گنجور

شمارهٔ ۵ - برای افتخارالسلطنه - دختر ناصرالدین شاه

افتخار همه آفاقی و منظور منی
شمع جمع همه عشاق به هر انجمنی
به سر زلف پریشان تو دلهای پریش
همه خو کرده چو عارف به پریشان وطنی
ز چه رو شیشۀ دل می شکنی؟
تیشه بر ریشۀ جان از چه زنی؟
سیم اندام ولی سنگ دلی
سست پیمانی و پیمان شکنی
اگر درد من به درمان رسد چه میشه؟
شب هجر اگر به پایان رسد چه میشه؟
اگر بار دل به منزل رسد چه گردد؟
سر من اگر به سامان رسد چه میشه؟َ
سر من اگر به سامان رسد چه میشه؟َ
گر عارف «نظام السلطان» شود چه میشه؟
ز غمت خون می گریم بنگر چون می گریم
ز مژه دل می ریزد ز جگر خون می آید
افتخار دل و جان می آید
یار بی پرده عیان می آید
***
تو اگر عشوه بر خسروپرویز کنی
همچو فرهاد رود در عقب کوه کنی
متفرق نشود مجمع دلهای پریش
تو اگر شانه بر آن زلف پریشان نزنی
ز چه رو شیشۀ دل می شکنی؟
تیشه بر ریشۀ جان از چه زنی؟
سیم اندام ولی سنگ دلی
سست پیمانی و پیمان شکنی (سست پیمانی و پیمان شکنی)
به چشمت که دیده از صورتت نگیرم
اگر می کشی و گر می زنی به تیرم
تو سلطان حسن و من کمترین فقیرم
گزندم اگر ز سلطان رسد چه میشه؟
گزندم اگر ز سلطان رسد چه میشه؟
ز غمت خون می گریم
بنگر چون می گریم
ز مژه دل می ریزد
ز جگر خون می آید
به سر کشتۀ جان می آید
خون صد سلسله جان می ریزد

