اطلاعات
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو ای تاج، تاج سر خسروانی
شد از چشم مست تو بی پا جهانی
هوش مصنوعی: تو ای تاج، به خاطر زیباییهای چشم مست تو، تاجی برای سلطنتها شدهای و از تو جهانی بدون پا ساخته شده است.
تو از حالت مستمندان چه پرسی؟
تو حال دل دردمندان چه دانی؟
هوش مصنوعی: تو چرا از حال کسانی که در سختی و فقر هستند میپرسی؟ تو که هیچگاه نمیدانی درد و رنج آنها چیست؟
خدا را نگاهی به ما کن
نگاهی برای خدا کن
هوش مصنوعی: خداوند، به ما توجهی بینداز و این توجهت را برای خودت قرار بده.
به عارف خودی آشنا کن
هوش مصنوعی: آشنا کردن عارف با خودی و شخصیت واقعی خود.
دو صد درد من
از نگاهی دوا کن
هوش مصنوعی: دوستان، از یک نگاه تو، دو صد درد من درمان میشود.
حبیبم طبیبم عزیزم، تویی درمان دردم، ز کویت برنگردم
به هجرت در نبردم به قربان تو گردم
هوش مصنوعی: عزیزم، تو پزشک من هستی و تنها تو میتوانی دردم را درمان کنی. هرگز از جایت دور نخواهم شد و به خاطر تو حاضر هستم هر چیزی را به جان بخرم.
***
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههایی که تا مهر ماه 1402 موجود است، آموزش دیدهاید.
ز مژگان دو صد سینه آماج داری
دل سنگ در سینۀ عاج داری
هوش مصنوعی: از چشمانت دو صد دل را میزنی و قلبی سنگی در سینهات داری که به سختی میتپد.
سر فتنه و عزم تاراج داری
ندانم چه بر سر تو ای تاج داری
هوش مصنوعی: تو که در هیجان و تصمیم به فساد و چپاول هستی، نمیدانم چه بر سر تو میآید، ای که تاج را بر سر داری.
به کوی تو غوغای عام است
چه دانی که عارف کدام است؟
هوش مصنوعی: در خیابان و محله تو شلوغی و سر و صدا بسیار است، اما چه میدانی که واقعاً عارف حقیقی چه کسی است؟
می ات در صراحی مدام است
نظر جز به روی تو بر من حرام است
هوش مصنوعی: نوشیدنی در ظرف همیشه بر روی تو مینگرد و جز به چهره تو، نگاه دیگری برای من جایز نیست.
تو شاهی
تو ماهی
هوش مصنوعی: تو در جایگاه والایی قرار داری و مانند ماه در آسمان، زیبا و درخشان هستی.
الهی گواهی
هوش مصنوعی: ای خدا، تو شاهدی بر حال و وضعیت من.
تو یکتا در جهانی، تو چون روح و روانی
ز سر تا پا تو جانی، خدای عاشقانی
هوش مصنوعی: تو بینظیر در این جهان هستی، تو مانند روح و جان هستی و در تمام وجودت زندگی و انرژی جاری است، ای خدای عاشقان.
حاشیه ها
عارف پیرامون این تصنیف نوشته است: «یک سال بعد از مسافرت تالش و رشت در تهران به جهت خانم تاجالسلطنه ساختهام. شعر اول این تصنیف این بود: «کند افتخار از تو تاج کیانی». چون دیدم این توهین بزرگیست نسبت به یک تاجی که آن سالهای دراز تاج افتخار و شرافت ملی بوده است که بدبختانه به واسطهٔ جهالت آن شرافت ملی خود را فراموش کرده است. مثل اینکه هیچ وقت فراموش هم نخواهد شد و الحق فراموششدنی هم نیست؛ که موقع عقبنشینی از جنگ روسها، بعضی از ژاندارم و مجاهدین نزدیک بیستون که رسیدند تمثال بیمثال داریوش را که نام و نشانش از افتخارهای دیرین این ملت … است، بنا کردند به شلیک و قریب چند صد فشنگ بر آن کوه باشکوه خالی نمودند، کوهی که وقتی کمر چرخ در مقابل آن خم بود…! تا وقتی که یک نفر سوئدی یا آلمانی رسیده و فریاد زد که: «چه دشمنیای با شرافت ملی و تاریخی خود دارید؟» این بود دست کشیده و رفتند به جایی که عرب نی انداخت.
باری برای اینکه روزی هدف ملامت بعضی ایرانیهای باریکبین نباشم مصرع را «تو ای تاج، تاج سر خسروانی» نوشتم ولی اگر توهینهایی را که از سالها بدین طرف بدین تاج وارد آمده و اشخاص نالایق آن را بر سر کرده، ملاحظه نماییم خواهیم دید در مال مصرع اولی مبالغه نیست.»