گنجور

بخش ۱۰ - حکایت هشت - رشیدی

ملک خاقانیان در زمان سلطان خضر بن ابراهیم عظیم طراوتی داشت و شگرف سیاستی و مهابتی که بیش از آن نبود. و او پادشاه خردمند و عادل و ملک آرای بود. ماوراء النهر و ترکستان او را مسلم بود و از جانب خراسان او را فراغتی تمام و خویشی و دوستی و عهد و وثیقت برقرار و از جمله تجمل ملک او یکی آن بود که چون برنشستی به جز دیگر سلاح هفتصد گرز زرین و سیمین پیش اسب او ببردندی.

و شاعردوست عظیم بود. استاد رشیدی و امیر عمعق و نجیبی فرغانی و نجار ساغرجی و علی بانیذی و پسر درغوش و پسر اسفراینی و علی سپهری در خدمت او صلتهای گران یافتند و تشریفهای شگرف ستدند. و امیر عمعق امیر الشعراء بود و از آن دولت حظی تمام گرفته و تجملی قوی یافته چون غلامان ترک و کنیزکان خوب و اسبان راهوار و ساختهای زر و جامهای فاخر و ناطق و صامت فراوان. و در مجلس پادشاه عظیم محترم بود به ضرورت دیگر شعرا را خدمت او همی بایست کردن. و از استاد رشیدی همان طمع می‌داشت که از دیگران و وفا نمی‌شد.

اگر چه رشیدی جوان بود اما عالم بود در آن صناعت. ستی زینب ممدوحهٔ او بود و همگی حرم خضر خان در فرمان او بود و به نزدیک پادشاه قربتی تمام داشت. رشیدی او را بستودی و تقریر فضل او کردی تا کار رشیدی بالا گرفت و سید الشعرائی یافت و پادشاه را در او اعتقادی پدید آمد و صلتهای گران بخشید.

روزی در غیبت رشیدی از عمعق پرسید که شعر عبدالسید رشیدی را چون می بینی؟ گفت: شعری به غایت نیک منقی و منقح اما قدری نمکش در می‌باید.

نه بس روزگاری برآمد که رشیدی در رسید و خدمت کرد و خواست که بنشیند. پادشاه او را پیش خواند و به تضریب چنان که عادت ملوک است گفت:

امیر الشعراء را پرسیدم که شعر رشیدی چون است گفت نیک است اما بی نمک است باید که در این معنی بیتی دو بگویی.

رشیدی خدمت کرد و به جای خویش آمد و بنشست و بر بدیهه این قطعه بگفت:

شعرهای مرا به بی نمکی
عیب کردی روا بود شاید
شعر من همچو شکر و شهد است
واندر این دو نمک نکو ناید
شلغم و باقلیست گفتهٔ تو
نمک ای قلتبان ترا باید

چون عرضه کرد پادشاه را عظیم خوش آمد. و در ماوراءالنهر عادت و رسم است که در مجلس پادشاه و دیگر مجالس زر و سیم در طبقها به نقل بنهند و آن را سیم طاقا یا جفت خوانند و در مجلس خضر خان بخش [را] چهار طبق زر سرخ بنهادندی در هر یکی دویست و پنجاه دینار و آن به مشت ببخشیدی.

این روز چهار طبق رشیدی را فرمود. و حرمتی تمام پدید آمد و معروف گشت زیرا که چنان که ممدوح به شعر نیک شاعر معروف شود شاعر به صلهٔ گران پادشاه معروف شود که این دو معنی متلازمانند.