اطلاعات

منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

افتخار همه آفاقی و منظور منی
شمع جمع همه عشاق به هر انجمنی
هوش مصنوعی: تو سرآمد تمام موجودات هستی و هدف منی. تو مانند شمعی هستی که در هر جمعی، دل همه عاشقان را روشن کرده‌ای.
به سر زلف پریشان تو دلهای پریش
همه خو کرده چو عارف به پریشان وطنی
هوش مصنوعی: به خاطر درهم و برهمی زلف تو، دل‌های آشفتگان هم به این آشفتگی عادت کرده‌اند، مانند عارفی که به بی‌نظمی و پریشانی وطن خود عادت کرده است.
ز چه رو شیشۀ دل می شکنی؟
تیشه بر ریشۀ جان از چه زنی؟
هوش مصنوعی: چرا دل را می‌شکنی و به جان من آسیب می‌زنی؟
سیم اندام ولی سنگ دلی
سست پیمانی و پیمان شکنی
هوش مصنوعی: این فرد دارای ظاهری زیبا و دلربا است، اما از نظر اخلاقی و وفاداری ضعیف و سست است و به راحتی وعده‌ها و پیمان‌های خود را فراموش می‌کند.
اگر درد من به درمان رسد چه میشه؟
شب هجر اگر به پایان رسد چه میشه؟
هوش مصنوعی: اگر درد و رنج من به پایان برسد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ و اگر شب جدایی و فاصله به سر آید، چه رخ خواهد داد؟
اگر بار دل به منزل رسد چه گردد؟
سر من اگر به سامان رسد چه میشه؟َ
هوش مصنوعی: اگر بار سنگین دل به مقصد برسد، چه اتفاقی می‌افتد؟ و اگر سرنوشت من به خوبی سامان بگیرد، چه خواهد شد؟
سر من اگر به سامان رسد چه میشه؟َ
گر عارف «نظام السلطان» شود چه میشه؟
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت و شرایط زندگی من خوب و مرتب شود، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اگر کسی که به شناخت عمیق رسیده، به مقام و قدرت برسد، چه تغییری ایجاد می‌شود؟
ز غمت خون می گریم بنگر چون می گریم
ز مژه دل می ریزد ز جگر خون می آید
هوش مصنوعی: از ناراحتی‌ات به شدت گریه می‌کنم. نگاه کن چگونه اشک می‌ریزم؛ چشمان دل من اشک می‌ریزد و از عمق جانم خون می‌جوشد.
افتخار دل و جان می آید
یار بی پرده عیان می آید
هوش مصنوعی: دوست عزیز و محبوب، که روح و دل من به خاطر او شاد می‌شود، به طور واضح و بدون پوشش خود را نشان می‌دهد.
تو اگر عشوه بر خسروپرویز کنی
همچو فرهاد رود در عقب کوه کنی
هوش مصنوعی: اگر برای خسرو پرویز زیبایی و ناز و عشوه بیابی، مانند فرهاد که در پی کوه می‌رفت، سر به کوه خواهی نهاد.
متفرق نشود مجمع دلهای پریش
تو اگر شانه بر آن زلف پریشان نزنی
هوش مصنوعی: اگر به زلف‌های آشفته‌ات دست نرسی، دل‌های پریشان و مجازی که دور هم جمع شده‌اند، پراکنده نخواهند شد.
ز چه رو شیشۀ دل می شکنی؟
تیشه بر ریشۀ جان از چه زنی؟
هوش مصنوعی: چرا شیشه‌ی دل را می‌شکنی؟ چرا به ریشه‌ی جان آسیب می‌زنی؟
سیم اندام ولی سنگ دلی
سست پیمانی و پیمان شکنی (سست پیمانی و پیمان شکنی)
هوش مصنوعی: زناشویی اندام زیبا دارد، اما دلش سنگی است و به راحتی عهد و پیمان را می‌شکند.
به چشمت که دیده از صورتت نگیرم
اگر می کشی و گر می زنی به تیرم
هوش مصنوعی: به چشمانت نگاه می‌کنم و هرگز از زیبایی‌ات نمی‌کاهیدم، حتی اگر به من آسیب برسانی یا مرا بکشی.
تو سلطان حسن و من کمترین فقیرم
هوش مصنوعی: تو برترین و زیباترینی و من در برابر تو در پایین‌ترین مقام و بی‌اهمیت‌ترین فرد هستم.
گزندم اگر ز سلطان رسد چه میشه؟
گزندم اگر ز سلطان رسد چه میشه؟
هوش مصنوعی: اگر از سوی سلطان آسیبی به من برسد، چه اهمیتی دارد؟
ز غمت خون می گریم
بنگر چون می گریم
هوش مصنوعی: از ناراحتی‌ات آن‌قدر اشک می‌ریزم که نگاه کن چطور می‌گریم.
ز مژه دل می ریزد
ز جگر خون می آید
هوش مصنوعی: از چشمان دل اشک می‌ریزد و از عمق وجودم خون جاری می‌شود.
به سر کشتۀ جان می آید
خون صد سلسله جان می ریزد
هوش مصنوعی: خون بسیاری از جان‌ها به خاطر عشق و فراق، بر سر کشته‌ای ریخته می‌شود و این نشان می‌دهد که عشق و احساسات عمیق چقدر می‌توانند تأثیرگذار و دردناک باشند.

حاشیه ها

1397/09/15 17:12
حمیدرضا

عایشه خانم خواهر میرزا عبدالله خان پوشی ملقب به انتظام الدوله است که زن ناصرالدین شاه شد و ناصرالدین شاه او را در آغاز بسیار محبوب می داشت

1397/09/15 17:12
حمیدرضا

این علاقه تا آن جا بود که ناصرالدین شاه در سفر اول خود به اروپا، وی و چند تن دیگر از زنان حرم من جمله انیس الدوله را تا مسکو همراه برد
ولی بالاجبار وی و دیگر زنان را به ایران باز گرداند.

1397/09/15 17:12
حمیدرضا

دوران محبوبیت عایشه چندان نپایید
شاهِ تنوع طلبِ قاجار به خواهرِ او به نام لیلی خانم دل بست
او را حرمت السلطنه لقب داد.
اما ستاره بخت لیلی نیز چندان درخشان نماند

1397/09/15 17:12
حمیدرضا

در هر حال دو خواهر دل به مهر دخترکی بستند که ازبطن لیلی خانم در حرم شاهانه زاده شد.

