برگردان به زبان ساده
در آن تاریخ که من بنده در خدمت خداوند ملک الجبال بودم نور الله مضجعه و رفع فی الجنان موضعه و آن بزرگوار در حق من بنده اعتقاد قوی داشت و در تربیت من همت بلند.
هوش مصنوعی: در آن زمان که من در خدمت خداوند ملک الجبال بودم، نور خداوند در دل من میدرخشید و جایگاه او در بهشت بود. آن بزرگوار اعتقاد قوی به من داشت و در تربیت من تلاش زیادی صرف میکرد.
مگر از مهتران و مهترزادگان شهر بلخ عمرها الله امیر عمید صفی الدین ابوبکر محمد بن الحسین الروانشاهی روز عید فطر بدان حضرت پیوست جوان فاضل مفضل دبیری نیک مستوفی بشرط در ادب و ثمرات آن با بهره در دلها مقبول و در زبانها ممدوح و درین حال من بخدمت حاضر نبودم در مجلس بر لفظ پادشاه رفت که:
هوش مصنوعی: در روز عید فطر، یکی از بزرگان و خاندانهای برجسته شهر بلخ به نام عمید صفیالدین ابوبکر محمد بن الحسین الروانشاهی به درگاه حضرت پیوست. او جوانی تحصیلکرده و با استعداد بود که در زمینه ادب و دانشهای مرتبط با آن شناخته شده بود. شخصیت او در دلها مورد پذیرش و در زبانها ستوده بود. در این زمان، من در آن مجلس حضور نداشتم و فقط شنیدم که در مورد پادشاه صحبت میشد.
نظامی را بخوانید!
هوش مصنوعی: لطفاً کتاب نظامی را مطالعه کنید!
نظامی اینجاست؟
هوش مصنوعی: آیا نظامی اینجا هست؟
و او چنان گمان برد که نظامی منیری است گفت:
هوش مصنوعی: او به گونهای تصور کرد که نظامی منیری وجود دارد و گفت:
خه شاعری نیک و مردی معروف!
هوش مصنوعی: شاعر برجسته و مردی شناخته شده!
چون فراش رسید و مرا بخواند موزه در پای کردم و چون درآمدم خدمت کردم و بجای خویش بنشستم.
هوش مصنوعی: وقتی فراش آمد و مرا صدا زد، کفشهایم را درآوردم و وقتی وارد شدم، سلام کردم و در جای خود نشستم.
و چون دوری چند درگذشت امیر عمید گفت:
هوش مصنوعی: پس از گذشت مدتی، امیر عمید گفت:
نظامی نیامد!
هوش مصنوعی: نظامی به محل نرسید!
آمد! اینک آنجا نشسته است!
هوش مصنوعی: او آمد! حالا در آنجا نشسته است!
من نه این نظامی را میگویم آن نظامی دیگرست و من این را خود نشناسم.
هوش مصنوعی: من به این نظام اشاره نمیکنم، بلکه منظور من یک نظام دیگر است که من آن را به خوبی نمیشناسم.
همیدون آن پادشاه را دیدم که متغیر گشت و در حال روی سوی من کرد و گفت:
هوش مصنوعی: من آن پادشاه را دیدم که تغییر کرد و به سمت من چرخید و گفت:
جز تو جائی نظامی هست؟
هوش مصنوعی: آیا جایی غیر از تو وجود دارد که نظامی باشد؟
بلی ای خداوند دو نظامی دیگراند یکی سمرقندی است و او را نظامی منیری گویند و یکی نیشابوری و او را نظامی اثیری گویند و من بنده را نظامی عروضی خوانند.
هوش مصنوعی: بله، ای پروردگار، دو شاعری دیگر نیز وجود دارند. یکی از آنها سمرقندی است که به او نظامی منیری میگویند و دیگری نیشابوری است که به او نظامی اثیری اطلاق میشود. و من، بنده، نظامی عروضی نامیده میشوم.
تو بهی یا ایشان؟
هوش مصنوعی: آیا شما در حال حاضر خوب هستید یا آن شخص؟
امیر عمید دانست که بد گفته است و پادشاه را متغیر دید گفت:
هوش مصنوعی: امیر عمید متوجه شد که حرف نادرستی زده و تغییر حالت پادشاه را مشاهده کرد.
ای خداوند آن هر دو نظامی معربدند و سبک مجلسها را بعربده بر هم شورند و بزیان آرند.
هوش مصنوعی: ای خداوند، هر دو نظام به یکدیگر وابستهاند و به شیوهای که در مجالس اجرا میشود، بر هم تأثیر میگذارند و به نوعی به همدیگر کمک میکنند.
باش تا این را ببینی که پنج قدح سیکی بخورد و مجلس را بر هم زند. اما ازین هر سه نظامی شاعرتر کیست؟
هوش مصنوعی: بگذار ببینی که پنج جام شراب بنوشد و جشن را بر هم بزند. اما از میان این سه، کدام یک از نظامیان شاعرتر است؟
من آن دو را دیدهام و بحق المعرفه شناسم اما این را ندیدهام و شعر او نشنیدهام اگر درین معنی که برفت دو بیت بگوید و من طبع او ببینم و شعر او بشنوم بگویم که کدام بهتر است ازین هر سه.
هوش مصنوعی: من آن دو نفر را دیدهام و به خوبی آنها را میشناسم، اما این شخص را نه دیدهام و نه شعرهایش را شنیدهام. اگر او در این مورد دو بیت شعری بگوید و من قریحهاش را ببینم و شعرش را بشنوم، میتوانم بگویم که کدام یک از این سه نفر بهتر است.
