گنجور

شمارهٔ ۸۰ - نمونه‌ای از غزلیات عارف شادروان

زان سبو دوش که در میکده ساقی بر دوش
داشت جامی زدم، امشب خوشم از نشئهٔ دوش
از بناگوش تو با برگ گلم حرفی رفت
که خود آن حرف به گوش تو رسد گوش به گوش
می‌گذارم قدم ناز تو را بر سر و چشم
بار دوش سر دوشت کشم از دوش به دوش
همچو مرغ قفس از دام گرفتاری رست
تا که زلف سیهت زد به دلم چون قره‌قوش
چند در پرده و بی‌پرده بری دل یک بار
یا که از رخ بفکن برقع و یا چهره بپوش
چشم مست تو شکیباییِ هشیاران برد
این سیه‌مست ندانم که کسی آید سر هوش
دور و نزدیک نمی‌ماند به جا خشک و تری
آتش دل اگر از دیده نمی‌گشت خموش
چاک کن پیرهن از پنجه ز ناخن بخراش
سینه‌ای را که ز جوش تو بیفتد ز خروش
گر جهان تنگ گرفته است به من سخت مگیر
که به خود باز بُوَد جای تو در هر آغوش
جامهٔ خانه‌به‌دوشی نبرازد به کسی
این قبا دوخته شد بهر منِ خانه‌به‌دوش
دیدمش غرق خرافات گذشت از من شیخ
کفر می‌ریخت به موی تو قسم از سر و روش
عارف از تعزیه‌گردانیِ گردون این بس
شهریار غزل او گشت و تو گشتی خزپوش
حکمیت ز دو کس خواسته در این دو غزل
او ز شیدوش من از حضرت عیسی سروش

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زان سبو دوش که در میکده ساقی بر دوش
داشت جامی زدم، امشب خوشم از نشئهٔ دوش
هوش مصنوعی: دوش، یک سبو را که ساقی در میکده بر دوش داشت، دیدم و امشب از حالت نشئه‌ام بسیار لذت می‌برم.
از بناگوش تو با برگ گلم حرفی رفت
که خود آن حرف به گوش تو رسد گوش به گوش
هوش مصنوعی: از لای گوش تو با گلبرگم حرفی رد و بدل شد که این حرف به خودت هم خواهد رسید.
می‌گذارم قدم ناز تو را بر سر و چشم
بار دوش سر دوشت کشم از دوش به دوش
هوش مصنوعی: من با کمال میل قدم‌های نازنین تو را بر سر و چشمانم می‌گذارم و بار سنگین را از دوش تو برمی‌دارم و بر دوش خود می‌گذارم.
همچو مرغ قفس از دام گرفتاری رست
تا که زلف سیهت زد به دلم چون قره‌قوش
هوش مصنوعی: مانند پرنده‌ای که از دام و قفس آزاد می‌شود، من نیز از چنگال گرفتاری رها شدم. زیرا موی سیاه تو به دلم تاثیری عمیق و شگفت‌آور بخشید، مانند پرنده‌ای بزرگ و آزاد.
چند در پرده و بی‌پرده بری دل یک بار
یا که از رخ بفکن برقع و یا چهره بپوش
هوش مصنوعی: شما چندین بار می‌توانید با عشق خود بازی کنید، یا اینکه از پشت نقاب خود، دل مرا بربایی و یا اینکه چهره‌ات را بپوشانی.
چشم مست تو شکیباییِ هشیاران برد
این سیه‌مست ندانم که کسی آید سر هوش
هوش مصنوعی: چشم جذاب و مست تو آرامش هشیاران را می‌برد و این فرد دیوانه نمی‌داند آیا کسی خواهد آمد که او را به حالت عادی برگرداند یا نه.
دور و نزدیک نمی‌ماند به جا خشک و تری
آتش دل اگر از دیده نمی‌گشت خموش
هوش مصنوعی: آتش دل اگر خاموش بماند، دور و نزدیک نمی‌شناسد و در دل انسان اثر نمی‌گذارد. اگر احساسات و هیجانات ما دیده نشود و ابراز نگردد، هیچ چیزی در نهایت ثابت و پایدار نمی‌ماند.
چاک کن پیرهن از پنجه ز ناخن بخراش
سینه‌ای را که ز جوش تو بیفتد ز خروش
هوش مصنوعی: پیرهن خود را از دست بکن و با ناخن، سینه‌ات را خراش بده تا آنچه از شدت احساس درونت به بیرون آمده، رها شود.
گر جهان تنگ گرفته است به من سخت مگیر
که به خود باز بُوَد جای تو در هر آغوش
هوش مصنوعی: اگر دنیا برای من تنگ شده است و فشار زیادی بر من وارد کرده، تو نیز مرا سخت نگیری، چرا که در هر آغوش، همیشه جایی برای تو وجود دارد.
جامهٔ خانه‌به‌دوشی نبرازد به کسی
این قبا دوخته شد بهر منِ خانه‌به‌دوش
هوش مصنوعی: لباس خانه‌به‌دوشی به هیچ‌کس نمی‌آید، این قبا مخصوص من است که در پی زندگی خانه‌به‌دوشی هستم.
دیدمش غرق خرافات گذشت از من شیخ
کفر می‌ریخت به موی تو قسم از سر و روش
هوش مصنوعی: او را دیدم که در دنیا غرق در خرافات است و از کنار من گذشت. این شخص به قدری بی‌جهت و بی‌مبناست که به موی تو هم قسم می‌خورد و به راحتی کفر می‌گوید.
عارف از تعزیه‌گردانیِ گردون این بس
شهریار غزل او گشت و تو گشتی خزپوش
هوش مصنوعی: عارف از نمایشی که دنیا به راه انداخته متوجه می‌شود که این تنها شاعر بزرگ است که نامش در تاریخ خواهد ماند و تو به دلیل ثروت و زیبایی ظاهری‌ات تحت تأثیر قرار گرفته‌ای.
حکمیت ز دو کس خواسته در این دو غزل
او ز شیدوش من از حضرت عیسی سروش
هوش مصنوعی: در این دو غزل، یک داوری از دو نفر خواسته شده است؛ یکی از شیدوش و دیگری از حضرت عیسی.

حاشیه ها

1400/09/01 18:12
علی عابدی a.abedi۸۲@yahoo.com

سلام

بیت سوم مصراع اول بی نیست بر صحیح است. می گذارم قدمِ نازِ تو را بر سر چشم