این دخترک را ایران الملوک نام نهادند
وقتی این دختر بزرگ شد، عبدالله خان یوشی که از تصدقِ سرِ دو خواهرِ زیبایِ خود به مقاماتِ عالی و مناصب پر در آمد و القاب پر طنطنه رسیده بود، خواستار دختر شاه برای پسر خود ابراهیم خان شد
شاه هم موافقت کرد
ایران الملوک زن پسر دایی خود شد و لقب افتخارالسلطنه یافت

1397/09/15 17:12
حمیدرضا

این پیوند دیر نپایید و پس از مرگ ناگهانی ناصرالدین شاه از شوی خود جدا شد و به امیر خان نظام السلطان پیوست.
در این دوره از زندگانی اوست که عارف قزوینی با آن خانواده اشرافی آشنا شد و در تصنیفی زیبا به تلویح و تلمیح گفت:
افتخار همه آفاقی و محبوب منی
یک بار هم به زبان آرزو گفت:
اگر عارف نظام السلطان می شد چه می شد؟!

منابع:
شرح حال رجال ایران ج 2
مهدعلیا به روایت اسناد
عبدالحسین نوائی

1397/09/15 17:12
حمیدرضا

دو خواهر که ابتدا مانند دو هَووُ به هم می پریدند، آهسته آهسته به گردش روزگارِ بی وفا گردن نهادند

چون هر دو دل سوخته بودند با هم کنار آمدند!!!!
ظاهرا شش ماه عایشه خانم جزوِ زنان شاه بود و شش ماه لیلی خانم
چون جمع بین اختین شرعا حرام است
یعنی دو خواهر را با هم نمی توان در نکاح داشت.
اختین :تثنیه ٔ اُخت ،دو خواهر

1397/09/15 21:12
ما را همه شب نمی برد خواب

جالب بود
ممنونم حمیدرضا

1397/10/26 20:12
حمیدرضا

درود دوست عزیزم
ممنونم از توجهتون
عارف بینظیره
نگاه کنید به گفتاری از کسروی در مورد عارف
در پاکی و پیراستگی عارف(عارف قزوینی) همان بس که همکاران او در آن هرج و مرج مشروطه توانگری اندوختند و هر یکی امروز آسایش برای خود دارد
ولی عارف با همه ی تقدمی که بر دیگران داشت از آن بازارتهی دست درآمدوباآن سختی سالهای آخر عمر خود را بسر داد.
خداروان اوراشاد گرداند.(کسروی)
#داوری کسروی درباره عارف قزوینی

1397/11/29 00:01
مهدی بایندری

یک اشتباه فاحش که همیشه و از ابتدا در بازخوانی تصنیف سه گاه عارف صورت گرفته، موردی ست که در متن ذیل مطرح شده و دردناک تر آنکه، حقیر حتی در بعضی کتب مدعی موسیقیدانی! که در مورد تصانیف عارف هم اشاراتی داشته، بارها دیده ام که این بی سوادی خود را به عارف نسبت داده و اظهار تعجب می کنند که مثلا چرا ناگهانی ساختار ترانه عوض شده و سخیف شده!!! و فلان و بهمان!
در اجرای بخش دوم این تصنیف (بخشی که با ریتم 6/8 اجرا می شود)، یک اشتباه از ابتدای بازخوانی ها تا امروز صورت گرفته و آن مربوط به نحوه ی خواندن عبارات زیر است:
اگر درد من به درمان رسد چه می شد
شب هجر اگر به پایان رسد چه می شد
(الی آخر)
در دیوان عارف ترکیب پایانی بصورت "چه می شد" آمده، اما همه ی خواننده ها هنگام بازخوانی ها آن را بصورت "چه می شه" خوانده اند و عموما خرده بر آن گرفته اند که این ترکیب در دیوان اشتباها بصورت "چه می شـُد" ثبت شده است…!!!
حال آنکه همان که در دیوان عارف آمده صحیح است و فقط حرف "ش" در "می شد" نباید مطابق آنچه در نگاه اول بنظر می آید با ضمه خوانده شود، بلکه "ش" فتحه می گیرد و بصورت "چه می شـَـد" مشابه آنچه در لهجه ی قزوینی مورد استفاده است، خوانده می شود.
مراجعه شود به دیوان عارف چاپ برلین

1399/09/21 00:11
نیما

بشنوید بخشی از این شعر را با اجرای علی اصغر شاهزیدی و همراهی عالی جنابان شهناز و کسایی
پیوند به وبگاه بیرونی/

1400/07/22 11:10
میلاد فارسیش

متفرق نشود مجمع دلهای پریش

تو اگر شانه بر آن زلف پریشان نزنی

💙💙