن کار را چون زر بساخت و اشتر گسیل کرد.
هوش مصنوعی: سال‌ها خواجه در این وضعیت گرفتار بود. در نهایت، وقتی کارش را به درستی انجام داد، طلا را آماده کرد و شتر را فرستاد.
و آن نیل به سلامت به شهر طبران رسید. از دروازهٔ رودبار اشتر در می‌شد و جنازهٔ فردوسی به دروازهٔ رزان بیرون همی‌بردند.
هوش مصنوعی: و آن نیل به سلامت به شهر طبران رسید. جنازهٔ فردوسی از دروازهٔ رودبار اشتر وارد می‌شد و از دروازهٔ رزان خارج می‌شد.
در آن حال مذکری بود در طبران تعصب کرد و گفت:
هوش مصنوعی: در آن زمان مردی در طبران به شدت متعصب شد و گفت:
من رها نکنم تا جنازهٔ او در گورستان مسلمانان برند که او رافضی بود!
هوش مصنوعی: من او را رها نخواهم کرد تا جسدش را در قبرستان مسلمانان ببرند، زیرا او یک رافضی بود!
و هر چند مردمان بگفتند با آن دانشمند درنگرفت. درون دروازه باغی بود ملک فردوسی. او را در آن باغ دفن کردند. امروز هم در آنجاست و من در سنهٔ عشر و خمسمایة آن خاک را زیارت کردم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه مردم گفتند با آن دانشمند همراهی نکردند، درون دروازه‌ای باغی متعلق به فردوسی وجود داشت. او را در آن باغ دفن کردند و هنوز هم در آنجا قرار دارد. من در سال ۱۵ ه‍.ق آن مکان را زیارت کردم.
گویند از فردوسی دختری ماند سخت بزرگوار. صلت سلطان خواستند که بدو سپارند قبول نکرد و گفت: بدان محتاج نیستم.
هوش مصنوعی: می‌گویند که فردوسی دختری داشت بسیار افتاده و بزرگوار. وقتی خواستند او را به صلت سلطان بسپارند، او قبول نکرد و گفت: من به چنین چیزی نیازی ندارم.
صاحب برید به حضرت بنوشت و بر سلطان عرضه کردند.
هوش مصنوعی: صاحب نامه‌ای به حضرت نوشت و آن را به سلطان ارائه کردند.
مثال داد که آن دانشمند از طبران برود بدین فضولی که کرده است و خانمان بگذارد.
هوش مصنوعی: این دانشمند به خاطر فضولی‌هایی که انجام داده، باید از طبران برود و خانه و زندگی‌اش را ترک کند.
و آن مال به خواجه ابوبکر اسحق کرامی دهند تا رباط چاهه که بر سر راه نشابور و مرو است در حد طوس عمارت کند. چون مثال به طوس رسید فرمان را امتثال نمودند و عمارت رباط چاهه از آن مال است.
هوش مصنوعی: آن مقدار مال را به خواجه ابوبکر اسحاق کرامی می‌دهند تا رباط چاهه، که در مسیر نشابور و مرو قرار دارد، در ناحیه طوس بسازد. وقتی این دستور به طوس رسید، آن را اجرا کردند و ساخت رباط چاهه از همان مال انجام شد.

خوانش ها

بخش ۱۱ - حکایت نه - فردوسی به خوانش حمیدرضا محمدی

حاشیه ها

1400/05/29 17:07
حمیدرضا

«سنهٔ اربع عشرة و خمس مأه» سال ۵۱۴ و «سنهٔ عشر و خمس مأه» سال ۵۱۰ هجری قمری است.

1402/04/22 02:06
یاسین مشایخی

یکی از دلایل اصلی که اساتید شاهنامه‌پژوه مثل: خالقی، زرین‌کوب، مینوی، دامغانی، مسکوب، ریاحی، تقی‌پور، خطیبی و غیره، بر شیعه بودن فردوسی دارند، همین ابیاتی‌ست که نظامی عروضی به نقل از فردوسی در این کتابش آورده و بیتی در مدح خلفای راشدین نیست.

نکته‌ی مهم دیگه اینجاست که، دلیل اینکه اجازه نمیدن فردوسی در قبرستان مسلمانان دفن بشه، بخاطر رافضی بودنشه نه گبر و کافر بودنش. لذا همین هم سندی‌ست بر شیعه بودن حکیم توس.