گنجور

شمارهٔ ۳۵

بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد
از اینکه دلبر دمی به فکر ما نباشد
در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن
که جنگ و کین با من حزین روا نباشد
صبحدم بلبل، بر درخت گل، به خنده می‌گفت:
مه جبینان را، نازنینان را، وفا نباشد
اگر تو با این دل حزین عهد بستی
حبیب من با رقیب من، چرا نشستی؟
چرا عزیزم دل مرا از کینه خستی؟
بیا برم شبی از وفا ای مه الستی
تازه کن عهدی که با ما بستی
به باغ رفتم دمی به گل نظاره کردم
چو غنچه پیراهن از غم تو پاره کردم
روا نباشد اگر ز من کناره جوئی
که من ز بهر تو از جهان کناره کردم
ای پری پیکر، سرو سیمین بر، لعبت بهاری
مهوشی جانا، دلکشی اما، وفا نداری
به باغ رفتم چو عارضت گلی ندیدم
ز گلشنت از مراد دل گلی نچیدم
به خاک کوی تو لاجرم وطن گزیدم
ببین در وطن از رفیقانت
وز رقیبانت در وطن خواهی چه ها کشیدم
ز جشن جمشید جم دلی نمانده خرم
از آن که اهرمن را مکان بود به کشور جم
به پادشاه عجم بده ز باده جامی
مگر که پادشه عجم ز دل برد غم
خسرو ایران، باد جاویدان، به تخت شاهی
دشمنش بی جان، ملکش آبادان، چنانکه خواهی
ز جنگ بین الملل مرا خبر نباشد
ز بارش تیر آهنین حذر نباشد
مرا به غیر از غمت غم دگر نباشد
تو شاه منی، با ولای تو، با صفای تو
از رقیبانم حذر نباشد

اطلاعات

منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد
از اینکه دلبر دمی به فکر ما نباشد
هوش مصنوعی: بهار زیبا و دلنشین فرا رسیده است، اما دل ما آرامش ندارد زیرا محبوب ما حتی لحظه‌ای به یاد ما نیست.
در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن
که جنگ و کین با من حزین روا نباشد
هوش مصنوعی: در این فصل بهار، ای محبوب، بیا و reconciliate کن که در این زمان جنگ و دشمنی با من غمناک و نادرست است.
صبحدم بلبل، بر درخت گل، به خنده می‌گفت:
مه جبینان را، نازنینان را، وفا نباشد
هوش مصنوعی: صبح زود بلبل، درخت گل را شاداب و خندان می‌نگرد و می‌گوید: مهربانان و زیبایان وفادار نیستند.
اگر تو با این دل حزین عهد بستی
حبیب من با رقیب من، چرا نشستی؟
هوش مصنوعی: اگر تو با دل ناراحت و غمگین من پیمان بستی، ای محبوب من، با رقیب من، چرا اینجا نشسته‌ای؟
چرا عزیزم دل مرا از کینه خستی؟
بیا برم شبی از وفا ای مه الستی
هوش مصنوعی: عزیزم، چرا دل مرا از کینه پر کردی؟ بیا تا شبی با هم از وفا و صمیمیت بهره‌مند شویم ای ماه زیبای من.
تازه کن عهدی که با ما بستی
هوش مصنوعی: عهد و پیمانی را که با ما بسته‌ای دوباره تجدید کن.
به باغ رفتم دمی به گل نظاره کردم
چو غنچه پیراهن از غم تو پاره کردم
هوش مصنوعی: به باغ رفتم و لحظه‌ای به زیبایی گل‌ها نگاه کردم. به یاد غمت، لباس غنچه را پاره کردم.
روا نباشد اگر ز من کناره جوئی
که من ز بهر تو از جهان کناره کردم
هوش مصنوعی: اگر تو از من دوری جویی، این کار نادرستی است؛ چرا که من برای تو از دنیا و همه چیز کناره‌گیری کرده‌ام.
ای پری پیکر، سرو سیمین بر، لعبت بهاری
مهوشی جانا، دلکشی اما، وفا نداری
هوش مصنوعی: ای زیبای دلربا، ای سرو خوش قامت، ای معشوقه بهاری و فریبنده، زیبایی تو دل‌ها را می‌برد، اما متاسفانه وفایی نداری.
به باغ رفتم چو عارضت گلی ندیدم
ز گلشنت از مراد دل گلی نچیدم
هوش مصنوعی: به باغ رفتم، اما نتوانستم گلی از زیبایی‌های تو ببینم و از دلخواهی‌ام هیچ گلی نچیدم.
به خاک کوی تو لاجرم وطن گزیدم
ببین در وطن از رفیقانت
هوش مصنوعی: من به ناچار در خاک کوی تو زندگی را انتخاب کردم. حالا ببین که در اینجا، در وطن، از دوستانت چه خبر است.
وز رقیبانت در وطن خواهی چه ها کشیدم
هوش مصنوعی: از رقیبان تو در سرزمین خود، چه مصیبت‌ها و سختی‌ها را متحمل شدم.
ز جشن جمشید جم دلی نمانده خرم
از آن که اهرمن را مکان بود به کشور جم
هوش مصنوعی: از روزگار جشن جمشید دیگر هیچ دلی شادی ندارد، زیرا شیاطین و نیروهای بد در سرزمین جمشید نفوذ کرده‌اند.
به پادشاه عجم بده ز باده جامی
مگر که پادشه عجم ز دل برد غم
هوش مصنوعی: به پادشاه ایران یک جام شراب بده تا شاید او از دلش غم را دور کند.
خسرو ایران، باد جاویدان، به تخت شاهی
دشمنش بی جان، ملکش آبادان، چنانکه خواهی
هوش مصنوعی: خسرو ایران، دارای زندگی پایدار، بر تخت سلطنت در برابر دشمنش که بی‌جان است، سرزمینش آباد و برقرار است، به هر شکلی که بخواهی.
ز جنگ بین الملل مرا خبر نباشد
ز بارش تیر آهنین حذر نباشد
هوش مصنوعی: من از جنگ جهانی خبر ندارم و از بارش تیرهای آهنین نیز در امان نیستم.
مرا به غیر از غمت غم دگر نباشد
تو شاه منی، با ولای تو، با صفای تو
هوش مصنوعی: غیر از غم تو، هیچ چیز دیگری مرا ناراحت نمی‌کند. تو پادشاه من هستی و در سایه‌ی خود و با محبت و دوستی‌ات زندگی می‌کنم.
از رقیبانم حذر نباشد
هوش مصنوعی: از رقیبانم نترس و دوری نکن.