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کیانا زرکوب

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ملک خاقانیان در زمان سلطان خضر بن ابراهیم عظیم طراوتی داشت و شگرف سیاستی و مهابتی که بیش از آن نبود. و او پادشاه خردمند و عادل و ملک آرای بود. ماوراء النهر و ترکستان او را مسلم بود و از جانب خراسان او را فراغتی تمام و خویشی و دوستی و عهد و وثیقت برقرار و از جمله تجمل ملک او یکی آن بود که چون برنشستی به جز دیگر سلاح هفتصد گرز زرین و سیمین پیش اسب او ببردندی.
هوش مصنوعی: در زمان سلطان خضر بن ابراهیم، کشور خاقانیان حال و هوای خاصی داشت و به خاطر سیاست و عظمت او مشهور بود. این پادشاه، انسانی خردمند و عادل بود و در میان مردم ماوراء النهر و ترکستان شناخته شده بود. او از طرف خراسان نیز آرامش کامل و روابط نزدیک و دوستی‌هایی برقرار کرده بود. یکی از نشانه‌های زیبایی و شکوه سلطنت او این بود که وقتی بر تخت می‌نشست، علاوه بر سلاح‌های دیگر، هفتصد گرز طلا و نقره نیز در کنار اسبش قرار می‌دادند.
و شاعردوست عظیم بود. استاد رشیدی و امیر عمعق و نجیبی فرغانی و نجار ساغرجی و علی بانیذی و پسر درغوش و پسر اسفراینی و علی سپهری در خدمت او صلتهای گران یافتند و تشریفهای شگرف ستدند. و امیر عمعق امیر الشعراء بود و از آن دولت حظی تمام گرفته و تجملی قوی یافته چون غلامان ترک و کنیزکان خوب و اسبان راهوار و ساختهای زر و جامهای فاخر و ناطق و صامت فراوان. و در مجلس پادشاه عظیم محترم بود به ضرورت دیگر شعرا را خدمت او همی بایست کردن. و از استاد رشیدی همان طمع می‌داشت که از دیگران و وفا نمی‌شد.
هوش مصنوعی: شاعر بزرگی وجود داشت که بسیاری از شاعران معروف از جمله استاد رشیدی، امیر عمعق و دیگران در کنار او به شهرت و مقام بلند رسیدند. امیر عمعق که به عنوان بهترین شاعر شناخته می‌شد، از امتیازات زیادی برخوردار بود و به زندگی مرفه و با شکوهی دست یافته بود، مشابه غلامان و کنیزان زیبا و اسب‌های پرشتاب. او در دربار پادشاه به شدت مورد احترام بود و دیگر شاعران برای ملاقات با او باید احساس احترام می‌کردند. استاد رشیدی نیز همانند دیگر شاعران از او انتظار داشت، ولی نتوانسته بود به خوبی با او به تعامل بپردازد.
اگر چه رشیدی جوان بود اما عالم بود در آن صناعت. ستی زینب ممدوحهٔ او بود و همگی حرم خضر خان در فرمان او بود و به نزدیک پادشاه قربتی تمام داشت. رشیدی او را بستودی و تقریر فضل او کردی تا کار رشیدی بالا گرفت و سید الشعرائی یافت و پادشاه را در او اعتقادی پدید آمد و صلتهای گران بخشید.
هوش مصنوعی: هرچند رشیدی جوان بود، اما در آن صنعت دانشمند بود. زینب، مورد ستایش او بود و تمام حرم خضر خان تحت فرمان او قرار داشت و نزد پادشاه هم مقام ویژه‌ای داشت. رشیدی او را ستایش کرد و شایستگی‌هایش را به خوبی بیان کرد تا اینکه کار او رشد یافت و به عنوان بهترین شاعر شناخته شد و پادشاه نیز اعتماد خاصی به او پیدا کرد و هدایا و جوایز زیادی به او بخشید.
روزی در غیبت رشیدی از عمعق پرسید که شعر عبدالسید رشیدی را چون می بینی؟ گفت: شعری به غایت نیک منقی و منقح اما قدری نمکش در می‌باید.
هوش مصنوعی: روزی از عمعق درباره شعر عبدالسید رشیدی سوال کردند که نظرش چیست. او گفت: این شعر بسیار خوب و با دقت ساخته شده است، اما کمی به چاشنی یا نمک نیاز دارد.
نه بس روزگاری برآمد که رشیدی در رسید و خدمت کرد و خواست که بنشیند. پادشاه او را پیش خواند و به تضریب چنان که عادت ملوک است گفت:
هوش مصنوعی: روزی فرا رسید که رشیدی به دربار آمد و خدمت کرد و خواست تا بنشیند. پادشاه او را فراخواند و به شیوه‌ای که معمول پادشاهان است، گفت:
امیر الشعراء را پرسیدم که شعر رشیدی چون است گفت نیک است اما بی نمک است باید که در این معنی بیتی دو بگویی.
هوش مصنوعی: از امیرالشعراء پرسیدم که شعر رشیدی چه ویژگی‌ای دارد. او گفت که خوب است اما بی‌نمک است و باید در این مورد یک یا دو بیت اضافه بگوید.
رشیدی خدمت کرد و به جای خویش آمد و بنشست و بر بدیهه این قطعه بگفت:
هوش مصنوعی: رشیدی خدمت را انجام داد و به جای خود بازگشت و نشست و به صورت improvisation این قطعه را گفت:
شعرهای مرا به بی نمکی
عیب کردی روا بود شاید
هوش مصنوعی: شاید این درست بود که شعرهایم را به بی‌مزه بودن متهم کردی.
شعر من همچو شکر و شهد است
واندر این دو نمک نکو ناید
هوش مصنوعی: شعر من مانند شکر و عسل شیرین است و در این دو، نمک خوب نیست.
شلغم و باقلیست گفتهٔ تو
نمک ای قلتبان ترا باید
هوش مصنوعی: شلغم و باقلی هستند، اما تو می‌گویی نمک است. ای کسی که کم‌دقتی، باید به تو توجه بیشتری شود.
چون عرضه کرد پادشاه را عظیم خوش آمد. و در ماوراءالنهر عادت و رسم است که در مجلس پادشاه و دیگر مجالس زر و سیم در طبقها به نقل بنهند و آن را سیم طاقا یا جفت خوانند و در مجلس خضر خان بخش [را] چهار طبق زر سرخ بنهادندی در هر یکی دویست و پنجاه دینار و آن به مشت ببخشیدی.
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه به عظمت و زیبایی پذیرفته شد، در منطقه ماوراءالنهر عادت این بود که در مجالس پادشاه و دیگر مراسم، طلا و نقره را در ظروف قرار می‌دادند. این ظروف را "سیم طاقا" یا "جفت" می‌نامیدند. در مجلس خضر خان، چهار ظرف طلای قرمز قرار داده بودند که در هر کدام دویست و پنجاه دینار وجود داشت و آن دینارها به حضار هدیه می‌شدند.
این روز چهار طبق رشیدی را فرمود. و حرمتی تمام پدید آمد و معروف گشت زیرا که چنان که ممدوح به شعر نیک شاعر معروف شود شاعر به صلهٔ گران پادشاه معروف شود که این دو معنی متلازمانند.
هوش مصنوعی: این روز چهار برابری رشیدی را معرفی کرد. حرمت و مقام خاصی برای این موضوع به وجود آمد و به شهرت رسید. زیرا همانطور که شاعری که به خاطر شعرهای خوبش شناخته می‌شود، به اعتباری می‌رسد، پادشاه نیز با پاداش‌های بزرگ خود شناخته می‌شود و این دو مفهوم به هم وابسته هستند.

خوانش ها

بخش ۱۰ - حکایت هشت - رشیدی به خوانش حمیدرضا محمدی