هان ای نظامی تا ما را خجل نکنی و چون گوئی چنان گوی که امیر عمید خواهد.
هوش مصنوعی: ای نظامی، تا زمانی که ما را شرمنده نکنی، خوب صحبت کن، چرا که امیر عمید چنین خواسته است.
اندر آن وقت مرا در خدمت پادشاه طبعی بود فیاض و خاطری وهاج و اکرام و انعام آن پادشاه مرا بدانجا رسانیده بود که بدیههٔ من رویت گشته بود قلم برگرفتم و تا دو بار دور درگذشت این پنج بیت بگفتم:
هوش مصنوعی: در آن زمان، در حضور پادشاه، حالتی خوش و سخاوتمند داشتم و محبت و احترام او به من باعث شده بود که به جایی برسم که بهراحتی شعر بگویم. قلم به دست گرفتم و در حالی که دو بار دور خود چرخیدم، پنج بیت شعر گفتم.
در جهان سه نظامیئیم ای شاه
که جهانی ز ما به افغانند
هوش مصنوعی: ای پادشاه، ما در این دنیا سه نظام داریم که جهان به خاطر ما دچار آشفتگی و اضطراب است.
من به ورساد پیش تخت شهم
و آن دو در مرو پیش سلطانند
هوش مصنوعی: من در ورسا نزد پادشاه هستم و آن دو در مرو پیش سلطان قرار دارند.
به حقیقت که در سخن امروز
هر یکی مفخر خراسانند
هوش مصنوعی: در واقع، هر یک از افرادی که امروز سخن میگویند، به نوعی افتخار خراسان محسوب میشوند.
گرچه همچون روان سخن گویند
ورچه همچون خرد سخن دانند
هوش مصنوعی: هر چند بعضی مانند آب روان صحبت میکنند و برخی دیگر با دانایی و خرد به بیان میپردازند.
من شرابم که شان چو دریابم
هر دو از کار خود فرو مانند
هوش مصنوعی: من همچون شراب هستم که با درک و آگاهیام به زندگی میبخشم، و هر دو طرف، یعنی من و آنکه با من در ارتباط است، از انجام وظایف خود کم نمیگذاریم.
چون این بیتها عرض کردم امیر عمید صفی الدین خدمت کرد و گفت:
هوش مصنوعی: زمانی که این شعرها را بیان کردم، امیر عمید صفی الدین به من نزدیک شد و گفت:
ای پادشاه نظامیان را بگذار من از جملهٔ شعراء ماوراءالنهر و خراسان و عراق هیچ کس را طبع آن نشناسم که بر ارتجال چنین پنج بیت تواند گفت خاصه بدین متانت و جزالت و عذوبت مقرون بالفاظ عذب و مشحون بمعانی بکر شاد باش ای نظامی ترا بر بسیط زمین نظیر نیست. ای خداوند پادشاه طبعی لطیف دارد و خاطری قوی و فضلی تمام و اقبال پادشاه وقت و همت او رفعهما الله در افزوده است نادرهای گردد و ازین هم زیادت شود که جوان است و روز افزون.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، هیچکس را از شعرای ماوراءالنهر، خراسان و عراق نمیشناسم که بتواند بهصورت improvisation چنین پنج بیت شعر سرود، بهویژه با این وضوح، زیبایی و شیرینی که سرشار از واژههای لطیف و معانی تازه است. شاد باش ای نظامی، که در این گستره زمین نظیر نداری. ای خدای بزرگ، پادشاهی دارای طبعی نازک و ذهنی قوی و فضیلتی بینظیر و نصیبهای خوب است، و همت او، که خداوند آن را افزون کرده، باعث شده که او به نادرهای تبدیل شود و از این هم بیشتر خواهد شد، چرا که جوان و رو به رشد است.
روی پادشاه خداوند عظیم برافروخت و بشاشتی در طبع لطیف او پدید آمد. مرا تحسین کرد و گفت:
هوش مصنوعی: پادشاه خداوند بزرگ درخشان و خندهرو بود و شوق و نشاطی در روح لطیف او پیدا شده بود. او مرا ستایش کرد و گفت:
کان سرب ورساد ازین عید تا بعید گوسفند کشان بتو دادم عاملی بفرست.
هوش مصنوعی: از این عید تا زمان دور، گوسفندانی را برای تو ذبح کردهام، لطفاً یک عامل بفرست.
چنان کردم و اسحق یهودی را بفرستادم در صمیم تابستان بود و وقت کار و گوهر بسیار می گداختند در مدت هفتاد روز دوازده هزار من سرب از آن خمس بدین دعاگوی رسید و اعتقاد پادشاه در حق من بنده یکی هزار شد ایزد تبارک و تعالی خاک عزیز او را بشمع رضا پرنور کناد و جان شریف او را بجمع غنا مسرور بمنه و کرمه.
هوش مصنوعی: من اسحق یهودی را فرستادم، در حالی که آن زمان تابستان بود و کار به شدت در حال انجام بود. در مدت هفتاد روز، دوازده هزار من سرب از خمس به من رسید و اعتقاد پادشاه نسبت به من به شدت افزایش یافت. امیدوارم خداوند، زمین عزیز او را با نور رضای خودش روشن کند و روح شریفش را با خوشی و نعمت پر کند.