حاشیه ها

1397/02/06 02:05
omid

این شعر منسوب به عارف هست..بیشتر به سبک کارای شیدا میخوره..یه عده هم معتقد هستن کار امیرجاهد هست..

1397/02/17 10:05
سعید

این تصنیف به طورِ قطع از عارف قزوینی نیست و هیچ اجرای قدیمی که گواهی بر انتسابِ آن به عارف داشته باشد ندارد.
کلام از بهار است و در دیوانِ او ثبت شده و به اعترافِ بسیاری چون عبدالله دوامی، آهنگ هم از ساخته‌های درویش خان است.

1397/08/09 14:11
فراز

سلام
در اینجا : صبحدم بلبل، بر درخت گل، به خنده می غمگفت
"غم" اضافی تایپ شده
لطفا اصلاح بفرمایید

1399/02/15 23:05
رشید الدین وطواط

آقای وحید تاج هم آهنگی با این شعر دارد.

1399/04/26 14:06
مسعود حاجی جعفری

بیا دربرم از وفا یک شب ای مه نخشب ....درسته
مه نخشب جریان یک شعبده بوده که شخصی تحت عنوان معجزه انجامیداده و مفصل است علاقه مندان میتوانند
رچ کنند.....

1400/01/24 03:03
حسین

پیوند به وبگاه بیرونی
طبق توضیحات مستند ویکی پدیا هم این تصنیف از آثار عارف نیست.

1401/05/03 20:08
اسطوخودوس

همانطور که دوستان گرامی بالاتر توضیح دادند این شعر از عارف قزوینی نیست و سروده‌ٔ مرحوم ملک‌الشعرای بهار است. 

لطفاً تصحیح کنید.

1401/07/16 02:10
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

خسرو ایران، باد جاویدان، به تخت شاهی

دشمنش بی جان، ملکش آبادان، چنانکه خواهی

از این هم میشه تشخیص داد که از عارف نباشد

چون عارف بیشتر منتقد شاهان بود تا مادح آنها

1402/09/27 00:11
سهراب پژوهنده

درود

پیشنهاد می‌کنم کسانی که  آهنگ‌های خوانده شدهُ شعر را معرفی می‌کنند در صورت امکان دستگاه موسیفی اجرای آهنگ را نیز عنوان کنند.  برای نمونه این شعر در آواز ابوعطا از ملحقات دستگاه شور اجرا شده است.